هدف باغ کتاب بزرگ کردن بازار کتاب است/ دولتها بیشتر باعث تخریب و تضعیف نشر شدهاند
هادی حسینینژاد؛ خبرنگار فرهنگی آنا: طراحی و احداث باغ کتاب که بخشی از پروژه بزرگ اراضی عباسآباد تهران به شمار میآید، پیشینه پرفراز و نشیبی دارد؛ مجموعهای که آمادهسازی آن در ابتدا با رویکرد میزبانی نمایشگاه کتاب تهران شود پیش میرفت اما این اتفاق نیفتاد و سرانجام با تاخیر در تیرماه امسال با شمایلی خاص، افتتاح شد. این مجموعه 65 هزار مترمربعی که شهرداری تهران مجری و بهرهبردار آن است، بخشهای مختلفی دارد؛ از گالری و کافه و مراکز علم گرفته تا سالنهای سینما و تئاتر و ... همچنین 14 هزار متر مربع به کتابفروشی -در دو بخش کودکونوجوان و بزرگسال- اختصاص یافته است.
راه اندازی یک کتابفروشی با چنان مساحت و امکاناتی، واکنشهایی را در میان فعالان حوزه نشر برانگیخت؛ بسیاری افتتاح این مجموعه را اتفاقی یگانه و اثربخش خواندند و برخی مانند محمود آموزگار؛ رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران احداث و راهاندازی این کتابفروشی را در تغایر با سیاست حمایت از بخش خصوصی خواند و در مصاحبههای مختلف –از جمله مصاحبهای که در آنا از او منتشر شد- ضمن اعتراض به شیوه واگذاری بخش کتابفروشیها، فعالیت آن را به ضرر کتابفروشان تهرانی عنوان کرد. توضیح آنکه مسئولان شهرداری تهران و باغ کتاب برای واگذاری کتابفروشیهای باغ کتاب، اعلام مزایده میکنند که مطابق با آن بخش کودک و نوجوان به شرکتی با نام «ماهپیشونی» متشکل از 12 ناشر کودک و نوجوان واگذار میشود و اداره بخش بزرگسال به دلیل نبود متقاضی، به نشر شهر که آن هم متعلق به شهرداری تهران است و مدیرعامل آن، همان مدیرعامل مجموعه باغ کتاب است، سپرده شد.
با چنین پیشینهای سراغ مجید حسینی، مدیرعامل مجموعه باغ کتاب رفتیم تا ضمن شنیدن توضیحات او درباره اهداف و سیاستهایی که باغ کتاب در بازار نشر دنبال میکند، پاسخهای او به انتقادهایی که درباره باغ کتاب، کتابفروشیها و نحوه واگذاری آنها وجود دارد را جویا شویم:
اجازه دهید این گفتوگو را دقیقا از محل مناقشاتی که پیرو تاسیس باغ کتاب ایجاد شده است، آغاز کنیم. محمود آموزگار؛ رئیس اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران به احداث کتابفروشی در باغ کتاب و شیوه واگذاری آن انتقادهایی داشتهاند و گفتهاند در جریان امور نبودهاند.
ببینید؛ خواسته ما رسیدن به سیستمی است که در آن همه کتابفروشان و فعالان حوزه نشر در کشور بتوانند از درآمد مالی باغ کتاب بهرهمند شوند و این کار را هم با مشورت اتحادیهها و تشکلها انجام خواهیم داد. البته باید بگویم ار آنجایی که تشکلها اعضای محدودی دارند، ما نمیتوانیم اداره بخشهای کتابفروشی باغ کتاب را به آنها واگذار کنیم. آقای آموزگار هم باید بدانند که برای واگذاری این بخشها مزایده گذاشتیم و رسما در روزنامههای رسمی اعلام کردیم که هر کتابفروشی یا مجموعهای از کتابفروشیها توانایی اداره این بخشها را دارد، مراجعه کند.
شما میگویید تعداد اعضا اتحادیهها کم است. در صورتی که اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران، 760 عضو کتابفروش و ناشر-کتابفروش دارد.
در حالی که تعداد ناشران کشور 13 هزار ناشر است. باغ کتاب یک مجموعه ملی است و تمام ناشران و کتابفروشان کشور باید از آن نفع ببرند. با این رویکرد ما واگذاری بخش کتابفروشی باغ کتاب را به مزایده گذاشتیم. از این گذشته، پیش از مزایده هم صاحبان کتابفروشیهای بزرگ و مدیران تشکلها را دعوت کردیم، با آنها جلسه گذاشتیم و از آنها مشورت خواستیم.
آقای آموزگار نیز در این جلسات حضور داشتند.
بله؛ همان طور که اشاره کردم در جلسهای که تشکیل شد ایشان و جمعی از ناشران حضور داشتند. پس از آن، مزایده کاملا قانونی برگزار شد. در بخش کودک و نوجوان شرکتکننده داشتیم که واگذار شد و در بخش بزرگسال متقاضی نداشتیم و واگذاری صورت نگرفته است.
قطعا یک کتابفروش که نمیتوانست بیاید و در مزایده شرکت کند؛ این کار نیازمند مقدماتی بوده است.
ما حرفی نداشتیم؛ یک کتابفروش هم میتوانست در مزایده شرکت کند. حالا هم اگر کسی توان اداره کردن بخش بزرگسال را دارد، بیاید و این مجموعه را اداره کند. اما آیا کسی میتواند فضایی با 12 میلیارد بودجه جاری را آنهم با کتاب اداره کند؟ همین حالا اگر آقای آموزگار یا هر کتابفروش و ناشر دیگری میتواند بخش بزرگسال را اداره کند، ما این بخش را به ایشان واگذار میکنیم.
طبق قانون نظام صنفی، برای ورود به هر صنفی باید از اتحادیه مجوز گرفت. انتظار از شهرداری این بود که قانونی عمل کند و حالا که اقدام به تاسیس کتابفروشی کرده، از اتحادیه مجوز میگرفت.
باغ کتاب، کتابفروشی نیست. اینجا یک مرکز پیشرفته علمی و آموزشی است که در آن فروشهای متعددی صورت میگیرد؛ از جمله کتاب. از نظر ما اینجا کتابفروشی نیست و نباید هم باشد. برای اداره بخش کتابفروشی هم از کتابفروشان دعوت کردهایم؛ کماینکه بخش کودک و نوجوان به جمعی از ناشران و کتابفروشان واگذار شده است و آنها در صورت نیاز، خودشان باید مجوز بگیرند.
در اینباره قانون مشخص است. همین چند سال پیش اتحادیه آبمیوه، بستنی و کافیشاپ نسبت به ارائه خدمات کافیشاپی در برخی کتابفروشیها شکایت کرد چراکه کتابفروشان به دایره فعالیتهای صنفی آنها ورود غیرقانونی داشتند. حالا شما در باغ کتاب (به گفته خودتان) 14 هزار متر مربع فضا را به فروشگاه کتاب اختصاص دادهاید!
ما اعتقاد داریم که چنین ورودی را نداشتهایم. ضمن اینکه باغ کتاب 65 هزار مترمربع است و در این مساحت، 14 هزار مترمربع چیزی نیست.
اصلا هزار متر!
اگر دوستان اتحادیه معتقدند ما خلاف کردهایم، اعلام کنند. ما هم میرویم دادگاه و جواب میدهیم.
مزایدهای برگزار شده و به دلیل اینکه کسی (ناشر و کتابفروشی) برای اداره بخش بزرگسال مراجعه نکرده، نشر شهر که امتیاز آن متعلق به شهرداری تهران است و شما علاوه بر مدیرعاملی باغ کتاب، مدیرعامل آن را هم بهعهده دارید، اداره این بخش را نیز در اختیار گرفته است. این اتفاق به هر حال مغایر با هدفی است که شما در زمینه واگذاری به ناشران و کتابفروشان به آن اشاره کردید. برای آینده، برنامه خاصی ندارید؟
ببینید؛ هدف ما از ایجاد و راهاندازی باغ کتاب، بزرگ کردن بازار کتاب بوده است. بخش خصوصی تا کنون نتوانسته است بازار را بزرگ کند و آمارهای فروش و تیراژها نشان میدهد که برعکس؛ شاهد کوچک شدن این بازار نیز بودهایم. واقعیت این است که در 38 سال اخیر، سال به سال بازار کتاب کوچکتر و کوچکتر شده و اگر بخش خصوصی توانایی ارتقا این بازار را داشت باید تا کنون این کار را میکرد.
ما داریم با تمام توان سعی میکنیم این بازار را بزرگ کنیم؛ با این هدف که آدمهای جدیدی (آنهایی که تا کنون کتاب نمیخریدند) کتاب بخرند. این اتفاق دارد میافتد. اگر به نقطهای برسیم که بخش خصوصی هم بتواند در این ماراتن، ادامهدهنده مسیر افزایش بازار کتاب باشد، ما این قسمت را به بخش خصوصی واگذار خواهیم کرد. البته در وهله اول سعی کردیم تا حد امکان بخش خصوصی را درگیر پروژه باغ کتاب بکنیم اما دیدیم که این توانایی در بخش خصوصی وجود ندارد. چرا؟ به دلیل اینکه این کار در حال حاضر به حمایت نیاز دارد و تا زمانی که چنین نیازی وجود دارد، بخش بزرگسال را به شکل موجود اداره خواهیم کرد.
در بسیاری از شهرهای توسعهیافته جهان، ارائه خدمات جامع شهری –از آموزش گرفته تا بهداشت و ...- به عهده شهرداریهاست. آیا شهرداری تهران نیز با احداث مجموعههایی نظیر باغ کتاب، میخواهد چنین هدفی را دنبال کند؟
منظورتان چیست؟
ببینید؛ شهرداری در حوزه فرهنگ، معمولا با دستگاههای دولتی چالش داشته است. مثلا طبق قانون شهرداریها باید نیم درصد از درآمد سالانه خود را به نهادکتابخانههای عمومی کشور بدهد تا صرف کتابخانههای آن شهر شود. اما شهرداری تهران با این ادله که خودش کتابخانه دارد، این از پرداخت کامل این مبلغ شانه خالی میکند. حالا هم باغ کتاب را میبینیم که گویا به شکلی موازی، سعی در انجام فعالیتهای فرهنگی در حوزه کتاب و کتابخوانی دارد. آیا چنین ورودهایی نیازمند هماهنگی با کانالها و نهادهای دولتی نیست؟
عملکرد ما کاملا قانونی است. ما به عنوان سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، قانوناً مسئول ارتقاء سرانه مطالعه در شهر تهرانایم. این وظیفه رسما مشخص شده و بودجه این کار را هم داریم. بنابراین نهادهای دیگر هم برای فعالیت در این حوزه، باید از ما مجوز بگیرند؛ نه ما از آنها! الان چه قانونی وجود دارد که ما برای تاسیس باغ کتاب، ملزم به گرفتن مجوز از سایر نهادها باشیم؟ در حالی که آنها اگر بخواهند در شهر فعالیتی داشته باشند باید از شهرداری مجوز بگیرند. ما برای بالا بردن سرانه مطالعه شهر، هم بودجه داشتیم، هم برنامه داشتیم و هم اقدام کردیم. باز هم میگویم، ایجاد باغ کتاب به عنوان یک مجموعه بزرگ، جزو اختیارات شهرداری است و برای واگذاری بخش فروشگاه کتاب نیز مزایده گذاشتیم که اتحادیه در آن شرکت نکرده است. مثل این است که غذایی را به کسی تعارف کنی و نخورد... بعد بگوید چرا من از این غذا سهمی ندارم.
شما از شرایط بازار کتاب و موقعیت کتابفروشان اطلاع دارید. فکر میکنید با این اوصاف کتابفروشان باید چه رویهای را پیش رو بگیرند تا بتوانند همچنان به فعالیت خود ادامه دهند؟
به اعتقاد من کتابفروشان باید مجتمع شوند؛ چراکه کتابفروشیهای خُرد دیگر آیندهای در کشور ندارند. یعنی یا باید به سوپرمارکتهای فرهنگی تبدیل شوند و یا در مالهای بزرگ استقرار پیدا کنند. مقاومت کردن آنها در این شرایط، بیهوده است و جریان اقتصاد در بازار، آنها را از بین خواهد برد.
امروز در تهران هشت هزار و 200 فروشگاه لوازم آرایشیفروشی وجود دارد. در حالی که تعداد کتابفروشیها تنها هزار و 200 فروشگاه است و روز به روز شاهد کم شدن این تعداد هستیم. چرا؟ به دلیل اینکه میزان مصرف در این بازار پایین است. راههایی برای ارتقا مصرف وجود دارد که یکی از آنها، تبدیل شدن خردهفروشیها به کارتلها است و در جهان هم شاهد نمونههای زیادی از این اتفاق بودهایم.
این کار البته نیاز به وحدت رویه دارد اما کتابفروشان ما با یکدیگر کنار نمیآیند. در همین اتحادیه ناشران و کتابفروشان، چند جناح مختلف وجود دارد که مدام یکدیگر را تضعیف میکنند. تا زمانی که این کار را ادامه دهند، مصرف کتاب و سرانه مطالعه کم و کمتر خواهد شد. حُکم آن مثل را دارد که: «یکی بر سر شاخ بُن میبرید!» بُن خودشان را میبرند و با هم دعوا دارند. غافل از اینکه هرچقدر که مصرف و سرانه مطالعه ضعیفتر شود، خودشان تضعیف میشوند. مثل یک چرخه است که اگر جلوی آن را نگیرند، از بین خواهند رفت.
در حوزه سیاستگذاریهای کلان فرهنگی چطور؟ به نظر شما چه انتقادهایی به رویه حاکم بر چرخه نشر وارد است؟
چرخه نشر دچار یک مشکل بنیادین است؛ مشکلی که در وزارت ارشاد ایجاد شده و در طول دهههای اخیر نهادینه شده است. چرخه کتاب چهار بخش دارد: تولید، توزیع، تبلیغ، مصرف. چرخه کتاب از تولید شروع نمیشود در حالی که سیاستهای وزارت فرهنگ و ارشاد طی دهههای اخیر، معطوف تولید بوده و این تفکر وجود داشته است. سیاستهای فرهنگی که با حمایتهای مختلف تداوم داشته، باعث شده تعداد ناشران بیشتر و بیشتر شود و حتی بخشهای دولتی مختلف نیز به این حوزه ورود کنند. من وقتی که به نشر شهر رفتم، تولید کتاب را متوقف کردم. به این دلیل که شهرداری مسئول ارتقاء سرانه مطاله است، نه ارتقاء تولید کتاب. دولت مسئول تولید نیست؛ مسئول مصرف است، و این همان نکتهای است که وزارت فرهنگ در طول دهههای اخیر به آن توجه نداشته است. مسئولان وزارتخانه در طول این سالها بیش از 13 هزار مجوز نشر صادر کردهاند و این امر، موید معطوف بودن سیاستها و نگاهها به بخش تولید است.
محصول این نگاه و سیاستها، فاجعه است. آیا آمریکا 13 هزار ناشر دارد؟ در کشورهای توسعه یافته با سرانه مطالعه 45 دقیقه به بالا هم وجود این همه ناشر معنا ندارد! یک پیرمرد آمریکایی بالای 60 سال، سالانه 28 کتاب میخواند. در چنین کشوری ما این همه ناشر نداریم. اما در کشور ما سالانه 75 هزار عنوان کتاب تولید میشود؛ آن هم در شرایطی که شمارگان کتابها به 200 تا 300 نسخه هم رسیده است. این رویه به جز از بین بردن تقاضا، چه معنایی میتواند داشته باشد؟ آنقدر بازار را شلوغ میکنند که پیدا کردن کتابهای خوب از این بازار، کار بسیار سختی شده است. نگاه ویژه به تولید، توزیع را هم تضعیف میکند. به جای تولید کتابهایی که به درد جامعه بخورد، حجم عظیمی از کتابهای بهدردنخور در کشور تولید میشود که مخاطب، آنها را دوست ندارد. ما در «یاد یار مهربان» این مساله را فهمیدیم. در آن رویداد ما به معلمان و کودکان و نوجوانان (340 هزار نفر دانشآموز) اجازه انتخاب کتابهای مورد علاقه خود را دادیم و متوجه شدیم انتخابهای آنها کاملا خلاف شمارگانهای کتاب در کشور بود. در سالی که معلمان و مدارس کتاب انتخاب کردند، کتاب «بینوایان» چاپ 1343 انتخاب شد و امسال که بچههای انتخاب کردند، کتاب «ایران چگونه ایران شد» اول شد. این یعنی بازار دارد کتابهایی را بیشتر تولید میکند که جامعه آنها را دوست ندارد.
نتیجه اینکه اقدامات دولت در حوزه کتاب، بیشتر باعث تخریب و تضعیف این حوزه میشود. دلیلش این است که به جای بخش مصرف، اقدامات و سیاستهای خود را معطوف بخش تولید کرده است. تولید را تقویت میکند، توزیع تضعیف میشود، توزیع را تقویت میکند، تبلیغ تضعیف میشود و همه این اقدامات، مصرف را پایین میآورد. در حالی که باید تولید و توزیع و تبلیغ را کنار بگذارند و صرفا به موضوع مصرف فکر کنند. مگر لوازم آرایش در صدا و سیمای ایران، تبلیغات دارد که توانسته به چنان جایگاه اقتصادی برسد؟ در حال حاضر 2 درصد جراحیهای زیبایی جهان در ایران انجام میشود. آیا تبلیغاتی در این زمینه انجام شده است؟ در صورت وجود مصرف، بازار راه خودش را پیدا میکند. 80 درصد زنان تهرانی معتقدند چهرهشان نامناسب است. این اعتقاد که از جای دیگری آمده، باعث ایجاد مصرف شده است و ایجاد مصرف، بازار لوازم آرایشی را تقویت کرده است. اگر میخواهیم در حوزه کتاب مشکلات حل شود، باید چنین نیاز و مصرفی را ایجاد کنیم؛ طوری که 80 درصد مردم تهران به این تفکر برسند که به جای سیگار یا لوازم آرایش و ... به خواندن کتاب نیاز دارند. کار دولت این است! این وظیفه را رها کرده و به تولید و توزیع و ویترین و ... چسبیده است. من این را هم به اتحادیه گفتهام و هم به وزارت فرهنگ و ارشاد. اما هیچ کس نمیتواند این را بپذیرد. شما فکر میکنید برگزاری نمایشگاه کتاب تهران به نفع نشر است؟
قطعا خیر!
جالب اینکه ناشران بخش خصوصی هم مدام همین مسیر را میروند، به فکر بالا بردن تولید هستند و از نمایشگاه کتاب استقبال میکنند. ما یک میلیون دانشآموز در تهران داریم! چرا به جای استفاده بهینه از این ظرفیت، مدام دنبال چاپ کتاب تازه میرویم؟ دولت باید فعالیت خود را معطوف کند به مدارس و بچهها را کتابخوان کند. وقتی این اتفاق افتاد، خواه ناخواه وضعیت بازار کتاب بهبود پیدا میکند و سرانه مطالعه بالا میرود.
در سال گذشته 45 میلیارد نخ سیگار در کشور تولید شده است. رسانهها هم مدام مشغول تبلیغات منفی برای پایین آوردن مصرف سیگار در کشور هستند. آیا بازار سیگار تضعیف شده است؟ خیر. ساز و کار مصرف سیگار باعث شده بازار آن داغ باشد و حتی شاهد ورود حجم بالایی سیگار قاچاق به کشور نیز باشیم. در تهران تریاک هم فروخته میشود! برای هر کالایی یک سازمان مصرف وجود دارد که درحوزه کتاب، به آن توجهی نمیشود.
و معتقدید باغ کتاب با چنین رویکردی، به تقویت مصرف کتاب پرداخته است؟
دقیقا! ما در باغ کتاب تمام حرفمان، تقویت مصرف کتاب است. اگر شهرداری بنا به هر دلیل تصمیم بگیرد کتابفروشیهای باغ کتاب را هم تعطیل کند، اهمیتی در کار ما ندارد. چراکه ما دنبال تقویت مصرف هستیم و در این مسیر برنامههایی مانند قصهخوانی، مراکز علم، آموزشکده و ... باغ کتاب برای ما اهمیت اصلی را دارد.
اگر از شهرداری -با آن ویژگیها و موقعیتهای قابل توجهی که دارد- انتظار داشته باشیم به جز تقویت مصرف، به فکر آینده شغلی فعالان این حوزه نیز باشد، چه راهکاری در این زمینه وجود خواهد داشت؟ خودتان هم میدانید که امکان تشکیل مجتمعهای تجاری بزرگ و... با وضعیت موجود برایشان وجود ندارد.
شهرداری مسئولیتی در قبال ناشران ندارد و به اعتقاد من، چنین چارهجویی و چارهگری از سوی شهرداری اشتباه است؛ درمورد کتابفروشیها هم همینطور. شهرداری باید به سمت تغییر سرانه مطالعه تهران حرکت کند. اگر در این کار موفق بود، قطعا تمام فعالان چرخه کتاب -از ناشر گرفته تا کتابفروش- منتفع خواهند شد.
ببینید؛ برخلاف برخی که سرانه مطالعه تهران را 12 دقیقه عنوان میکنند، من معتقدم سرانه مطالعه در تهران تنها پنج دقیقه است. اگر ما این پنج دقیقه را به 15 دقیقه تبدیل کردیم، شرایط شغلی تمام آنها بهبود پیدا میکند؛ چراکه تولیدکننده و فروشنده کتاب، نهایتا آنها هستند.
فرض کنید در شرایط موجود، شهرداری به فعالان حوزه نشر زمینهایی را برای احداث کتابفروشی واگذار کند یا به آنها وام بدهد. چه اتفاقی میافتد؟ آیا سرانه مطالعه کشور بیشتر میشود؟ قطعا خیر. همان مثلا 20 هزار نفری که در تهران کتاب میخوانند، به جای اینکه فرضا بروند خیابان کریمخان، میروند خیابان انقلاب یا هر منطقه دیگری. تغییری در مجموع رخ نمیدهد؛ به دلیل اینکه میزان مصرف کتاب تغییر نکرده است. ما باید آن 20 هزار نفر فرضی را تبدیل کنیم به 200 هزار نفر. به جز این هیچ راه حل دیگری برای تقویت چرخه نشر وجود ندارد.
شهر کتاب مگر چه کار کرده است؟ شهرداری به تعداد فعال در حوزه نشر، زمین و فروشگاه داده که فعالیت کنند. آیا به سرانه مطالعه و میزان مصرف در این بازار کمکی شده است؟ خیر. تنها کاری که صورت گرفته این بوده که بحران توزیع کتاب را به مثلا 10 سال بعد موکول کرده است. در حال حاضر هم ما با بخش کتابفروشی باغ کتاب تهران نمیتوانیم مشکل بازار کتاب و سرانه مطالع را حل کنیم. کاری که ما باید انجام بدهیم این است یک میلیون دانشآموز و یک میلیون دانشجوی تهرانی، حداقل سالی یک جلد کتاب بخوانند؛ فقط یک عدد! میشود سالی 2 میلیون کتاب. حالا از هرجایی که میخواهند کتاب بخرند. این اتفاق هم به جامعه کمک میکند و هم به صنعت نشر و فعالان آن.
انتهای پیام/