«از غبار بپرس»؛ در جستوجوی رویاهایی از جنس پول، عشق، شهرت و خوشبختی
به گزارش خبرنگار حوزه ادبیات و کتاب گروه فرهنگ خبرگزاری آنا، رمان «از غبار بپرس» نوشته جان فانته، نویسنده، فیلمنامهنویس و رماننویس اهل ایالات متحده آمریکا است. نشر افق این اثر را با ترجمهای از محمدرضا شکاری روانه بازار کرده است.
محمدرضا شکاری مترجم و کتابفروش متولد سال ۱۳۶۷ است. وی از سال ۱۳۸۹ ترجمه میکند. کتابهایی همچون «خانهای روی گورها»، «سرشار زندگی»، «جاده لسآنجلس»، «دختر خاکستر و هیولای زغالی» و... را ترجمه کرده است.
جان فانته، زاده هشتم آوریل ۱۹۰۹ و درگذشته ۸ می ۱۹۸۳، نویسنده ای ایتالیایی-آمریکایی بود. فانته رماننویس و هم فیلمنامهنویس بود. اگرچه آثار فانته توانست او را از فقر در کودکی و نوجوانی نجات دهد، اما تا اوایل دهه ۱۹۸۰ مهجور باقی ماند. چاپ آثار فانته تا آن زمان دیگر متوقف شده بود و اگر توصیههای چارلز بوکفسکی به ناشران و مقدمه معروفش برای «از غبار بپرس»، که در آن فانته را خدای خود نامید نبود، چهبسا که هنوز هم این مدرن کلاسیک برای ما ناشناخته باقی میماند.
«از غبار بپرس» معروفترین رمان نویسنده ایتالیایی-آمریکایی جان فانته است. کتاب نخستین بار در سال ۱۹۳۹ و در جریان دوران رکود بزرگ در شهر لس آنجلس منتشر شد. این کتاب متعلق به مجموعهای است که شخصیت آرتورو باندینی را در ۴ رمان خود دنبال میکند: «تا بهار صبر کن، باندینی»، «از غبار بپرس»، «رویاهایی از بانکر هیل» و «جاده لس آنجلس». «جاده لس آنجلس» اولین رمانی است که فانته نوشته و البته تا سال ۱۹۸۵ یعنی دو سال پس از مرگش منتشر نشد. سرگذشت شخصیت باندینی در زمان حیات فانته تکمیل نشد زیرا که پیش از این کار، درگذشت. این کتاب یکی از شاخصترین نمونههای ادبیات کلاسیک آمریکایی است و در کالجهای ادبیات آمریکا تدریس میشود. در سال ۲۰۰۶ نمایشنامهنویس معروف هالیوود رابرت تاون از این رمان فیلمنامهای اقتباس کرد که به روی پرده رفت. این رمان پس از موفقیت رمان «تا بهار صبر کن باندینی» منتشر شد.
در جستوجوی رویاهایی از جنس پول، عشق، شهرت و خوشبختی
«از غبار بپرس» داستان زندگی جوانی ۲۰ ساله بهنام آرتورو باندینی است. او به امید اینکه یک نویسنده معروف شود، از کلرادو مهاجرت میکند. آرتورو باندینی در جستوجوی رویاهایی از جنس پول، عشق، شهرت و خوشبختی به لسآنجلس میرود. اما تا به حال کسی او و نوشتههایش را جدی نگرفته است. نویسنده گویی سعی کرده تا حدودی زندگی خود را در قالب شخصیت آرتور باندینی به تصویر بکشد. نویسندهای که آثارش در زمان حیات دیده نشد.
شخصیت اول داستان جوانی عاصی و عصیانگر است که از هر چه دور و برش میگذرد بیزار است؛ از نژادپرستی، از آدمها، از زندگی در فقر و البته از عشق. دوگانگی در گفتار و عملش به خوبی پیداست؛ با رفتارش نشان میدهد از آدمها بیزار است اما میگوید انسان و حیوان را به یک اندازه دوست دارد. او در طول داستان بارها و بارها از پروردگارش کمک میخواهد با این حال که میگوید به چیزی ایمان ندارد. گویی که تکلیفش در عشق هم مشخص نشده است. در مقوله عشق همزمان که رفتار نامهربانانهای با کامیلا دارد در عین حال او را دنبال میکند، برایش شعر مینویسد و تلگراف میفرستد.
«از غبار بپرس» نثری ساده و با قلمی روان است. خواننده هر چه جلوتر میرود، شخصیت آرتورو باندینی برایش آشناتر و باورپذیرتر شده و قصه عمق بیشتری پیدا میکند. بهطوری که ارتباط عمیقی با این شخصیت برقرار میکند، در روند داستان با شادیهای کوچکش شاد، ناامیدیهایش را احساس و حتی ندانم کاریهایش را مورد نقد قرار میدهد. نویسنده در روند داستان چیزی برای پنهان کردن ندارد، علاقهای هم به طرح معما و به چالش کشاندن مخاطب خود ندارد. این کتاب، هر قدری که لازم باشد خواننده را با حقایق داستان روبهرو میکند.
بیشتر بخوانید:
- گاهی برای خودم مینویسم اما منتشر نمیکنم/ «تا بهار صبر کن، باندینی»؛ نثری ساده با روایتی سرراست
- «گره دریایی»؛ سوار بر کشتی داستان روی امواج دریا/ روایتی از دریانوردانی که فداکاریهایشان را نشنیدهایم
- «بینشانهای ارس»؛ حکایت اسطورههایی که گمنام ماندند اما تا پای جان ایستادگی کردند
- «آخر داستان»؛ گریزی از یک تلخی بیپایان/ قصهای که درگیر کلیشههای تکراری نشد
- «رو به باد میرفتم»؛ تجربه سوارشدن بر امواج قصهها در قایقی کاغذی
بخشی از کتاب «از غبار بپرس»
«آن موقع بیست سالم بود میگفتم لعنتی، صبر داشته باش، باندینی. ده سال وقت داری کتاب بنویسی، پس سخت نگیر، بزن بیرون و درباره زندگی چیز یاد بگیر، تو خیابانها قدم بزن. مشکل تو این است: نادانیات درباره زندگی. آه، خدای من، پسر اصلا میدانی هیچ تجربهای با زنها نداشتهای؟»
«تلگرافش کردم. مغرور، کارمند تلگراف خونه رو نگاه میکردم که میخوندش. شعری زیبا، شعر من به کامیلا، ذرهای از جاودانگی از طرف آرتورو به کامیلا. پول تلگراف رو دادم و رفتم سرجام توی درگاه تاریک و منتظر شدم. همون پسره با دوچرخهاش سر رسید. دیدم که تحویلش داد، دیدم کامیلا وسط کافه خوندش، دیدم که شونه بالا انداخت و پارهاش کرد، دیدم که تیکههای کاغذ پر زدن و روی خاک اره زمین فرود اومدن. سرم رو تکون دادم و رفتم. حتی اشعار ارنست داوسن هم تاثیری روش نداشتن، حتی اشعار داوسن»
کتاب «از غبار بپرس» به نویسندگی جان فانته با ترجمه محمدرضا شکاری در ۲۱۵ صفحه با قیمت ۶۸ هزار تومان در انتشارات افق به چاپ رسیده است.
انتهای پیام/۱۱۰/
انتهای پیام/