دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

شَرِ شما را با دل و جان خریداریم

آبجی خیالت راحت این سیبیل ما ارزش داره، باد هوا که نیست؛ وقتی می‌گویند مسعود شرخر یعنی تضمین سیبیلش، تضمین غیرتش، خیالت راحت بده ببینم چکت چقدر هست؟ مال کدوم شهره؟ کدوم شعبه؟
کد خبر : 271331

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، «آبجی خیالت راحت این سیبیل ما ارزش داره، باد هوا که نیست؛ وقتی می‌گویند مسعود شرخر یعنی تضمین سیبیلش، تضمین غیرتش، خیالت راحت بده ببینم چکت چقدر هست؟ مال کدوم شهره؟ کدوم شعبه؟» اینها را شرخری که به‌سختی توانسته بودم پیدا کنم، گفت، برای اینکه سوژه از دستم نرود گفتم چکم 80 میلیون و دست برادرم است، الان همراهم نیست شما درصد و نحوه کارت را بگو برای دفعه بعد هماهنگ می‌کنم برادرم با چک پیش شما بیایند. گفت: «اصلا چرا از اول با برادرت نیومدی؟ نکنه ماموری و می‌خواهی حرف از ما بکشی؟» گفتم: «نه برادرم مریض‌احوال است و نمی‌تواند به‌راحتی از خانه بیرون بیایید شما موارد را بگویید تا با برادرم هماهنگ کنم»، تا این حرف را از من شنید انگار که یاد غمی افتاده باشد، گفت: «بی‌کسی بد‌دردی است، بابای من شرخر بود و یکی از طلبکاراش زد و کاردیش کرد، من بچه بودم و می‌دیدم چطور مادر و خواهرم رسوای عالم می‌شدن برای یک لقمه نون، واسه همین خودمم شرخر شدم تا نذارم زن و بچه مردم بهشون ظلم بشه، شرخر که فقط زور نمیگه بعضی وقتا تو دهن زورگو هم می‌زنه، آبجی غمت نباشه نمی‌خواد به برادرت بگی برو چکو بیار خودم میفتم دنبالش و ردش و می‌زنم و چکتو برات یک هفته‌ای نقد می‌کنم، از همه 20 درصد ولی از شما 15 درصد می‌گیرم، برو چکت رو بیار!»


مسعود شرخر در یکی از کوچه پس کوچه‌های خیابان انقلاب زندگی می‌کرد و یکی دوتا هم نوچه داشت که از سر کوچه تا انتهای کوچه کشیک می‌کشیدند تا مبادا ماموران بیایند و رئیس آنها را جلب کنند.


موقع خداحافظی به او گفتم: «تو که می‌روی چکی نقد کنی برای زن و بچه اون فرد دلهره ایجاد می‌کنی، به‌قول خودت دل یه زن و بچه را قرص می‌کنی اما می‌دونی که دلهره در دل یک خانواده دیگر می‌اندازی؟» ابرو در هم کشید و اخم کرد، از جایش بلند شد و با صدایی کلفت‌تر از قبل گفت: «تو بدهکاری یا طلبکار؟ برو رد کارت، برو چکتو بیار به این کاراش چه‌کار داری؟ صددفعه بچه‌ها گفتن با مشتری درد دل نکن، برای همین وقت‌هاست، برو خانم وقت تنگه.»


نتوانستم آن‌طوری که دلم می‌خواست با او گفت‌وگو کنم و ببینم فوت و فن کارشان چیست و اصلا چرا به سراغ شرخری آمدند؛ از هرکسی که می‌شناختم سراغ شرخر می‌گرفتم تا بتوانم گفت‌وگویی بهتر از گفت‌وگوی قبل انجام دهم، در صفحه اینستاگرامم یک استوری گذاشتم و خواستم «شرخر» به من معرفی کنند، یک مامور نیروی انتظامی شماره یک شرخر را برایم ارسال کرد و گفت: «اگر جوابت را نداد و آشنایی خواست بگو شماره را از فلانی گرفته‌ام.» برایم سوال بود که چرا یک مامور نیروی انتظامی باید شماره یک شرخر را داشته باشد؟!


به «شرخر» مورد نظر زنگ زدم، تا گوشی را برداشت گفت: «بعد از غروب تماس بگیرید» و قطع کرد!


بعد از نماز مغرب و عشا تماس گرفتم، گفت معرفت کی بوده و دقیقا چه‌کار دارید؟ «گفتم از طرف فلان مامور باهاتون تماس گرفتم، مزاحم داشتم، می‌خواستم یکم گوشمالیش بدین، گفت: «ما به دو طریق می‌توانیم حالش را بگیریم، یا کشیک بکشیم وقتی موقعیت جور شد بریزیم سرش و بزنیمش تا حالش جا بیاد و از یه طرف دیگه هم می‌تونیم با یه مامور بریم سراغش و دوتا چک بزنیم تو گوشش و بعدش هم یکم پول ازش بگیریم تا بفهمه یک من ماست چقدر کره داره!» دقیقا همان لحظه بود که متوجه شدم چرا یک مامور شماره «شرخر» را دارد! البته قضاوتی نمی‌کنم و شاید مجرمش بوده و محض اطمینان شماره‌اش را داشته است!


از بین شماره‌هایی که پیدا کردم به فرد دیگری زنگ زدم و بعد از کلی راه و بیراه آوردن، گفت: «اول عکس چکت را که می‌خواهی نقد شود برایم ارسال کن تا بعد در مورد بقیه موارد صحبت کنیم.» حالا من گیر افتاده بودم که از کجا باید یک چک 80 میلیونی پیدا کنم و برای اطمینان «شرخر»، برایش ارسال کنم؟! با هر بدبختی که بود با کمک طراحان روزنامه عکس یک چک درست کردیم و برای «شرخر» ارسال کردم و دوباره تماس گرفتم و گفتم حالا قیمت کار و نحوه کار را برایم بگو؛ ابتدا می‌خواست طفره برود تا فردا در ساعت اداری چک از بانک استعلام کند اما اصرار کردم که فعلا تعرفه کارت را بگو بقیه موارد برای فردا! گفت: «اگر بخواهی قانونی برایت اقدام کنیم، هزینه دادگستری که همان تمبر باطل کردن و اینهاست با خودت است و ما 15 درصد می‌گیریم اما اگر بخواهی به‌ روش خودمون جلو بریم 20 درصد می‌گیریم ولی یک هفته‌ای طرف را پول می‌کنیم»، گفتم آخه چه‌طور می‌شود از کسی که ادعا می‌کند 80 میلیون پول ندارم یک هفته‌ای پول بگیرید؟ گفت: «ما یک هفته دنبال فرد موردنظر می‌افتیم و همه جیک و پوک زندگیش را می‌فهمیم، بالاخره سوتی دارد، زیر و رو دارد، وقتی بعد از یک هفته بریم جلو بگیم یا چک را می‌دهی یا فلان مورد را برملا می‌کنیم دیگر راهی ندارد و مثل بچه آدم چک را دو‌دستی نقد می‌کند!» گفتم از راه قانونی به چه صورت است؟ گفت: «آن هم راه‌حل دارد، چندتا وکیل داریم که راه در روهای قانونی را به ما می‌گویند اما خب آنها هم نرخ خودشان را دارند و برای همین شرخرها دوست دارند از راه خودشان چک را نقد کنند تا از راه قانونی.»


برای یک روزی با او قرار گذاشتم و تلفن را قطع کردم و شماره شرخر دیگری را گرفتم، نمی‌دانم چرا کمتر از دیگران برای ارتباط‌گیری مقاومت کرد و راحت وارد بازی شد، وقتی که به او گفتم چک دارم و نقد می‌شود؟ سریع شروع به صحبت کرد: «20 درصد می‌گیرم و چک شما را نهایتا 10 روزه نقد می‌کنم، نظامی، قلدر، وکیل و... هم دم‌دستمون هست، طرف نمی‌تونه در بره!» گفتم خب چه تضمینی می‌دهید که بعد از نقد شدن چک، پول من را بدهید، گفت: «اولا ما را همه می‌شناسند، دوما درسته که معتاد هستیم اما وجدان که داریم.» تا شنیدم که گفت معتادم تصمیم گرفتم امتحانش کنم، گفتم: «20 درصد خیلی زیاد است، اینجوری ترجیح میدم برم شکایت کنم و یک سال دیگر به پولم برسم تا 20 درصد از پول را به شما بدهم.» با عجله گفت: «اصلا شما بگو چقدر؟ 10 درصد خوبه؟» و وقتی که دیدم یک دفعه تعرفه‌اش را نصف کرد، فهمیدم که فقط برای خرج موادش کار می‌کند که آنقدر راحت از حق خود آن هم در شغلی که به قلدری معروف است، کنار می‌کشد!


به‌عنوان آخرین شرخر به سراغ «محمود شَرّه» رفتم، تا از در وارد شدم یکه خوردم، برخلاف اسمش، مردی قدکوتاه، بدون موهای بلند یا سیبیل پرپشت، کت و شلوار پوشیده پشت میزش نشسته بود و در کمال احترام و ادب صحبت کرد: «بفرمایید خانم، امرتون، چه کمکی از دست ما برمی‌آید؟» گفتم چک دارم که پاس نمی‌شه، بدهکارم چک را که پاس نمی‌کند برایم هم مزاحمت ایجاد کرده تا نتوانم بروم و از او شکایت کنم، حالا نمی‌دانم باید چکار کنم، راه‌حل شما چیست؟ همان‌طور که فنجان قهوه‌اش را کنار گذاشت، گفت: «ببینید من مدیر یک مجموعه شرخری هستم، ما مجموعه‌ای کار می‌کنیم هم امنیت کارمان بالاتر است و هم نتیجه کار، می‌توانیم برای شما دو مجموعه خدمات عنوان کنیم و هرکدام که خودتان دوست داشتید را انتخاب کنید و... .» و شروع کرد به‌عنوان کردن مجموعه‌های شرخری برای من!


گفتم: «وقتی در درگیری طرف را بزنید اگر اتفاقی برایش بیفتد چه می‌کنید؟» گفت: «ما فکر همه‌جا را کرده‌ایم، اولا که ما اصلا لو نمی‌ریم دوما نصف دیه کامل را از شما سفته می‌گیریم که اگر بچه‌های ما گرفتار شدن شما بروید و کمک کنید تا آنها را ول کنند بالاخره به‌خاطر کار شما گرفتار شدند دیگر!»


گفتم: «باشه بروم با اصل چک و سفته بیایم خدمت شما!»


در مسیر برگشت به روزنامه فکر می‌کردم چرا از بین این همه شغل شخصی باید به سراغ شّرترین کار یعنی همان «شرخری» برود و این همه سختی و بلا را به‌جان بخرد؟ مگر «عبدا... شرخر» را که معروف‌ترین و بنام‌ترین شرخر تاریخ ایران بود، در یکی از ماموریت‌هایی که برای وصول چک رفته بود با چاقو نکشتند؟ نباید این موارد درس عبرت شود؟ کجای کار کم گذاشته‌ایم که با این همه پیشرفت و ادعای به‌روز شدن هنوز هم نسل تفکرات قدیمی تمام نشده است؟!


یکی از شرخرها می‌گفت این روزها تعداد چک‌های برگشتی خیلی بیشتر از گذشته شده و مردم هم ترجیح می‌دهند به سراغ ما بیایند تا اینکه علاف راهروهای دادگستری شوند، اگر روند رسیدگی به پرونده‌ها تسریع شود، آیا مردم همچنان دوست دارند به سراغ کار خلاف بروند و کار قانونی خود را غیرقانونی کنند؟


می‌توانیم بگوییم کم بودن شغل برای اشتغال، پایین بودن سطح تحصیلات، عدم تربیت صحیح و... از مواردی هستند که فرد به سراغ این حرفه و دیگر حرفه‌های مانند این می‌رود، نمی‌دانم چه روزی قرار است هرچیزی سرجای خود قرار بگیرد تا عده‌ای قربانی عده دیگری نشوند.


منبع: فرهیختگان


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب