دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
28 تير 1395 - 09:29
مریم فروغی ابری*

دلنوشته‌ دختر رئیس 30ساله؛ از زخم زبان‌ها تا عشق ابدی پدر

اواخر خرداد امسال بود که دکتر احمدعلی فروغی‌ ابری رئیس دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان (خوراسگان) بعد از سی سال خدمت در این دانشگاه از سمت خود استعفا و آن را تقدیم رئیس دانشگاه آزاد اسلامی کرد.
کد خبر : 102598

به گزارش خبرنگار آنا، با استعفای فروغی‌، دکتر حمید میرزاده علاوه بر پذیرش استعفای او در حکمی، مسئولیت امور اجرایی این واحد را به دکتر پیام نجفی معاون پژوهش و فناوری واحد خوراسگان سپرد و تاکید کرد که ضرورت دارد در مراسم شایسته‌ای با هماهنگی سازمان مرکزی از خدمات ارزنده ایشان تجلیل به عمل آید.


در این راستا، مراسم باشکوهی در تجلیل از خدمات 30ساله وی در دانشگاه آزاد اسلامی اصفهان با حضور معاونان دانشگاه آزاد اسلامی و جمعی از مسئولان استانی و شهرستانی از جمله استاندار اصفهان برگزار شد.



در آیین تجلیل از سی سال خدمت دکتر احمدعلی فروغی ابری رئیس سابق دانشگاه آزاد اسلامی واحد اصفهان(خوراسگان)، مریم فروغی ابری دختر کوچک وی با قرائت دلنوشته‌ای خطاب به پدر، بغض جمعیت حاضر در جلسه را ترکاند و چشمان همه را بارانی کرد.


با اجازه‌ای که اخیراً از دکتر فروغی گرفتیم، این دلنوشته را انتشار می‌دهیم:


... امروز که خبر استعفای شما را شنیدم، نمی‌دانم باید خوشحال باشم یا ناراحت... با اینکه سالیان زیادی است که به عنوان یک فرزند منتظر این روز بودم.



از زمان‌های قدیم؛ بهتر است بگویم از همان سال‌های ابتدایی تاسیس دانشگاه، زمانی که من فقط سه سال بیشتر نداشتم و همیشه به یاد دارم که خیلی از روزهای حتی تعطیل زندگی ما بدون حضور پدر در خانه می‌گذشت؛ به یاد دارم، روزهایی که تفریح من و برادر کوچکترم در روزهای جمعه در زمین خاکی ساختمان نیمه‌کاره دانشکده کشاورزی بود.


بزرگتر که شدم، معنای نبود حضور پدر در خانه را به گونه‌ای دیگر احساس کردم، زمانی که نزدیک به عید نوروز دوستان هم‌کلاسی دبستانم برای خرید، همراه پدر و مادر بیرون می‌رفتند و من در پاسخ سوال‌ آنان می‌گفتم: «من تاحالا هیچ وقت با پدرم به خرید نرفته‌ام.»



بزرگتر که شدم در دوران دبیرستان دیگر صحبت از خرید عید و صحبت‌های بچه‌گانه نبود... صحبت قبولی در کنکور بود و در رقابت... سوم دبیرستان بودم که حرف یکی از معلم‌هایم برایم گران تمام شد. ایشان یک روز مقابل دانش آموزان دیگر به من گفتند: «فروغی تو هم مثل دو خواهر دیگرت دندانپزشکی خوراسگان برایت رزرو شده است، دیگر نگرانی برای کنکور نداری؟!!!» من همان لحظه سکوت کردم و مقاومتی برای جواب دادن معلم نکردم... و آن معلم با وجود اینکه می‌دانست هر کدام از خواهرانم چه رشته‌ای در دانشگاه خوانده‌اند باز هم به خود اجازه دادند که جلو جمع چنین صحبتی کند.


... بگذریم؛ آن زمان‌ها هم گذشت... اکنون که حدود 30 سال از تولد دانشگاه می‌گذرد و من و خواهران و برادرانم با آن بزرگ شده‌ایم، دانشگاه را به عنوان یکی از عزیزترین فرزندان پدرم در تمام این سال‌ها، پذیرفته‌ایم و البته این را هم می‌دانیم که حسادت‌ورزی فرزندان نسبت به تفاوت نگاه پدر و مادر، امری عادی به شمار می‌آید و ما فرزندان، همیشه نسبت به عشق پدر به دانشگاه، احساس حسادت شدیدی داشتیم.


همیشه فرزند موفق یک خانواده برای کل افراد آن خانواده افتخار بزرگی است و پدر عزیز! اگر امروز هر کدام از ما موفقیتی در طول زندگی‌مان کسب کرده‌ایم، همه نتیجه داشتن بزرگ‌مردی چون شما در زندگی‌مان بوده است.



اگر امروز کسی من را به عنوان فرزند کوچک شما نشناسد، اما دانشگاه آزاد اسلامی واحد خوراسگان را کمتر کسی هست که در جامعه دانشگاهی و علمی ایران نشناسد، درختی پرثمر که راه موفقیت را برای چندین هزار جوان که همگی جزو فرزندان شما هستند، هموار کرده است.


... اما امروز روزی است که من بسیار خوشحالم، فقط و فقط به خاطر اینکه اگر دانشگاه خوراسگان دیگر شما را ندارد، من تمام مهربانی و عشق پدری شما را تا ابد، فقط برای خودم خواهم داشت.


مریم فروغی ابری 95/3/29


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب