«زبان» برای بقا یا توسعه فرهنگ؟
خبرگزاری علم و فناوری آنا، هدا عربشاهی؛ زبان در مفهوم ذاتیاش بخش اساسی زندگی بشر، تکامل فرهنگی و توسعه تاریخی آن است. بُعد قوی انسانشناختی آن، که با تنوع فرهنگها و دورهها مرتبط است، زبان را تقریبا به موجودی زنده و پیوسته در حال تکامل بدل میکند. زبان درجه معینی از هدفمندی دارد که بهمثابه شکلی از ارتباط آگاهانه با کارکردی دوگانه پیکربندی میشود: نخست کارکرد جابهجایی آن است که به ما امکان میدهد درباره اشیاء، محرکها، افراد و رویدادهایی بحث کنیم که بهطور مشخص تصویری برای درکشان نداریم (برای مثال، موجودات افسانهای). و دوم، کارکرد آن بهعنوان مولدی بیانتها است که به انسان اجازه میدهد از تعداد متناهی واژه، تعداد نامتناهی ترکیب از جملات، عبارات و متون را تولید کند. معمولا در مفهوم آموزش، زبان ازطریق مطالعه دستور زبان، نحو، ادبیات و اساسا استفاده از زبان مادری و زبانهای خارجی مورد توجه قرار میگیرد. اما برای تامل در زبان میتوان از منظر دیگری هم به آن نگاه کرد که زبان را بهمثابه موضوعی خاص برای بررسی (و نه فقط بهعنوان «واسطهای» برای برقراری ارتباط میان مردم) در نظر میگیرد و اینگونه، تاثیر واقعی آن را بر اندیشه، بر زندگی شخصی و اجتماعی و بر تاریخ و فرهنگ درک میکند.
****
سنت فلسفی غرب غالبا زبان را به عنوان قوه خاص انسان معرفی میکند. ارسطو در کتاب «سیاست» (Politica)، انسان را حیوانی دارای زبان (حیوانی ناطق) تعریف میکند. طی قرون متمادی، متفکران متعددی رابطه زبان و زندگی انسان را بررسی کردهاند. بهعنوان نمونه، در قرن بیستم، مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی، از زبان بهعنوان «خانه هستی» و «مسکن انسان» تعبیر میکند، یعنی همان مکانی که زندگی انسان در آن میگذرد و معنا مییابد.
زبان چیست؟
دادن پاسخی مختصر و واحد به این پرسش بسیار دشوار است. درواقع رشتههای مختلف دانش، از زبانشناسی تا عصبشناسی و از فلسفه زبان تا روانشناسی تلاش کردهاند با رویکردها و روشهای متفاوت و از جنبههای گوناگون، زبان را بررسی کنند. فقط به انواع اشکال و کاربردهای زبان فکر کنید: رسمی، نمادین، شاعرانه، عرفانی. تمام اشکال مختلف زبان (فراسوی اینکه به چه زبانی سخن میگوییم) برای بیان پیچیدگی ذات انسان و شناخت بسیاری از جنبههای واقعیت ضروری است. همچنین اصطلاحات مخصوص هر رشته جنبه خاصی از واقعیت را بیان میکنند و همزمان به درک جهانشمول ما از آنچه احاطهمان کرده است کمک میکنند.
این کثرت، رویکردی را پیشنهاد میکند که از نظریههای فیلسوف مهم قرن بیستم، لودویگ ویتگنشتاین، الهام گرفته است و از عبارت «بازیهای زبانی» برای نشاندادن شبکهای از فعالیتهایی استفاده میکند که بهطور گوناگون به یکدیگر مرتبط هستند و ما از طریق زبان آنها را انجام میدهیم. تعدد بازیهای زبانی، تطبیقپذیری زیاد زبان، فراگیربودن آن با توجه به شکل زندگی انسانی و، مهمتر از همه، جهتگیریهای بسیار عملی زبان، آن را برجسته میکند. همانطورکه از عنوان اثر فیلسوف بریتانیایی جان ال. آستین بر میآید (چگونه کارها را با کلمات انجام دهیم، ۱۹۶۲)، واژگان در شمار مفیدترین ابزار کاربردی ما قرار دارند و ازاینرو، در موارد مختلف، «گفتنِ» چیزی درحقیقت به معنای «انجامدادنِ» آن چیز است.
مسئله میانرشتهای مرتبط با زبان که دستکم از نیمه دوم قرن بیستم و حتی در حوزههای علوم انسانشناسی فیزیکی و مطالعات تطبیقی بسیار مورد بحث قرار گرفته است به منشا تکاملی زبان مربوط میشود. دوره دقیقی که زبان در آن پدیدار شد مشخص نیست: برخی از پژوهشگران بر این باورند که بسیار زودتر از ظهور گونه ما یعنی انسان خردمند (Homo sapiens) زبان شکل گرفته است. اما بعضی دیگر معتقدند که دهها هزار سال پساز ظهور ما در این سیاره زبان پدیدار شده است. به احتمال زیاد، روندی که به زبان کنونی انسان منجر شد طولانی و پیچیده بود. تکامل زبان بهحتم با بعضی فرایندهای مشخصه خط تکاملی ما، از انسفالیزاسیون (افزایش حجم مغز در مقایسه با توده بدن) تا چالشهای ناشیاز سکونت در جایگاههای جدید زیستی و از پیچیدگی فزاینده ساختار اجتماعی، تا تواناییهای فرهنگی بهطرز فزایندهای پالایششده مرتبط است.
بعضی از جنبهها و کارکردهای زبان ازجمله توانایی اشاره به اشیا یا رویدادهای دور از زمان و مکان، حمایتی که زبان از بُعد اجتماعی میکند یا کارکرد آن در انتقال راهبردهای بقا، تاثیر زیادی بر سازگاری زیستشناختی گونه بشر داشته است. بهنظر میرسد جنبههای دیگری چون تواناییهای ارتباطی ظریف ناشیاز پیچیدگیهای نحوی، تاثیر زبان بر تخیل و خلاقیت و ارتباط آن در ایجاد رابطه عمیق بین ابناء بشر، بیش از نیازهای زیستشناختی است و بیشتر حاکی از آن است که قوه زبانی با رشد بُعد اصیل فرهنگی انسان پیشرفت کرده است.
در اصل، فرآیندی که به زبان کنونی بشر منتهی شد (بهویژه در فازهای کهنتر آن) به همان اندازه که از تکامل زیستشناختی به جنبوجوش درآمده به همان اندازه هم (بهویژه در فازهای متاخرش) تحت تاثیر تکامل فرهنگی بوده است.
تکامل فرهنگی، هرچند بهشدت به تکامل زیستشناختیژنتیکی گره خورده است اما بهنظر میرسد که از پویاییهای خودش که بیشتر به انگیزههای عمیق (اخلاقی، زیباییشناختی، فکری، معنوی و غیره) پاسخ میدهند جان گرفته تا نیاز عادی انسان بهعنوان جاندار برای پاسخدادن به چالشهای بقا و تولیدمثل، که معیارهای اساسی برای تکامل زیستشناختی را میسازند.
بهاینترتیب، از این منظر، منشأ و تکامل زبان را باید با درنظرگرفتن پویاییهای واقعی فرهنگی مورد توجه قرار داد و نمیتوان آن را صرفا از منظر فرآیندهای زیربنای سازگاری با محیط بررسی کرد.
زبان در مغز
دو ناحیه بروکا و ورنیکه در مغز با زبان ارتباط مستقیم دارند. بروکا عنوان ناحیهای از قشر مغز (کورتکس) است که نقش کلیدی در تولید و درک زبان ایفا میکند و ورنیکه، ناحیهای از قشر مغز است که نقش مهمی در درک زبان گفتاری و نوشتاری دارد.
ناحیه بروکا
ناحیه بروکا که به ناحیه ورنیکه در لوب گیجگاهی متصل است، در لوب پیشانی نیمکره مغزی غالب، در ناحیهای به نام شکنج پیشانی زیرین قرار دارد و علاوهبر مداخله در تولید و درک زبان، در تفسیر معنای عبارات اشارهای هم مشارکت دارد. به دیگر سخن، بروکا به درک معنای تمام آن حرکات و ژستهایی که برای بیان یک مفهوم، یک قصد و غیره بهجای کلمات استفاده میشود هم کمک میکند.
ناحیه بروکا نام خودش را مدیون جراح مغز و اعصاب فرانسوی پیر پل بروکا است که برای اولینبار عملکرد این ناحیه را بین دهههای ۱۸۵۰ و ۱۸۶۰ میلادی، در دورهای که بیماران متاثر از مشکلات تولید گفتار را بررسی میکرد، درک و توصیف کرد.
مطالعات علمی جالبی در رابطه با تولید زبان نشان دادهاند که ناحیه بروکا نهفقط زمانیکه یک فکر به کلمات تبدیل میشود، که هنگام خواندن بیصدا هم فعال میشود. این یافتهها، دانشمندان را به این باور رسانده که ناحیه بروکا واقعا همانند پردازشگر گرامری برای زبان عمل میکند.
اختلالی که این ناحیه ممکن است به آن دچار شود زبانپریشی بیانی یا آفازی بروکا است که بهمعنی از دست دادن موقت یا دائمی توانایی تولید و گاهی درک زبان گفتاری و نوشتاری است و در آن فرد درگیر، گفتار بسیار ضعیفی دارد که با کلمات مجزا یا جملات بسیار کوتاه مشخص و همانند زبان تلگرافی تولید میشود. مشکل در بیان صداها یا کلمات، مشکلات نوشتن جملات و مشکل خواندن ازجمله علائم زبانپریشی بروکا است.
ناحیه ورنیکه
ناحیه ورنیکه که به ناحیه بروکا در لوب پیشانی متصل است، روی لوب گیجگاهی نیمکره مغزی غالب، در قسمت خلفی شکنج گیجگاهی فوقانی، در مرز با قشر شنوایی اولیه و لوب جداری قرار دارد. تفسیر معنای تکتک کلمات و استفاده از این کلمات در بافت کلامی مناسب و همچنین درک زبان گفتاری و نوشتاری به ناحیه ورنیکه وابسته است.
در گذشته، کارشناسان معتقد بودند که ناحیه ورنیکه تنها بخش مغز است که در عملکرد شناختی بالا (درک گفتار و نوشتار) نقش دارد. باوجوداین، مطالعات اخیر نشان میدهند که ناحیه ورنیکه از حمایت عملکردی ناحیه بروکا و لوب آهیانهای زیرین برخوردار است.
ناحیه ورنیکه نامش را از جراح مغز و اعصاب آلمانی کارل ورنیکه میگیرد که برای اولینبار در سال ۱۸۷۴در دورهای که بیماران متاثر از مشکلات مربوط به درک زبان را بررسی میکرد عملکرد این ناحیه را کشف و توصیف کرد.
آسیب به این ناحیه مغز به نوعی اختلال میانجامد که به آن زبانپریشی دریافتی یا آفازی ورنیکه میگویند و نوعی زبانپریشی است که فرد در آن توانایی درک زبان را به شکل گفتاری و نوشتاری ندارد. هرچند افراد درگیر با این اختلال بااستفاده از دستور زبان، نحو، سرعت گفتار و آهنگ قادر به صحبت هستند اما اغلب با گفتن حرفشان ازطریق گفتار معنادار مشکل دارند. نقص در درک زبان گفتاری و نوشتاری، تولید جملات بیمعنی، مشکل در تکرار جملات، تمایل به تند صحبتکردن، مشکل در تکرار آنچه توسط دیگران گفته شده است و مشکلات نوشتن و خواندن ازجمله علائم این اختلال است. همچنین افراد مبتلا به زبانپریشی گفتاری نمیتوانند متوجه شوند که درک گفتارشان بهدلیل بهمعنیبودن جملاتشان، دشوار است.
انتهای پیام/