دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
11 آبان 1394 - 14:46
دکتر محمد ناصر تقوی در دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز تشریح کرد:

حرکت امام حسین(ع) تا آخر براساس منطق عقلانی بود/ در گفت‌وگوی مستقیم امام حسین(ع) و عمرسعد چه گذشت؟

دکتر سید ناصر تقوی با اشاره به دیدگاه «اسوه‌گرایی» در اسلام و عملکرد بزرگان دین طبق منطق عقلایی و انسانی به تشریح روند قیام حسینی پرداخت و گفت: ما در اسلام قهرمانگرایی به معنای تمایزِ قهرمان نداریم و منجی گرایی به این معنی که با عملیات انفجاری و إعجاز بخواهد کاری انجام دهد، نداریم و اگر قرار بود این حرکت انفجاری و إعجاز صورت گیرد، می باید ظهور امام زمان رخ داده بود.
کد خبر : 47223

به گزارش خبرنگار خبرگزاری آنا، همزمان با ایام سوگواری سالار شهیدان ، دانشکده علوم سیاسی تهران مرکز، در سلسله نشستهای تخصصی خود، میزبان حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید محمد ناصر تقوی، عضو هیئت علمی و استاد علوم سیاسی بود که با موضوع « نگاهی بر منطق عقلانی حماسه حسینی » در سالن اجتماعات این دانشکده و با حضور اساتید و دانشجویان ارائه شد .


دکتر تقوی در پاسخ به این پرسش که چرا از یک سو پیامبران و ائمه را به اوصافی فراتر از شخصیتهای معمولی می ستاییم که دارای معجزه و علم غیب و ... هستند و از سوی دیگر می بینیم که آنان همچون انسانهای عادی در زندگی خود دچار مشکل می شوند ، مریض و بی پول شده و تجارت می کنند و یا مورد آزار و ظلم واقع می شوند ؛ به دو شأن جداگانه معصوم اشاره کرد و گفت: شخصیتهای الهی و معصومین دارای دو نقش و دو شأن هستند: در شأن نخست آنها انتقال دهنده پیام وحی به مردم هستند و در مورد امامان معصوم ، آنان مفسران این وحی هستند. این یک وظیفۀ خاص و استثنایی و ویژه برای آنهاست و به جهت همین شأن ، وظیفه خاص هدایت متوجه آنهاست و از این حیث باید گفت که شأن نبوت و امامت یک شأن اختصاصی و منحصر به فرد است. این بر اساس گزینش خداوند است و به دلیل ویژگیهای خاصی که در این افراد است این گزینش به وسیله خداوند صورت می گیرد و لذا به آن «نصب» می گویند و از جانب او «مصطفی» و «مجتبی» (برگزیده) می شوند. ما به همین دلیل است که به پیامبر و امام معصوم اطمینان می کنیم ؛ چرا که این گارانتی و ضمانت ویژه را از جانب خداوند داراست. چون انتخاب خود خداوند است و او واسطۀ بین خدا و انسان است.


تقوی ادامه داد: اما علاوه بر این شأن او وظیفه و شأن دیگری هم دارد و آن اینکه خود امام و یا پیامبر به عنوان یک فرد، مخاطب وحی است و تمام دستورات وحی شامل حال او هم می شود و در این مرحله، او در کنار مردم و در صف مردم می ایستد. در این حوزه او همانند همه مردم است و همان محدودیتها را خواهد داشت . اما نکته اینجاست که معصوم در این شأن با وجود همه محدودیتها «انسان کامل » است و «عبد صالح » خداوند . نکته


ما در اسلام قهرمانگرایی به معنای تمایزِ قهرمان نداریم و منجی گرایی به این معنی که با عملیات انفجاری و سوپرمنی و إعجاز بخواهد کاری انجام دهد ، نداریم و اگر قرار بود این حرکت انفجاری و إعجاز صورت گیرد ، می باید ظهور امام زمان رخ داده بود. بلکه اگر بنا به إعجاز و معجزه بود حضرت علی ع أحقّ به إعجاز بود و قبل از آن خود رسول الله أحق از حضرت امیر به این إعجاز !

اساسی در این است که آنها در زندگی شخصی و اجتماعی خود از آن توانایی‌های ویژه استفاده نمی کنند؛ چرا که اساساً در این حوزه است که آنها به عنوان «اسوه » و الگو هستند نه در حوزه اول!


وی همچنین با اشاره به نمونه هایی تاریخی که پیامبر و معصومین بر اساس روال عادی و عقلانی به این شیوه عمل کردند گفت : در جنگ اًحد تمام راه‌های عقلی و دمکراتیک و شور و مشاوره با اصحاب و یاران از جانب پیامبر طی شد و علیرغم نظر شخصی رسول الله نظر جمع در اتخاذ استراتژی نظامی پذیرفته شد و اتفاقاً شکست هم خوردند . امام علی (ع) حاکمی به نام منذر بن جارود را نصب می کند و خلاف توقع و تصور امام ناکارآمد و ناجور از آب در می آید . امام در نامه ای ( نامه 71 نهج البلاغه ) به او می نویسد که: فإنّ صلاح أبیک غرّنی منک و ظننت ُ أنّک تتبعُ هدیه ُ و تسلکُ سبیله ... خلاصه اینکه در بررسی شایستگی های تو و شناسنامه هویتی تو ، پاکی و پاکدستی خانوادگی ات و پاکی پدرت رهزن من بود و گمان بردم که تو روش و راه او را می پیمایی . یعنی حضرت امیر در انتخاب کارگزارانش از شیوه های غیر معمول و غیبی و یا قدرت ماورایی استفاده نمی کند . بلکه از همین روشهای عقلانی و عادی دیگران بهره می برد و دقیقاً به همین جهت است که « الگو » رابطه اش را با «پیرو» از دست نمی دهد. نمونه دیگر خالد ابن ولید است که از سوی پیامبر به عنوان فرمانده سپاه انتخاب شد و گمان نمی کرد که پس از فتح مکه کینه های جاهلی هنوز در جانش رخنه داشته باشد . می بینید بعد از آنکه زیاده روی می کند و برخی کشتارهای ناحق می کند ، پیامبر از کارهای او اظهار برائت می کند و به جبران آن برمی آید.


دکتر تقوی با اشاره به اینکه استفاده از علم غیب تنها وقتی ضرورت باشد و خداوند بخواهد از جانب معصومین صورت می پذیرد با اشاره به آیه ای از قرآن افزود : خداوند در قرآن کریم به پیامبر می گوید بگو که اگر قرار بود من بر مبنای علم غیب عمل کنم مال فراوان و همه خیرات را برای خودم جمع می کردم و از سوی دیگر هیچ گزندی و هیچ مشکلی به من نمی رسید! ( و لو کنت ُ أعلم الغیب لأستکثرت من الخیر و ما مسّنی السّوء )


این استاد علوم سیاسی در ادامه بحث اسوه گرایی به دو نظریه مشخص در خصوص تغییر جهان و رسیدن به ایده آلها اشاره کرد و گفت : یک دسته نظریات در قالب نخبه گرایی و الیتیسم مطرح شده که از افلاطون تا نظرات جدیدتر نخبه گرایی که توسط پاره تو و موسکا ارائه شده است . در الیتیسم، نخبه و الیت متمایز از دیگران است و تافته ای است جدا بافته . هر چند عملاً و بعد از جنگ جهانی دوم و با توجه به ایده آل بودن این نظریه در تشکیل دمکراسی ها، رفته رفته در نظریات مدرن دمکراسی به یک نوع واقعگرایی و واقع بینی می رسیم که در نظریات کارل فردریش ، جوزف شومپیتر ، رابرت دال و لیپست ظهور داشته است .


نامه های کوفیان و متن آن نامه ها هریک وظیفه ای قطعی برای امام ایجاد می کرد . امام در مقابل سیل عظیم این نامه ها ، باز بی گدار به آب نمی زنند و راه و رسم خردمندانه تحقیق و بررسی این نوشته ها را برمی گزینند و با فرستادن مسلم ابن عقیل، میزان جدیت مردم کوفه را مورد بررسی قرار می دهند

اما گونه دیگری از نگاه به جهان همین در نظر گرفتن واقعیت تحت نظریه « اسوه گرایی» است که توجه به الگوها در اسلام و از جمله اینکه قرآن فرموده است «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة ٌ حسنة» در ذیل همین تقسیم بندی قرار می گیرد. در اسوه گرایی اسلام ، حتی در « انسان کامل » هم بحث تمایز مطرح نیست . بلکه صحبت از آن شدنی هایی است که امکان تحقق دارد و می توان به سان ِ آن اسوه شد. در قرآن کریم تاکید بر این دارد که این اسوه ، از جنس خود شماست : لقد جائکم رسولٌ من أنفسکم . و در مورد سایر پیامبران می بینیم که از کلیدواژه « أخ » استفاده می کند . یعنی برای آن قوم ، برادرشان هود ، یا شعیب یا برادرشان صالح و ... را فرستادیم . ( و إلی عاد أخاهم هوداً – و إلی مدین أخاهم شعیباً – و إلی ثمود أخاهم صالحاً – و قال لهم أخوهم لوط ) که این تعبیر دیگریست از همان « من أنفسکم » .


وی همچنین افزود: ما در اسلام قهرمانگرایی به معنای تمایزِ قهرمان نداریم و منجی گرایی به این معنی که با عملیات انفجاری و سوپرمنی و إعجاز بخواهد کاری انجام دهد ، نداریم و اگر قرار بود این حرکت انفجاری و إعجاز صورت گیرد ، می باید ظهور امام زمان رخ داده بود. بلکه اگر بنا به إعجاز و معجزه بود حضرت علی ع أحقّ به إعجاز بود و قبل از آن خود رسول الله أحق از حضرت امیر به این إعجاز !


دکتر تقوی در قسمت پایانی سخنان خود با اشاره به واقعه عاشورا و حرکت امام حسین ع ، این حرکت را حرکتی کاملاً اسوه گونه که قابل برداشت برای همه ما و در همه زمانهاست معرفی کرد و با ذکر نمونه های تاریخی مقدمات حرکت امام به سمت کوفه، این حرکت را تماماً منطقی و عقلانی و بر اساس سیره عمل عقلا بر شمرد و گفت : اینکه امام اخباری از سرانجام واقعه به صورت غیبی و با اطلاع حضرت رسول داشته ، هیچ تغییر و تبدیلی در انحراف از حرکت عقلانی و منطقی و مانع از انجام وظیفۀ شرعی او در یک بستر طبیعی نبوده است . کما اینکه در موضوعات دیگر هم اطلاع و إخبار از وقوع ، لزوماً تاثیری در اصل ماجرا ندارد .


تقوی با اشاره به نامه های کوفیان و متن آن نامه ها که هریک وظیفه ای قطعی برای امام ایجاد می کرد و پی در پی از جانب اعاظم کوفه به امام حسین می رسید و طلب پیشوایی هدایتگر برای خود می کرد گفت : امام در مقابل سیل عظیم این نامه ها ، باز بی گدار به آب نمی زنند و راه و رسم خردمندانه تحقیق و بررسی این نوشته ها را برمی گزینند و با فرستادن مسلم ابن عقیل که به فرموده امام ، برادر و پسرعمو و فرد کاملاً مورد وثوق امام است، میزان جدیت مردم کوفه را مورد بررسی قرار می دهند و برای آنها می نویسد که مسلم را می فرستم تا شرایط را بررسی کند و دریابد که آیا آنچه نوشته اید و قاصدانی که فرستاده اید ، با شما و فضای کوفه هماهنگ و هم سخن است و اگر چنین بود و مسلم به من اطلاع داد ، من به زودی به سوی شما می آیم . روند شرایط به گونه ای است که مردم به طور گسترده با مسلم بیعت می کنند و اعلام آمادگی و بلکه جانبازی و جانفشانی می کنند و بعد از اینکه مسلم این شرایط را به امام می نویسد و خبر می دهد ، امام حسین حجت برایش تمام می شود و عازم کوفه می گردد . این اتمام حجت برای امام در گفتگوهایی تاریخی که مثلاً امام با ابن عباس داشته و یا عبد الله ابن زبیر داشته روشن است و نیاز به هیچ تفسیری ندارد . مثلاً امام به ابن عباس که با استفاده از خبرهای رسول الله از سرنوشت امام حسین می خواسته او را از این سفر منع کند جواب می دهد که : اکنون بر من واجب است که آنها را اجابت کنم؛ چرا که آنها یعنی مردم کوفه نزد خداوند برای من عذر دارند . یعنی خودشان را در تبعیت عرضه کرده اند و اعلام آمادگی کرده اند و حجت را بر من تمام کردند . ( و قد وجب علیّ إجابتهم و قد قام لهم العذر علیّ عند الله ) یا به عبد الله بن زبیر می فرماید که چهل هزار تن از مردم کوفه سوگند طلاق و عتاق خورده اند . یعنی اگر سوگند بشکنند همسران خود را مطلقه و غلامان خود را آزاد کنند.


این استاد در ادامه گفت: حال امام در مسیر حرکت متوجه می شوند که اخبار نا مناسبی می رسد و اوضاع تغییر کرده . مسلم را به شهادت رسانده اند و خلاف پیمان عمل کرده اند . برای اینکه با بزرگان کوفه اتمام حجت کند که شما نامه فرستادید و عهد کردید و به آنها نصیحت می کند که اگر بر پیمان باشید به رشد و تعالی می رسید و اگر نه این پیمان شکنی از شما که قبلا با برادرم حسن (ع) و پدرم نیز چنین کردید چیز عجیبی نیست ! امام این نامه را به قیس بن مسهّر می دهد و چنان که می دانید قیس را هم به شهادت می رسانند و امام در شهادت این یارش نیز می گرید . همین مسیر تا جایی ادامه می یابد که امام به کربلا رسیده و راه را بر امام می بندند و وقتی فرستاده عمرسعد به امام می گوید برای چه به دیار ما آمدی؟ امام می گوید اهالی شهر شما برای من نامه نوشتند و اگر ناخشنودند ونمی خواهند من بر می گردم : فأما إذا کرهونی فأنا أنصرف ُ عنهم . و در نامه به عمر سعد هم همین مضمون را می نویسد و می فرماید اگر مرا خوش نمی دارند از همان راهی که آمده ام باز می گردم : فإن کرهونی انصرفتُ عنهم من حیث جئت ُ که همه این گفت و شنود ها و گفت وشنفت ها تاکیدی بر این حرکت عقلانی و منطقی امام است .


امام قبل از درگیری، شرایط گفتگوی مستقیم با عمر سعد را ذکر می کند و از او درخواست این گفتگو تحت شرایط معین را دارد . می فرماید که می خواهم با تو به تنهایی و در شب و در مکانی بین دو سپاه سخن بگویم . ... امام به یارانش می گوید دور شوند و فقط عباس و علی اکبر با امام می مانند و عمر سعد هم فقط با فرزند و غلام مخصوصش باقی می ماند. امام حسین اینجا به قول امروزی ها وارد یک نگوشییشن و گفتگوی دیپلماتیک با عمر سعد می شود که البته قطعاً اتمام حجت با او هم هست

دکتر تقوی در پایان سخنان خود با تاکید بر اینکه امام حسین در اوج لحظه های سخت شب عاشورا و روز عاشورا و حتی تا واپسین لحظات پایانی بعد از ظهر عاشورا در همین مسیر عقلانی حرکت نموده و آن را برای مخاطبان خود هم بازگو و تشریح کرده است گفت : امام قبل از درگیری با سپاه عمر سعد ، شرایط گفتگوی مستقیم با عمر سعد را ذکر می کند و از او درخواست این گفتگو تحت شرایط معین را دارد . امام می فرماید که می خواهم با تو به تنهایی و نه در حضور سپاه تو و سپاه من و در شب و در مکانی بین دو سپاه سخن بگویم . او هم می پذیرد و امام با 20 نفر و عمر سعد هم با همین تعداد می آیند به آن مکان . امام به یارانش می گوید دور شوند و فقط عباس و علی اکبر با امام می مانند و عمر سعد هم فقط با فرزندش حفص و غلام مخصوصش باقی می ماند. امام حسین اینجا به قول امروزی ها وارد یک نگوشییشن و گفتگوی دیپلماتیک با عمر سعد می شود که البته قطعاً اتمام حجت با او هم هست . این متن، نص تاریخ و مقاتل است، بدون هیچ تفسیر و تأویلی : امام در ابتدا به عمر سعد می گوید می دانی که من که هستم و پسر چه کسی هستم و می دانی با چه کسی می جنگی؟ عمر سعد می گوید بله می دانم . امام می گوید پس چرا می جنگی ؟ عمر سعد می گوید : اگر از این گروه جدا شوم می ترسم که خانه و کاشانه ام را ویران کنند. امام می گوید : أنا أبنیها لک ( من آن را برای تو می سازم ) عمر می گوید ترس آن دارم که اموالم را بگیرند و مصادره کنند . امام پاسخ می دهد : أنا أُخلفُ علیک خیراً منها من مالی بالحجاز ( من از مال خودم بهتر از آن را در حجاز به تو می دهم ) عمر می گوید از جان خانواده ام می ترسم و خلاصه هر چه امام می گوید او یک بهانه ای می آورد و امام می بیند که او از تصمیم خود منصرف نمی شود و در باطل خود پابرجاست . امام در آخر می گوید که امیدوارم از گندم عراق به مقدار ناچیزی بخوری و او با گستاخی ای که نشان از تصلب او در باطلش دارد می گوید مرا جوی عراق نیز به جای گندم کفایت می کند.


در واپسین ساعات قبل از جنگ نیز امام به عمر سعد چند پیشنهاد می دهد از جمله اینکه : تترکنی حتی أرجع إلی حرم جدی رسول الله ( یک راه اینست که مرا رها کنی تا به سوی حرم جدم رسول الله بازگردم ) و در برخی مقاتل هست که یا به یمن بروم یا هر جای دیگری که اجازه می دهید بروم . و وقتی امام مخیّر بین دو گزینۀ بیعت یا جنگ می شود امام می فرماید بین السلّة و الذلّة مرا قرار داده اند و هیهات منا الذلة ! امامی که اسوه و الگوست با این روش به ما درس می دهد برای همارۀ تاریخ و چنانچه خود می فرماید : مثلی لا یبایعُ مثله ( مثل منی با مثل یزیدی هرگز بیعت نمی کند و او را تایید نمی کند )


تقوی در پایان گفت: در واپسین لحظات عاشورا که همه یاران امام و فرزندانش کشته شده اند فردی به نام تمیم ابن قحطبة که از امرای شام است در آن حالت خستگی جسمی پس از اینهمه مصیبت به امام حسین می گوید : یابن علی! إلی متی الخصومة و قد قُتل أولادک و موالیک ؟ (ای پسر علی! دشمنی تا کی؟ در حالی که فرزندان و نزدیکانت هم کشته شده اند.) و امام در پاسخ می فرماید :


أنا جئتُ إلی محاربتکم أم أنتم جئتم إلی محاربتی؟ ( من به جنگ شما آمدم یا شما آمدید به جنگ من ؟)


أنا منعتُ الطریق عنکم أو أنتم منعتموه عنی و قد قتلتم إخوتی و أولادی ؟ ( من راه را بر شما بستم یا شما راه بر من بستید و برادران و اولادم را کشتید؟ و اکنون بین من و شما به جز شمشیر چیز دیگری باقی نمانده است .


انتهای پیام/

برچسب ها: امام حسین
ارسال نظر
قالیشویی ادیب