شعرهای شاعر جوان در همدردی با فرزندان امام حسین (ع)
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا، اتفاقات روی داده در ماه محرم و اهدافی که امام حسین (ع) و یارانش در پس قیام عاشورا دنبال میکردند، الهامبخش خلق آثار هنری و اشعاری در زمینه این رویداد تاریخی شده است.
در این میان مجتبی نظریپور به عنوان یکی از شاعران جوان معاصر در خصوص هفتمین شب ماه محرم اشعاری را گردآوری کرده که بخشی از آن را میخوانید:
به دنبال تو محمل در شتابه
سر زلفت به نی در پیچ و تابه
کسی با نیزه دارت کاش میگفت
کمی آهستهتر طفلم بخوابه
غریبی پای اقبال تو میگشت
عطش گرد پر و بال تو میگشت
به پشت خیمهها ای وای دیدم
کسی با نیزه دنبال تو میگشت
تو بودی در برم بیشیر بودم
تو رفتی دارم امشب شیر مادر
به من میگفت عمه تیر خوردی
گمانم خوردهای شمشیر مادر
خدا را شکر رفتی روی نیزه
خدا را شکر خوردی تیر مادر
اگر بودی به شام و کوفه دشمن
تو را می بست با زنجیر مادر
تو رفتی مادرت حیران شد ای وای
تمام خیمه ام ویران شد ای وای
مگر تیر سه شعبه خنجری بود
سرت از پوست اویزان شد ای وای
ببینید ببینید گلم رنگ ندارد
اگر آمده میدان سر جنگ ندارد
مگو اآب مگو اب عمو نیست
تو را چاره علی جان به جز تیر عدو نیست
وی در خصوص حضرت علیاصغر (ع) که کوچکترین شهید کربلاست آورده است:
کیست اصغر اکبر آیات حق
کوچک و گویا ترین مرآت حق
نخلهای خون خدا در ساقه اش
کعبه اما پردهاش قنداقهاش
من به باغ عشق خاری گشتهام
ریزهخوار شیرخواری گشتهام
شیرخوار و شیر گردون رام او
حجت کبری و اصغر نام او
کودکی نور خدا را نور عین
کودکی گهواره جنبانش حسین
کودکی گهواره جنبانش زمین
رشته قنداقه اش حبلالمتین
میدرخشد چون قمر در آسمان
دست در قنداق و پا بر آسمان
ای به دامان تو دست هر بزرگ
کوچکی و در بر داور بزرگ
کوچکی ای نور چشم فاطمه
تا به دامانت رسد دست همه
نور چشم آفتاب از فیض توست
شیره جان رباب از فیض توست
ای بهشت آرزوها را کلید
نام تو قفل دل ما را کلید
نظوریپور همچنین در جایی میآورد:
لالایی عموش بیاد مشک و علم به دوش بیاد
گلم با بوسه عموش خدا کنه به هوش بیاد
لالایی باباش بیاد سوار ذوالجناش بیاد
صدای خنده گلم برای عمه هاش بیاد
لالایی بارون بیاد خوشی به خیممون بیاد
عمو نره سمت فرات ابرا تو آسمون بیاد
لالایی خزون نیاد حرمله با کمون نیاد
اتیش به جونمون بسه اتیش به خیممون نیاد
لالایی خدا کنه تو خیمه سر صدا نشه
هر چی می خواد بشه بشه سر از تنت جدا نشه
لالایی خدا کنه نمونی زیر دست و پا
می ترسم از این که سرت بره به روی نیزه ها
لالایی زخم پرت قاتل جون مادرت
خدا کنه سنگ نخوری نیفته از نیزه سرت
وی در وصف حال حضرت رقیه (س) که کودکی سه ساله بوده آورده است:
این غنچهای که خشک شده در بر من است
نور دو دیده جان به تن و پیکر من است
با هر نگاه خود دل مادر ربوده است
عشق رقیه است و بهین دلبر من است
او مهر دفتر شهدای ایست سر جدا
از بهر پر زدن به سما شهپر من است
در این سپاه من همه سردار لشکرند
شاهد به گفته ام نظر داور من است
در این سپاه اصغر نازک گلوی من
سرباز صفر نیست که او افسر من است
همچون عموی خویش دلاور صفت بود
کوچک ترین یلیست که در لشکر من است
ای حرمله بگو چه خیال است در سرت
حتی در این غمات علی یاور من است
می بینم آن کسی شده زیب نیزه ها
یا این که جلوهای زگل احمر من است
این آخرین سر است که از تن شده جدا
این سیب سرخ نیست که اصغر من است
انتهای پیام/4072/4031/
انتهای پیام/