انسانشناسی شریعتی متافیزیکی نیست/ زمان گذار از شریعتی فرارسیده است
به گزارش خبرنگار گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، دکتر حسن محدثی، استاد جامعهشناسی دانشگاه خوارزمی در نشست هماندیشی انسان، جامعه و تاریخ در نگاه شریعتی که صبح امروز در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد، درباره "هبوط تجربهای ضدذوقورزی و ضدهیچانگاری، انسانشناسی درونی ماندگار شریعتی" سخنرانی کرد. محدثی در این باره گفت: «در انسانشناسی دینی و سنتی انسان موجودی ودیعه الهی است که سرنوشت او از پیش تعیین شده است؛ وقتی از انسان سخن به میان میآید واجد خصوصیات الهی است که متفکر سنتی آن را مفروض میگیرد و براساس این تفکر انسان باید بازگردد به جهان متافیزیکی تا به سرمنزل مقصود برسد. وقتی که عالم دینی از انسان و هبوط سخن میگوید، هبوط تنزل از قلمرو هستی به قلمروی دیگری از عالم است. آنچنان که آیتالله جوادی آملی این نظر را دارد.»
این استاد جامعهشناسی ادامه داد: «برخی از روشنفکران مدرن معتقدند که در برابر تفکر دینی، انسان مدرن نمیتواند با تبیینهای استعلایی کنار بیاید و اندیشه دینی در عصر مدرن نمیتواند ادامه حیات داشته باشد. در عصر مدرن مفاهیم باید درونماندگار عرضه شوند. آدمها دیگر آمادگی برای شنیدن اندیشههای متافیزیکی ندارند. متفکران دینی وقتی متافیزیکی صحبت میکنند انگار آب در هاون میکوبند چرا که سخنانشان خریداری ندارد. این مشکلی است که برخی عالمان دینی به آن توجه ندارند.»
انسانشناسی شریعتی متافیزیکی نیست، درون ماندگار است
او افزود: «شریعتی از جمله متفکرانی است که این را فهمیده است و تلاش میکند که استعلایی، درباره دین و انسان سخن نگوید، بلکه درونماندگار سخن بگوید. چطور میتوانیم از ماوراء و غیب درونماندگار سخن بگوییم؟ یعنی باید به گونهای درباره ماوراء حرف زد که در دل هستی جهان گنجانده شود. اکنون دیگر نمیتوان ماوراء را پیشفرض در نظر گرفت. دو متفکر دینی میشناسم که درونماندگار سخن میگویند (موریدمولندر و شریعتی) و آنها از این حیث به هم نزدیکند. اثر هبوط در کویر بسیار مهم است. این کتاب دو اثر است و شریعتی آن را آثار ادبی خود میداند. مخاطبانش نیز آن را اثر ادبی میدانند. در صورتی که به گمان من مساله اصلی شریعتی در این آثار معنای زندگی است و اینکه بگوید همه تلاشها برای چیست؟ این مشکل بنیادی انسان است.»
محدثی در ادامه گفت: «از منظر شریعتی تعریف کلی انسان نادرست است. انسان باید در تاریخ ردیابی شود تا مشخص شود که چیست؛ غیر از این هم نمیشود بنابراین انسانشناسی شریعتی متافیزیکی نیست، بلکه درونماندگار است. یعنی پیشینی نیست بلکه پسینی است.»
او در پاسخ به این سوال که مساله اصلی زندگی چیست و زندگی چه معنایی دارد، گفت: «دو راهحل ایجابی و دو راهحل سلبی برای پاسخ به این مساله بنیادی وجود دارد. اولین راهحل سلبی این است که به این پرسش توجهی نشود و با ذوقورزی به زوایای دیگر زندگی توجه شود. شریعتی این را همان روزمرگی میداند. پاسخ سلبی دیگری که من میشناسم همان رویکرد دستگاه اعتقاد دینی است. نظامهایی که تکلیف همهچیز را روشن میکنند و معتقدند که بعد از دنیا، آخرتی وجود دارد از این رو مشخص است که باید چه کنیم و یا چه نکنیم. دو راهحل ایجابی نیز برای پاسخ به اینکه زندگی برای چیست وجود دارد؛ یک راهحل نیهیلیسم یا همان هیچانگاری است. وقتی با مساله «زندگی چیست؟ » مواجه میشویم به این نتیجه میرسیم که هیچ معنایی ندارد. یعنی اصل پرسش را جدی گرفتهایم؛ با این وجود انسان هیچانگار به معنا توجه کرده است و رنج میکشد، این انسان مقام والایی دارد. شریعتی نیز در هبوط به این مساله میپردازد و این انسان را انسان ارزشمندی میداند. دسته چهارم انسانهایی هستند که معنا را جستوجو میکنند و مسیر جستوجوگری را در پیش میگیرند. شریعتی این گزینه را انتخاب کرده است و در هبوط هر سه راهحل قبلی را مورد نفی قرار میدهد و میگوید باید انسانهای معتقد را از خواب بیدار کرد تا فرصت هبوط پیدا کنند.»
محدثی در پایان گفت: «شریعتی میگوید وقتی کویر تجربه میشود، هبوط حادث میشود. او با این وجود تمام تجربههای قبلی را نقض میکند و قید مسئول پسینی زیست آدمی است. شریعتی ماوراء را بر دل زیست این جهان میگیرد، نه اینکه از قبل و پیشفرض باشد. تجربه هبوط متافیزیکی نیست، بلکه یک تجربه پسینی زیست است.»
در ادامه این جلسه دکتر رحیم محمدی، عضو پیوسته انجمن جامعه شناسی ایران درباره "تجدد ایرانی در گفتار علی شریعتی" گفت: «در واقع بحث من در مورد تحول و استقرار جامعه ایرانی در دوره معاصر است و شریعتی از بازیگران معرفتی و گفتمانی و اجتماعی این فضا بود. در واقع یک تحول یا دگرگونی بزرگی در ایران از عصر صفوی آغاز شده است که امروزه در جامعهشناسی ایران معاصر با عنوان تجدد ایرانی از آن یاد میشود. سوالی که مطرح است این است که شریعتی و سنت گفتمانی که او از گویشگران و کنشگران آن بود، چه سهمی از این تحول داشت و چه تغییری در روند آن ایجاد کرد.»
شریعتی زبان انقلاب و معلم انقلاب است
این استاد دانشگاه ادامه داد: «تجدد ایرانی از زمانی آغاز شد که در عصر صفویه جنگ با سلاحهای مدرن صورت گرفت. در آن زمان ذهنها تکان خورد، ولی پس از 20 سال به این تجدد اعتراض شد. اولین نفری هم که اعتراض کرد، جمالالدین اسدآبادی بود. او با تعبیر مدرنیسم مادیگرایی فرمول جدیدی را ابداع کرد. بعد از اسدآبادی، اقبال لاهوری خودباختگی به غرب را مدرنیته تعریف کرد. بعد از اقبال، شریعتی این راه را ادامه داد. شریعتی در زمانهای بود که باد انقلابها میوزید، اما باد انقلاب ایران وقتی شروع به وزیدن کرد، کسانی بودند که سعی کردند در امان باشند، اما شریعتی برهنه در مقابل این باد ایستاد و به همین دلیل او را زبان انقلاب و معلم انقلاب مینامند.»
محمدی گفت: «شریعتی با 4 امر اجتماعی شامل دین، علم و فلسفه، نهادها و کنشها به واسازی پرداخت و به نوعی دینزدایی تاریخی ایجاد کرد. او مخالف دین تزویر، دین اشرافی و دین قدرت بود. او به شالودهشکنی فکر میکرد. او به دنبال آگاهی و علم و فلسفه بود تا وضع موجود را بشکند و میخواست یک نوع آگاهی شاعرانه و شورانندهای ایجاد کند. او عرفان را در کنار برابری و آزادی نشاند و میخواست واسازی انقلابمدارانه اتفاق بیفتد. شریعتی مفاهیم دنیای سنت را در کنار مفاهیم مدرن مینشاند و این فقط در دنیای واسازیشده شریعتی امکان وجود مییافت. همچنین شریعتی به دنبال واسازی نهادها بود و خوف از نهاد در گفتار شریعتی همواره مشاهده میشد. چهارمین واسازی شریعتی کنش و عمل بود. او معتقد بود اگر نمیتوان کاری کرد باید هجرت کرد.»
این استاد جامعهشناسی در پایان گفت: «شریعتی این را نمیدانست که وقتی بنیادهای اساسی جامعه ایرانی واسازی میشود، عدمثبات پیش میآید و این واسازی باعث میشود که یک ملت از تاریخ و انباشت تاریخ محروم شوند، یعنی بیتاریخی ایجاد میشود و انسان حیرتزده میشود. اینگونه وقتی به سادگی چیزهایی ویران میشود بینظمی به وجود میآید. این تاریخزدایی نمیتوانست آنچه را که مدنظر شریعتی بود به وجود آورد. سخن شریعتی در زمان خودش برای عمل کردن بود، ولی امروز برای فکر کردن است. امروز ما در زمان آینده شریعتی هستیم. امروز زمان گذار از شریعتی فرا رسیده است. گفتمانی که شریعتی آخرین نفر آن گفتمان بود. او وقتی معلم انقلاب شد، پایان او هم آغاز شد.»
انتهای پیام/