شهیدی که قاب عکس حجله‌اش را آماده کرده بود

حمید داوودآبادی رزمنده و نویسنده دفاع مقدس، روایتی از شهید علی کریم‌زاده دارد که او قبل از شهادتش در عملیات کربلای چهار، قاب عکس حجله‌اش را آماده کرده بود.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، رزمنده‌ها آماده می‌شدند برای عملیات کربلای چهار، عملیات آبی_خاکی آن هم در آب‌های سرد اروندرود. سوی دی ماه ۱۳۶۵ این عملیات آغاز شد اما به‌خاطر لو رفتن عملیات، اجرای آن ناتمام ماند و رزمندگان حدود ۲۰ روز بعد در کربلای ۵، موفق به اهداف تعیین‌شده و بازپس‌گیری مناطق اشغالی شدند.

یکی از شهدای عملیات کربلای چهار، شهید علی کریم‌زاده است؛ شهیدی که پیکرهای شهدای مفقودالاثر را پیدا می‌کرد و به خانواده‌هایشان بازمی‌گرداند، خودش در عملیات کربلای ۴ مفقودالاثر شد و پیکر مطهرش بعد از ۱۲ سال به آغوش خانواده‌اش بازگشت. نکته جالب اینکه زینب ‌کریم‌زاده دختر این شهید هنوز به دنیا نیامده بود که پدرش شهید شد و پیکر شهید زمانی بازگشت که زینب خانم ۱۲ ساله بود.آنچه پیش رو دارید، روایت حمید داوودآبادی است از شهید علی کریم‌زاده مسئول امور شناسایی مفقودین سپاه اندیمشک.

قبل از عملیات کربلای ۴ یکی از روزها که در اندیمشک کنار علی بودم، دم ظهر گیر داد برای ناهار به خانه آنها برویم که با خوشحالی پذیرفتم. علی جوان پاک دل، صاف و ساده و خوش‌مرامی بود. همواره به خلوص و صداقتش غبطه می‌خوردم. در مدتی که با او آشنا بودم، یک بار ندیدم دروغی بگوید یا با گفتن جوک یا تمسخر دیگران، باعث غیبت یا رنجش اطرافیان شود.

شهیدی که قاب عکس حجله‌اش را آماده کرده بود

همین طور که نشسته بودیم، علی از خاطرات حمیدطوبی می‌گفت که در عملیات والفجر۸ در فاو شهید شده بود. وقتی رسید به آنجا که: حمید خدا بیامرز وصیت کرده بود وقتی شهید شد، اگر فرزندش دختر بود، اسمش را زینب بگذارند و اگر پسر بود، حسین. وقتی حمید شهید شد و دخترش بدنیا آمد، نامش را زینب گذاشتند. اشک در چشمانش حلقه زد.

در همین حال، دست برد پشت کمد و قاب عکس بزرگی را بیرون اورد. با خودم گفتم حتما عکس حمید است که قاب کرده، ولی در کمال تعجب دیدم عکس خودش است. وقتی پرسیدم این چیست؟ گفت: این عکس را چند وقت پیش انداختمو دادم یک قطعه از آن را بزرگ کردند. این را آماده کردم برای حجله شهادتم.علی اشک من را هم درآورد. دلم آتش گرفت. یک سال نمی‌شد ازدواج کرده بود، ولی حالا عکس خودش را برای حجله شهادت قاب کرده بود. وقتی بغلش کردم و رویش را بوسیدم، گفت: اتفاقا خانمم باردار است. به آنها گفتم اگر بچه‌ام دختر بود، اسمش را بگذارند زینب و اگر پسر بود، بگذارند حسین.

علی در عملیات کربلای۴ در جزیره ام الرصاص مفقود شد و چند سال بعد استخوان‌هایش به خانه بازگشت و دخترش زینب که بزرگ شده بود، از پیکر پدر استقبال کرد.

انتهای پیام/

ارسال نظر