دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
در گفت‌وگو با آنا

شبنم قلی‌خانی: قضاوت‌های قبلی برای بازی در نمایش «پوست انداختن» چندان جواب نمی‌دهد

شبنم قلی خانی با ایفای نقش مادر حضرت عیسی (ع) در سریال «مریم مقدس (س)» خود را به مردم معرفی کرد اما این بازیگر 39 ساله حالا تمرکز خود را روی تئاتر گذاشته و به گفته خودش پیشنهادهای تصویری را هم رد کرده تا بتواند بیشتر روی صحنه برود. قلی خانی که دانش آموخته تئاتر است، این روزها در نمایش «پوست انداختن» به کارگردانی آرش سنجابی حضور دارد؛ نقشی متفاوت که چهره آرام و متین او را در ذهن مخاطب در هم شکسته و شخصیتی پریشان و مجنون را به نمایش گذاشته است. با شبنم قلی خانی درباره نمایش «پوست انداختن» به گفت و گو نشستیم که ماحصل آن را در ادامه می خوانید.
کد خبر : 137264

خبرگزاری آنا، گروه فرهنگی: در ابتدای گفت‌و‌گو می‌خواهیم نحوه مواجهه شما را با متنی بدانیم که کارگردان نمایش، آن متن را خیلی تجربی می‌داند. نظرات افرادی هم که نمایش را تماشا کرده‌اند بسیار متعارض است. درک و دریافت برخی از مخاطبان این است که ما یک داستان مشخص نداریم. از سوی دیگر کارگردان معتقد است که اصلاً هدف تئاتر این نیست که یک داستان مشخص روایت کند و هدفش، نظریه پردازی است. به نظر شما هدف تئاتر واقعاً نظریه پردازی است؟


به هر حال سبک کارها با یکدیگر متفاوت است. سبک یک تئاتری، کلاسیک‌تر است و راه تئاتر قصه‌گو را در پیش می‌گیرد و زمانی هم که تماشاچی به سالن می‌رود تا نمایش را ببیند، تکلیفش معلوم است که قرار است تئاتر قصه‌گو را ببیند. تئاتری که شروعی، میانه‌ای و پایانی دارد و چیزی برای شما روایت می کند و قصه‌ای تعریف می‌شود. در‌ حالی‌که سبک کار ما رئالیسم جادویی است که به‌قول شما سبک نامتعارفی است. وقتی که من نمایش را خواندم برای خود من هم جدید بود. این سبک با تئاتر قصه‌گو خیلی فاصله دارد. به‌هر‌حال در نمایش «پوست انداختن» اتفاقاتی می‌افتد که آن را از رئال دور می‌کند ولی ما دوباره به رئال برمی‌گردیم. یعنی مثلاً صحنه‌ای که پرتقال‌ها یک‌دفعه می‌ریزند، اتفاقی است که غیرواقعی است ولی به‌دلیل سبک کار، کارگردان خواسته کار را به این شکل جلو ببرد.


آرش سنجابی معتقد است هدف تئاتر، نظریه‌پردازی است. برخی با این عقیده مخالف هستند و اعتقاد دارند که تئاتر نباید نظریه‌پردازی کند چون معتقدند اگر مخاطب را از هنرهای نمایشی ـ همه گونه‌های هنر نمایشی مد نظر است ـ حذف کنیم، دیگر همه‌چیز تعطیل است. دیگر نظریه‌پردازی، تجربه، قصه‌گویی و هرچه که می‌خواهیم بعدش بگوییم بدون مخاطب معنی ندارد...


تئاتر هم مثل سینما هم می‌تواند تجربی و هم می‌تواند نظری باشد. ما در سینمای خود فیلم‌های زیادی داریم که تجربی ساخته شدند و بسیار هم مورد استقبال قرار گرفتند. من می‌گویم که تئاتر هم می‌تواند در جایی نظریه‌پردازی کند و هم این‌که به مخاطبش فکر کند و نظریه‌پردازی نکند و در واقع مخاطب را در درجه اول اهمیت قرار دهد.


سؤالی خارج از بحث نمایش بپرسیم. شما در دانشگاه چه دروسی را تدریس می کنید؟


من 5 سال پیش بازیگری تدریس می کردم که به‌خاطر سفرم به استرالیا از سمت خود استعفا دادم.


ما با آرش سنجابی در مورد کار صحبت کرده ایم. می‌خواهیم در مورد مواجهه شما با متن نمایش «پوست انداختن» صحبت کنیم. چون بازیگر می تواند بگوید به من ربطی ندارد که نویسنده چه نوشته و من فقط باید بازی کنم. به طور مثال شما با نقش مریم مقدس (س) در ایران شناخته شدید و طبیعتاً در سن 22، 23 سالگی استاد بازیگری نبودید اما در مواجهه تئاتری، یکی از بهترین بازی‌های خود را به نمایش گذاشتید. بیشتر مخاطبان تئاتر می خواهند تئاتر قصه گو ببینند و قاطبه تئاترهایی که روی صحنه می رود هم این‌گونه هستند چون معمولاً در مورد تئاترهایی که راه‌های دیگر را برای موفقیت امتحان می کنند، نمی توانیم با قطعیت بگوییم مخاطب با آنها همراه هست یا خیر. مواجهه خودتان با کاری که از جنگ می گفت، در عین حال از صدام می گفت اما محوریتش بیشتر با پریشانی بود، چگونه شکل گرفت؟


اتفاقی که در تجربه‌های این‌چنینی رخ می‌دهد، این است که بعضی از بازیگران، آدم هایی که از گذشته یک باور نسبت به بازی آنها دارند را غافلگیر می کنند. در کارهای این چنینی قضاوت های قبلی ما چندان جواب نمی دهد. خودم این زن را که بازی می کنم، یک طور او را مجنون می بینم. به خاطر این که احساس می کنم این پراکنده گویی هایی که دارد، این که از تناسخ حرف می زند و از این مردی که به خوابش می آید، حرف می زند و ... معمولی نیست. به نظرم او نمی تواند یک آدم عادی، ریلکس و معمولی باشد و واقعاً یک نوعی از یک آدم مجنون است.


البته به‌نظر می رسد یک نوعی از اغراق است چون روان‌شناسان یک گزاره را اثبات کرده‌اند که تقریباً همه آدم‌ها، پریشانی‌های روانی دارند و فقط حدود و ثغور دارد. برای بعضی یک مقدار مشخص‌تر است. ارائه کردن نقش یک زن پریشان به‌نظر برای شما موفقیت‌آمیز بود اما آیا می‌توانیم یک متد بدهیم؟ چون متأسفانه در بعضی از بازی‌ها فاصله‌های چشمگیری دیده می‌شد. مثلاً پی‌رنگ موقعیتی که ساسان و هما در بخشی از دقایق ابتدایی تئاتر با همدیگر صحبت می کنند، با صحبت های انتهایی خیلی متفاوت است...


یعنی یکدست نیست؟


مخاطب انتظار دارد بازیگر زن، تنفر خود را از مردی که دیگر نمی‌خواهد با او باشد، نشان دهد اما زن به مرد می گوید «جان»! به نظر این بخش های اجرا باید گزاره های منطقی داشته باشد ولی این مسأله در قسمتی که مخاطب باید پریشانی را دریافت کند، دست کم در مورد عاشق آدمی شدن که هم بوی پوست پرتقال می‌دهد و هم یک جنایتکار است، برای چیزی که می خواهد راجع به آن صحبت کند، قابل توصیف نیست. فقط می تواند بگوید خوب بوده است. برای خودتان احیاناً پله به پله فرمولی وجود دارد؟


من یک توضیحی هم بدهم که متأسفانه خیلی کم برای این کار، تمرین کردم چون دیر به نمایش رسیدم. دو، سه روز آخر رسیدم و تنها دو روز پایانی را تمرین کردم. تئاتر این مزیت را دارد که بازیگر می تواند در طول اجرا اتودهایی بزند و مدام آن نقش را در وجود خود پخته تر کند. من در طول اجرا هر شب به یک چیز جدید رسیدم. در حال حاضر برای دو مونولوگی که اجرا می‌کنم، خودم احساس می کنم که یک جای این زن می‌رود در قالب آن جنون و یک جای دیگر او از این قالب در‌می‌آید.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب