دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
آنا گزارش می‌دهد؛

«پلنگ سیاه ۲» فیلمی کمیاب در هالیوود که حقیقت مرگ را می‌پذیرد

«پلنگ سیاه ۲» فیلمی کمیاب در هالیوود که حقیقت مرگ را می‌پذیرد
«پلنگ سیاه: واکاندا برای همیشه» یک اثر هالیوودی نادر است که می‌پذیرد مرگ هم جزئی از زندگی است.
کد خبر : 815216

به گزارش خبرنگار سینمایی خبرگزاری آنا، می‌توان این را با جرئت و اطمینان گفت که «پلنگ سیاه: واکاندا برای همیشه» به عنوان  سی‌امین فیلم جهانِ سینمایی کمپانی «مارول»- تکوین و پیدایش به مراتب دشوارتری در مقایسه با کل ۲۹ فیلم قبلی این کمپانی روی هم داشته است. دلیلش هم این است که به هیچ وجه نمی‌توانیم تأثیر شگرف ستاره  فقید این فیلم «چادویک بوزمن» را بر این دنیای دیوانه دست کم بگیریم.

در طول دوران حرفه‌ای بسیار کوتاهش که در ۱۵ فیلم مختلف بازی کرد، «بوزمن» تجسم بیرونی قهرمانی گری- نه تنها در قالب آن ابرقهرمان کتاب‌های کمیک «تی چالا»، بلکه در جان‌بخشی به شخصیت‌هایی مانند جکی رابینسون، جیمز براون و تورگود مارشال- موفق بود. او قهرمان بودن را با نجابت و انسانیت و اغلب با لبخندی بر لبانش بازی می‌کرد.

 یک فیلم کامیاب ابرقهرمانی

اما آنچه بیشتر از همه در یاد‌ها باقی مانده است، همین شخصیت «تی چالا» است که او در چهار فیلم کمپانی مارول نقش آن کاراکتر را ایفا کرد. دهمین فیلم بوزمن به نام «پلنگ سیاه» (ساخت ۲۰۱۸) اوج این مجموعه فیلم‌ها بود که موفق به نامزدی در هفت دسته جایزه اسکار، از جمله بهترین فیلم (اتفاقی نادر برای یک فیلم ابرقهرمانی) شد و در نهایت توانست سه جایزه از این هفت جایزه را در دسته‌های طراحی تولید، طراحی لباس و موسیقی فیلم از آن خود کند.

وقتی در سال ۲۰۱۸ لباس‌های مخصوص شب هالووین در قفسه‌های فروشگاه‌ها ظاهر شدند، بچه‌های رنگین‌پوست برای اولین بار این فرصت را پیدا کردند تا واقعاً با یک ابرقهرمان همذات پنداری کند. با یک نقش‌آفرینی درجه یک از این کاراکتر، بوزمن توانست انسان‌های زیادی را تحت تاثیر قرار دهد. وقتی که به ناگاه در اوت ۲۰۲۰ چهره در نقاب خاک کشید (تا آن روز هیچکس از بیماری او خبر نداشت) شوک بزرگی به جامعه هنریوارد شد؛ و بعد از این که به تدریج این شوک کمرنگ شد، این سوال مطرح شد: چه کسی قرار است در «پلنگ سیاه ۲» بازی کند؟

کارگردان اوکلندی فیلم «پلنگ سیاه ۲»، رایان کوگلر، که چند سکانس از «پلنگ سیاه» اصلی را در شهر محل زندگی اش فیلمبرداری کرده بود و نویسنده این فیلم، جو رابرت کول، قبل از مرگ بوزمن کار نگارش فیلمنامه را شروع کرده بودند. حالا آن‌ها باید از بین این که می‌خواهند بازیگر نقش تی چالا را تغییر دهند، از تکتیک FX بصری استفاده کنند تا همزاد او را خلق کنند، کلاً پروژه را تعطیل کنند یا شاید از همه سخت‌تر بدون کاراکتر بوزمن کار را ادامه دهند یک گزینه را انتخاب می‌کردند. آن‌ها کار را ادامه دادند و «پلنگ سیاه: واکاندا برای همیشه» شد فیلمی درباره مرگ و اندوه. این فیلم حفره بسیار بزرگی در مرکز خود دارد، اما سازندگانش این خلأ را در آغوش گرفته اند و اجازه داده اند که به بخشی از بافت فیلم تبدیل شود.

دیگر فیلم‌های جدید مارول از جمله «مردعنکبوتی: راهی به خانه نیست» و «دکتر استرنج در چندجهانی دیوانگی» نیز با اندوه دست و پنجه نرم می‌کنند، اما «واکاندا برای همیشه» مشخصاً از این هم عمیقتر فرو می‌رود و این را می‌توان حتی در لوگوی مارول این فیلم که تنها با عکس‌هایی از ستاره مرحوم فیلم قبلی تزئین شده مشاهده کرد.

«واکاندا برای همیشه» از چه می‌گوید؟

فیلم با این سکانس شروع می‌شود: تی چالا، بدون این که صورتش دیده شود، روی دروازه مرگ دراز کشیده، در حالی که خواهرش پرنسس شوری (با بازی لتیتیا رایت) بیهوده سعی می‌کند تا نجاتش دهد. یک سال بعد، ما شوری را می‌بینیم که در آزمایشگاه علمی خود مشغول است. او اکنون کاراکتر اصلی و نقش اول گروهی از زنان سیاه پوست قدرتمند است (ام باکو با بازی قدرتمند وینستون دوک تنها مرد واکاندایی است.) مادرش، ملکه راموندا (با بازی آنجلا باست)، سعی می‌کند هر طور شده شوری را وادار کند با مرگ برادر کنار بیاید. اما قبل از این که این اتفاق رخ دهد، زندگی در قالب یک مزاحم دست به کار می‌شود. نامور (با بازی تنوخ هوئرتا)، پادشاه یک ملت زیر آب، به نام تالوکانها، است که به قدری قدرتمند است که به آسانی می‌تواند امنیت واکاندا را نابود کند. کمی قبل، حمله‌ای در دریا اتفاق افتاده است. یک کشتی رسوبات ویبرانیوم، که یک فلز واکاندایی بسیار ارزشمند با خواص فوق العاده است، را زیر آب پیدا می‌کند، اما بعد همه خدمه آن توسط تالوکانها، قبل از این که بتوانند آن ذخایر را استخراج کنند کشته می‌شوند. تقصیر این حمله به گردن واکاندایی‌ها انداخته می‌شود، چون هیچکس از ماهیت و وجود تالوکان‌ها خبر ندارد. نامور با تهدید به جنگ و سرزنش واکاندایی‌ها به خاطر این دردسر، از ملکه می‌خواهد تا دانشمندی که مسئول ساخت یک دستگاه ردیاب ویبرانیوم است را دستگیر کند. این دانشمند کسی نیست جز یک دانشجوی ۱۹ ساله دانشگاه ام آی تی به نام ریری ویلیامز (با بازی دومینیک تورن) که این دستگاه را برای یک پروژه کلاسی ساخته است. شوری و جنگجو اوکویی (با بازی دانای گوریرا) برای آوردن بدون خونریزی این دانشجو اعزام می‌شوند. بعد از یک تعقیب و گریز نفسگیر، شوری و ریری دزدیده شده و به تالوکان برده می‌شوند. در ادامه شاهد یکسری مذاکرات گسترده درباره این که باید با ریری چه کار و چگونه از ویبرانیوم محافظت کرد هستیم. مذاکرات شکست می‌خورند، و دو جنگ پیاپی در می‌گیرد.

این جنگ‌ها به خوبی اتفاقات دنیای واقعی را به تصویر می‌کشند از جنگ در اوکراین گرفته تا اختلافات بین جمهوریخواه‌ها و دموکرات‌ها در آمریکا. دستگاهی که ریری ساخته یک چیز احمقانه است، درواقع چیزی است که عملاً نمی‌تواند وجود داشته باشد (چطور ریری توانسته آن را بسازد بدون این که حتی یک نمونه ویبرانیوم داشته)؟ اما نحوه استفاده فیلم از آن برای حرکت از اندوه به سمت اکشن بسیار منطقی است. زندگی ادامه دارد و اگرچه گاهی دلمان می‌خواهد که سرمان را زیر برف کنیم، اما باز مشکلاتی وجود دارند که باید حل شوند.

در فیلم قبلی، شخصیت منفی فیلم همه علف‌های جادویی که عامل قدرت پلنگ سیاه بودند را نابود کرد، بنابراین واکاندا دیگر هیچ محافظی ندارد؛ و ویبرانیوم یک مشکل است. کشور‌های دیگر می‌خواهند به آن دست پیدا کنند، و کاملاً معلوم است که امریکایی‌ها امیدوارند بتوانند با آن سلاح درست کنند. فیلم به زیبایی ماهیت اندوهناک این مسئولیت‌ها و شجاعت لازم برای خلاص کردن خود از شر اندوهی که پیش روی مان قرار دارد را به تصویر می‌کشد. در پایان، باید بگویم نمی‌توان «پلنگ سیاه: واکاندا برای همیشه» را به عنوان یک فیلم صرفاً سرگرم کننده یا حتی فیلمی قابل مقایسه با «پلنگ سیاه» به ببیندگان معرفی کرد. اما این فیلم به تنهایی فیلم زیبایی است، یک هالیوودی نادر که می‌پذیرد مرگ هم جزئی از زندگی است.

منبع:
سانفرانسیسکو اگزمینر
نوشته جِفری اندرسون

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب