دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
03 آبان 1401 - 09:37
در گفتگوی تفصیلی با آنا مطرح شد؛

ماجرای عجیب رویارویی یک رزمنده ایرانی با سرباز عراقی در پیاده روی اربعین

ماجرای عجیب رویارویی یک رزمنده ایرانی با سرباز عراقی در پیاده روی اربعین
کتاب «رومی روم»ماجرای عجیبی دارد، این موضوع باعث شد طی دوماه ورودش به بازار کتاب با فروش فوق العاده مواجه شود، داستان مواجهه کهنه سرباز عراقی با رزمنده دفاع مقدس پس از سالها در پیاده روی اربعین که روایت کتاب را شیرین کرده است.
کد خبر : 810793

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، کتاب «رومی روم» چندی پیش از سوی انتشارات بین الملل روانه بازار کتاب شد و استقبال خوب مخاطبان همزمان با اربعین حسینی فروش آن را افزایش داد.

بر اساس این گزارش، کتاب «رومی روم» ماجرای عجیبی دارد، «حاج ارسلان»، رزمنده دوران دفاع مقدس که از اول تا آخر جنگ، در صحنه‌ نبرد حضور داشته، در اواخر دهه نود شصت و چند سال سن دارد و تصمیم می‌گیرد برای برآورده کردن نذرش، عازم راهپیمایی اربعین شود. از دیگر سو نیز کهنه‌سربازی به اسم «برزان الخزرجی» از رژیم بعث عراق، اکنون توبه کرده و به خدمت زوار امام حسین علیه‌السلام درآمده است. «رومیِ روم»، ماجرایی درهم‌تنیده است از دو شخصیت ایرانی و عراقی است که هر دو در بزرگ‌ترین جنگ کلاسیک تاریخ معاصر حضور داشته‌اند، حالا در راهپیمایی اربعین این دو نفر دوباره سر راه هم سبز می‌شوند و همدیگر را می‌شناسند…

ز

درباره این کتاب جالب گفت و گویی با «حسین زحمتکش»، نویسندۀ کتاب «رومی روم» انجام شده که مشروح آن را در ادامه می‌خوانید؛

* آنا: ابتدا به موضوع جالب کتاب برسیم، بفرمایید چه اقتضائاتی برای تالیف این اثر مدنظر داشتید؟

«رومی روم»، رمان است و در جهان داستان سیر می‌کند و به همین خاطرهم باید از این زاویۀ خاص به آن نگاه کرد. «رومی روم»، نه تاریخ است نه مستند و نه چیز‌های دیگری شبیه به این‌ها. «رومی روم» فقط رمان است. نکتۀ بعدی این‌که جهان داستان، اقتضائاتی دارد که یک نویسندۀ داستانی ضمن رعایت استاندارد‌های لازم برای نگارش رمان، باید به آن اقتضائات تن بدهد و تمام آن چیزی را که می‌خواهد در قالب محتوا به خواننده‌اش عرضه کند، باید حول‌وحوش آن اقتضائات بچرخد. منظوراز اقتضائات، نیاز‌هایی است که نویسنده احساس می‌کند با نوشتن رمان می‌تواند به آن‌ها پاسخ بدهد. والا چه نیازی دارد برود به‌سمت رمان؟ زیرا قالب‌های دیگر هم هستند. نقطۀ طلایی در نگارش یک رمان، همین‌جاست؛ یعنی داستان‌نویس باید به مرحله‌ای برسد که احساس کند جز در قالب داستان نمی‌تواند پیام خودش را به مخاطب عرضه کند. این مقدمه را گفتم تا به این‌جا برسم که «رومی روم» همین دقیقاً چنین فرایندی را طی می‌کند و من در آنی از زمان به نقطه‌ای می‌رسم که الآن باید دست به قلم ببرم و شروع به نوشتن کنم؛ آن هم در قالب رمان، نه هیچ قالب دیگری.

«رومی روم»، یک رمان آئینی است، در واقع قراراست یک آموزۀ مذهبی را پیش ببرد. موضوع اصلی «رومی روم»، پیاده‌روی اربعین است. اما شاید نکته‌ای که باید بگویم این است که در جهان داستانِ ما ایرانی‌ها بعضی موضوعات، متناسب با حد و اندازه خودشان رشد نکرده‌اند. از طرفی، رمان‌های زیادی را می‌بینیم که رمان‌های زیادی درباره‌شان نوشته می‌شود واز طرف دیگر وقتی می‌آییم سراغ موضوعات بزرگ‌تر، می‌بینیم حتی در جبهۀ فرهنگی انقلاب هم توجه زیادی به آن‌ها نشده است.

پیاده‌روی اربعین هم یکی از همین موضوعات مغفول مانده  است. در آن‌سوی جبهه، تکلیف روشن است. روشنفکران و شبه‌روشنفکران ما با چنین مسائلی، حتی اگر مشکل اعتقادی هم نداشته باشند، مشکل رفتاری دارند؛ یعنی رفتارشان به‌گونه‌ای است که ترجیح می‌دهند چنین مسائلی در بایکوت مطلق رسانه‌ای قرار بگیرد. این نوع رفتار با یک موضوع داستانی به جای مقابله به آن، شاید برایشان کم‌هزینه‌تر باشد. با این حال در خودِ جبهۀ فرهنگی انقلاب هم به این همایش باشکوه، کمتر پرداخته شده و این واقعاً جای تعجب دارد و دلیلش را باید در یک فرصت مناسب، خوب واکاوی کرد.

البته «رومی روم»، یک موضوع اصلی دیگر هم دارد و آن «دفاع مقدس» است. درست است که داستانِ رومی روم، از پیاده‌روی اربعین شروع و به آن ختم می‌شود، اما، چون داستان، سیر خطی ندارد و لابه‌لای آن مدام فلش‌بک می‌خورد، در این فلش‌بک‌ها، موضوع اصلی دفاع مقدس می‌شود، به‌خصوص عملیات مرصاد که در مردادماه ۱۳۶۷ زمانی که ایران، قطعنامۀ ۵۹۸ را پذیرفت روی داد، اما شاهد نقض آن از طرف رژیم بعث عراق بودیم و...

چالش اصلی داستان هم در همین عملیات است که اتفاق می‌افتد و تا بیست و چند سال بعد و پیاده‌روی اربعین ادامه می‌یابد. به نظرم موضوع جالبی است؛ این‌که دو طرف چالش داستان، در پیاده‌روی اربعین دوباره با هم پس از سال‌ها مواجهه داشته باشند؛ یکی ایرانی و یکی عراقی؛ یکی میزبان و یکی مهمان.


* آنا: ایدۀ نگارش این اثر چگونه شکل گرفت؟

دیدن همایش باشکوه پیاده‌روی اربعین، اولین جرقه‌ها را به ذهنم زد. وقتی در رسانه‌ها شکوه آن را می‌دیدم و شاهد بودم که چه شور و شوقی در میان مردم همۀ کشور‌ها به این آئین بزرگ موج می‌زند، با خودم گفتم نباید از کنار این اتفاق گذشت. اگر بخواهم در یک جمله بگویم، باید اشاره کنم که «حب الحسین یجمعنا» را به عینه می‌توان در پیاده‌روی اربعین دید. مردم با همۀ سلیقه‌ها و با همۀ اختلافی که در قیافه و رنگ پوست و زبان و پوشش و فرهنگ دارند، دوش‌به‌دوش هم، یک مسیر هشتاد کیلومتری را می‌روند و برمی‌گردند. آن‌جا دیگر فقیر و غنی، فرقی با هم ندارند. همه نشسته‌اند سر یک سفره و از آن روزی می‌گیرند. الحق‌والانصاف، عراقی‌ها هم میزبان خوبی برای زوار هستند؛ هرچند در حال حاضر میزبانی پیاده‌روی، همه‌اش با عراقی‌ها نیست و کشور‌های دیگر هم به‌ویژه ایرانی‌ها، سهم زیادی در آن دارند. به‌هرحال، همسایگی این‌جور وقت‌ها به درد می‌خورد. به‌خصوص این‌که هر دو کشورهم شیعه هستند و مراودات فرهنگی و تاریخی زیادی با هم دارند.

در طول این سال‌ها که پیاده‌روی اربعین برگزار می‌شود، همیشه این مسئله که واقعاً چه اتفاقی بین دو کشور ایران و عراق می‌افتد فکرم را درگیر کرده است. در کنار مسائل سیاسی منظورم بیشتر مسائل فرهنگی و ارتباط مردم دو کشور با هم است.

* در نگارش اثر چقدر به این موضوع توجه داشتید که عناصر فرمی و فنی داستان‌نویسی را رعایت کنید؟

مگر می‌شود رمان نوشت و به عناصر فنی‌اش توجه نداشت؟ من معتقدم رمان و مذهب را در عالی‌ترین نقطۀ خودش می‌توان با هم جمع کرد. این‌که می‌گویم عالی‌ترین مرتبه، منظورم دقیقاً قله داستان‌نویسی است. حالا بعضی‌ها ممکن است مثلاً برای قلۀ داستان‌نویسی مذهبی، برادران کارامازوف را مثال بزنند که من خیلی با این مثال موافق نیستم. یک رمان مذهبی نباید شبهه‌ای را بی‌پاسخ بگذارد؛ کاری که داستایفسکی در برادران کارامازوف به همۀ عظمتی که دارد، خواسته یا ناخواسته انجام نمی‌دهد. شاید هنوز نتوانیم یک مثال درست‌وحسابی برای قلۀ داستان‌نویسی مذهبی پیدا کنیم، حتی در بزرگ‌ترین رمان‌های دنیا. اما من معتقدم روزی به آن نقطه خواهیم رسید. چه‌بسا داستان‌نویسان خود ما روزی به آن نقطه برسند. این را هم بگویم و پاسخم را به این پرسش شما تمام کنم؛ تاکید میکنم که در «رومی روم» از میان عناصر داستانی، به تعلیق توجه ویژه داشته‌ام.

ز

* آنا: این اثر، یک رمان است و خیال‌پردازی در رمان یک اصل است، ولی سؤالم این است که این کتاب در عالم واقعیت نیز نشانه‌هایی دارد که شما سعی کردید از آن‌ها هم در داستان استفاده کنید و یا از آن الهام گرفته باشید؟

بله، قطعاً همین‌طور است. اصلاً نمی‌شود در نوشتن رمان، از ظرفیت‌های جهان واقع استفاده نکرد. این مسئله حتی در داستان‌های فانتزی هم مصداق پیدا می‌کند. بعضی اتفاقات «رومی روم» به‌خصوص در ماجرای عملیات مرصاد، واقعی هستند. اولاً خود عملیات مرصاد که یک واقعۀ تاریخی است و من هم سعی کرده‌ام در روایت آن، به فضاسازی زمانی و مکانی آن توجه دقیق داشته باشم. ثانیاً یکی دو اتفاق آن هم واقعی است و حتی در خود همین عملیات هم اتفاق افتاده است. مثلاً این‌که منافقین، چند نفر از رزمندگان ما را اسیر می‌کنند و یکی از آن‌ها را به لولۀ تفنگ ۱۰۶ می‌بندند و چند بار شلیک می‌کنند، کاملاً واقعی است. من این اتفاق را از زبان یکی از راویان دفاع مقدس شنیدم که خودش در این صحنه حضور داشته و شاهد ماجرا بوده و بعد توانسته از دست‌شان فرار کند. در این اتفاق تلخ، آن رزمنده‌ای که به تفنگ بسته شده بود، از شدت حرارت لوله و ارتعاش صدای انفجار، بعد از شلیک سوم چهارم شهید می‌شود. من این اتفاق را به یکی از شخصیت‌های فرعی داستانم تحمیل می‌کنم و شخصیت اصلی را هم می‌گذارم ناظر ماجرا، که البته بعد مثل اتفاق واقعی‌اش، موفق به فرار می‌شود.

* چه بازخورد‌هایی تا امروز از اثر داشتید؟

«رومی روم» بعد از دو ماه انتشار به چاپ انبوه رسید، ابتدا با تعداد محدود در روز آخر نمایشگاه کتاب توزیع شد و به فروش رسید، بعد از آن در فضای مجازی، بازخورد‌های خوبی دیدم، ما هرچه از امام حسین (ع) بگوییم و بنویسیم کم است و به‌قول معروف، زیادش هم کم است و کار خوب و جان‌داری در این مورد اگر تولید شود، به‌ویژه در عرصۀ رمان، جایش را خودبه‌خود در بین مخاطبان باز می‌کند و می‌ماند و نفس می‌کشد.

 * ظرفیت دیپلماسی فرهنگی کتاب را چطور میبینید؟

اساساً کتاب از ظرفیت بالایی برای بالا بردن سطح اشتراکات فرهنگی در همۀ کشور‌ها برخوردار است. ملت‌های ایران و عراق هم از این قاعده مستثنا نیستند. البته مسئلۀ زبان، مهم‌ترین مسئله در اشتراکات فرهنگی است که به‌راحتی می‌توان آن را با توجه معقول و منطقی به صنعت ترجمه حل کرد. ما در ادبیات داستانی، از جهان عرب، چیز زیادی نمی‌دانیم و بیشترین نگاه ما در حوزۀ ترجمه، به جهان غرب است. آمار نشان می‌دهد که آن‌ها هم چیز زیادی از ما ندیده‌اند و نخوانده‌اند. خوب است به این صنعت، توجه بیشتری داشته باشیم.

عراق در این سال‌ها، داستان‌نویسان خوبی داشته. بد نیست سراغ ترجمۀ آثاری از آن‌ها که البته ارزشمند هم باشند برویم. ازسویی می‌توانیم آن‌ها را ترغیب کنیم به ترجمۀ آثار خوب خودمان. یا حتی دست‌به‌کار بشویم و آثار ارزشی و آثاری را که احساس می‌کنیم در آن دیپلماسی فرهنگی به کارمان می‌آید و سطح اشتراکات را بالا می‌برد، شناسایی، ترجمه وبه بازار نشر کشورعراق معرفی کنیم.

انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته