حجتالاسلام علی شفیعی* ـ در جریان قیام حضرت سیدالشهدا (ع)، درسهای اخلاقی قابل تأملی وجود دارد. یکی از مهمترین فرازهای اخلاقی واقعه کربلا، بحث صداقت و راستگویی حضرت اباعبدالله (ع) است. آن حضرت در مواجهه با اصحاب و خاندان مطهرشان همواره راستگویی پیشه میکردند.
در مدت حرکت از مدینه به مکه و از مکه به کربلا و در منازلی که مستقر میشدند، هیچگاه تلاش نکردند که خدای ناکرده با فریبکاری و حیله افرادی را که تمایل به همراهی با حضرت را نداشتند،با خود همراه سازند یا این که با وعدههای رنگارنگ به خود جذب کنند. رویکردی که یکی از سیاستهای یزید و عبیدالله بن زیاد محسوب میشد.
ایشان فضا را ترسیم میکردند و خیلی صریح و روشن میگفتند که احتمال بازگشت و زنده ماندن خیلی کم است. این چنین نبود که با محاسبهگری با خود بگویند حالا لزومی ندارد تمام واقعیت را به این افراد و همراهان بگویم و بگذارم با من بیایند تا از نظر توان نظامی و نیروی انسانی تقویت شوم.
اولین چیزی که افراد در منازل مختلف از امام حسین (ع) میشنیدند، ترسیم واقعی فضای موجود بود. این نشان میدهد یکی از ویژگیهای اخلاقی حضرت که هم در برخورد با اصحاب خود و هم با مخالفان داشتند، بحث صداقت و راستگویی است. در ایام محرم معمولاً به خاطر غلبه فضای عاطفی و احساسی که البته در اندازه و جای خود مطلوب است، از این برجستگیهای اخلاقی که محتوای اصلی واقعه عاشورا است، غفلت میکنیم.
حضرت اباعبدالله (ع) در شب عاشورا با صراحت و صداقت به یارانشان میفرمایند آنهایی که تمایلی به ماندن ندارند، از تاریکی شب استفاده کنند و بروند. این وضعیت زمانی رخ میدهد که رابطه بین امام و مأموم و رابطه حاکم و شهروندی رابطه مبتنی بر صداقت باشد. اصحاب امام وقتی این رویکرد را میدیدند با خود میگفتند ما از سایه این صداقت و درستی به کجا پناه ببریم؟
از قول حضرت ابوالفضل العباس (ع) هم (حالا چه نقل دقیق و چه به مضمون) داریم که وقتی دستان مبارکشان در جریان نبرد نابرابر از تن جدا شده و لحظات آخر عمر شریفشان را سپری میکردند، در آن رجز معروف میخوانند که: «والله اِن قَطعتم یَمینی/ انی احامی ابداً عَن دینی/ وعَن امام صادق الیقینی/ نَجْلِ النبی الطاهر الامین/ نبی صدق جائنا بالدینی/ مُصَّدقاً بالواحد الامین» از امامی حمایت میکنم که صداقت در او متجلی است.
نکته اخلاقی دیگر که در ارتباط با همین صداقت معنا پیدا میکند، این است که سیدالشهدا (ع) تلاش میکردند تا در حوزه فضائل اخلاقی کار ایجابی کنند. به دنبال این بودند که آن مظاهر و رفتارهای اخلاقی که مورد انتظار هست را از جانب خود و اصحاب و نزدیکان خودشان بروز دهند. در برخی از منزلگاهها کسانی میآمدند و با حضرت همصحبت میشدند که از نظر بنیانهای فکری با ایشان همسو نبودند یا حتی معتقد به ادیان دیگر بودند، امّا نگاه حضرت به آنها هیچگاه غیراخلاقی نبود و برای آنها فرصت میگذاشت و صحبتهایشان را می شنید. در روایات هم داریم که در بین یاران ایشان در کربلا افرادی بودند که در ابتدا تمایلی به همراهی نداشتند یا حتی تازه مسلمان بودند. علتش این است که امام حسین (ع) نهتنها باب گفتگو را باز میکرد، بلکه از نظر اخلاقی خود را موظف میدانست تا زمانی که اینها احتمال هدایت دارند، آخرین حرفها را به اینها برساند و اهدافش را تبیین کند.
دغدغه نجات دیگران برای حضرت سیدالشهدا (ع)، یک عمل اخلاقی بود. به عنوان یک اصل اولیه اخلاقی، ما موظف نیستیم که حتماً دیگران را نجات دهیم. آن چه که مذموم است، گمراه کردن دیگران است. برای ما، همین که سبب گمراهی دیگران نشویم کافی است، امّا انسانهای اخلاقمحور، علاوه بر این که اسباب گمراهی دیگران را فراهم نمیکنند بلکه تلاش میکنند و خود را موظف میدانند که دیگران را نجات دهند. در تاریخ داریم که حضرت پیام و هدف خود را به همه کسانی که با ایشان روبهرو میشدند اعم از موافق و مخالف و مسلمان و غیرمسلمان چه در مسیر و منزلگاهها و چه بعد از استقرار در سرزمین کربلا اعلام میکردند؛ حتی در آخرین لحظات عمر شریفشان و پیش از نبرد آخر و شهادت، رو به دشمن کرده و خود را کامل معرفی میکنند، شاید حتی یک نفر از افراد مقابل که در جهل هستند، نجات پیدا کند. حضرت میتوانستند بگویند اینها کسانی هستند که آب را بر ما بستند و حقشان این نیست که نجات پیدا کنند، امّا این روشنگری و تلاش برای نجات دیگران از گمراهی را یک وظیفه اخلاقی میدانستند.
* مدیرگروه فقه و حقوق دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی
انتهای پیام/4072/
انتهای پیام/