دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
یادداشت

روایت گمگشتگی و بازگشت به خاکی شریف

«بدون قرار قبلی» در روزگاری ساخته شده که سودای مهاجرت از ایران در سر بسیاری از جوانان است.
کد خبر : 668288
بدون+قرار+قبلی+3.jpg

گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، ونوس بهنود- می‌گویند آدمیزاد به مانند درخت هر کجا باشد ریشه می‌بندد و وابسته به خاک آنجا می‌شود. می‌گویند ترک خاک مانند ترک عادت موجب مرض است و هر لحظه آدمی را به درد و غمی عمیق گرفتار می‌سازد. «بهروز شعیبی» در «بدون قرار قبلی» راوی داستانی شده است که نه تازگی دارد و نه بیگانه با آموزه‌های ماست. اما چه اتفاقی می‌افتد که این فیلم در چهلمین جشنواره فیلم فجر به عنوان بهترین فیلم از نگاه ملی انتخاب می‌شود؟


«بدون قرار قبلی» در روزگاری ساخته شده که سودای مهاجرت از ایران در سر بسیاری از جوانان است؛بیگانگی با تمام آن چیزهایی که به ظاهر خرده‌ریزه‌های زندگی ایرانی اما در واقع بخشی از اندیشه، تمدن، فرهنگ و میراث معنوی ماست در حال اوج گیری است. بی‌محلی و دلشکستگی از خاک و از تمام آدم‌هایش که رهایمان کرده‌اند و دستاوردش این است که امروز ما در تنهایی بیکران غوطه‌وریم. «پگاه آهنگرانی» در نقش «یاسمین» راوی گمگشتگی تک تک ماست. نمی‌توانیم ذرات تنهایی او را نظاره کنیم و خود را در آن بازیابی نکنیم. شاید شعیبی به دنبال طرح یک معضل اخلاقی است شاید از یک آسیب روایت می‌کند و شاید فیلمی جشنواره پسند ساخته است اما موفقیت بدون قرار قبلی به دلیل آمیختگی جان مخاطب با تک تک سکانس‌ها، صحنه‌ها و روح جاری در فیلم است.


خانم دکتری ساکن آلمان که از همان ابتدا او را در هم شکسته و ناکام می‌بینیم تا جایی که اولین آشنایی ما با او در صحنه‌ای است که نمی‌تواند بیمار خود را نجات دهد و یک جوان ورزشکار به دلیل ایست قلبی می‌میرد. یاسمین ۳۰ سال است در آلمان زندگی می‌کند. متارکه کرده است. فرزندش مبتلا به اوتیسم است و با مادرش رابطه عاطفی چندانی ندارد.


در اولین تماس از ایران بدون اینکه عقل و پایش کشیده شود به ندای دل گوش می‌دهد و برای خاکسپاری پدرش و شنیدن وصیت او به ایران برمی‌گردد. اما ایران، در تصویری از ساختمان‌های خاکستری که تنها گنبد طلایی مسجدی در دور دست هویدا است زیر اولین نور صبحگاهی، اولین زمزمه‌های طرح دوستی خود با یاسمین را آغاز می‌کند. هر چند که یاسمین در انتظار میراثی گرانبها از سوی پدر است اما در واقع او به دنبال سوالات بی‌پاسخ خود به خاکی شریف بازگشته است. به دنبال دلیل تمامی بی‌مهری‌ها و تلخکامی‌هایی که بر او رفته و به دنبال تمامیت تنهایی خود. قهرمان داستان زنی در هم شکسته است. اما «بدون قرار قبلی» با وعده پنهانی التیام پا در مسیری می‌گذارد که زندگی‌اش متحول شود. او وارث میراثی است که از نظر خودش بی‌اندازه بی‌محتوا است چرخ آسیابی می‌شود برای بازگشت به خویشتن. عطف به خود. حتی اگر تعصب شعیبی به محل تولد خود یعنی مشهد را دخیل در فیلم بدانیم اما سفر مجدد یاسمین از تهران به مشهد برای تعیین نکلبف این میراث سرشار از عناصر فرهنگی است. نمادسازی لطیف در فیلم حرف از دل است و بی‌شک به دل مخاطب می‌نشیند و فرجام آن نمره قبولی فیلم است.


از خانه‌ای تاریخی با حوض آبی و دو دخترک با موهای بافته تا قیمه بادمجان، ظرف‌های گلسرخی و مهمان نوازی آمیخته به نای دوتار. و مگر می‌شود ایرانی باشی و نوای دوتار که حتی یونسکو را برای ثبت جهانی آن واداشت، تو را به خود معطوف نکند. یاسمین به سوی خود به سوی اصالت و فرهنگ بومی و به سوی عطر خاک وطن کشیده می‌شود. اما هنوز دو دل است از آمدن رضایت ندارد و بعد از اینکه متوجه می‌شود دوست صمیمی پدرش به ترفند وصیت نامه او را به ایران کشانده کادر چهره‌اش با غروب خورشید بسته می‌شود.


روایت گمگشتگی و بازگشت به خاکی شریف


یاسمین زنی صبور، مودب و باوقار است. بی‌آزار است و تنها آرزویش شنیدن کلمه مادر از دهان فرزند ۱۰ ساله‌اش. یاسمین بنای تاریخی چند هزار ساله است، برخوردار از اصالت و زیبایی اما نیازمند مرمت. زنی است که سیلی تلخ زندگی را چشیده اما به مانند زخمه‌ای که به تار زده می‌شود مقاوم است و ادامه می‌دهد. می‌گوید: «همه کار کردم اما همسر سابقم گفت تو فقط همه چیز را خرابتر می‌کنی. نتوانستم پسرم را رها کنم». یاسمین پر از فریاد خاموش بی‌مهری و بی اعتنایی پدر در ۳۰ سال اخیر است اما زمانی که نامه پدر به دستش می‌رسد پی به علاقه و عشق او و اجبار مادرش برای دوری از او می‌برد. یاسمین به مانند پدر اهل خاک است و بر خلاف مادرش نمی‌تواند اهل باد باشد.


داستان این زن گسست از اصالت‌ها اما ناخواسته و اجباری است. شعیبی توانسته حرف آخر را با حال و هوای حرم مطهر بزند. مگر نه این است که ضامن آهو، التیام بخش دل‌ها و جسم‌ها است؟ صدای نقاره الکس را آرام می‌کند و چرخ زدن در حیاط حرم شادی بی‌وصفی به کودک می‌بخشد. یاسمین پی می‌برد که پدرش با هویتی پنهان در تمامی این سال‌ها با او در ارتباط بوده و جملات و اشعار شیرینی را برای او می‌فرستاده است؛او در بازگشت به ایران تنها در آرزوی دیدن یک نفر است و آن هم فردی است که آن اشعار شیرین را برای او ارسال می‌کرده است.اما چه سود و صد افسوس. زنی که می‌گوید به سرما عادت دارد و می‌تواند آن را تاب بیاورد نماد پذیرش بیگانگی با عمق میراث معنوی جامانده از پدران است. خاک شریف به روح و جسم زنی در آستانه تنهایی و حسرت جان دوباره می‌دهد. نقاره‌ها بانک بیداری هستند و کارگردان به خوبی می‌داند که این بیداری نیاز بسیاری از ارواح خسته پیرامونش است و یاسمین باید که تکرار شود.


انتهای پیام/۴۱۰۴/

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب