ملاک اسلامی بودن علم از دیدگاه خسروپناه
به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسیهای آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محمد قمی طی یادداشتی نوشت: بنده تاکنون در 11 بخش تلاش کردم الگوی حکمی-اجتهادی حجتالاسلام خسروپناه در علوم اجتماعی را تبیین کنم و در این بخش، به ملاک اسلامی بودنِ علم از دیدگاه وی میپردازم و بحث خود را خاتمه میدهم. از دیدگاه حجتالاسلام خسروپناه میتوان تعریف واحدی برای «علم دینی» بیان کرد اما نمیتوان الگوی واحدی برای اسلامیسازی علوم ارائه داد؛ بنابراین ارائه روششناسی واحد نیز امکان ندارد، زیرا در دل هر الگویی، روششناسی خاصی نهفته است.
حجتالاسلام خسروپناه، علمی را دینی میداند که مبانی، روششناسی، جهتگیری و کاربرد آن دینی باشد و معتقد است این تعریف را در همه علوم میتوان در نظر گرفت؛ یعنی این تعریف، حتی در حوزه علوم طبیعی و نیز در حوزه علوم عقلی و فلسفی قابل استفاده است، اما آنچه در اینجا مدنظر ماست، کاربرد این تعریف در علوم اجتماعی است. در بخش اول توضیح دادم که علوم اجتماعیِ مدنظر وی همه علوم انسانی را در برنمیگیرد، بلکه بخشی از آن را شامل میشود.
پرسشی که در اینجا به دنبال پاسخ آن از دیدگاه وی هستم این است که «اسلامی بودنِ علوم اجتماعی اسلامی، بر چه اساسی است؟». بهعبارتدیگر، هنگامی که تعریف فوق را بر علوم اجتماعی تطبیق میدهیم، با لحاظ چه اموری میتوان گفت که این مبانی یا روششناسی یا جهتگیری و یا کاربرد، دینی هستند تا بعد از آن، قائل به علوم اجتماعی دینی شویم؟ به نظر حجتالاسلامخسروپناه، آنچه وصفِ حال متعلّق موصوف، یعنی جامعه دینی قرار میگیرد، دینی بودنِ «جهتگیری» و «کاربرد» است.
بهعبارتدیگر، هنگامی که علمی دارای جهتگیری یا کاربردی برای جامعه دینی باشد، میتوان آن را علم دینی نامید؛ بنابراین در واقع، وصف «دینی» که در تعریف «علم دینی» ذکر شده است، وصف «جهتگیری» و «کاربرد» برای «جامعه دینی» است. «علم» بهخودیِخود، با جهتگیری و کاربرد، کاری ندارد، اما در «علم» میتوان جهتگیری و کاربرد دینی و یا غیردینی داشت. جهتگیری یا کاربردی که ناظر به جامعه دینی باشد، دینی است.
بحث دیگر در اسلامی بودن علم، به مبانی و روششناسی مربوط میشود. مبانی عبارت بودند از: مبانی هستیشناختی؛ انسانشناختی؛ معرفتشناختی؛ ارزششناختی. روش مدنظر حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه هم روش حکمی-اجتهادی است که آنها را پیش از این توضیح دادیم. این دو بخش، یعنی مبانی و روششناسی، به این اعتبار که از عقل، وحی و ترجمان وحی استفاده میکنند، دینی نامیده میشوند؛ یعنی ازآنجاکه در کشف مبانی و نیز در روششناسی، از حجت ظاهری و باطنی استفاده میشود، به آنها مبانی و روششناسی دینی یا اسلامی گفته میشود؛ بنابراین، اسلامیسازی علوم، به این اعتبار معنا پیدا میکند که اوّلاً قوام هر علمی به مبانی و روششناسی آن است.
ثانیاً اگر مبانی و روششناسی یک علم مبتنی بر حجت ظاهری و باطنی باشد، آن علم، علمی دینی محسوب میشود. همچنین علمی که جهتگیری و کاربرد آن دینی باشد و مفید جامعه دینی قرار گیرد، علمی دینی خواهد بود. نکته مهمی که در اینجا باید به آن اشاره کرد تا نوآوری حجتالاسلاموالمسلمین خسروپناه روشنتر شود، این است که او قوام اسلامی شدن علوم را به روششناسی آن میداند؛ یعنی اگر کسی بتواند روششناسی را اسلامی یا غیراسلامی کند، آنگاه میتواند از علوم اسلامی و غیراسلامی سخن به میان آورد.
روشنفکرانی که گرایش پوزیتیویستی دارند و علم دینی را قبول ندارند، معتقد هستند که روش تجربی، دینی و غیردینی ندارد. حجتالاسلام خسروپناه هم میپذیرد که اگر روشی دینی و غیردینی نباشد، دینی کردن آن علم وصف حال متعلق موصوف است و وصف حال خود موصوف یا علم نیست. ممکن است که علم، کارکرد دینی یا مبانی دینی داشته باشد، اما زایش خود علم با متدولوژی است.
روش استدلالی، به این معنا اسلامی است که اسلام تأییدش کرده است؛ یعنی در قرآن و سنت از روش استدلالی استفاده شده است. اجتهاد قسم اول و دوم هم به این معنا اسلامی هستند که با نصوص دینی سروکار دارند. اجتهاد قسم سوم هم دینی و اسلامی است، زیرا پرسشها را از حکمت اسلامی و نصوص دینی گرفته است. اجتهاد قسم چهارم هم به این دلیل اسلامی است که با روش اسلامی، از آموزههای اسلامی استفاده میکند. اگر این موارد را بپذیریم، پس هر پنج روش، اسلامی هستند؛ بنابراین، نتیجه میگیریم که این نظریه اسلامی خواهد بود، هرچند ممکن است که این نظریه با نظریهای که از طریق روششناسی دیگر به دست آمده است، مشترک باشند.
حجتالاسلام خسروپناه معتقد نیست که روش یا الگوی حکمی-اجتهادی که مبتنی بر روش استدلالی و اجتهادی است به هر نتیجهای که میرسد، حتماً مخالف نظریههایی است که درعلوم اجتماعی مدرن مطرح شده است، بلکه ممکن است مشترکاتی هم با یکدیگر داشته باشند، اما باید دانست که شمارِ اختلافات، قابل توجه است. انسان مطلوب اسلامی در علوم گوناگون، با انسان مطلوبی که مبتنی بر مکاتب دیگر هستند، تفاوتهای چشمگیری با یکدیگر دارند، هرچند ممکن است که مشترکاتی هم داشته باشند.
همچنین با تغییر انسان مطلوب و با استفاده از روش اجتهادی قسم سوم، تغییر انسان محقق به سمت انسانی است که مطلوب پارادایم اسلامی است. براساس دیدگاه حجتالاسلام خسروپناه این گفته که «علوم اجتماعی دارای بخشی عقلی و بخشی تجربی است و غربی و غیرغربی ندارد، بلکه تفاوت فقط در بخش ارزشها و ایدئولوژیهاست و اسلامیسازی علوم اجتماعی نیز فقط در این بخش قابل قبول است»، گفته غلطی است. علوم اجتماعی مدرن، حتی آنجا که انسان محقق را توصیف میکنند، براساس ارزشها و مطالباتی، توصیف میکنند. البته سخن وی این نیست که علوم اجتماعی مدرن، به هر نتیجهای که برسد، حتماً مخالف آن نتیجهای است که ما با مطالبات دینی خود از پدیده پرسشگری کردهایم.
همچنین سخن وی این نیست که ما به هر نتیجهای که برسیم، حتماً با گزارههای علوم اجتماعی مدرن، تعارض دارد، بلکه وجودِ وجوه مشترک هم ممکن است؛ اما باید روششناسی خود را به کار بگیریم تا سازگاریِ نتیجه بهدستآمده با دین را بتوانیم تشخیص دهیم. گاهی سازگاری ظاهری میان دو گزاره وجود دارد، اما سازگاری مفهومی وجود ندارد؛ زیرا هر رفتاری با مبانیاش تفسیر میشود.
حجتالاسلام خسروپناه معتقد است پیش از اینکه جامعه ما دینی شود، باید پرسشها و مطالبات خود را براساس ایدئولوژی خود مطرح کنیم. با این روش، در مطالعه جوامع گوناگون دینی یا غیردینی، به نتایجی خواهیم رسید که با نتایج بهدستآمده از روشهای دیگر تفاوت خواهد داشت.
*محمد قمی، مدیر دفتر مطالعات، برنامهریزی و تعالی علوم عقلی و الهیات معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/۴۱۱۸/
انتهای پیام/