مرثیه فراستی برای کیارستمی و واکنش مهراب قاسمخانی
به گزارش خبرنگار فرهنگی آنا، مهراب قاسمخانی در صفحه اینستاگرام خود نوشته است:
«یه وقتایى مطبوعات و اذهان عمومى روى بعضىها یه اسم یا لقب میذارن، یعنى مثلاً به یکى میگن "یاغى" یا "رک" یا یه همچین چیزایى، اونم خوشش میاد و تیریپ ورمیداره و میره توى اون قالب. تا تهش هم میره و همه کار میکنه که اون لقب رو حفظ کنه و با اون شناخته بشه و جاودانه بشه.
اصولاً آدم باید کاراکتر خودش عمق کافى نداشته باشه که اجازه بده دیگران براش کاراکتر تعریف کنن...
معمولاً اینجور آدم ها رو بیشتر بین فوتبالیستها میدیدیم ولى یه دوست منتقد محترمى هم که مبتلا به چنین وضعیتیه امروز یه لطفى کرده و فوت جناب کیارستمى رو تسلیت گفته ولى اونقدر هنوز از کاراکترى که براش طراحى شده ذوق زده هست که حتى توى پیام تسلیتش هم جاى این که از این که از آقاى کیارستمى حرف بزنه، از ویژگى ها و نگاه خودش حرف زده.
حالا این که توى این شرایطى که سینماى ایران یکى از غول ترین هاشو از دست داده چه اهمیتى داره که نظر ایشون راجع به مسائل چیه، متوجه نمیشم.»
فراستی در متن یادداشتی که در راستای درگذشت عباس کیارستمی منتشر کرده، نوشته است:
«زندگی اش و دیگر هیچ
مرثیهای برای یک دوست: عباس کیارستمی
از وقتی عکسش را در بستر بیماری دیدم دلم گرفت. هی این دست و آن دست کردم که چیزی برایش بنویسم و به او بگویم بمان رئیس. جا نزن. بمان باز فیلم بساز، تا نقد کنم. تو تنها فیلمساز جشنوارهای ما هستی که لیاقت نقد داری و برای جایزه جشنوارهها، وطن نمیفروشی، خودت را هم نمیفروشی؛ حداکثر از خودت دور میشوی. خودی که با فیلم هایت چیز مهمی از آن برایمان نگفتی _که کاش میگفتی_
آن وقت قطعا من نوعی دیگر درباره شان می نوشتم.
یاد خاطرهای میافتم مربوط به سالها قبل _شاید بیست سال پیش_ جلوی سینما شهر قصه با بهزاد رحیمیان ایستاده بودم که کیارستمی آمد. بسته ای به بهزاد داد یا از او گرفت. بهزاد معرفی کرد و او در نهایت متانت و مهربانی دست داد و گفت: «من همه نقدهایت را میخوانم بخصوص درباره خودم، و لذت می برم.» با لبخند گفتم امیدوارم. ادامه داد که «نقد کلوزآپ ات خیلی خوب است و میتوانم بگویم چیزهایی که گفتهای درست است و بدرد بخور. شاید از دوستانی که بیست سی سال من را میشناسند ، بیشتر مرا مىشناسی. فقط با لحن نقدت مشکل دارم.» گفتم حدس میزدم، ببخش .
مدتی است فکر میکنم آن تنها نقد من است که لحنش درست نیست و از کار بیرون میزند. اساسا به جای فیلم به فیلمساز پرداخته و بسیار هم تند و بی محابا.
از آن پس هر وقت جایی همدیگر را میدیدیم بسیار دوستانه خوش و بش میکردیم. آخرین بار در یک دیزیفروشی در محله قبلیمان دارآباد بود که تعارف به غذا کرد و....
آری او ظرفیت نقد داشت؛ آن هم نقدی به تندی «ترس در کلوزآپ» که یک صدماش را دیگران تاب نمیآورند و خنجر میکشند. جز او، بیضایی هم و بهروز( افخمی) چنین روحیهای دارند.
او را دوست میداشتم بدون اینکه فیلمهایش را دوست بدارم. دلتنگش هستم. امیدوارم قبل از رفتنش لبخند زده باشد و با آرامش کات داده باشد.
روحش شاد.
مسعود فراستی»
انتهای پیام/