شهروند مصرفی نتیجه سه دولت اخیر/سیگار آمریکایی یا ماشین آمریکایی؟
به گزارش گروه رسانه های دیگر آنا، «ابراهیم فیاض» همیشه حرفهای عجیبی برای گفتن دارد؛ آنقدر عجیب که عموماً دوست دارید حرفهایش واقعیت نداشته باشند! او نمونه اعلای یک جامعهشناس شیرینسخن، اما تلخگو است. گفتوگوی ما با او که قرار بود با محور تحلیل اجتماعی گرایش حاد ایرانیان به مصرف پیش برود، به دلیل نظرات خاص فیاض، به نقد دولتهای جمهوری اسلامی در دورههای مختلف و در نهایت هم به پدیدهای که او عنوان «فاشیسم اسلامی» را برای آن برگزیده، کشیده شد. با این حال، نسبت دانهها با نخ مصرفگرایی و برندگرایی در ایران گم نشد و این استادیار دانشگاه تهران تحلیلش از جامعه مصرفی ما را در دو ساحت مصرف کالا و مصرف تفکر پیش برد و آن را با وضعیت کنونی اقتصاد و سیاست کشور گره زد.
* تحلیل شما از ارتباط مصرفگرایی و برندگرایی موجود در ایران با نوع سیاستگذاری و برنامهریزی مدیران کشور چیست؟
ما در ایران چیزی بادآورده به نام «نفت» داریم که آن را به خارجیها میفروشیم و پول حاصل از آن را نیز دوباره به آنها بازمیگردانیم. این مسئله که امروز هم وجود دارد، در دوران پیش از انقلاب اسلامی بهشدت افراطی بود و وضعیت ورود اجناس، برندها و مارکها به کشور بهقدری زیاد شد که حتی تولیدیهای داخلی نیز اسامی خارجی روی خود میگذاشتند؛ برای مثال یادم است در اطراف چهارراه ولیعصر(عج) تهران یک خیاطی با نام «تایلور» فعالیت داشت.
بخشی از این فرایند به مقوله «ساختار» مربوط است. به طور کلی، در هر دورهای که حکومتهای غربگرا در ایران روی کار آمدند، برندها هم اوج گرفتند. پیش از انقلاب، غربگرایی در عرصههای تولید و مصرف شدید بود، با شکلگیری انقلاب میرفت که این غربگرایی کمرنگ شود، اما اینگونه نشد. در دورههای مختلف یعنی دولتهای سازندگی، اصلاحات و دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، این غربگرایی وجود داشت و در دولت کنونی هم وجود دارد. بنابراین، در مقوله مدیریت فرهنگی مصرف و ورود برندها، در پیش و پس از انقلاب تفاوتی ایجاد نشده است. چراکه مسئله اصلی و خون این جریان «اقتصاد» است و اقتصاد نیز اکنون در دست غربگراهاست؛ پس نباید از ورود بدون مدیریت و نظارت این همه کالای مصرفی و برند به کشور تعجب کرد.
معضلی که این بیمدیریتی ایجاد میکند آن است که برای مثال از ورود اجناس بهدردبخور مثل اتومبیلهای آمریکایی که کیفیت خوبی دارند و نسبت به دیگر اجناس، سرمایهایتر محسوب میشوند، ممانعت به عمل میآید، اما سیگار «مارلبورو»ی همان کشور آمریکا به راحتی وارد میشود. منظورم این است که گویی کالا هر چه مصرفیتر باشد، مسیر ورودش به ایران هموارتر است.
دقیقا مسئله همین است که در زمینه واردات، کالاهای سرمایهای وارد ایران نمیشوند. امروز اصلیترین حجم واردات ما، مربوط به واردات کالاهای مصرفی مانند سیگار است. درحالیکه، ماشین آمریکایی میتواند کالایی سرمایهای باشد و تولید ثروت کند. پدر من «کامونکار» یعنی ماشین عمومی داشت که در زمان جنگ جهانی دوم از آمریکاییها خریده بود. «کامون» یک ماشین نظامی مانند «وانت» است؛ پس از آن هم ماشین کمپرسی «زیمنس» خرید. ایشان در اصل با این ماشینها در روستاهای اطراف «کازرون» مسافربری و باربری میکردند. در آن دوره هیچ ماشین دیگری در آن منطقه کار نمیکرد. بنابراین، ماشین آمریکایی حتی اگر برای مصرف هم باشد، یک کالای سرمایهای است، اما سیگار کالایی ضدسرمایه و برای ضربه زدن به انسانهاست. بنابراین هر چه غربگرایی ما بیشتر شود، بیشتر به مصرفگرایی سوق پیدا میکنیم و همین مسئله باعث میشود که نسبت واردات برندهای مصرفی بسیار بیشتر از برندهای سرمایهای باشد.
مسئلهای که باید به آن توجه داشت این است که نفوذ ایدئولوژی غربگرا و خروجی آن در این شکل خاص، یعنی تمایل به مصرف کالاهای لوکس غربی، روندی از بالا به پایین است. یعنی از سران دولتها شروع شده و به مردم عادی ختم میشود. برای مثال خرید «ایرباس» و «بوئینگ»، یک غربگرایی شدید در دولت کنونی را نشان میداد. یعنی بهجای اینکه هواپیما را از برزیل یا «میتسوبیشی» را از ژاپن بخرند، میروند التماس شرکتهای اروپایی ـ آمریکایی را میکنند. دولت برای توجیه این خریدها بحث «تاپ شدن فرودگاههای ایران در سطح منطقه» را مطرح میکند که هر عقل سلیمی از این سادهانگاری شوکه میشود. اگر امروزه خطوط هواپیمایی قطر در منطقه تاپ است و تعداد پروازهایش بالاست، به دلیل آن است که جزئی از اقتصاد سرمایهداری جهانی است و خود جریان سرمایهداری جهانی، به تجهیز آن اقدام کرده است. از طرف دیگر، کشوری مانند قطر و دیگر کشورهای مشابه مانند امارات و... ویترین و بازار شوی آمریکا هستند. به عبارتی، این کشورها یا فاحشهخانه غرب هستند یا بازار کالاهای تولیدی آنها و بنابراین تابعی از غرب هستند.
حتی اکنون غربگرایی و مدگرایی برخی اماراتیها به جایی رسیده که فقط از اروپا زن میگیرند و دخترهای بومی آنجا بدون شوهر ماندهاند. یعنی اگر در خانوادههای سطح پایین غرب هم یک دختر موطلایی و چشمآبی باشد، مرد اماراتی با او ازدواج میکند تا بگوید زن من غربی است. یعنی این برندگرایی و نگاه مصرفزده در قضیه ازدواج کردن هم وارد شده است. دولت امارات اکنون بخشنامهای صادر کرده که اگر مردها با دخترهای اماراتی ازدواج کنند، ۳۶هزار درهم به آنها پرداخت خواهد کرد. به مرور زمان شاید ازدواج با اروپاییها را نیز برای مردان ممنوع کند. در دوره ریاست جمهوری مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی نیز سریال «مهمان» به کارگردانی «خسرو ملکان» از شبکه یک سیما پخش میشد که پسری ایرانی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور رفت و آنجا ازدواج موفقی انجام داد؛ گویی در این دوره هم به نوعی تبلیغ زن خارجی در تلویزیون ایران انجام میشد.
به هر حال کشورهای عربی نیز مانند ما و حتی شدیدتر از ما مصرفگرا هستند، آنها حتی سسهای مصرفی خود را نیز از آمریکا وارد میکنند. حتی برخی کالاهای تاریخ مصرف گذشته را نیز وارد میکنند، که انگار نوعی ارضای روانی است. آنها در مسافرت رفتن خود نیز غربگرا هستند؛ در مواقعی اگر پول هم نداشته باشند باز به مسافرت اروپا میروند. یکی از آنها به خود من گفت که مجبور شده در لندن غذای مخصوص سگها را بخورد، چون پول به اندازه کافی نداشته است.
* به نظر میرسد در فرایند گرایش به کالای مصرفی غربی و برندگرایی، نوعی عطش سیریناپذیر تشبهجویی به غرب وجود دارد که نشانگر نوعی عدم اعتماد به نفس اجتماعی یا ملی است. این عطش از کجا ناشی میشود و چه پیامدهایی ممکن است داشته باشد؟
بله. بسیاری از ایرانیها کالاهای مصرفی و برندها را برای ارضای روحی خود و اعلام غربی شدن خریداری میکنند. زمانی که مسئولان کشور خودشان غربگرا هستند، چگونه میتوان انتظار داشت که مردم غربگرا و مصرفگرا نباشند؟! در جریان خرید هواپیما چقدر رئیس جمهور ایران تحقیر شد؟ مشکل دولت روحانی در این است که نگاهش به اقتصاد، یک نگاه ساده عرضه و تقاضایی یا همان «برندینگ» است. این دولت هیچگاه نخواسته اقتصاد سیاسی را ببیند. اقتصاد بخش بزرگی به نام سیاست دارد که تابع قدرت است. وقتی قدرت نباشد از اقتصاد نیز خبری نیست و قدرت تابعی از اقتصاد درونی کشوری است که باید بر اساس آن به فرهنگ و خود مردم اتکا کرد. دولت روحانی در مقابل غربیها برای خرید هواپیما سر تعظیم فرود آورد و آنها نیز شروع به تحقیر دولت کردند.
دولت غربگرا مردم را هم غربگرا بار میآورد. الان رسانههای غربی مدام این تبلیغات را دارند که اهالی تهران بدتر از اروپاییها لباس میپوشند. یکی از دیپلماتهای آمریکایی که به ایران آمده بود، پس از بازگشت، در رسانهها گفت که ایران را پر از «کیک» دیده است. وی دلیلش برای این ادعا را اینگونه توضیح داد که صورت زنهای ایرانی کیک بود و روی آن یک لایه خامه قرار داشت و روی خامه را نقاشی کرده بودند. این تحقیر ماست. دولت ما اگر میخواهد از ذلت و حقارت رها شود، باید به درون و مردم تکیه کند.
در دوره اصلاحات یکی از استادان دانشگاه «پنسیلوانیا» به دانشگاه «امام صادق(ع)» آمده بود و میگفت که باید اقتصاد خصوصی شود تا تولید بالا برود. من در جواب گفتم اگر تولید بالا برود، کجا باید صادر شود؟ الان همه کشتیهایی که در خلیج فارس ایستادهاند، آمریکایی هستند و قاعدتاً محصولات آمریکا را برای فروش به خاورمیانه آوردهاند، نه برای اینکه محصولات خاورمیانه را برای فروش به آمریکا ببرند. وی در پاسخ من تجاهل کرد و گفت: «من این را بلد نیستم زیرا بحث اقتصاد سیاسی است!»
بنابراین، وقتی با اقتصاد بهمثابه یک امر کوچک برخورد کنیم، مسئله غربگرایی و عطش تشبه به غرب پیش میآید؛ نتیجه این میشود که ما نباید در ایران زندگی کنیم و باید به غرب برویم. من کسی را میشناسم که در نیاوران تهران در یک خانه بزرگ زندگی میکرد، اما اکنون صرفاً برای ادعا در یک خانه بسیار کوچک در ژنو سوئیس زندگی میکند. همین آدم برای دندانپزشکی و یا چشمپزشکی به ایران میآید، زیرا در آنجا همه چیز گران است. همچنین کسی را میشناسم که در لندن زندگی میکند، روزی گردنش درد گرفت، اما وقتی به دکتر مراجعه کرد، ۱۱ ماه بعد به او وقت دادند، اما همین شخص به ایران آمد و در عرض چند روز در بهترین حالت معالجه شد. همین شخص به من میگفت که بیمارستانهای لندن از لحاظ تکنولوژیکی عقبمانده است.
اینگونه است که تبلیغ غرب ما را به خامی و بدبختی کشانده و میکشاند و یکی از نتایج این امر، مهاجرت به خارج از کشور برای ادامه تحصیل و یا مهاجرت عظیم قشر تحصیلکرده به خارج از کشور برای کار و زندگی است. این در صورتی است که اکنون شرایط غرب برای درس خواندن بهتر از کشور ما نیست. ما مدام تعریف از غرب را تکرار میکنیم و مردم هم مدام به آن سراب میروند. بسیاری هم در آنجا گرفتار شده و دیگر راه برگشت ندارند. بسیاری از دانشجویان نخبه را میشناسم که برای ادامه تحصیل به اروپا و آمریکا رفته و در آنجا معتاد یا افسرده شدهاند.
* به عقیده شما عدم توجه ما به اقتصاد سیاسی، اوضاع نابسامان اقتصاد کشور را رقم زده است. خود این غفلت، از چه چیزی ناشی میشود؟ آیا ما اسیر نوعی سطحینگری و خامی شدهایم که اتفاقا خود مصرفگرایی و مصرفزدگی میتواند ما را به آن دچار کرده باشد؟
همینطور است. سیستم اقتصاد ما بسیار ابتدایی است و در حد همان مباحث عرضه و تقاضا باقی مانده است. متأسفانه از دولتمردان تا مردمان عادی، همه به این سطحینگری گرفتار هستند. در این شرایط چگونه میتوان انتظار داشت که مصرفگرایی شکل نگیرد؟ تولید هم که در این شرایط شکل نمیگیرد، زیرا همه گمان داریم که مانند عشایر باید از اینجا برویم و ماندگار نخواهیم بود. متأسفانه مردم ایران هم مانند رهبران اقتصادیشان دچار سادهانگاری هستند و در سطح کلان به اقتصاد سیاسی هیچ توجهی ندارند.
نگاهها به اقتصاد خرد هم در حد فاجعه است. برای مثال، مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانیهای خود نکته مهمی را بیان کردند که ما هیچ وقت به آن فکر نکردیم. ایشان فرمودند: «چگونه است که ما میتوانیم موشک نقطهزن بسازیم، اما از ساخت اتومبیل عادی عاجز هستیم؟» یا اینکه در جای دیگری به سرلشگر «باقری» فرمودند: «تولید موشک سختتر است یا کنجاله؟». این نکته بسیار مهمی است و نشان میدهد که ما به اقتصاد خرد هم نگاه درستی نداریم و در این حوزه نیز دچار خامی هستیم. متأسفانه حتی با تغییر دولتها و تجربیات بسیار تلخ آنها، باز این خام بودن ادامه پیدا میکند.
محمود احمدینژاد در سخنرانیهای خود درباره اقتصاد، زیاد گندهگویی میکرد که نتیجه آن تورم ۴۰ درصدی و بیکاری شدید شد. دلیل آن هم این نکته بود که وی قدرت درک اقتصاد کلان جهانی را نداشت و نخواست که این درک را پیدا کند. زمانی هم که سرش به سنگ خود، شروع کرد به نوکری غربیها و قصد داشت باب مذاکره با آمریکا را باز کند که خوشبختانه رهبری به او این اجازه را نداد. به عبارتی، احمدینژاد با آن همه ادعا در دوره اول ریاست جمهوریاش، در دوره دوم تبدیل به مبلغ غربیها شد. دولت حجتالاسلام حسن روحانی نیز ادامه دولت دهم احمدینژاد است. در این دولت، مذاکره با آمریکا به سرانجام رسید، اما نتیجهاش چه شد؟ چند وقت پیش یکی از مشاوران ریاست جمهوری از من پرسید که آیا تحریمهای غرب علیه ایران برداشته میشود؟ من پاسخ دادم که هرگز این اتفاق نمیافتد، زیرا اقتصاد غرب این اجازه را نمیدهد. چون اقتصاد غرب خراب است و اگر تحریمهای ما را بردارند، خودشان فقیر میشوند.
گاهبهگاه در رسانهها از زبان مسئولان فرهنگی و اقتصادی و... نمونههایی از پختگی، خلاقیت و عدم سطحینگری در برنامههای فرهنگی و اقتصادی کشورهای مختلف را میشنویم و به کرات آه و حسرت همان مسئولان را از اینکه چرا ایران به آن جایگاه نرسیده است، مشاهده میکنیم. درحالیکه، اگر خود همین مسئولان مقصر اصلی نیستند، پس کیست! گویی فرایندی در کشور ما وجود دارد که طی آن مسئولان تلاش میکنند در خصوص سطحینگریشان فرافکنی کنند و این رشد مصرفگرایی و دامن زدن به آن را متوجه «مردم» بدانند. این عجیب نیست؟
مسئولان ما در قضیه اقتصاد، واقعاً نمیدانند کدام استراتژی را باید به عنوان نقشه راه خود تعیین کنند. برای مثال، خودروی بیارزشی مانند «پراید» را مدام تولید میکنند و خودشان میگویند که دلیل این همه تولید وجود تقاضا در میان مشتریان است. با وجود این تقاضا، مسئولان کمپانی تولیدکننده پراید به هیچ عنوان حاضر نیستند، موتور و بدنه این خودروی بیکیفیت را بهینه کنند. همین نکته نشان میدهد که از برنامه اقتصادی برای توسعه و رشد در ایران خبری نیست.
از طرف دیگر ما اتومبیل بومی نداریم و در نتیجه اتومبیلهای سواری خود را از چین وارد میکنیم. چرا؟ چون طراحی ماشین در کشور ما صفر است. اما جوانهای ایرانی که بسیاری از آنها در ایران درس خواندهاند، اکنون در غرب مشغول طراحی اتومبیل برای کمپانیهای بزرگ اروپایی هستند؛ مثل آقای «هرمیداس اتابکی»، که اکنون مهمترین و نخبهترین طراح اتومبیل، هواپیما و کشتی در پاریس است. زمانی از او پرسیدند: «چرا در ایران کار نمیکنید؟» گفت: «طراحیهای من در ایران، از نظر مسئولان در سطل زباله جای دارند، اما در اینجا میلیاردها تومان ارزش دارند». این نشان میدهد که سیستم اقتصاد کشور اجازه طراحی ماشین را نمیدهد.
یکی از اساتید برجسته اقتصاد در دانشگاه «توکیو» زمانی به «دانشگاه تهران» آمد و طی یک سخنرانی گفت که ما در دانشگاههای ژاپن رشتههای «اقتصاد تویوتا» و «اقتصاد نیسان» داریم. این سخن نشان میدهد که در ژاپن اقتصاد کلانی که معیارش عرضه و تقاضا باشد، وجود ندارد. آنها اقتصاد ماشین، اقتصاد برق، اقتصاد گاز، اقتصاد پوشاک و... را در دانشگاههای خود دارند، درحالیکه، ما ۱۰۰ سال است که نفت داریم، اما «اقتصاد نفت» نداریم. باید در دانشگاههای ما نیز رشتههای مختلف اقتصادی به این صورت طراحی شوند. بنابراین، باز تأکید میکنم که در کشور ما اقتصاد کلان از اقتصاد سیاسی بیبهره است و اقتصاد خرد هم وضعیت فاجعه باری دارد.
منبع: مهر
انتهای پیام/