دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
15 ارديبهشت 1398 - 11:51
دانشجویان مکتب شهادت/11

نشان پرافتخار بوسه امام را بر بازوان دارم

در جبهه به «دکتر خط‌شکن» معروف بود اما خودش می‌گفت: «من قبل از اینکه بخواهم دکتر باشم، بسیجی‌ام (اگر خدا قبول کند) و نشان پرافتخار بوسه امام را بر بازوان دارم».
کد خبر : 378802
Untitled.png

گروه دانشگاه خبرگزاری آنا - میعاد بادپا؛ دانشجویان مکتب شهادت، به‌عنوان علمداران جبهه علم، فرهنگ و مقاومت، اسطوره‌هایی هستند که تنها به عصر خود اختصاص نداشتند. در سنگر علم با سلاح قلم، در سنگر فرهنگ با سلاح اخلاق، عقیده و ایمان و در سنگر مقاومت با سلاح جنگ، جهاد کردند تا عاقبت خالصانه به دیدار معبود شتافتند؛ جبهه‌های جنگ، فقط تیر و ترکش نبود؛ جبهه‌های جنگ، دانشگاه اخلاق بود؛ دانشگاهی انسان‌ساز، دانشگاهی که در مدت کوتاهی یک سرباز صفر را به استراتژیست بزرگ جنگی تبدیل کرد؛ دانشگاهی بود که شناسنامه دانشجویانش قرآن بود؛ دانشگاهی که دانشجویانش رفتند تا خط امام بماند؛ دانشگاهی که برخی فارغ‌التحصیلانش پس از ۲۸ سال به خانه برگشتند و بسیاری هم بازنگشتند؛ آری، دانشجویان مکتب شهادت تا ابد الگوی جوانان آزاداندیش در هر کجای جهان خواهند بود.


متن حاضر، یازدهمین شماره از مجموعه دانشجویان مکتب شهادت است و خلاصه‌ای از زندگی‌نامه دانشجوی رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی است که به بسیجی بودن خود افتخار می‌کرد.


زندگینامه شهید


شهید دکتر حمیدرضا عاشوری در آبان ماه 1341 در تهران متولد شد. دوران تحصیلات را با موفقیت پشت سر گذاشت. در سال 1358 موفق به اخذ دیپلم ریاضی و یک سال بعد موفق به اخذ دیپلم تجربی از دبیرستان کمال منطقه نارمک تهران شد. از همان کودکی در مجالس دینی و نماز جماعت در مساجد حضور فعال داشت و در جریان انقلاب نیز از ناحیه پا مجروح شد. در سال 1363 در کنکور شرکت کرد و در رشته علوم آزمایشگاه شهر بابل پذیرفته شد که بعد از یک سال انصراف داد و در سال 1365 دوباره در کنکور تجربی شرکت کرد که این بار در رشته پزشکی دانشگاه شهید بهشتی پذیرفته شد. سال 60 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد.



هم‌رزمانش او را دکتر خط‌شکن صدا می‌زدند


خواهر شهید عاشوری درباره این شهید بیان کرد: دوستان و هم‌رزمانش او را آقا دکتر خط‌شکن صدا می‌کردند. خط‌شکن بود، شکستن همه خواسته‌های درونی در خود و رسیدن به کرامت و عزت و کبریا. دل شیر داشت بی‌باک و جسور همراه باغیرت و اراده. شب عملیات طاقت ماندن نداشت؛ پشت جبهه را نیستی می‌خواند و حیات خود را در جبهه می‌دانست.


خاضع و خاکی بود، اوایل نمی‌دانستم دانشجوی پزشکی است


یکی از هم‌رزمان شهید عاشوری در توصیف او گفت: حمید آقا از ابتدای عملیات در تنگه کنش، با ما بود. انگار قبل از اینکه وارد گردان بشود، با همه ما آشنا بود. قیافه‌ای جذاب و مردانه داشت و بسیار سخت‌کوش، خاضع و خاکی بود. بعدها فهمیدم که دانشجوی پزشکی است؛ دانشجویی موفق، بااستعداد عالی. او اصلاً شباهتی به بعضی از دانشجویان پزشکی پشت جبهه نداشت که وقتی اسمشان در لیست کنکور ثبت می‌شود، تمام آداب و عقاید و رسوم قبلی و حتی طریقه لباس پوشیدن و راه رفتن خود را می‌بوسند و کنار می‌گذارند و هنگام سوار شدن به تاکسی و اتوبوس، خودشان را جمع‌وجور می‌کنند تا فقر و استضعاف مردم به آن‌ها سرایت نکند.
یادم نمی‌رود عملیات نصر بود، یک روز صبح زود زیر بارش باران خبر آوردند بچه‌هایی که دیشب به کوه مشرف‌به پاسگاه دشمن اعزام‌شده‌اند یک مجروح دارند که دیشب تا حالا از بدنش خون رفته است. با چند تا از عزیزان، درحالی‌که مقداری مهمات را سوار قاطر کرده بودیم، به‌سوی برادران به راه افتادیم و بالاخره به نزدیک سنگر آنان رسیدیم. فهمیدیم از دیشب که آن برادر عزیزمان تیر خورده بود، آقای دکتر او را پانسمان کرده و تا صبح علاوه بر نگهبانی مراقب مجروحش هم بوده است. صبح دیدیم آقای دکتر، مجروحش را به دوش گرفت و از بالای قله سرازیر می‌شود تا او را به ما برساند. وقتی‌که برادران همراه آقای دکتر برای بردن مهمات و سپردن مجروح به ما رسیدند نای حرف زدن نداشتند. در صحنه رزم ما آقای دکتر خط‌شکن ندیده بودیم که آن را هم در وجود آقا حمید پیدا کردیم. البته اگر این را به او می‌گفتیم ناراحت می‌شد می‌گفت: «من قبل از اینکه بخواهم دکتر باشم، بسیجی‌ام (اگر خدا قبول کند) و نشان پرافتخار بوسه امام را بر بازوان دارم»


شهید دکتر حمیدرضا عاشوری در آخرین عزیمت خود در 67/2/26 و در صبح عید سعید فطر در عملیات بیت‌المقدس 6 در منطقه ماووت عراق در اثر اصابت تیر غناسه به سمت راست گردنش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.



مزار این شهید در گلزار شهدای بهشت‌زهرا (س) تهران، قطعه 29 ردیف 123 شماره 3 قرار دارد.


انتهای پیام/4107/4126/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب