حمیدرضا ترقی: نه قحطالرجال داریم نه جهلالرجال
به نظر شما قدرتمندترین سازمان سیاسی اصولگرا از بین احزاب و گروههای سیاسی اصولگرا کدام جریان و سازمان است؟
به این خاطر که احزاب اصولگرا به صورت ائتلافی عمل میکنند و فعالیتی که منحصرا مربوط به خود احزاب باشد و یک حزب مشخص صورت نگرفته، نمیتوان چنین ارزیابیای نسبت به احزاب داشت. البته فعالیت برخی احزاب اصولگرا صرفا در تهران است و برخی در تعداد معدودی از استانها فعالیت دارند. برخی احزاب مثل موتلفه در سراسر کشور دفتر و فعالیت دارند. لذا به این دلیل که هیچ یک از احزاب عملکرد منحصر به فرد و منفرد انجام نمیدهند نمیتوان به عنوان مولفههای قدرت حزبی، یکی از آنها را نام برد.
با توجه به انتخابات ٩٢ و ٩٤ آیا جریان روحانیت یا طیف معتدل یا دیگر طیفهای اصولگرا در بین پایگاه اجتماعی یا بین دیگر طیفهای اصولگرا قدرتمند بودهاند؟
به هر حال قاطبه عمومی مردم کهگرایش مذهبی و دینی دارند از گروه مرجع روحانیت تبعیت میکنند. لیکن گروههای خاکستری یا منتقدین و مخالفین، گروههای مرجع دیگری دارند که درصدبندی آنها در زمانهای گوناگون تفاوت داشته است. آن درصدی از جامعه کهگرایش به سمت مرجعیت روحانیت دارد از وزن قابل توجهی در ادوار انتخاباتی مختلف برخوردار بودهاند و موقعیت و پایگاه اجتماعی شان در بین مردم زیاد است.
آیا معتقد هستید جریان اصولگرایی باید گفتمان خود را بازسازی کند و سازمان سیاسی اصولگرایی باید تغییر کند یا خیر؟ آیا جریان اصولگرایی باید با همین وضعیت موجود پیش برود؟
گفتمان اصولگرایی باید در چارچوب اصول و ارزشهایی که به آن پایبند هستیم نوسازی شود. از نوآوری برخوردار باشد؛ منطبق بر نیازهای واقعی جامعه و پاسخگوی به آن نیازها باشد. به لحاظ ساختاری نیز هر چه جلوتر میرویم باید معایب و اشکالات ساختاری خود را بر طرف کنیم و آن را کاملتر کنیم تا بتواند هم از سازمان رای گستردهتر و هم از وحدت و انسجام بیشتری برخوردار باشد.
شما کدام مکانیزم را پیشنهاد میکنید؟
در حال حاضر قابل پیشنهاد نیست. اینها مسائل داخلی جناح راست است که باید برای حفظ انسجام اصولگرایی در داخل خودشان به این مکانیزم برسند. اگر قرار باشد این مکانیزمها را علنی کنیم که احتمال اینکه در جهت پاشیده شدن این مکانیزمها از بیرون تلاش شود، زیاد است.
به نظر شما شیخوخیت و ریشسفیدی میتواند همچنان به مثابه نخ تسبیح اصولگرایان برای افزایش اتحاد اصولگرایان نقشآفرین باشد؟ اگر مخالفید به چه دلیل و اگر موافقید فکر میکنید فقهای ثلاث یا جامعه روحانیت مبارز توانایی انجام این ماموریت را دارند؟
اگر چه برخی شخصیتهایی که نقش شیخوخیت در گذشته داشتهاند امروز در بین ما نیستند،گرایش مجموعه اصولگرایی به شخصیت حقوقی جامعه روحانیت و جامعه مدرسینگرایشی است که میتواند قدری از نقش شیخوخیت آنها برای حل اختلاف نظرها درون جریان راست استفاده کند.
مشخصا فقهای ثلاث یعنی آیات یزدی، مصباح و موحدی کرمانی این ماموریت را میتوانند انجام دهند؟
آنها در انتخابات گذشته در سال ٩٤ هم کار را منحصر و متمرکز در روحانیت مبارز و آیتالله موحدی کرمانی کردند. خیلی ورودی در بقیه مسائل پیدا نکردند. باید در آینده دید که چه دیدگاهی دارند.
نظر شما چیست؟ با توجه به تجربه جریان اصولگرایی از مدیریت فقهای ثلاثه آیا میتوانند این مسوولیت را انجام دهند؟
ما که نمیتوانیم برای روحانیت تعیین تکلیف کنیم و کاری را برای آنها مشخص کنیم. روحانیت در مقاطع مختلف خودش تصمیم میگیرد و مصالح مجموعه روحانیت را خودش لحاظ میکند. ولی اقبال و علاقه اصولگرایان به این است که تا جای ممکن حرکت سیاسی خودشان را با هدایت روحانیت تنظیم کنند.
به نظر شما بهرهمندی اصولگرایان از مواهب و سوبسید قدرت نظیر شورای نگهبان، صدا و سیما و برخی نهادها تا چه میزانی در درجا زدن و عادت کردن اصولگرایان به رفتار فعلی شان نقش داشته است؟
موارد و نهادهایی که اشاره کردید همیشه مستقل عمل کردهاند.
نتیجه رفتار و عملکرد آنها به نفع جریان اصولگرایی نبوده است؟ تعداد ردصلاحیتشدگان اصلاحطلب در سال ٩٤ یکی از مواردی است که این امر را نشان میدهد؟
من چنین تحلیلی را قبول ندارم که به نفع جریان اصولگرایی عمل کردهاند.
ردصلاحیتها بیشتر از جریان اصلاحطلب بوده است. این یعنی راه برای جریان اصولگرایی باز شده است.
از هر دو طرف بوده است. این طور نبوده که فقط جریان اصلاحطلب ردصلاحیت شده باشد. حالا اگر اصلاحطلبان افراد متخلف را معرفی کردند تقصیر اصولگراها یا شورای نگهبان نیست.
این امتیاز که جریان اصولگرایی توانسته از مهرههای مطرح خود بهره ببرد و تایید صلاحیت شدهاند به نفع جریان اصولگرایی نبوده است؟ آیا این نفع باعث درجا زدن اصولگرایان نشده است؟
متغیرهایی که اشاره کردید در حرکت اصولگرایی تاثیری نداشته است. اینها متغیری در روند فعالیت اصولگرایان تلقی نمیشود. بلکه موقعیتها برای دو جریان مساوی بوده است. هر دو جریان سیاسی آزادانه فعالیت و کار کرده است. به هر حال جریان اصولگرایی با همسوسازی جریان خود از فرصت استفاده کرده است. برخی جریانهای سیاسی اصولا نانشان در مخالفت با شورای نگهبان است و موفقیت خود را مخالفت با شورای نگهبان میبینند. برخی که جریانهای همسویی با نظام و انقلاب هستند معتقد نیستند که تقابل و درگیر شدن با شورای نگهبان به مصلحت نظام و جامعه است. بلکه سعی میکنند با رعایت قانون و ضوابط خود را تطبیق دهند. لذا طبیعی است که اصولگرایان از عناصری که نماد مخالفت با شورای نگهبان است هیچوقت استفاده نکردهاند اما اصلاحطلبان نوعا از نمادهای ضدشورای نگهبان برای فعالیتهای سیاسی خود بهره میگیرند.
چرا آقای باهنر در مصاحبه خود اعلام کرده که وضعیت جریان اصولگرایی بغرنج است و پیشنهاد پارلمان یا لویی جرگه اصولگرایی را دادند؟
برخی جریانها در کشور ما تشکیلاتگرا هستند و تصمیمات تشکیلاتی برای آنها تکلیف آور است. در حالی که جریان اصولگرایی تکلیفگراست؛ نه تشکیلاتگرا. به همین خاطر چون تشکلهای سیاسی اصولگرا تکلیفگرا هستند، تشخیص تکلیف به عهده خود افراد است و امری شخصی است. این مساله آنها را مجبور نمیکند که از تصمیم تشکیلاتی تبعیت کنند. به همین خاطر تلفیق بین تشکیلاتگرایی و تکلیفگرایی در جریان اصولگرایی قدری مشکل است. در حالی که در جریان اصلاحطلب چون تکلیف با وظیفه تشکیلاتی یکسان است ساماندهی و انسجام برای آنها سادهتر و سریعتر است.
تکلیفگرایی دقیقا به چه معنا؟
همان وظیفه شرعی است که افراد احساس میکنند. تکلیف شرعی که برای خودشان احساس میکنند که باید عمل کنند. گاهی اوقات یک فرد در یک تشکیلات به یک تکلیف شرعی میرسد که تشکیلات میگوید به فلان فرد رای دهید اما او بر اساس تکلیف شرعی احساس میکند که این فرد صلاحیت لازم را برای انتخاب شدن ندارد. اطلاعاتی دارد که برای او این وظیفه را ایجاب نمیکند که به فرد مورد توصیه شده رای دهد. به همین خاطر بین تکلیفگرایی و تشکیلاتگرایی در یک جریان انشقاق ایجاد میشود.
این تکلیفگرایی به معنای خودشیفتگی است؟
خیر. بحث خودشیفتگی نیست. بحث تشخیص احکام اسلامی است. مثلا در روزه گرفتن شرع میگوید اگر خودت تشخیص دهی که روزه برایت ضرر دارد میتوانی روزه نگیری. این تکلیفگرایی است. در تکلیفگرایی بحث خودشیفتگی اصلا مطرح نیست. بلکه تشخیص وظیفه شرعی است که اینجا حرف اول را میزند.
تحلیل برخی در مورد لیست تهران اصولگرایان در انتخابات ٩٤ این بود که بخش تندرو این جریان از بقیه طیفهای اصولگرایی باج گرفت و این مساله باعث شد که این جریان نتواند در تهران موفق شود؟ تا کجا جریان اصولگرایی میخواهد به طیف تندرو باج دهد؟ آیا بخشی از مشکلات جناح راست از این موضوع نشات گرفته است؟
اینکه اصولگرایان را به تندرو و کندرو تقسیم کنیم درست نیست. ما چنین اعتقادی نداریم. این تحلیل خیلی آبکی است. وقتی مردم تهران به لیست رای دادند نه افراد لیست اصلاحطلبان را میشناختند و نه اصولگرایان. لیست اصولگرایان بلافاصله بعد از لیست اصلاحطلبان در تهران رای آورد. همه هم دربست پشت سر هم رای آوردند. بنابراین اصلا مردم به دنبال تندرو و کندرو بودن نبودند. من فکر میکنم این تحلیل اصلا با واقعیت رای مردم سازگاری ندارد.
از این نظر که کیفیت لیست اصولگرایان با وزن زیاد تندروها پایین آمد یا اعتبار لیست کم شده است، چطور؟
اتفاقا مجموعهای که در تهران به اصولگرایان رای دادند رایشان نسبت به دورههای قبل کاملا افزایش پیدا کرده بود. رشد آرای اصولگرایان در انتخابات به لحاظ عددی کاملا مشخص است. ولی شرایط خاصی در تهران بود که عدهای به نفع جریان اصلاحطلب برای یک بار رای دادند و دنبال کارشان رفتند و موجب پیروزی جریان اصلاحطلب شدند. اگر آن جمع که سازماندهی شده در شبکههای اجتماعی بودند نیامده بودند، قطعا انتخابات به دور دوم کشیده شده بود.
جمعی که به لیست اصلاحطلبان رای داده بودند چه جمعی بودند؟
جمعی که تا به حال در طول سی و چند سال انقلاب در هیچ انتخاباتی شرکت نکرده بودند.
بنابراین طبق گفته شما اصلاحطلبان توانستند جامعه رایی را که هرگز رای نداده بود به نفع نظام پای صندوق رای بکشاند؟
حالا این یا رهنمود مقام معظم رهبری بود که از همه کسانی که مخالف نظام بودند خواستند حرفشان را پای صندوق رای بزنند و در انتخابات شرکت کنند یا جاذبههایی بود که اصلاحطلبان در گفتمان خودشان پدید آورده بودند که موجب جذب آنها به صندوقهای رای شد. عوامل متعددی میتوان برای آن در نظر گرفت.
در سالهای اخیر شاهد آن هستیم که برخی اصولگرایان همچون علی لاریجانی، علی مطهری، ناطق نوری یا خود حسن روحانی که عضو جامعه روحانیت مبارز بوده اصلاحطلبانه سخن میگویند و نشان میدهند که دیگر علقه و علاقهای به رفتارها و گفتارهای اصولگرایان ندارند. چرا اصولگرایان، اصلاحطلب میشوند اما برعکس این چرخه رخ نمیدهد؟
اینها را باید از خودشان سوال کرد. ما که نمیتوانیم از جانب آنها نظر دهیم. از خودشان باید سوال کرد علت این چرخشها و تغییر مواضعشان چیست؟
فارغ از علت شخصی آنها، تحلیل شما از اصلاحطلبانه صحبت کردن اصولگرایان چیست؟ چرا اصلاحطلبان چنین چرخشی ندارند؟ آیا به ذائقه و مطالبات پایگاه اجتماعی مربوط است؟
به هر حال ما در اهداف انتخاب شوندگان باید این موضوع را پیگیری کرده یا جویا شویم. اگر فردی بخواهد حتما رای بیاورد طبیعتا نیازمند این است که شعار و گفتمانی داشته باشد که علاوه بر طیف خود بتواند قشرهای خاکستری را هم جذب کند. برای جذب قشر خاکستری که نه صرفا طرف اصلاحطلبان هستند و نه صرفا اصولگرایان باید از یک سری اصول خود چه اصلاحطلب باشد و چه اصولگرا عدول کند تا بتواند طیف خاکستری را جذب کند. طبیعی است کسانی که هدف رای آوردن دارند در شعارهایشان تغییراتی دهند که نماد آن یا تاثیر آن بیشتر جنبه رایآوری برای آنها داشته باشد.
اثرگذارترین چهره جریان اصولگرا را چه فرد یا افرادی میدانید؟
الان نمیتوانم راجع به این مساله نظر دهم.
چرا؟
الان چهرهای که خیلی اثرگذاری متمایزی نسبت به دیگر اصولگرایان داشته باشد وجود ندارد. اثرگذاری بیشتر جمعی است.
چه شاخصههایی باید داشته باشند؟
چهرههای اثرگذار معمولا از یک سبقه سیاسی و دینی برخوردار هستند و کاریزمای بالایی دارند. آنها از نظر علمی و تجربی خاص هستند. عناصرنخبه اصولگرا را جذب خودشان و وادار به تبعیت از خودشان میکنند. آنها چهرههای ویژهای هستند که بهطور طبیعی در جریان اصولگرایی در موقعیتهایی رشد کردهاند که البته تعدادی از آنها الان در قید حیات نیستند.
به نظر شما هدف تحرکات سیاسی احمدینژاد و نامهنگاری با اوباما و سخنرانی و دیدار مردمی و استانی برای چیست؟آیا احمدینژاد به دنبال ریاستجمهوری است؟یا به جایگاهی فراتر از ریاستجمهوری میاندیشد؟
جایگاهی فراتر از ریاستجمهوری در کشور دیگر نداریم. در مجموع این نوع فعالیتها را خیلی از افراد در کشور دارند. حساسیت نشان دادن نسبت به فعالیتهای او هم خیلی درست نیست.
هدف انتخاباتی ندارد؟
برخی میگویند دارد و برخی میگویند خیر. این مساله مثل دیگر افراد است. هر فردی الان که در مظان انتخابات ریاستجمهوری است دارد فعالیت میکند.
احمدینژاد به دنبال چیست؟ آقای باهنر گفته بود که کسی باور نمیکند سفرهای احمدینژاد انتخاباتی نباشد.
من بیش از این نظری درباره احمدینژاد ندارم.
چه افراد و جریانهایی منتظر بازگشت احمدینژاد هستند؟
الان بیش از هر جریانی خود مردم به او اقبال نشان میدهند. ما جریانی که رسما چنین مطالبهای داشته باشد ندیدیم. لیکن مردم با توجه به عملکرد دولت فعلی رغبت بیشتری به بازگشت احمدینژاد نشان میدهند. از استقبالها اینطور استنباط میشود.
جریانهای سیاسی هم استقبال میکنند؟
هنوز هیچ جریان سیاسی را نشنیدهام، که چنین اظهارنظر مثبتی در این زمینه کرده باشد.
شما چطور؟ استقبال میکنید؟ حزب موتلفه چطور؟ از او حمایت میکنید؟
وقتی میگویم جریان سیاسی را نشنیدم، موتلفه را هم شامل میشود.
آیا اصولگرایان باید از کاندیداتوری احمدینژاد حمایت کنند؟
نظری ندارم.
به نظر شما آیا احمدینژاد برای روحانی دردسری درست میکند؟
باز هم سوالات شما در مورد آقای احمدینژاد است که من حرفی نمیزنم.
در رقابت انتخاباتی با آقای روحانی حضور احمدینژاد چه تاثیری در رقابت دارد؟
نظری ندارم.
چهرههایی که جریان اصولگرایی میتواند در سال ٩٦ معرفی کند چه کسانی هستند؟ برخی میگویند اصولگرایان دچار قحطالرجال یا جهلالرجالند. قبول دارید؟
خیر، خوشبختانه با تعداد افرادی که در اردوگاه اصولگرایی معرفی شده، نه قحطالرجال است و نه جهل الرجال.
اگر مدل کاندیداتوری قالیباف، احمدینژاد و روحانی در انتخابات ٩٦ پیاده شود، چه نتیجهای حاصل میشود؟ آیا این مدل میتواند باعث شکست روحانی شود؟
موفقیت و عدم موفقیت آقای روحانی اصلا بستگی به رقبایش ندارد. بلکه به عملکرد خودش مربوط است. اگر دولت نتواند مشکلات اقتصادی مردم را تا پایان دوره حل کند و به وعدههای خود عمل کند رقیب فرقی برایش ندارد.
انتهای پیام/