چرا ابتدای زمانی، نداشتن جهان و چند جهانی نافی وجود خدا نیست؟
به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، آنچه بیشترین اثر را بر بسیاری از متفکران اسلامی گذاشت خود علم مدرن نبود، بلکه پسزمینههای فلسفی این علم بود که همراه با آن آمد و بر ذهن متفکران و روشنفکران مسلمان حاکم شد و مکاتبی مانند پوزیتیویسم و داروینیسم در محافل آکادمیک رواج یافت و موجب پیدایش چالشهایی ذر برابر اعتقادات خداباورانه مسلمانان شد.
بعضی از عالمان مسلمان کوشیدند که برخی ایدههای کلام اسلامی را در پرتو یافتههای علم مدرن بازتعریف کنند، اما برخی فیلسوفان مسلمان بین یافتههای علم جدید و زمینههای فلسفی آن تمایز قائل شدند. آنها کشف اسرار طبیعت از طریق تجربه و نظریهپردازی را تایید و تشویق کردند اما علیه بعضی تعابیر پوزیتیویستی علم جدید هشدار دادند، تعابیری که به عنوان یافتههای علم تلقی میشدند.
این فلاسفه اسلامی معتقدند که ریشه تعارض ادعا شده بین دین و علم در پیوستهای فلسفی این علم است نه خود علم. برخی از مسائلی که دین و علم مدرن بر آن تعارض دارند عبارتاند از: مسئله حیات و روح، مسئله خلقت جهان و مسئله معجزه.
پاسخ دانشمندان به چرایی غیرمادی بودن روح را میتوانید از از پلانک فیزیکدان تا داوکینز داروینیست/ دانشمندان به چرایی غیرمادی بودن روح پاسخ میدهند بخوانید.
مسئله خلقت جهان
در سال ۱۹۲۹ هابل متوجه شد طیف نوری که از کهکشانها به ما میرسد به طرف قرمز تمایل دارد و این انتقال به طرف قرمز متناسب با فاصله هر کهکشان از ما است. این پدیده بر حسب انبساط جهان تعبیر شد و منتهی به مدل مهبانگ جهان شد که حاکی از آن است که جهان در زمانی در گذشته خلق شده است.
در دهه ۱۹۴۰ فرد هویل و همکارانش مدل جهان ماندگار را عرضه کردند که طبق آن جهان ابتدای زمانی ندارد و همواره بوده است، این نظریه از نظر برخی فیزیکدانان وجود مسئله خالق برای جهان را منتفی میکرد.
اما کشف اشعه ریز موج زمینه کیهانی در ۱۹۶۵ مدل مهبانگ را تقویت و کار فیزیکدانان مخالف وجود خالق برای جهان را مشکل کرد. در چند دهه گذشته برخی از کیهانشناسان در مقام حذف زمان اولیه برای خلقت بودهاند تا خلق جهان توسط عامل خارجی را منتفی کنند.
حذف زمان اولیه برای خلقت
برخی از کیهانشناسان و فلاسفه معاصر سعی کردهاند که جهان را بدون خالق تصویر کنند، هاکینگ میگوید: تلاش برای بیانتها نشان دادن جهان تلاش برای حذف خالق است چرا که اگر جهان واقعا خودکفا و بدون کرانه و لبه باشد نیازی به خالق هم ندارد.
اما علیرغم اینکه هاکینگ معتقد است نفی حدوث زمانی جهان آن را از خدا بینیاز میکند، خودش اعتراف دارد که متناهی بودن فضا و زمان اما بیکرانه بودن آن را تنها یک پیشنهاد میداند که اثبات آن مشکل است و نمیتوان آن را از اصل دیگری استنباط کرد. وی میگوید: شاید این پیشنهاد به لحاظ زیباییشناختی جالب باشد اما آزمون واقعی این است که این پیشنهاد، پیشبینیهایی بکند که با واقعیت تطبیق داشته باشد.
در مقابل این دست دانشمندان غربی، فیلسوفان مسلمان معتقدند که ازلی بودن یا نبودن تاثیری بر نیاز آن به خالق ندارد. شهید مطهری میگوید: چرا ما سراغ روز اول برویم؟ و بگوییم عالم در یک لحظه به وجود آمده است؟ عالم در تمام لحظاتش در حال حادث شدن است. اصلا بقایی در عالم نیست. هیچ چیزی در لحظه در عالم باقی نیست. تمام عالم ... دائما در حال حادث شدن است.
همچنین بسیاری از فیزیکدانان معتقدند که فرض ابتدای زمانی نداشتن جهان، جهان را توضیح نمیدهد. پل دیویس میگوید: اینکه جهان ممکن است ابتدای زمانی نداشته باشد، وجود آن را توضیح نمیدهد و نمیگوید که چرا شکل فعلی را دارد، قطعا آن توضیح نمیدهد چرا طبیعت این میدانهای ذیربط مثل میدان خلق را دارد و همینطور است در مورد آن اصول فیزیکی که شرایط حالت ماندگار را تثبیت میکنند.
همچنین برخی از فضلای مسلمان و مسیحی معتقدند خلقت لزوما به معنای خلقت در زمان نیست بلکه حاکی از وابستگی به خدا است. ایان باربور میگوید: خلقت از عدم در مورد تمامی جهان و در هر لحظه صادق است و آن حکمی هستیشناختی است نه تاریخی.
همچنین فیلیپ هفنر میگوید: خلقت در الهیات مسیحی محدود به هدف خداوند از خلقت نیست. آن محدود به این نیست که در ابتدا وقتی که زمان خلق شد چه رخ داد. خلقت به نگهداری ادامه یابنده جهان توسط خداوند نیز ارجاع دارد. هر لحظه وجود جهان وابسته به فیض ادامه یابنده خداوند دارد.
این دیدگاه هفنر شباهتهایی با دیدگاه ملاصدرا دارد که معتقد بود جهان ما در هر لحظه، دوباره خلق میشود. ملاصدرا، ابتدایی برای جهان در نظر نگرفت. او معتقد بود که فیض غیر منقطع الهی مستلزم ابدی بودن خلقت است.
شهید مطهری نیز درباره این استدلال ملاصدرا میگوید: خیال کردهاند نظریه ازلیت ماده با اعتقاد به خدا منافات دارد، حال آنکه هیچ ملازمهای میان این نظریه و انکار خدا نیست بلکه حکمای الهی معتقدند لازمه اعتقاد به خدا اعتقاد به ازلیت و دوام فیاضیت او دوام خالقیت او است که مستلزم ازلیت خلق است.
بر این مبنا شهید مطهری نتیجه میگیرد که قبل از جهان ما امکان وجود جهانهای دیگر بوده است و میگوید: ممکن است نظریه فیزیکدانان درست باشد. به این معنا درست باشد که اگر ما فلان قدر سال به عقب برگردیم این عالم با این نظامات نبوده است ولی از کجا معلوم است که قبل از آن این عالم به صورت دیگری وجود نداشته است؟
آرتور ادینگتون نیز میگوید: به عنوان یک عالم، اصلا باور ندارم که نظم فعلی اشیاء بایک انفجار شروع شده باشد.
همچنین ایده چند جهانی که توسط ملحدان برای نفی وجود خدا به کار رفته است، به وسیله عالمان و فیلسوفان مسلمان و مسیحی با ایده دوام فیض خداوند پاسخ داده شده است.
علاوه بر آن برخی از عالمان خداباور متذکر شدهاند که یک خالق ابرقدرت میتواند به جای یک جهان، جهانهای متعددی را آفریده باشد. جرج الیس میگوید: آیا ایده چند جهانی ایده توحیدی یک خالق را نفی میکند؟ جواب من منفی است. این دو ایده با هم میتوانند صادق باشند. خداوند میتوانسته اختیار کند که چند جهان خلق کند. پیشنهاد چند جهانی چیزی درباره علت غایی(شانس، احتمال، طراحی) نمیگوید، تمامی مسائل آنتروپیک که در مورد یک جهان مطرح بودهاند در این مورد هم مطرح هستند، چرا این چند جهانی و نه چند جهانی دیگری؟
انتهای پیام/۴۱۶۲/
انتهای پیام/