شاخهگلی که بعد از 13 سال سالم از مزار دانشجوی شهید بیرون آمد
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، دانشجویان مکتب شهادت، بهعنوان علمداران جبهه علم، فرهنگ و مقاومت، اسطورههایی هستند که تنها به عصر خود اختصاص نداشتند. در سنگر علم با سلاح قلم، در سنگر فرهنگ با سلاح اخلاق، عقیده و ایمان و در سنگر مقاومت با سلاح جنگ، جهاد کردند تا عاقبت خالصانه به دیدار معبود شتافتند. جبهههای جنگ، فقط تیر و ترکش نبود؛ جبهههای جنگ، دانشگاه اخلاق بود. دانشگاهی انسانساز؛ دانشگاهی که در مدت کوتاهی یک سرباز صفر را به استراتژیست بزرگ جنگی تبدیل کرد. دانشگاهی بود که شناسنامه دانشجویانش قرآن بود؛ دانشگاهی که دانشجویانش رفتند تا خط امام بماند؛ دانشگاهی که برخی فارغالتحصیلانش پس از ۲۸ سال به خانه برگشتند و بسیاری هم بازنگشتند؛ آری، دانشجویان مکتب شهادت تا ابد الگوی جوانان آزاداندیش در هرکجای جهان خواهند بود.
متن حاضر، بیست و سومین شماره از مجموعه دانشجویان مکتب شهادت و خلاصهای از زندگینامه شهید رحیم علیاکبری است.
شهید رحیم علیاکبری روز یکم اردیبهشتماه 1344 در شهرستان مشهد به دنیا آمد. تحصیلات خود را با موفقیت تا دوره دبیرستان با معدل 61/17 در همان شهر گذراند. اوایل انقلاب به عضویت بسیج درآمد. پس از پایان دوره دبیرستان در کنکور سراسری شرکت کرد و در سال 1363 در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شد. نماز جمعه را هرگز فراموش نمیکرد.
در سال 1364 درحالیکه در سال سوم پزشکی در دانشگاه تهران، جزء بهترین دانشجویان بود؛ جهت عملیات عازم جبهه شد و در عملیات کربلای 4 جزو اولین نیروهای خطشکن بود. وی در تاریخ 1365/10/27 به علت اصابت خمپاره به قایق، به درجه رفیع شهادت نائل شد.
در خاطرهای از شهید آمده که به مادرش میگفت: مادر؛ فکر نکن میخواهم دکتر شوم تا از طریق آن کسب درآمد کنم و زندگی را رونق بدهم. میخواهم یک حصیر زیر پایم باشد و فقط دو تا قاشق و بشقاب داشته باشم. به او گفتم اگر میخواهی اینطوری باشی پس چرا درس میخوانی؟ گفت: برای کمک به مردم درس میخوانم.
شب عملیات بود و اسم عملیات کربلای 4، با تجهیزات کامل وارد آب شد. ولی منورهای دشمن آنها را غافلگیر کرد. این همان عملیاتی بود که کلی تلفات داد و خیلیها در این عملیات شهید شدند که یکی از آنها رحیم علیاکبری بود.
مادرش میگفت جنازه رحیم در این عملیات پیدا نشد و ما برای تسکین دلمان و دوستان یک قبر به نامش خریدیم و در مراسم خاکسپاری چند شاخه گل داخل قبرش گذاشتیم. بعد از 13 سال که آب شلمچه خشک شد جنازه رحیم هم پیدا شد سر نداشت و تنها یک پلاک! پلاکی که نشاندهنده همهچیز بود. جنازه رحیم را داخل همان قبر خالی دفن کردند. وقتیکه سر قبر را باز کردند چیزی که داخل قبر دیدیم ما را تعجبزده کرد؛ شاخه گلهایی که در قبرش سالها پیش گذاشته بودیم هنوز و هنوز تازه بود.
قسمتی از وصیتنامه
به نام او که جان عالمیان به ید قوت اوست. بر آن شدم برحسب وظیفه چند کلمه بهعنوان شهادتنامه بنویسم. از خدای متعال تمنای نهایت اخلاص در نیت خویش را خواستارم. پروردگارا تو خود از نهان ما باخبری و میدانی که جز به رضای تو و اعتلای کلمه حق پای در صحنه نبرد ننهادیم و خود گواهی که این انتخاب من بر اساس تعقل و اندیشه و عشق به ذات اقدست بوده و نیز تو بودهای که با ید رحمانی بر قلبم با قلم عقل نگاشتی که «لا اله الا الله محمد رسولالله علی ولیالله»؛ و تو نیز محبت اولیایت و بغض اعدائت را به من ناسپاس از لطف و کرمت عطا فرمودی. خدایا هر چه درونم میگذرد یارای کتابتش را ندارم و البته لزوم چندانی هم نمیبینم و نشانهها و آیات تو بارز است. این خونها و شهادتها هم گواهی است و هرکه هشیار و بیدار نشود، خسرالدنیاوالآخره است.
انتهای پیام/4126/ن
انتهای پیام/