وقتی «گربه سیاه» به کمین هنرمندان مینشیند
گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، ونوس بهنود- سال ۱۳۹۸ یکی از سالهای پرکار در سینمای ایران بود. بیشتر فیلمهای تولیدی از آن زمان تاکنون معمولا راوی اتفاقاتی از بطن جامعه و لایحههای پنهان، اما قابل فهم و لمس زندگی روزمره انسانها است. سینمای ایران بعد از چند دهه تولید سوژههای کلیشهای، دادن پایان خوش به فیلمها و خط کشی شفاف قهرمانان و آدمهای بد داستان در یک دهه گذشته به زندگی در کوچه و بازار و به ویژه آسیبهای اجتماعی بیشتر توجه داشته است.
به فراخور این روند در فیلم «گربه سیاه» به کارگردانی کریم محمد امینی پرده از ماجرایی برداشته میشود که در سطح جامعه عناوین مختلفی از رسوایی تا شکستن حریم خصوصی، باج گیری برای ممانعت از افشای حقیقت و مسائلی از این دست را شامل میشود.
امینی فیلمی دیگر را در داخل فیلم سینمایی خود تولید میکند و چهره بهرام رادان در فیلم «گربه سیاه» که بازیگر مطرح سینما است با گرفتاریهای مختلفی به نمایش گذاشته میشود. یک هنرمند که به تعبیر گفتاری در فیلم نه تنها آدم متمایزی نیست بلکه یکی همانند باقی انسانها با گرفتاریهای مشابه است. بخشهای مختلف زندگی روزمره او از خستگی کار گرفته تا حمایت و محبت هواداران نشان داده میشود.
شخصیت دیگر داستان وحید است. حسین پورکریمی در نقش وحید، جوان متولد دهه ۸۰ یا نهایتا ۷۰ است که میخواهد ره صد ساله را در یک شب برود. از ظرف شستن در رستوران یا تحویل غذا به سفارشدهندگان با پیک موتوری خسته شده است، زمانی که میبیند از طریق فضای مجازی میتواند رستورانها را تبلیغ کند و در ازای آن ساندویچ رایگان بخورد، برای درآمد بیشتر وسوسه میشود. اما این وسوسه محدود به تبلیغ در مقابل در رستورانها نیست. وحید هر هنرمند مطرحی که پیدا میکند را بهانهای برای جمع کردن فالور میکند. کار به جایی میرسد که با شیطنت به خانه بهرام رادان راه پیدا میکند. اما در این مراجعه تنها نیست، رها هم همراه او است.
ترلان پروانه در نقش رها، تصویر نیازها، خواستهها و شخصیت متولدین دهه ۸۰ است. دختری که با هر مشکلی میشکند، زندگی هدفمندی ندارد و آرزویش رفتن به خارج از کشور است. اما این آرزو به خاطر عشق به یک هنرمند تا مدتی فراموش میشود. رها به خانه رادان راه پیدا میکند و با به جا گذاشتن یک هدیه، زندگی و حرفه او را تهدید میکند. مزاحمتهای پی در پی او حتی با گفتگو و درد و دل با رادان نیز تمام نمیشود، در نهایت در حالی که مادرش در زندان و پدرش مرده است، کتک خورده در گوشه خیابان در کادر کارگردان جای میگیرد.
رها به دنبال این است که معروف شود. در جایی رها، گربه سیاهی معرفی میشود که مخفیانه و ناغافل وارد خانه هنرمندی شده است. شخصیتهای امینی در این فیلم به دنبال آرزوهای خود هستند. در گفتار، محاوره و سبک خوراک و پوشاک قاعدهای ندارند و به دنبال راحتی و فرار از واقعیت میگردند. هر یک از آنها میتوانند گربه سیاهی باشند که حاضر است برای دستیابی به خواستههای خود به حریم خصوصی زندگی دیگری نیز تعدی کنند.
اما چرا تفاوت فاحشی بین متولدین دهه ۵۰ و ۶۰ با متولدین دهه ۷۰ و ۸۰ در ایران وجود دارد؟ یکی از پاسخهای این پرسش، ظهور رسانههای نوین میتواند باشد. تا جایی که حتی برنامه بهرام رادان در این فیلم از وحید به عنوان فعال فضای مجازی و جوانی موفق دعوت میکند. وحید اخلاقیات را زمانی که نامزد خود را کنار میگذارد و بعد او را بازمیگرداند، نشان میدهد. افزایش تعداد فالور به بهانه درآمد بیشتر موجب میشود که آن لطافت، محبت و معصومیت شهرستانی خود را فراموش کند و بگوید در تهران همه چیز به گونه دیگری است.
در نهایت این پرونده با سررسیدن برداران نامزدش، کتک زدن او و اتفاق ناخوشایند دیگری بسته میشود. ورود بدون سواد و آگاهی در فضای مجازی و به دست آوردن پول آن هم به هر بهایی، موجب شده تا سبک زندگی در ایران با تغییر مواجه شود. امینی روی موضوع سوءاستفاده از یک هنرمند در فضای مجازی دست گذاشته است.
به راستی دهه ۸۰ به دلیل ورود یکباره به دنیای رسانههای نوین بحران زده است و اخلاقیات و هنجارهای جامعه را برای کسب توجه، پول و قدرت دور میزند؟ در این میان تکلیف قربانیان چنین ترفندهایی چه خواهد بود؟ امینی مخاطب خود را دهه ۷۰ و ۸۰ قرار داده است. اما دیدن این فیلم برای مسئولان فرهنگی هم خالی از لطف نخواهد بود.
انتهای پیام/۱۱۰/
انتهای پیام/