سه شعر از شاعران سه نسل برای روز کارگر
بهگزارش گروه فرهنگی خبرگزاری آنا از روابط عمومی شهرستان ادب، همزمان با یازدهم اردیبهشت و روزکارگر، سه شعر شاخص از بهترین شعرهای سرودهشده برای کارگران عزیز را از شاعران سه نسل مختلف میخوانید:
محمدحسین نجفی:
ای سحرخیزتر از سحرها
ای شما بهترینِ پدرها
سالها مانده بر شانههاتان
جا به جا، جای زخم تبرها
کاشکی سدّ معبر نبودید
پیش چشمان ما رهگذرها
این همه عشق دارید و خالیست
جایتان در میان خبرها
خورده در لیستهای اداری
روی نام شما ضربدرها
چون در این سالهای سیاسی
سر نبودید در بین سرها
حال من حال امروز من نیست
کارگر بودهام پیشترها
دیدهام درد را همچنان که
زرد را بر تن رفتگرها
سستی شعریام را ببخشید
ای فدای شما کارگرها!
مریم آریان:
باز هم مورچه در رهگذر است
منتظر در صف قند و شکر است
منتظر در صف طولانی و باز
نوبتش بعد هزاران نفر است
من دلم ران ملخ می خواهد
مادرم گفته برایت ضرر است
پدرت دانه گندم بر دوش
باز آورده که خوشمزه تر است
شش برابر شده سنگینی هر
بار دانه که به دوش پدر است
پدرم مثل پر کاه است آه
وزن هر دانه از او بیشتر است
هر چه سنگین شود او باز آن را
میبرد لانه که خیلی هنر است
شش عدد دانه گندم مائیم
بار سنگین و پدر در خطر است
و پدر آه یکی یک دانه ست
شش عدد ما و پدر مختصر است
ریز دیدند پدر را ... له شد
پس سبک بار به فکر سفر است
گریه کردیم که جان شیرین
دارد او گرچه فقط اینقدر است
پس میازار که او دانه کش است
او فقط مورچه ای کارگر است
روز تشییع همان مورچه است
چقدر مورچه این دور و بر است
محمدکاظم کاظمی:
دیدمت صبحدم در آخر صف، کوله سرنوشت در دستت
کولهباری که بود از آن پدر و پدر رفت و هِشت، در دستت
گرچه با آسمان در افتادی تا که طرحی دگر دراندازی
باز این فالگیر آبلهرو طالعت را نوشت در دستت
بس که با سنگ و گچ عجین گشته، تکّهچوبی در آستین گشته
بس که با خاک و گِل بهسر برده، میتوان سبزه کشت در دستت
شب میافتد و میرسی از راه با غروری نگفتنی در چشم
یک سبد نان تازه در بغلت و کلید بهشت در دستت
کاش میشد ببینمت روزی پشتِ میزی که از پدر نرسید
و کتابی که کس نگفته در آن قصّة سنگ و خشت، در دستت
بازیات را کسی بههم نزند دفترت را کسی قلم نزند
و تو با اختیار خط بکشی، خطّ یک سرنوشت، در دستت
انتهای پیام/