پیش از انقلاب فقط 35 متخصص مغز و اعصاب داشتیم/ زیرمیزی و رومیزی، جنجال رسانهای است/ روایتی از جراحی در خط مقدم جنگ
گروه واحدهای دانشگاه آزاد خبرگزاری آنا، مصطفی سعیدی- دکتر سید محمود طباطبایی استاد جراحی مغز و اعصاب و چهره ماندگار جراحی مغز و اعصاب در چهارمین همایش چهرههای ماندگار کشور، نخستین استاد جراحی مغز و اعصاب دانشگاههای تهران پس از انقلاب اسلامی، مشاور وزیر بهداشت در امور بیمارستانهای خصوصی کشور، رئیس دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی از سال 70 تا 76، دبیر پیشین برد تخصصی جراحی مغز و اعصاب کشور، استاد جراحی اعصاب دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و دبیر علمی انجمن جراحان مغز و اعصاب است. او اسفند 1392 از سوی دکتر حمید میرزاده رئیس دانشگاه آزاد اسلامی به عنوان رئیس واحد پزشکی تهران منصوب و در این دانشگاه به فعالیت مشغول شد.
کسانی که گذرشان به بخش جراحی مغز و اعصاب بیمارستانهای شهدای تجریش و مهراد افتاده باشد به خوبی دکتر طباطبایی را میشناسند؛ پزشکی که بابت بسیاری از جراحیهایش ریالی از بیماران دریافت نمیکند و این موضوعی است که ما در گفتوگوی با برخی از مراجعان به دکتر از آن مطلع شدیم.
وجود چنین استادان و رئیسان واحدی در دانشگاه آزاد اسلامی باعث پیشرفت حوزه علوم پزشکی در بزرگترین دانشگاه حضوری جهان شده است. در یکی از روزهای ماه مبارک رمضان به دفتر دکتر طباطبایی در واحد علوم پزشکی تهران رفتیم تا با این استاد برجسته جراحی مغز و اعصاب ایران به گفتوگو بنشینیم. بخش نخست این گفتوگوی 75 دقیقهای را در زیر میخوانید:
* آقای دکتر، برای آغاز گفتوگو لطفا خودتان را معرفی کنید؟
- من سید محمود طباطبایی، متولد 15 تیر 1321 در شهرستان گرمسار هستم. البته ما اصالتا از طباطباییهای زواره اصفهان هستیم که پدرم به گرمسار آمد و من آنجا به دنیا آمدم و تحصیل کردم، پدر و مادر من اما، آبا و اجدادی اهل زواره هستند.
تا سال 1341 و زمانی که دیپلم بگیرم در گرمسار بودم، همان سال در کنکور پزشکی شرکت کردم، اما قبول نشدم و تصمیم گرفتم به خدمت سربازی بروم، بعد از پایان خدمت سربازی که در رسته مخابرات ارتش دوره تخصصم را گذراندم، در کلاسهای کنکور ثبت نام کردم و در فرصت یکساله بعد از دوره سربازیام در شمیرانات تهران معلم بودم، همان یک سال خودم را برای کنکور آماده کردم و در کنکور سال 44 در دانشگاه تبریز پذیرفته شدم و به آنجا رفتم.
سال 1351 فارغالتحصیل رشته پزشکی شدم و برای خدمت خارج از مرکز به استخدام شیر و خورشید آن زمان و هلال احمر کنونی درآمدم. 2 سال و چند ماه در درمانگاه مرزی آستارا خدمت کردم که آن سالها از شیرینترین سالهای خدمت من است و آنجا نخستین جایی بود که کار طبابت و اجراییام را به عنون رئیس درمانگاه آغاز کردم.
آستارا از نظر پزشکی منطقه محرومی بود، مردم مشکلات زیادی داشتند و من در حد توانم آنجا خدمت میکردم. هنوز هم با مردم آن شهر در ارتباط هستم، سال 52 یک سال پس از پزشک عمومی بودنم، ازدواج کردم که البته همسرم از اقواممان بود و بچه اولم (دختر) اردیبهشت 53 متولد شد.
تابستان سال 53 بعد از 2 سال و چند ماه که خدمتم در آستارا تمام شد و میخواستم پروانه نظام پزشکی بگیرم، در کنکور تخصصی شرکت کردم و در رشته جراحی مغز و اعصاب مرکز پزشکی شهدای تجریش قبول شدم. آن زمان بین بیمارستان شهدای تجریش (رضا پهلوی سابق) و دانشگاه جان هاپکینز تبادل استاد و دانشجو بود و من هم برای گذراندن دوره تخصصیام بورسیه گرفتم و به دانشگاه جان هاپکینز رفتم و دوره جراحی میکروسکوپی را آنجا گذراندم.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی هم بورد تخصصیام را گرفتم و شاگرد اول بورد تخصصی کشوری شدم. این موضوع همزمان با آغاز درگیریها و حرکتهای انقلابی مردم بود، در حالیکه قرار بود در بخش جراحی مغز و اعصاب به عنوان استادیار در بیمارستان شهدای تجریش بمانم و کار کنم اما به دلیل آشفتگی کشور و نیاز انقلابیون به جراح مغز و اعصاب که آن زمان در کشور خیلی کم بود به شمال رفتم و تا زمان پیروزی انقلاب در مازندران بهعنوان جراح مغز و اعصاب، مجروحان منطقه را درمان میکردم.
* از چه سالی به صورت مخفیانه به مجروحان انقلاب کمک کردید؟
- همزمان با آغاز نهضت انقلاب و قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نخستین آسایشگاه مجروحان انقلاب در خیابان فرمانیه که خانه یکی از سران نظام به نام آقای محوی بود، راهاندازی شد و من هم به عنوان طبیب آن آسایشگاه به همراه سایر همکارانم به مجروحان انقلاب رسیدگی میکردیم.
* تا چه سالی در این آسایشگاه بودید؟
- تا اسفند 1357 که نخستین درگیریهای پس از انقلاب اسلامی در گنبد آغاز شد، پس از آن با یک تیم اضطراری به گنبد کاووس رفتم و اردیبهشت 58 که انقلاب اسلامی در کشور مستقر شد به تهران برگشتم و در بخش جراحی مغز و اعصاب بیمارستان شهدای تجریش مشغول به خدمت شدم.
* چه سالی با امام خمینی (ره) آشنا شدید؟
- آشنایی من با حضرت امام (ره) به سال 1340 برمیگردد. آن سال که آیتالله بروجردی فوت کرد به واسطه حضور یکی از شاگردان امام خمینی (ره) که امام جماعت مسجد محل ما در گرمسار بود، با امام آشنا شدیم و پس از فوت آیتالله بروجردی بنده از مقلدان «روحالله الموسوی الخمینی» شدم و شهر ما نخستین گروه مقلدان رسمی حضرت امام که آن زمان بهعنوان حاج آقا روحالله معروف بودند، شد.
در طول مدت تبعید امام همه ما فعال بودیم و زمانی که ایشان به تهران آمدند در کنارشان بودیم. این آشنایی تداوم داشت تا سال 1359 که بهعنوان رئیس بخش جراحی مغز و اعصاب بیمارستان شهدای تجریش انتخاب شدم. بعد از آن مدت طولانی مدیرگروه مغز و اعصاب دانشگاه شهید بهشتی و بعد هم دبیر بورد جراحی مغز و اعصاب کشور شدم. خوشبختانه در برنامهای که با همکاران داشتیم، توانستیم رشته جراحی مغز و اعصاب را که آن زمانی در ایران خیلی کم بود و شاید کمتر از 40 متخصص جراحی مغز و اعصاب در کل کشور داشتیم که 90 درصد آنان در تهران بودند را در کشور ارتقا بدهیم.
* فقط 40 متخصص جراحی مغز و اعصاب در کشور؟
- بله؛ که بیشتر آنها هم در تهران بودند، مشهد فقط یک متخصص مغز و اعصاب داشت که پاکستانی بود، اصفهان، شیراز و تبریز هم یک متخصص داشت و در سایر استانهای کشور متخصص جراحی مغز و اعصاب نداشتیم حتی مراکز استان هم متخصص این رشته را نداشتند. اهواز یک متخصص داشت که بعد از پیروزی انقلاب از کشور رفت و به طور دقیقتر در کل کشور 35 متخصص در این رشته بودند.
* اکنون چند متخصص جراح مغز و اعصاب در کشور داریم؟
- با توجه به کمبود جراح مغز و اعصاب در این زمینه تلاش کردیم و با یک برنامهریزی 20 ساله توانستیم با یاری خدا کشور را به خودکفایی برسانیم و امروز بیش از 700 متخصص جراحی مغز و اعصاب در کشور داریم که با بهترین سطح آموزشی و تخصصی در کشور فعال هستند.
ایران اکنون از اعزام بیماران مغز و اعصاب به خارج از کشور بینیاز است و در منطقه نیز کشوری بهاندازه ایران در رشته مغز و اعصاب مجهز و توانمند نیست. البته در سایر تخصصها هم به این صورت است اما من چون رشته تخصصیام جراحی مغز و اعصاب است در حوزه تخصصی خودم میگویم.
همان گیلان و مازندران که سال 57 حتی یک جراح مغز و اعصاب نداشت، الان بیش از 50 جراح مغز و اعصاب دارد و در کشور استان و شهر بزرگی نیست که متخصص جراحی مغز و اعصاب نداشته باشند.
* پرفسور سمیعی که یکی از جراحان مغز و اعصاب شناخته شده هستند، آن دوره در گیلان نبودند؟
- خیر، پروفسور مجید سمیعی اهل گیلان و از من بزرگتر هستند، ایشان اصلا ایران نبودند، دوره پزشکی و تخصص مغز و اعصاب را در آلمان گذراندند و اکنون هم همکاری خوبی با کشور دارند.
* آماری از تعداد کلی پزشکان در زمان انقلاب و اکنون دارید؟
- در زمان انقلاب حدود 16 هزار پزشک در کشور داشتیم که 4 هزار نفر آنها از کشور رفتند. همزمان حدود 5 هزار پزشک خارجی در ایران مشغول بودند.
الان بیش از 120 هزار پزشک پروانهدار در کشور داریم که حدود 75-80 هزار نفر آنان پزشک عمومی و بیش از 40 هزار پزشک متخصص هستند. این جزو افتخارات جامعه پزشکی است که علاوه بر آنکه حوزه درمان و سلامت کشور را در دوره جنگ تحمیلی اداره و پیش از آن در حوادث انقلاب اسلامی شرکت کرد و همراه رزمندگان تا خط مقدم جبهه پیش رفت، رشته پزشکی را توسعه داد و کشور را به خودکفایی رساند.
* آقای دکتر شما همانطور که اشاره هم کردید، در جنگ تحمیلی به عنوان پزشک حضور مستمر داشتید، چه خاطراتی از آن روزها دارید؟
- یکی از رشادتهای پزشکان ما حضور در 500 متری خط مقدم بود که در این فاصله عمل جراحی انجام میدادند و این موضوع در هیچ جای جهان ثبت نشده است که در 500 متری جبهه متخصصان، مجروحان جنگی را عمل کنند، بلکه در جنگها کار درمان به این صورت است که امدادگران در جبهه امدادهای اولیه و باندپیچی را انجام میدادند و مجروحان را به عقب جبهه میفرستادند اما ما در خط مقدم جبهه جراحی میکردیم و این افتخار جامعه پزشکی ایران است.
امروز کشور ما در پیوند کلیه و بسیاری از رشتههای دیگر در منطقه اول است، این افتخارات از کجا بهدست آمد؟ همین جوانان به میدان آمدند، وقتی در رشته بنده که یک رشته ریز تخصص است ما به بینیازی مطلق رسیدهایم، در سایر رشتهها هم این اتفاق افتاده است و این افتخار بزرگی برای این کشور است که مردم پشت رهبرشان ایستادند و عهد بستند و این پیشرفتها حاصل شد.
کجای دنیا یک جراح مغز به فاصله 500 متری خط مقدم میرود در صورتیکه جراحی مغز یک رشته لوکس و فوق تخصصی است و همیشه یک جراح مغز در بهترین بیمارستانها و مجهزترین اتاق عملها، جراحی میکند. اما پزشکان ما در بیمارستان صحرایی و زیر آتش و خمپاره رزمندگان و مجروحان جنگی را جراحی میکردند. من حدود یک ماه در زمان محاصره آبادان جراحی کردم و اینها برگ زرینی برای جامعه پزشکی ما است.
در یکی از ماموریتهایی که از جبهههای جنوب برمیگشتم یک مجروح در هواپیمای ما بود که فهمیدیم افسر مصری است. خلبانی بود که برای صدام خدمت میکرد و در عملیات آسیب دیده بود، در طول مسیر گروه پزشکی ما به او رسیدگی کردند و نگذاشتیم که درد بکشد. زمانی هم که به تهران که رسیدم من او را به بیمارستان منتقل کردم و خود آن شخص باورش نمیشد که ما با او که دشمنمان بود اینگونه به خوبی رفتار کنیم.
* به نظر شما جنگ تحمیلی در پیشرفت رشته پزشکی نقش داشت؟
- بله، هر کلام امام (ره) دُر است و این فرموده امام است که جنگ برای ما دانشگاه است.
پزشکی ما در جنگ تحمیلی آموزش دید و جهش پیدا کرد، کلینیکها و رهآوردهایی که در حوزه پزشکی جنگ در ایران ابداع و به دنیا ارائه شده است، در نوع خود بینظیر است. ما رکورد حداقل زمان انتقال مجروح به بیمارستان را شکستیم، استاد دکتر «سادات گوشه» که سال گذشته فوت کرد، در جراحی ترمیم دست در دنیا ابتکاراتی به خرج داد که به اسم ایران ثبت شد و مدال شوالیه فرانسه را برای این کار گرفت.
* رشادتهای پزشکان در زمان انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی بر کسی پوشیده نیست ولی اکنون به نظر میرسد برخی پزشکان مادیگرا شدهاند.
- بله من هم منتقد این موضوع هستم، اما اعتقاد من این است که سیاستهای غلط مدیریتی، پزشکان را مادیگرا کرده است. پزشکان ما همان پزشکانی هستند که زمان انقلاب همراه با مردم ایستادند، همان پزشکانی هستند که دفاع مقدس را اداره کردند و همان پزشکانی که در همه سوانح و حوادث غیرمترقبه به یاری مردم شتافتند. اما چه شد که پزشکان مادیگرا شدند؟ آیا فقط پزشکان اینگونه شدند یا کشور مادیگرا شده است؟
آیا رشتههای تخصصی دیگر از این موضوع مبرّا ماندند؟ این آمار فجایع اقتصادی کشور از کجا میآید؟ آیا پزشکان در شکلگیری این اختلاسها نقش دارند؟ آیا این وضعیت ناسالم اقتصادی که دل مقام معظم رهبری را به درد آورده است، ناشی از عملکرد پزشکان است؟
بله عده معدودی از پزشکان هستند که ممکن است پول برای آنها از اهمیت بیشتری برخوردار باشد، تعداد این افراد اما مقابل متخلفان سایر رشتهها اندک است و من هنوز معتقدم که پزشکی و پزشکان کشورمان مقدس هستند.
* پس شما از عملکرد پزشکان و وضعیت موحود راضی هستید؟
- بنده میگویم از عملکرد این عده کم ناراضی هستم، بسیاری از پزشکان و استادان دانشگاه نیز از این وضعیت ناراضی هستند، اما با اینحال من از جامعه پزشکی دفاع جانانه میکنم و میگویم که سیاستهای غلط ما در مدیریت سلامت کشور، پزشکان و جامعه پزشکان را به سوی این مسائل سوق داده است.
اکنون امکان اصلاح وجود دارد و باید به فکر چاره بود. جبرِ زمان، نیازمندیهای جامعه و نیاز روزمره بشر را نمیتوان از بسیاری مسائل منع کرد بلکه باید بستر خلاف بسته شود، اگر این بستر گسترش پیدا کند هر کاری کنیم، تخلف انجام میشود. من معتقدم که به اقتصاد کشور موریانه افتاده است و پزشک، قاضی، افسر، کارمند، استاد و... در این جامعه زندگی میکنند و ما باید بچههایمان را طوری تربیت کنیم که به سمت خلاف نروند.
به نظر من این داستانهای زیرمیزی و رومیزی بیشتر جنجالهای رسانهای است. شما آخرین ملاقات اعضای نظام پزشکی با مقام معظم رهبری و بیانات ایشان را مطالعه کنید، ایشان معتقد هستند که قداست پزشکی بسیار بیشتر از آن است که این حرفها را بزنیم. توسعه دادن به این حرفهای ناپسند ارزش جامعه پزشکی را زیرسوال میبرد، اگر عده کمی خلاف قانون عمل میکنند قانون باید با آنها برخورد کند. مطرح کردن زیرمیزی در سطح گسترده بازیهای مطبوعاتی است و باعث ایجاد بدبینی جامعه نسبت به پزشکان انقلابی و متعهد کشور میشود.
* آشنایی شما با آیتالله هاشمی رفسنجانی به چه زمانی برمیگردد؟
- حلقه وصل ما به امام (ره) آیتالله هاشمی رفسنجانی و آیتالله لاهوتی بودند، ارتباط خیلی خوبی در دوران انقلاب اسلامی داشتیم و این ارتباط تاکنون برقرار بوده است، من بیشتر کار علمی و پزشکی و اجتماعی انجام میدهم به دنیای سیاست کاری ندارم. علاقهای هم به سیاست ندارم و نداشتهام.
* آقای دکتر بعد از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت سیاسی هم داشتید؟
- من با همه مسئولان چه در زمان امام خمینی (ره) و چه در زمان مقام معظم رهبری، ارتباطهای عاطفی و علمی داشتهام و افتخارم این است خارج از همه صفبندیهای سیاسی، به دنبال خدمت و گسترش مبانی علمی کشور بودهام و اعتقادی به صفبندیهای سیاسی ندارم. اگرچه این موضوع برای سیاسیون لازم است اما برخی طیفها مثل پزشکان، روحانیت، قضات و... باید خارج از صفبندیهای سیاسی خدمت کنند.
در جنگهای صلیبی که پزشک خیلی کم بود، تقریبا هر 20 روز جنگ را برای دو روز برای مداوای مجروحان متوقف میکردند. در دوران دفاع مقدس هم پزشکان ما علاوه بر درمان مجروحان ایرانی، بسیاری از مجروحان جنگی عراقی را هم درمان میکردند.
یادم هست یک خلبان عراقی که آبادان را بمباران کرده بود، هواپیمایش سقوط کرد و بعد از آنکه اسیر شد من او را عمل کردم و خیلی هم به او رسیدگی کردیم، برای ما اهمیتی ندارد که این فرد کیست، از حیطه کار پزشکی که خارج شد باید بر اساس ضوابط به کار او رسیدگی شود، ولی بیمارستان حریم امن است. ما در بیمارستان دوست و دشمن نداریم، همه دوست هستند.
نخستین ماموریتی که سال 57 به گنبد رفتم، آنجا یک صفبندی بین گروه حامیان دولت و مخالفان وجود داشت و من به عنوان جراح مغز با آمبولانس میرفتم و بیماران مخالف دولت را هم جراحی میکردم چراکه پزشک حافظ سلامت است و سلامتی نعمت خداست. هیچ بندهای از بندگان خدا نزد پزشک مجرم نیست و یک پزشک نمیتواند اینگونه نگاه کند.
- حکمت و فلسفه دین ما این است، در اردوگاههای آوارگان، چقدر به آوارگان و اسرای عراقی خدمت و محبت شد، یکی از علل پیشبرد ما در جنگ همین نگرش مثبت حضرت امام(ره) بود که زمانی که ما اسلحه در دست و به سمت دشمن تیراندازی میکنیم این موضوع جداست، زمانی که اسلحه را کنار گذاشتیم انسان هستیم. اکنون همین آوارگان دوران جنگ تحمیلی هستند از ایرانیان در عراق پذیرایی میکنند و حاصل آن برخورد ماست.
یک اسیر عراقی وجود ندارد که بگوید در ایران به من بیاحترامی شد، به من آب ندادند و مرا شکنجه کردند، در حالی که عکس این موضوع علیه اسیران ایرانی اتفاق افتاد، اما آنها به چه سرنوشتی دچار شدند.
این موضوع دستور شرع ماست، رسول گرامی اسلام (ص) میفرمایند اسرای جنگی دشمنی را وادارید به سربازان مسلمان سواد بیاموزند و در مقابل باسواد کردن هر 5 سرباز مسلمان آزاد هستند. یا داستان برخورد امیرالمومنین (ع) با ابنملجم، ما چنین رهبران و مکتبی داریم و باید از آنان درس بگیریم.
انتهای پیام/