دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
بخش اول/ کلهر در گفت‌وگوی تفصیلی با آنا مطرح کرد؛

از خداوندگاران انتقادناپذیر جامعه‌شناسی تا چرخه تحقیر سیستماتیک دانشگاهی/ بخش زیادی از نظریات جامعه‌شناسی مملو از بی‌ایمانی است

استاد جامعه‌شناسی گفت: شاید تعجب کنید اما جامعه‌شناسی دارای خداوندگاران نظریه‌پردازی است که نمی‌توانید کوچکترین نقدی به ساحت آنها بکنید.
کد خبر : 577578
دکتر سینا کلهر استاد جامعه شناسی دانشگاه

به گزارش خبرنگار حوزه فرهنگ گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، بعید نیست هر بار که عبارت «علوم انسانی» را شنیده یا خوانده‌ایم ناخودآگاه مقوله‌ای ثقیل و غیر قابل فهم در ذهن ما شکل گرفته باشد و برای آنکه بیشتر اذیت نشویم یا موج رادیو و شبکه تلویزیون را عوض کرده یا کتاب و مجله را کنار گذاشته باشیم.


اما در کنار ما و در جغرافیای ایران جمع قلیلی زندگی می‌کنند که نه تنها جوانی، بلکه تمام عمر خود را با جد و جهد معطوف علوم انسانی ساخته‌اند. این جمع علاوه بر مسیری که در علوم انسانی انتخاب کرده‌اند دارای چه انگیزه‌ای بوده‌اند؟ کدام نیروی محرک آنها را در نبرد ذهن‌ها ایستاده نگه داشته است؟ هرگز از آن لذتی برده‌اند؟ اگر جواب آنها آری است نمی از آن را هم به ما بگویند.


در پرونده «لذات علوم انسانی» با سینا کلهر، جامعه‌شناس، استاد دانشگاه و عضو هیئت علمی مرکز پژوهش‌های مجلس و پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی درباره «لذات جامعه‌شناسی» به گفت‌وگو پرداخته‌ایم که بخش اول آن از نظر شما می‌گذرد.


چهره‌های متفاوت جامعه‌شناسی از دور و نزدیک


آنا: چرا رشته جامعه‌شناسی را انتخاب کردید و تا دکتری ادامه دادید، اگر صرفا تحصیل بود که همان کارشناسی کفایت می‌کرد. اگر مسئله، داشتن مدرک دکتری بود، می‌شد مدرک رشته‌های به نام‌تر یا پرسودتری را گرفت. جامعه‌شناس شدن برای شما علاقه و دغدغه شخصی بود یا نه تنها یک رشته تحصیلی؟


کلهر: در نظر بعضی چون من زندگی گنجینه‌ای است از رازهای نهانی و انسان در پی کشف آنها برای فرونشاندن عطش شناخت خود. پیش از ورود به دانشگاه، جامعه‌شناسی برایم همان اکسیری می‌نمود که پیر طالب شناخت را جوان می‌کرد و جلودار تمام پیشرفت‌های علمی و عقلی بود.


جامعه‌شناسی یک رشته پر از رمز و راز و هیجان است اما تا وقتی از آن دور هستیم و پر از گنگی، سختی و رنج وقتی به آن نزدیک می‌شویم و گاه این رنج آنقدر جانفرسا است که بسیاری از شیفتگان جامعه‌شناسی، رهایش می‌کنند چون بین تصورات و واقعیت تفاوت عمیقی می‌بینند و برخی هم به ناچار ادامه می‌دهند.                                                                         


فرض اشتباه بودن شیوه تعلیم علوم اجتماعی


آنا: شما از کدام دسته‌اید؟


کلهر:  من از دسته دوم هستم اما با تفاوتی و این تفاوت از جهت فضل نیست بلکه فرضی را مطرح کردم، اینکه شاید شیوه تعلیم علوم اجتماعی در دانشگاه از اساس اشتباه است که تا این حد رشته‌ را ملال‌آور کرده است.


از خداوندگاران انتقادناپذیر جامعه‌شناسی تا چرخه تحقیر سیستماتیک دانشگاهی/ بخش زیادی از نظریات جامعه‌شناسی مملو از بی‌ایمانی است


خواندن نظریه‌ها بدون امکان امتحان آنها


آنا: چرا شیوه آموزش علوم اجتماعی را از اساس اشتباه می‌دانید؟


کلهر: به این علت که علوم اجتماعی به جای اینکه به شما نگاه اجتماعی بیاموزد و شما را با همان راز و رمزهایی که قبل از ورود به رشته با عقل سلیم درک می‌کردید، آشنا کند درگیر فرم‌ها و نظریه‌هایی می‌کند که نسبتش را نه با خودتان متوجه می‌شوید نه با جامعه.


دانشجوی جامعه‌شناسی با خواندن این نظریه‌ها، خودش را با عینک همان نظریه‌ها نگاه می‌کند بدون اینکه از خود بپرسد این مفهوم چه تناسبی با جامعه من دارد و چه کمکی به آن می‌کند؟


عده‌ زیادی هم این نظریات را انتزاعی می‌دانند، مفاهیمی که فقط در قلمرو جامعه‌شناسان کاربرد دارد، گویی زبان گنگی است که فقط این قوم خاص آن را بلدند.


دانشجو واحدهای روش تحقیق می‌گذراند به این امید که روش تحقیق کردن بیاموزد اما بدون امکان امتحان عملی آنها، توانایی سوال پرسیدن در او تقویت نمی‌شود. نتیجه اینکه بعد از مدت کوتاهی همه چیز را فراموش می‌کند.


 چون او را با نظریه درگیر نمی‌کنند و ذهن انسان خیلی کمتر می‌تواند چیزی را که عملی به کار نبرده به خاطر بسپارد و خوانش انتقادی از نظریه داشته باشد.


جامعه‌شناسی یا تکرار کنت، دورکهیم، زیمل و ...؟


آنا: پاسخ فارغ‌التحصیلان به این سوال چیست؟


کلهر: اغلب دانشجوها جواب روشنی به این سوال ندارند و نمی‌دانند پس از صرف کردن 12 سال از بهترین سال‌های عمر واجد چه تخصصی می‌شوند، ممکن است برخی پاسخ دهند که پژوهشگر حرفه‌ای می‌شویم یا می‌توانیم کارهای آماری انجام دهیم. خوب این کار را دانشجوی سال اول یا دوم آمار و حتی دانش‌آموزی که خوب درس خوانده‌ هم می‌تواند انجام دهد و دلیلی ندارد این همه وقت صرف کرده باشد تا پژوهش کردن یا جمع‌آوری آماری یاد بگیرید.


البته آنچه در دانشگاه ارائه می‌شود حتی آمار هم نیست، نظریه‌هایی است خشک و عبوس که نسبت آنها را با خودتان نمی‌یابید، تکرار مزمن کنت، دورکهیم، زیمل، پارسنز و دیگران.


از خداوندگاران انتقادناپذیر جامعه‌شناسی تا چرخه تحقیر سیستماتیک دانشگاهی/ بخش زیادی از نظریات جامعه‌شناسی مملو از بی‌ایمانی است


خداوندگاران انتقادناپذیر جامعه‌شناسی


آنا: چرا در دانشگاه، انتقادی به نظریه‌های جامعه‌شناسی نمی‌بینیم؟


کلهر: شاید تعجب کنید اما جامعه‌شناسی دچار بیماری مرموزی است، دارای خداوندگاران نظریه‌پردازی است که نمی‌توانید کوچکترین بی‌احترامی‌ به ساحت آنها بکنید درحالیکه که بزرگترین ادعای جامعه‌شناسی به خصوص در مواجهه با باورهای دینی و سنتی رهایی‌بخشی، روشنگری و آزادی است.


 اگر بخواهیم نظریه‌پردازن جامعه‌شناسی را -البته نه آن‌گونه که خودشان فرش را از زیر پای دین و سنت می‌کشند بلکه- تنها مورد سوال قرار دهیم، بی‌مهابا از صنف جامعه‌شناسی کنار گذاشته می‌شویم.


چرخه تحقیر سیستماتیک دانشگاهی


آنا: از نظر شما جذابیت جامعه‌شناسی چه چیزی باید می‌بود که الان نیست؟


کلهر: ما هیجان و جذابیت جامعه‌شناسی را در کشف ناشناخته‌ها می‌دیدیم، انگار خبر از دنیای ناشناخته‌ای می‌داد که روی رفتار و افکار ما اثر می‌گذاشت و ما را به مسیر درست زندگی رهنمون می‌کرد اما در ناباوری شگفت‌آور نه تنها چنین دانشِ کاشفی را در دانشگاه نمی‌یابیم، که اعتماد به نفس، خودباوری‌ و توان فکری‌مان هم در چرخه تحقیر سیستماتیک دانشگاهی خورد می‌شود.


رفرنس‌دهی معیار فضیلت و فرهیختگی


آنا: پس معیارهای فضیلت و برتری رشته جامعه‌شناسی از نظر دانشگاه چیست؟


کلهر: بحث جامعه‌شناختی ما هر چقدر هم که جذاب و کاشف از عوامل و متغیرهای پنهانی موثر بر زندگی باشد اما اگر مستند به نقل قول یکی از خداوندگاران جامعه‌شناسی نباشد از نظر دانشگاه مردود است چرا که اصلا ما چه کسی باشیم که حرفی از خودمان داشته باشیم؟


جلسه اول، تدریس نظرات دورکهیم است «دورکهیم به دو نوع جامعه اعتقاد داشت، جامعه مکانیکی و جامعه ارگانیکی او اعتقاد داشت ما از جامعه ارگانیکی به جامعه مکانیکی تغییر کرده‌ایم. نظریه اصلی او همبستگی بود و...». جلسه بعد نظریه عقلانیت وبر و جلسات بعد مارکس، اسپنسر، پارتو، پارسنز، هابرماس و گیدنز تا زنده‌های سلبریتی چون ژیژک.


هر چه بیشتر نظریه‌ خداوندگاران جامعه‌شناسی را بدانیم و در تحلیل‌ها مدام از آنها استفاده کنیم فاضل‌تر و فرهیخته‌تر شناخته می‌شویم. نتیجه اینکه توان هر نوع فکر کردن از ما سلب می‌شود و تنها می‌خوانیم چه کسی؟ چه گفت؟  چطور گفت؟ و ما چطور به او استناد می‌کنیم.


از خداوندگاران انتقادناپذیر جامعه‌شناسی تا چرخه تحقیر سیستماتیک دانشگاهی/ بخش زیادی از نظریات جامعه‌شناسی مملو از بی‌ایمانی است


تحقیر اندیشه و عمر از کف رفته


آنا: ایراد اصلی تکیه جامعه‌شناسی بر نظرات جامعه‌شناسان را چه می‌دانید؟


کلهر: نظریه‌ها سرفصل‌هایی از مناقشات نامفهوم، پر از طاقت فرسایی و عاری از هر لذتی هستند چون به جامعه، سنت و زمان دیگری مربوط می‌شوند و کمترین تلاشی برای انطباق با ما و چاره‌جویی از وضعیت ما ندارند.


دانشجویان ما در کارشناسی دورکهیم، مارکس و وبر می‌خوانند و در ارشد و دکتری همان‌ها را محدودتر. مضحک‌تر اینکه در هر سه دوره، هم حفظی امتحان می‌دهند و هم استرس شب امتحان دارند.


آزاردهنده‌تر اینکه دانشجو تنها توان پاسخگویی به سوال حفظی را دارد و نمی‌تواند دانش خود را برای پاسخ به مسائل کاربردی بسیج کند چون قدرت فکر کردن از او گرفته شده و در نظام علمی ما فضیلت با کسی است که بهتر به نظریات ارجاع دهد نه کسی که صاحب سوال یا اندیشه است. در این تحقیر و توقف اندیشه چه لذتی وجود دارد؟


حال در هیاهوی ارجاع و استناد به نظریات کسی هم پیدا شود از دانشجو بپرسد این همه که خواندی به چه کارت می‌آید تا ناگهان تلنگری بخورد و بفهمد 12 سال از عمری را که در برابر یک روز آن هم مسئولیم از کف داده‌، در این باخت چه لذتی وجود دارد؟


ذهن استعمارزده‌ وبال جامعه


آنا: توصیف شما از نسبت فارغ‌التحصیلان رشته جامعه‌شناسی با دستاوردهای این رشته برای جامعه چیست؟


کلهر: در تحقیق یکی از دانشجویان علاقه‌مندم به پژوهش مشخص شد سالانه بین 100-150 نفر دانشجو دکتری علوم اجتماعی جذب و همین تعداد هم فارغ‌التحصیل می‌شوند. از سال 72 تا امروز چیزی نزدیک به 3 هزار دکتری جامعه‌شناسی داریم که اگر تنها 500 نفرشان درباره چالش‌های جامعه ایران می‌اندیشیدند، دانشی انبوه و غنی درباره خودمان داشتیم که امروز می‌توانست بازوی قدرتمند ما در ساختن جامعه باشد.


 500 نفری که از خودشان بپرسند چرا جامعه ایران فرصت لازم برای پیشرفت را ندارد؟ چرا خیلی از آرمان‌هایی که زمان انقلاب اسلامی‌ تصور می‌شد خیلی زود محقق می‌شوند، اتفاق نیفتاده؟ چرا نظام اداری ما این همه فساد و تبعیض دارد؟ یا چرا نظام اقتصادی، روابط شهروندی یا فرهنگ عمومی‌ ما هنوز دارای مشکل است؟


از اشتباه بودن نوع تعلیم جامعه‌شناسی در دانشگاه گفتم، جالب اینکه نتیجه کار آن دانشجو این بود «ذهن استعمارزده‌ای که به دلیل شیوه اشتباه تعلیم در جامعه‌شناسی شکل یافته، به جای اینکه به اصلاح جامعه کمک کند خود باری بر دوش جامعه می‌شود».


تعابیر جامعه‌شناسان و تحقیر جامعه خودی


آنا: منظورتان به طور دقیق از باری بر دوش جامعه شدنِ جامعه‌شناس چیست؟


کلهر: کافی است به جنون خود تحقیری، تنگ نظری‌ و تعابیر جامعه‌شناسان در مورد جامعه ایرانی دقت کنید: «فروپاشی اجتماعی، جامعه ورشکسته، جامعه مفلوک، دولت ورشکسته، جامعه عصبانی، جامعه افسرده، جامعه اسکیزوفرنیک و ...» این‌ها تعابیری است که جامعه‌شناسان دانشگاهی در سال‌های اخیر به جامعه ایرانی نسبت داده‌اند. به مردم خودشان انگ «جامعه نقاب‌دار» می‌زنند و مردم را دورو و ریاکار می‌دانند، این شده دستاورد علوم اجتماعی در کشور ما.


از آنها می‌پرسیم مهمترین نظریه‌هایی که در علوم اجتماعی برای جامعه ایران تولید شده کدامند؟ می‌گویند «جامعه کوتاه مدت و کلنگی آقای کاتوزیان، تعبیری که می‌گوید «ملت ایران نمی‌تواند بلند مدت فکر کند و فقط به فکر منافع کوتاه مدت است و همانطور که ساختمان‌ها در ایران بعد از 20 سال کلنگی می‌شوند، خود مردم هم کلنگی هستند».


چنین کوته‌بینی نسبت به مردم چه کمکی به اصلاح و ساخت جامعه می‌کند؟ اگر این تعابیر درباره جامعه‌ای صادق باشد، آن جامعه‌ یا مستحق مرگ است یا دیکتاتور چون اگر این همه خصلت منفی در یک قوم و گروهی باشد چیزی ندارد و اگر خروجی و دستاورد جامعه‌شناسی این است که در آن لذتی نیست.


فقدان نبوغ چاره‌ساز


آنا: شاید جامعه‌شناسان از تایید وضع موجود پرهیز دارند.


کلهر: منظورم این نیست که علوم اجتماعی باید تاییدکننده وضع موجود یا دولت و نظام سیاسی باشد بلکه باید با تکیه بر نبوغ چاره‌ساز خود، رفتار دولت و ناکارآمدی‌های آن را اصلاح کند و از خطرجویی و کنش‌گری کناره نگیرد.


تنگ‌نظری و عدم روح پرسش‌گر و خطرجوی لذت‌بخشی


آنا: شاید این ایراد متوجه بنیان‌گذاران دانش جامعه‌شناسی است؟


کلهر: مهم نیست عنوان جامعه‌شناسی را آگوس کنت روی این رشته گذاشته یا دورکهیم بوده که این رشته را در دانشگاه تاسیس کرده مهم این است کسی به نام ابن‌خلدون –که از نظر من موسس اصلی جامعه‌شناسی است- برای اولین بار این سوال برایش مطرح شده «چیست آن چه ورای ظواهر بر سرنوشت یک قوم و یک ملت اثر دارد؟ چیست آن نیروی محرک؟»


ابن‌خلدون می‌گوید «من باید آن روح و نیرو را پیدا کنم». این همان روح پرسش‌گر و خطرجوی لذت‌بخشی است که در دانشجو کشته شده، ابن‌خلدون می‌پرسد" اسلامی‌که روزی عظمت و تمدن داشت و دانش را به جهان هدیه کرده بود، چه شد که به ناتوانی افتاده و از آن اوج به این حضیض رسیده؟»


اگر جامعه‌شناسی وسعت فکری داشت و همین یک سوال ابن‌خلدون را در ذهن دانشجو زنده نگه‌ می‌داشت، برای این رشته کفایت می‌کرد. البته جواب ابن‌خلدون به این سوال، عصبیت قبیله‌ای است و ممکن است من یا شما با نظریه او موافق یا مخالف باشیم.


نزد غربی‌ها مقبول‌تریم تا خودمان


آنا: در بین جامعه‌شناسان کسی هست که روی نظریه ابن‌خلدون کار کرده باشد؟


کلهر: بله اما نه از میان ما، بلکه بعدها دورکهیم عین همین سوال ابن‌خلدون را مطرح و به نام «نظریه همبستگی» منتشر کرد، ما حتی به خاطر آن ذهنیت استعمارزده دانشگاهی جرات نمی‌کنیم «نظریه عصبیت ابن‌خلدون» را با «نظریه همبستگی دورکهیم» مقایسه کنیم و ببینیم چه تفاوت‌ها و شباهت‌هایی دارند؟ چه بسا دورکهیم دارد همان حرف ابن‌خلدون را می‌زند که از نظر من همین گونه است اما با تفاوتی.


از خداوندگاران انتقادناپذیر جامعه‌شناسی تا چرخه تحقیر سیستماتیک دانشگاهی/ بخش زیادی از نظریات جامعه‌شناسی مملو از بی‌ایمانی است


محرومیت از لذت خواندن نظریه


آنا: یعنی استاد و دانشجو اجازه ندارند در دانشگاه به چنین مسائلی فکر کنند؟


 کلهر: در عین اینکه اجازه دارند اما اجازه ندارند. وقتی چنین کاری را شروع می‌کنند در معرض سخت‌ترین نوع داوری‌ها قرار می‌گیرند، ممکن است رساله آنها تصویب نشود یا نمره بالایی نگیرند یا مقالات‌شان چاپ نشود. در ثانی می‌خواهند دورکهیم خدای بزرگ جامعه‌شناسی را با ابن‌خلدون که مسلمانی بوده و چیزی گفته تطبیق دهند؟ و بگویند که تفکر ابن‌خلدون از هر جهت عمیق‌تر و برای ما راهگشاتر است؟


دغدغه من دفاع از ابن‌خلدون نیست، بلکه دانشجو باید مسئله‌مند تعلیم داده می‌شد تا طعم شیرین علم را بچشد ولی این اتفاق نیفتاده و روح پرسش‌گری در او کشته شده به همین خاطر حتی از لذت خواندن نظریه هم محروم است، چون اصلا نمی‌داند این نظریه به چه کاری می‌آید.


جامعه‌شناسی و جنون بی‌ایمانی


آنا: به بیگانگی جامعه‌شناسی با ایمان اشاره کردید.


کلهر: بخش زیادی از نظریات جامعه‌شناسی مملو از بی‌ایمانی است، هم هستی‌شناسی مارکس، وبر و دورکهیم ماتریالیستی(مادی‌گرایانه) است و هم گرایش‌های ایمانی‌شان الحادی، سهمی برای خدا در مناسبات فکری خود قائل نیستند و نوعی جنون بی‌دینی در آنها موج می‌زند.


جامعه‌شناسی جملات صریح الحادی کم ندارد مثل این جمله مارکس که «دین افیون توده‌ها است». البته مارکس توضیح می‌دهد «دین به جای اینکه به افراد کمک کند تا در برابر ظلم و بی‌عدالتی اعتراض و قیام کنند با ایجاد اعتقاد به قیامت نوعی تخدیر ذهنی برایشان ایجاد می‌کند که اگر ظلم در این دنیا تلافی نشد، در جهان دیگر می‌شود و همین موجب ظلم‌پذیری است».


 اما کجا است آن جامعه‌شناسی که بپرسد «آیا مارکس یا بقیه جامعه‌شناسان مطالعه و بررسی در ادیان مختلف از جمله مسیحیت داشته و به این نتیجه رسیده‌اند که ریشه‌های ظلم‌پذیری در دین وجود دارد؟ یا نه فقط یک ادعای شخصی را اصل قراداده‌اند؟»


 بررسی کردن همین ادعای مارکس که پر از گزاره‌های مفروض و بدون داده‌های تجربی است وظیفه جامعه‌شناسی است.


اما کجا است آن جامعه‌شناس با شهامتی که بگوید «اتفاقا باور به آخرت قدرت اعتراض را بیشتر ‌می‌کند چون فرد معتقد به خدا و آخرت است و اگر به خاطر حق‌طلبی جانش را از دست داد، به بهشت می‌رود؟» چرا هیچ جامعه‌شناسی این وجه را نمی‌بیند؟ همان اندازه که استدلال مارکس منطقی به نظر می‌رسد این استدلال هم منطقی است.


یا وِبر مدعی است «توبه، گناه را تداوم می‌بخشد و سازوکار ادیان ابراهیمی‌، سازوکار توجیه گناه است»، اما کجا است جامعه‌شناسی که بپرسد «آیا وبر داده و تحقیقی از مومنان ادیان ابراهیمی دارد یا فقط یک ظنِ عقلی را مطرح می‌کند؟»


یا دورکهیم می‌گوید «خدا همان جامعه است و مردم تنها فکر می‌کنند که یک موجود ماورایی به نام خدا را می‌پرستند، اما آنها خودشان را می‌پرستند» بعد هم توضیح می‌دهد که مردم چطور خودشان را می‌پرستند.


آنقدر هم خوب توضیح می‌دهد که احساس می‌کنیم خودمان داریم خودمان را می‌پرستیم، اما کجا است جامعه‌شناسی که سستی این گزاره را با سوال ساده «این حرف را بر اساس کدام داده یا تحقیقی می‌زنی» نمایان کند؟


کجا است آن جامعه‌شناسی که از ایمان دفاع کند؟ همان که به امور عادی زندگی شأن قدسی می‌بخشد. یعنی نمی‌بینند که دین مشترک، مایه وحدت و گرمی هر ملتی است؟ مشخص نیست که کاهش ایمان، شکست اخلاقی جوامع را به دنبال داشته است؟


جامعه‌شناسی که از دل چنین تفکراتی بیرون می‌آید چه پنجره‌ای می‌تواند به روی مردم خود که قرن‌ها و قرن‌ها مومن بوده‌اند، بگشاید؟ چگونه می‌توان ساکت نشست که دانش ناقص بشری، دینی را که بنیان‌گذار تمدن و اخلاق است ویران کند؟


انتهای خبر/4107/

انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب