دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
05 تير 1398 - 02:00
دانشجویان مکتب شهادت/29

شهید ذاکری: وقتی مادر شهیدی را کنار قبر فرزندش می‌دیدم با تمام وجود می‌گریستم

دانشجوی پزشکی دانشگاه تهران بود می‌گفت: وقتی مادر شهیدی را کنار قبر فرزندش می‌دیدم با تمام وجود می‌گریستم، خدا به مادران شهدا صبر بدهد.
کد خبر : 400753
2208191.jpg

به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، دانشجویان مکتب شهادت، به‌عنوان علمداران جبهه علم، فرهنگ و مقاومت، اسطوره‌هایی هستند که تنها به عصر خود اختصاص نداشتند. در سنگر علم با سلاح قلم، در سنگر فرهنگ با سلاح اخلاق، عقیده و ایمان و در سنگر مقاومت با سلاح جنگ، جهاد کردند تا عاقبت خالصانه به دیدار معبود شتافتند. جبهه‌های جنگ، فقط تیر و ترکش نبود؛ جبهه‌های جنگ، دانشگاه اخلاق بود. دانشگاهی انسان‌ساز؛ دانشگاهی که در مدت کوتاهی یک سرباز صفر را به استراتژیست بزرگ جنگی تبدیل کرد. دانشگاهی بود که شناسنامه دانشجویانش قرآن بود؛ دانشگاهی که دانشجویانش رفتند تا خط امام بماند؛ دانشگاهی که برخی فارغ‌التحصیلانش پس از ۲۸ سال به خانه برگشتند و بسیاری هم بازنگشتند؛ آری، دانشجویان مکتب شهادت تا ابد الگوی جوانان آزاداندیش در هرکجای جهان خواهند بود.


متن حاضر، بیست و نهمین شماره از مجموعه دانشجویان مکتب شهادت و خلاصه‌ای از زندگینامه دانشجوی شهيد حسینعلی ذاکری معین‌آبادی است.


شهيد حسینعلی ذاکری اول شهريور 1333 در قم دیده به جهان گشود. تا سال ششم با نمرات سطح بالا در مدرسه موسوی قم تحصیل کرد و با شوقی بی‌نهایت و تا سال آخر دبیرستان را با نمرات عالی و معدل بالا پشت سر گذاشت. از کودکی به فکر مستضعفین و محرومین و همیشه به فکر خدمت به مردم بود. زمانی که دیپلم را گرفت، با اشتیاقی بی‌حد برای اینکه خدمتگزاری خاضع باشد و بی‌آنکه چشم‌داشتی داشته باشد و می‌خواست هم‌وطنان عزیزش از رنج بیماری روحی و جسمی مشقت نبرند، در ادامه تحصیلش پزشک شود و به رنج‌های بیش‌ازحدی که ملت را می‌افسرد، کمی از آن را تسکین دهد. به همین امید در کنکور شرکت کرد و در رشته پزشکی دانشگاه تهران پذیرفته شد. و با موفقیت تحصیل خود را به پایان رساند. بعد از تحصیل به جبهه رفت. شروع سال 61 در جبهه شوش بستان بود و در سومین روز از بهار سال 61 در عملیات فتح المبین پر کشید و آسمانی شد، پیکر مطهر او در گلزار شهدای شیخان قم قرار دارد.


وصیت‌نامه شهید ذاکری


آيا مردم چنين پنداشتند كه به‌صرف این‌که گفتند ما ايمان به خدا آورديم رهايشان كنند و بر اين دعوى هيچ امتحانشان نكنند؟ (سوره عنكبوت آیه 2).


خدمت پدر و مادر عزيزم سلام عرض كرده و سلامتى آنان و تمام مؤمنين را از خداوند قادر متعال خواستارم و با اميد به دعاى شما در دل شب و طلب يارى از خدا براى رزمندگان اسلام در جهاد فى سبيل الله ما نيز در منطقه، انتظار فرج و فجر طالع را مى‌كشيم تا كى طلوع فجر آغاز شود و شب تاريک و ظلمانى، عمر روزگار راه به صبح قريب پيدا كند. آيا صبح زندگى نزديک نيست؟ الله‌اعلم: خدا داند قسمت چه باشد.


پدر عزیز، مادر گراميم دعايمان كنيد و به درگاه خدا رو آوريد و از او بخواهيد كه اسلام را يارى و مسلمانان را پيروز و رزمندگان حق‌طلب را نصرت و استقامت و قدرت عنايت كند و به پدرها و مادرها و خواهرها و برادرها و بخصوص به مادرها صبر و استقامت و نعمت ايمان و عمل، ايثار و از مال و ازجان‌گذشتگی عنايت فرمايد. پدر عزيز و مادر از جان عزيزتر كه هیچ‌وقت براى شهيدى گريه نكردم، مگر آنكه وقتى مادرش تنها و تنها بر سر قبر فرزندش نشسته بود و آرام‌آرام در دل خود مى‌گفت كه چه آرزوها كه نداشتم و آن‌وقت بود كه هرچه مى‌خواستم جلوى خودم را بگيرم قدرت نداشتم و با تمام وجود گريه مى‌كردم و تنها خواسته‌ام از خدا در آن لحظه اين بود كه خدايا به پدر و مخصوصاً مادران صبر عنايت كن و به یادشان آور روزى را كه زينب (س) نيز زنى و مادرى بود كه فرزندانش را در صحراى كربلا جلوى چشمانش شهيد كردند برادرش و برادرزاده‌هايش و ديگر اقوامش را در همان روز شهيد كردند؛ از طفل خردسال، على‌اصغرش تا جوان تازه‌داماد على‌اكبرش را تقديم اسلام و قرآن كرد.


انتهای پیام/4126/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب