سبک زندگی آمریکایی؛ داخلش آمریکاییها را میکشد، بیرونش دیگران را
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، تیراندازی بامداد پنجشنبه در ایالت فلوریدای آمریکا هجدهمین تیراندازی بود که سال جاری میلادی در مدارس آمریکا اتفاق افتاده است.
مقایسه آمارهای خشونت با سلاح میان آمریکا و کشورهای دیگر جهان ایالات متحده را کشوری کاملاً استثنایی نشان میدهد: در این کشور نرخ وقوع تیراندازیهای خشونتبار از هر کشور دیگر در دنیا بیشتر است؛ با آنکه آمریکا حدود 5 درصد از جمعیت دنیا را تشکیل میدهند نزدیک به 31 درصد از کسانی که مرتکب کشتارهای جمعی با سلاح میشوند را در خود جای داده است.
درباره دلایل این موضوع تا کنون تحلیلهای مختلفی ارائه شده اما آزادی حمل سلاح توسط شهروندان اغلب مهمترین و اصلیترین عامل ایجادکننده این مشکل دانسته میشود.
این تحلیل، البته دور از واقعیت نیست. دادههایی که «سیانان» بر اساس گزارش مرکز تحقیقات کنگره آمریکا ارائه کرده نشان میدهد آمریکاییها صاحب حدود نیمی از (48٪) از کل 650 میلیون قبضه سلاح غیرنظامی موجود در سراسر دنیا هستند.
بررسیهای بیشمار دیگری که با روشهای تحقیق دیگر به این موضوع نزدیک شدهاند نیز همواره آزادی مالکیت سلاح و سهولت دسترسی به آن را مهمترین متغیر پیشبینیکننده تیراندازیهای مرگبار در آمریکا معرفی کردهاند.
اما، این موضوع نباید باعث انحراف ذهن از بحث بر سر ریشههای مهمتر این پدیده اجتماعی-فرهنگی شود. آنطور که در خود آمریکا هم میان بعضی از منتقدان مسائل اجتماعی معروف است سلاحها تنها «ابزار» کشتن هستند، و تحقیق درباره این پدیده که چرا شمار روزافزونی از آدمها در آمریکا برای کشتن همنوعانشان به این ابزار متوسل میشوند را نباید تنها به عاملی چون سهولت دسترسی به آنها فرو کاست.
بررسیهای ریشهایتر و علمیتر رویدادهایی که در آنها یک نفر برای کشتار جمعی دست به سلاح میبرد نشان میدهد این مسئله در لایههای عمقیتر از سبک زندگی آمریکایی و المانهای فرهنگی-اجتماعی در این کشور سرچشمه میگیرند.
*«رویای آمریکایی»؛ کابوس آمریکایی
اما چه عوامل فرهنگی در جامعه آمریکا وجود دارند که میتوان رگههای آن را در انگیزهها یا سرگذشت عاملان تیراندازیهای با تلفات انبوه ردیابی کرد؟ مهمترین آنها تأکید بیش از حدی است که در آموزشهای رسمی و غیررسمی این کشور روی اهمیت موفقیتهای مادی، یا یه تعبیر خود آمریکاییها برای تحقق «رویای آمریکایی»، وجود دارد.
«آگوستو دی ونانزی»، استاد جامعهشناسی دانشگاه پرودو در ایالت «ایندیانا» در مصاحبهای به برخی از خصایص جزئیتر «رویای آمریکایی» اشاره کرده؛ به گفته او، در جامعه آمریکا ملاک احساس قضاوت درباره ارزش افراد خصوصاً در میان جوامع سفیدپوست به موفقیتهای فردی در زمینههای شغلی، تحصیلی، رقابتهای ورزشی، مُد یا جایگاه اجتماعی-اقتصادی بستگی دارد. به تبع آن، فرد نیز احساس ارزشمندی و عزت نفس خود را صرفاً بر اساس پیشرفت در همین شاخصها محک میزند.
میتوان انتظار داشت انسان در چنین جامعهای با فشار اجتماعی دائمی برای اکتساب بیشترین دستاوردها رو به رو باشد و فضای ذهنش را با جمع و تفریق میزان دستاوردها و ناکامیهایش و مقایسه آنها با اطرافیانش اشغال کند.
از سوی دیگر، منطقی است بپذیریم که در یک جامعه - هر جامعهای- باور عده زیادی از انسانها این نیست که توانستهاند به موفقیتی که شایستگی آن را دارند دست پیدا کنند، به ویژه با توجه به اینکه احساس خوشبختی بیشتر ذهنی است تا عینی و نسبی است نه مطلق.
نتیجه منطقی بحث آنکه در جامعه آمریکا مشاهده نرخ بالای افرادی که از یک سو تمام معنای زندگیشان را در تحقق رویای موفقیت و اکتسابات مادی خلاصه کردهاند و از سوی دیگر خودشان را در دستیابی به آنها ناکام میبینند، قاعدتاً نباید پدیدهای شگفتانگیز باشد.
واکنشها و نحوه برخورد افراد در مواجهه با چنین ناکامیهایی البته متفاوت است. عدهای ممکن است راه انکار و بیتفاوتی را انتخاب کنند، عدهای سرخورده و افسرده میشوند و برخی دیگر هم از خشم لبریز میشوند و به دنبال انتقام از «خاستگاه ناکامیشان» برمیآیند- این خاستگاه ناکامی، گاه میتواند فرد دیگری مانند رئیس یک اداره یا معلم یک مدرسه یا غیره باشد که از نگاه فرد ناکام مانع پیشرفت او دانسته میشود؛ و گاه میتواند خود جامعه باشد که با قضاوتهای سرد و خالی از روح و عاطفهاش، احساس طردشدگی و انزوا را در فرد ناکام برانگیخته است.
در سایه این اطلاعات، اکنون میتوان به آمارها و ارقام موجود درباره تیراندازیها در آمریکا از زاویه دیگری نگریست.
همراستا با آنچه گفته شد یافتههای تحقیقی که سرویس مخفی آمریکا در سال 2002 انجام داده نشان میدهد اکثر عاملان تیراندازی در مدارس آمریکا سابقه احساس ناامیدی شدید داشتهاند، تقریباً تمامشان قبل از انجام تیراندازی یک رویداد منفی، مانند شکست در یک زمینه، به هم خوردن روابط عاشقانه و یا اتفاقاتی از این قبیل را تجربه کردهاند. حدود 70 درصد هم گفتهاند که با آنها بدرفتاری شده یا دیگران به آنها زور گفته و اذیتشان کردهاند. انتقام انگیزه اصلی را در بسیاری از این تیراندازیها تشکیل میدهند.
«آدام لانکفورد»، استاد جرمشناسی دانشگاه «آلاباما» در پژوهش جامعی درباره خشونت با اسلحه که سال 2015 آن را ارائه کرده به نکته جالبی درباره یکی از یافتههای خود اشاره کرده است.
او میگوید در حالی که 31 درصد کل عاملان حملات با اسلحه در آمریکا هستند (همانطور که در بالا گفته شد) اگر این آمار را به صورت جزئیتر برای عاملان تیراندازی در مدارس و محلهای کار در بیاوریم متوجه میشویم که این رقم به دو برابر میرسد، یعنی 62 درصد از کل کسانی که در مدارس و محلهای کار تیراندازی میکنند، آمریکایی هستند.
به گفته لانگفورد، در حالی که تیراندازیهای با تلفات انبوه در سایر کشورها عمدتاً در نزدیکی تأسیسات نظامی صورت میگیرند در آمریکا این حوادث در مدارس، شرکتها یا محلهای کار بیشتر رخ میدهند.
این جرمشناس آمریکایی میگوید این مسئله منطقی است چون در کشورهای دیگر دسترسی به سلاح در نزدیکیهای اماکن نظامی راحتتر است.
در آمریکا، اما، مسئله علاوه بر دسترسپذیری سلاح از بعد نقش محلهای کار و مدارس در محقق کردن «رویای آمریکایی» و تأکیدی که در فرهنگ آمریکایی برای رقابت و رقم زدن موفقیت در این دو مکان وجود دارد هم قابل بررسی است.
اگر نگاهی به فهرستی از تیراندازیها در محلهای کار و مدارس بیندازیم میبینیم که در اکثر آنها فرد ضارب بعد از اخراج از همان محل یا مدرسه به همکاران یا هممدرسهایهای سابق خودش حملهور شده است.
* فرهنگ فردگرا
جامعه آمریکایی در مسیر محقق کردن «رویای آمریکایی» برای اعضای خود بار تمام مسئولیت را هم روی دوش فرد آوار میکند. در فرهنگ فردگرای آمریکایی فردی که در مسیر موفقیت گام برمیدارد در وهله اول مراقب «نیازهای» خودش است و آن را به نیازهای دیگران ارجحیت میدهد، مستقل است، شادمانی شخصی را بر تعهد مقدم میداند، در بیان نیازها و خواستههایش جرأتمند است از تنش بیزار است و لذتجویی را ارج مینهد.
ناگفته پیدا است که این تأکید افراطی بر «اصالت فرد» از یک سو نقش مسائل معنوی، خانواده، ارتباطهای بینفردی و اجتماعات را به حداقل نزول میدهد و از دیگر سو در مواقع شکست و ناکامی تمام بار مسئولیت آن را روی گرده خود او تحمیل میکند.
«مارتین سلیگمن»، روانشناس مشهور و نظریهپرداز آمریکایی از اصطلاحی به نام «زوال فصول مشترک» برای توصیف این وضعیت استفاده میکند. او در کتاب تحسینشدهاش به نام «خوشبینی آموختهشده» مینویسد:
«زندگی، بدون تعهد به چیزی عظیمتر از خودش حقیقتاً چیز بیارزشی است. ابنا بشر نیازمند محیطهای سرشار از معنا و امید هستند. در گذشته محیط پیرامون ما غنی بود و وقتی که با شکست مواجه میشدیم میتوانستیم درنگ کنیم و در آن محیط- در میان اثاث معنویمان- آرام بگیریم و بار دیگر ادراکمان از اینکه که هستیم را احیا کنیم. من نام این محیط بزرگتر را فصل مشترک میگذارم. این مفهوم، اعتقاد به ملت، به خدا، به خانواده و به هدفی را شامل میشود که ماوراء زندگی ما است. در ربع قرن اخیر، حوادث به وقوع پیوسته تعهد ما به نهادهای عظیمتر را چنان سست کرد که عریان رو در روی حملات زندگی روزمره قرار گرفتهایم.
اکنون برای کسب هویت، هدف و امید کجا را داریم که برویم؟ هنگامی که نیازمند اثاث معنوی هستیم، به اطرافمان نظاره میکنیم و میبینیم که تمام آن مبلهای راحتی چرم و آن صندلیهای پرزرق و برق کنار رفتهاند و تنها چیزی که برای نشستن برایمان باقی مانده صندلی کوچک سستپایهای به نام "خود" است. بزرگ کردن فرد به معنی آن است که شکست احتمالاً تقصیر خودم است- چون مگر غیر از خود من کسی هم هست؟»
«پیتر اسکوایرز»، جرمشناس در دانشگاه «برایتون» انگلیس، همین فرهنگ فردگرا را مهمترین عامل تفاوت میان کشتارهای جمعی با اسلحه در آمریکا با سایر کشورهایی دانسته که دسترسی سلاح به آنها همانند آمریکا سهل و آسان است.
او در مصاحبهای سال 2012 با روزنامه یواسای تودی گفت: «عاملان تیراندازیهای با تلفات انبوه در هر کشوری آدمهایی تنها و بدون حمایت اجتماعی هستند که به اجتماعات، مدارس و خانوادههای خودشان حمله میکنند.»
این محقق جرمشناسی در ادامه گفت: «بسیاری از کشورهای دیگری که آمار مالکیت سلاح در آنها بالا است- مثل نروژ، فنلاند و سوئیس- جوامع همبستهتری هستند که در آنها پیوندهای اجتماعی باعث میشود از افراد در مواقع بروز بحران حمایت شود. به همین جهت تیراندازیهای با تلفات انبوه در آنها کمتر است.»
وی تأکید میکند: «این جوامع، به نوعی از جامعه آمریکا حریم خصوصی کمتری دارند اما همین حریم خصوصی و فردگرایی است که ریشههای جرم و انتقامجویی هستند.»
«اسکوایرز» در توضیح بیشتر گفت: «عاملی که بیش از هر چیزی باعث کاهش جرم میشود، کنترلهای اجتماعی است. جوامع همبسته که در آنها از افراد حمایت میشود، نوسانات خلق به رسمیت شناخته میشود، اگر کسی از مسیر خارج شود مورد توجه دیگران قرار میگیرد و احتمال مداخله و حمایت وجود دارد آمارهای جرم و جنایت کمتری دارند.»
*خودشیفتگی فرهنگی
در کنار این عوامل، رشد خودشیفتگی در جامعه آمریکا و تبلیغ استثنایی بودن آمریکا نسبت به ملل دیگر در گفتار مقامهای این کشور نیز از جمله عوامل موثر در تیراندازیهای مرگبار دانسته میشود.
تقویت این باور در یک فرد یا در میان یک گروه که آنها استثنایی و صاحب امتیازهایی ویژه هستند و ایجاد هذیان عظمت در آنها باعث میشود که تحمل ناکامی در آنها پایین بیاید. در موارد افراطی و بیمارگونه، این باورها ممکن است فرد را به سمت قتل و کشتار دیگران سوق دهد.
نمود این فرهنگ خودشیفتگی را میتوان در نتایج تحقیقی مشاهده کرد که موسسه نظرسنجی پیو با گردآوری دادههای 47 سال از 9 میلیون فرد بزرگسال آمریکایی به دست آورده است.
طبق نتایج این تحقیق، دانشجویان دانشگاهی در آمریکا در سالهای اخیر بیش از هر زمان دیگری احتمال داشته علیرغم نمرات کمتر در دروس و صرف زمان کمتر برای مطالعه، خودشان را افرادی مستعد، باهوش، برگزیده و در مسیر موفقیت تحصیلی ارزیابی کنند.
«کریستوفر لش»، تاریخدان برجسته آمریکایی، در نگاهی کلیتر فرهنگ آمریکایی را «فرهنگ خودشیفته» معرفی میکند.
او در کتابش به نام «فرهنگ خودشیفتگی: حیات آمریکا در عصر زوال انتظارات» مینویسد جامعه آمریکا را درست همانند یک فرد مبتلا به این اختلال خشم فروخورده، هذیان عظمت و خود بزرگبینی، ناتوانی در توجه به نیازهای دیگران و همدلی با آنها و سوءاستفاده از دیگران در جهت امیال و آرزوهای شخصی هدایت میکند.
در همین ارتباط «دیوید ماسکیوریتا»، نویسنده و تحلیلگر آمریکایی با پذیرفتن این مفروضهها به نقش دستگاه سیاست خارجی آمریکا در ایجاد این هذیان عظمت که در نهایت در قالب پدیدههای اجتماعی مانند تیراندازیها خودشان را نشان میدهند اشاره میکند.
این تحلیلگر پس از حاثه تیراندازی در دبستان سندیهوک که به کشته شدن بیش از 20 کودک منجر شد مینویسد: «ما آمریکاییها چگونه میتوانیم فضیلت فداکاری را ستایش کنیم وقتی که فرهنگی را تحمل میکنیم و به آن کمک میکنیم که خودخواهی را تمجید میکند؟ چگونه میتوانیم بدون دانستن مرگی که دستگاه سیاست خارجی ما به بار میآورد، برای مردگان اشک بریزیم؟ چگونه میتوانیم اشک اوباما برای کودکان آمریکایی را جدی بگیریم وقتی که او مسئول برنامه حملههای پهپاد و جنگی است که به زندگی کودکان افغانستان و پاکستان پایان میدهد؟»
این نویسنده ضمن تأکید بر اینکه محصول ترغیب و نهادینه کردن چنین نگرشی تربیت شهروندانی است که در داخل کشور خودشان هم خود را بر همسایگان، مردم شهرهای دیگر، ایالتهای دیگر و غیره و غیره ترجیح خواهد داد مینویسد: اینها پرسشهایی هستند که آمریکا باید برای حل معضل خشونتهای با اسلحه به آنها توجه کند.
فرد معمول جامعه آمریکایی، بنابراین فردی است که دائم در معرض قضاوتها و فشارهای اجتماعی برای اکتساب سریع موفقیتهای مادی قرار دارد، هنگام شکست، خوذش یگانه مقصر ناکامیهای خودش قلمداد میشود و از طرف دیگر مدام به او این این باور خورانده میشود که برگزیده، استثنایی و برتر از دیگران است و نیازهایش مقدم بر دیگران. مجموع این عوامل، اگر با دسترسی آسان به سلاح همراه شوند، نتایج جالبی تولید نخواهند کرد. تیراندازی فلوریدا جدیدترین گواه این مدعا است.
منبع: فارس
انتهای پیام/