کارکرد دانش سیاست اسلامی تحقق حقوق شهروندی است
به گزارش گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا از پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، آن چه در ادامه میآید، چکیدهای از سخنان حجتالاسلام سید کاظم سیدباقری عضو هیأت علمی گروه سیاست پژوهشکده نظامهای اسلامی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که در «یادمان علامه طباطبایی؛ علوم انسانی اسلامی» ارائه شده است. این نشست بخشی از مجموعه همایشهایی است که پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با مشارکت نهادهای علمی و فرهنگی کشور در هفته جاری برگزار کرده است و به ابعاد گوناگون اندیشه علامه سید حسین طباطبایی پرداخته میشود. موضوع این سخنرانی «مبانی انسانشناختی علم سیاست اسلامی در قرآن کریم» است:
در انسانشناسی قرآنی، جنس انسان، «حیّ» است که جامع حیات گیاهی، حیوانی و انسانی است. میتوان گفت که معادل «حیوان ناطق» است و فصل این انسان، «تألّه» است، یعنی خدا خواهی مسبوق به خداشناسی و ذوب شدن در الوهیت او؛ پس در قرآن کریم، نطق لازم است، ولی کافی نیست؛ چون اگر کسی اهل ابتکار و صنعت و سیاست باشد، ولی همه اینها را در خدمت هوای نفس بگذارد، از نظر قرآن «انعام» و «بهیمه» و «شیطان» است. در جهان بینی الهی، مسیر شناخت انسان از جهان بینی الهی به هستی شناسی و از هستی شناسی به انسانشناسی منتهی میشود.
علم سیاست مبتنی بر مبانی مختلفی از جمله مبانی انسان شناختی است که طبعاً از منظر قرآن کریم، دارای تحلیل و تفسیری ویژه و برخاسته از جهانبینی الهی میباشد و آن را از علم سیاست سکولار جدا میسازد. دانشی که بریده از وحی و انسانمحور است. در این نگرش و با تأکید بر این مبانی، زمینه و بستر برای فهم سیاست از منظر قرآن فراهم میشود. سیاستی که رویکردی کاملاً متفاوت از اندیشههای سیاسی مدرن دارد و جامعهای دیگرگون و اهدافی متفاوت را جلوی پای انسان میگذارد. از آن جا که قرآن کریم، کتابی است که راهبردها و مبانی کلان و فراگیر را تبیین میکند، طبعاً برای شناخت تحلیلی از آن به تفسیر مفسران و خوانش دقیق متن، نیاز است؛ برای دستیابی به این مهم، نگرۀ تفسیری علامه طباطبایی در «المیزان فی تفسیر القرآن» راهگشا است.
این نوشته میکوشد تا با مراجعه به آیات قرآن کریم، و برداشتهای تفسیری علامه طباطبایی، به این پرسش اصلی پاسخ دهد که مبانی انسان شناختی علم سیاست کدام است و التزام به آنها چه لوازم و دستاوردهایی در جهت تولید دانش اسلامی - بومی سیاست در پی میآورد؟ در پاسخ، بر این فرضیه تأکید شده است که با توجه به شاخصهای دانش بومی مطلوب و مبانی انسانشناختی مانند کرامت، آزادی همراه با مسئولیت، فضیلتخواهی، جاودانگی و خردورزی که از قرآن کریم و «تفسیر المیزان» قابل برداشت است، میتوان به دستاوردهایی متفاوت از حیث روشی، بینشی و کارکردی دست یافت. از حیث روش، اندیشور سیاست میتواند، علاوه بر استفاده از روش تجربی، از روش اجتهاد جامع و فراگیر به کشف زوایای پیدا و پنهان متون اسلامی بپردازد. در عرصه بینشی، زمینهها و بسترهای شایستهای برای رسیدن به نگرش جامع و جامعهنگر به آموزههای دینی فراهم میشود تا در نگرشی واقعگرایانه، این آموزهها، برای حل مشکلات سیاسی-اجتماعی، نقش بازی کنند. دستاورد کارکردی آن مبانی به این نحو است که با در نظر گرفتن هدف و رویکرد استکمالی انسان به سوی سعادت، هدف و موضوع دانش سیاسی اسلامی صرفاً قدرت برای قدرت نیست، بلکه قدرت برای هدایت انسان و حرکت او در جهت سعادت دنیوی و اخروی است؛ طرح این مبانی و پیامدهای آن، گامی آغازین برای حرکت به سوی دانش سیاست اسلامی و مرزکشی شفاف با رقبای خود است.
بدون ادعای حصر عقلی، با نگرشی استقرایی و با توجه به مسیری که در دانشهای بومی طی شده است، میتوان ویژگیهای این دانشها را در چند مورد زیر خلاصه کرد:
1. برخاسته از مبانی، باورها و ارزشهای فکری ـ فرهنگی هر جامعه؛
2. دارای منابع برداشت خاص خود؛
3. دارای روش ویژه؛
4. دارای توان پویایی و دگرگونی در شرایط مختلف،
5. پاسخگوی نیازهای جامعه و سازگار با مقتضیات زمانی و مکانی آن؛
برای رسیدن به وجه بومی و اسلامی در این دانش، یکی از راهکارها، شناخت مبانی فکری از جمله مبانی انسان شناختی آن از منبعی اصیل و درخور و رصد پیامدهای آن در تولید دانش سیاسی اسلامی است.
منظور از علم سیاست اسلامی، دانشی برآمده از مبانی، اصول، ارزشها و هنجارهای قرآن کریم، سنت و عقل است که اعمال قدرت در آن، به هدف رفاه و امنیت دنیوی و سعادت اخروی انجام میگیرد. منظور از «مبانی» در این نوشتار، پیشفرضها و گزارههای اخباری هستند که نظریهها بر آنها مبتنی میشوند. در «مبنا» بحث از «مایبنی علیه» است؛ مبانی، بنیادهای فکری است که حضور و تفطن به آنها در نوع برداشت از دانشها و ارزشها، تأثیری انکارناپذیر دارد. مبانی دارای ویژگیهایی چون فراگیری، محدودیت از حیث کمّی، کشفی بودن- وضعشدنی نیستند- پیشینی بودن، بروندانشی و قابلیت دستیابی از نصوص هستند.
با روش اجتهاد، اندیشهگر در حوزه سیاست اسلامی، همواره برای اعادۀ نظر و بازنگری در یافتههای خویش آماده خواهد بود، زیرا که او قضایا و مسائل پویا و زنده را بررسی میکند، مسائلی که مربوط به زندگی در حال تعامل با دیگران میشود و زندگی انسان مسلمان در حوزه جغرافیایی مشخص و محیط اجتماعی است، محیطی که در دوران جدید اثر میپذیرد و اثر میگذارد.
اما در اندیشه سیاسی اسلام، اندیشوران باید از روشهای فراگیر، علاوه بر استفاده از روش تجربی، از روش تفقه یا «اجتهاد جامع» و فراگیر که اختصاصی به دانش فقه ندارد، برای کشف زوایای پیدا و پنهان اندیشه سیاسی اسلام، بهره گیرند؛ روشی که توانی بالا دارد تا با لحاظ همه گنجایشها و شایستگیهای آموزههای دین، زمینه دستیابی به دانشی بومی در ساحت علم سیاست اسلامی فراهم آید. باری بخشی از این فرایند با توجه به مبانی انسان شناختی فراهم میآید که به برخی از آنها اشاره شد. این روش، فهمنده را برای شناسایی و تحلیل شایسته و علمی یاری میکند، بدون آنکه به دام تحجرگرایی یا تجددگرایی گرفتار آید که هر کدام میتواند انحراف و گمراهی در مسیر رسیدن به دانش بومی اسلامی باشد. علامه طباطبایی معنای جامع و کامل اجتهاد که همانا «تفقه» باشد را در نظر میگیرد.
باتوجه به مبانی انسانشناختی، کارکرد و نقشی که این دانش در جامعه اسلامی بر عهده میگیرد، آن است که بسترهای نظری و عملی اعمال قدرت شایسته، فراهم گردد و در فرایندی سنجیده، حقوق شهروندان به درستی ادا شود؛ لذا در عرصه سیاست، هر هنجاری مجاز نبوده و رفتارها و گفتارها باید به دور از تهمت، دروغ و غیبت باشد و قدرتمندان، قدرت را برای خود یا همپالکیان خویش نخواهند، بلکه آن را بهسان امانتی در نظر گیرند و وسیلهای سازند برای آمادهسازی پویندگی جامعه به سوی خیر و خوشبختی.
انتهای پیام/4072/4104/خ
انتهای پیام/