استادان علوم انسانی بهجای سلبریتیها گروه مرجع جامعه باشند/ مراقب باشید آسیبهای عمومی دانش، گریبان فلسفه را نگیرد
به گزارش خبرنگار حوزه آموزشی و پژوهشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، باقر میرعبداللهی دارای مدرک دکترای فلسفه و کلام اسلامی و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز است. او متولد ۱۳۴۷ قم است و به گفته خودش وقتی جوان بوده به تهران آمده. میرعبداللهی محصل حوزه علمیه قم بوده و از حوزه به دانشگاه آمده است. مدرک دکترای خود را سال 1381 از دانشگاه علوم و تحقیقات در رشته فلسفه اسلامی دریافت کرده است.
میرعبداللهی میگوید همینکه از دنیای شناختی دیگری چون حوزه به دانشگاه و بین دانشجویان آمده برایش تجربه جالبی بوده است. او برای تدریس یک درس ۲ واحدی آنقدر پیش از کلاس مطالعه میکرده تا جایی که استادان مسنتر به او توصیه میکردند آن همه بر خود سخت نگیرد. در تمام سالهای تدریس رابطه خوبی با دانشجویان داشته و حالا که فرزندش بزرگ شده میگوید در چهره تک تک دانشجویان صورت فرزندش را میبیند.
اکنون که بیش از ۲۰ سال است فلسفه تدریس میکند میگوید اگر باز به گذشته برگردد همین راهی را که آمده یعنی فلسفه را انتخاب میکند.
خبرنگار حوزه آموزشی و پژوهشی خبرگزاری آنا با او گفتوگوی مفصلی داشته است که در زیر میخوانید.
آنا: وضعیت آموزش فلسفه در دانشگاهها را چطور ارزیابی میکنید؟
میرعبداللهی: وقتی فلسفه بهعنوان دانش وارد حوزه رسمی تدریس شد، با علومِ صرفاً آموختنی و تعلیمی آمیخته میشود و مختصات رسمی آموزشی آن رشتهها را به خود میگیرد و همه دانشکدهها و گروههای آموزشی و دانشجویان مجبورند به اقتضای آن رفتار کنند؛ درحالیکه فلسفه تفاوت ماهوی با علوم دیگر دارد و انتظار از فیلسوف و استاد فلسفه لزوماً همان انتظاری نیست که مثلاً از اقتصاددان و حقوقدان داریم.
هدف، یا به تعبیر عمومیتر، فایده فلسفه این است که چونوچرای روشمند به انسان بیاموزد، دامنه عقلانیت او را توسعه دهد و بگوید پرسشگر و اهل نقد باشید و شیفته دانش خودتان نشوید.
توقع ما از سایر رشتههای علمی نظیر حقوق، اقتصاد و پزشکی این است که متعلم، بعد از فراغت از تحصیل، کاری مشخص و مکانیکی انجام دهد؛ مثلاً فلان مشکل اقتصادی را حل کند یا پروندهای حقوقی و کیفری را به سرانجام برساند و یا بیماران را درمان کند. اما از فیلسوف چنین توقعی نداریم و اگر هم این توقع را داشته باشیم، توقع چندان بجایی نیست. نوع مواجهه فیلسوف با مسائل دانش خود، با مواجهه عالمان دانشهای دیگر تفاوت دارد. مثلاً نمیتوانیم انتظار داشته باشیم که فلسفه به طور مستقیم به ما در کسب ثروت کمک کند. این وظیفه رسماً بر عهده علم اقتصاد و مدیریت اقتصادی است، اما در همین موضوع کسب ثروت مادی، فلسفه به ما میگوید چه چیزی میتواند در ما شادی و آرامش و خوشبختی تولید کند و اینکه اساساً شادی و خوشبختی چیست. به همین دلیل است که میگوییم فلسفه مبادی علوم را تبیین میکند. از این جهت اگر بگوییم فلسفه نه علم است و نه دین، بیراه نگفتهایم.
رسالت دانش فلسفه و فیلسوف، تفاوت ماهوی با علوم دیگر دارد
هدف، یا به تعبیر عمومیتر، فایده فلسفه این است که چونوچرای روشمند به انسان بیاموزد، دامنه عقلانیت او را توسعه دهد و بگوید پرسشگر و اهل نقد باشید و شیفته دانش خودتان نشوید.
جنس توصیه فیلسوف به مردم، همانی نیست که دانشهای دیگر دارند. به همین دلیل فلسفه را امّالعلوم و مادر دانشها میدانند که به علوم دیگر مشاوره فکری میدهد. حال با این جبروتی که برای فلسفه قائل هستیم، وقتی این علم تبدیل به یکرشته دانشگاهی میشود، الزامهایی نظیر واحد پاس کردن، نمره گرفتن و نمره دادن، حضور و غیاب و امتحان محور بودن که در دیگر رشتهها وجود دارد در این رشته هم جاری میشود. لابد بعد از فراغت از تحصیل دانشجوی فلسفه، انتظار داریم او هم مثل دانشجوی عمران و حسابداری، شغلی برای خودش دست و پا کند! این اشتباه است و به آموزش آسیب وارد میکند؛ چون رسالتی که برای دانش فلسفه و فیلسوف قائلیم، تفاوت ماهوی با علوم دیگر دارد. نمیخواهم بگویم فلسفه رشتهای کاملاً انتزاعی است و با واقعیت هیچ ارتباطی ندارد. منظورم این است که شکل مواجهه فلسفه با واقعیت متفاوت است. هر علمی ارتباط ویژه خودش را با واقعیت دارد.
مراقب باشید آسیبهای عمومی شدن دانش، گریبان فلسفه را هم نگیرد
فلسفه عشق به دانایی است فارغ از نتیجه؛ درحالیکه در علوم دیگر نتیجه خیلی مهم است. کلمه فیلسوف را هم، که واژهای یونانی است، به «دوستدار دانایی» ترجمه کردهاند. بنابراین وقتی درباره آسیبها، پیشنهادها و تجربههایمان برای پیشبرد رشته فلسفه در دانشگاه صحبت میکنیم، باید توجه داشته باشیم که با جنس متفاوتی از علم مواجه هستیم. نکند که آسیبهای عمومی شدن دانش، گریبان فلسفه را هم بگیرد.
لازم نیست فلسفه و اندیشه با الفاظ و اصطلاحات رسمیاش مانند وجود و ماهیت و جوهر و عرض فهمیده شود. شعر حافظ هم همه بیتالغزل معرفت است و به ما نوعی از حکمت، فرزانگی و متفاوت نگاه کردن به زندگی را یاد میدهد.
فلسفه در طول تاریخ با اتهامات زیادی روبهرو بوده و معمولاً به عنوان دانشی انتزاعی و دشوار شناخته شده است. از نظر عامه مردم، فیلسوف کسی است که پایش روی زمین نیست و به اصطلاح هپروتی است و حرفهای عجیب و غریب میزند. یک پاسخ چنین اتهامی این است که اتفاقاً وجه غالب اندیشه در فضای فکری ایرانی، فلسفه به معنای رسمی خود نیست، بلکه ادبیات، آن هم در قالب شعر، است. مردم معمولی و پدر بزرگهای ما حکمت و فرزانگی را در دیوان حافظ و سعدی و مولوی میدیدند، نه در ابنسینا و ملاصدرا. این نگاه البته دلایل مختلفی دارد. یکی از دلایلش مسئله زبان است. حافظ و سعدی، بر خلاف بزرگانی چون بوعلی و ملاصدرا، به زبان قوم و به زبان مادری ما حرف میزدند.
لازم نیست فلسفه و اندیشه با الفاظ و اصطلاحات رسمیاش مانند وجود و ماهیت و جوهر و عرض فهمیده شود. شعر حافظ هم همه بیتالغزل معرفت است و به ما نوعی از حکمت، فرزانگی و متفاوت نگاه کردن به زندگی را یاد میدهد.
پس مقدمه اول این بود که ما از فلسفه توقع خاصی داریم. مقدمه دوم هم این است که نوعی از فلسفه و تفکر، که ما آن را با عنوان شعر حکیمانه میشناسیم و در ادبیات کشور ما حضور تاریخی پررنگی دارد، به ناگاه وارد دانشگاههای ما نشده است. بنابراین باید حواسمان باشد که چنین میراثی چگونه میخواهد در دانشگاه ما تبدیل به واحدهای درسی شود.
آنا: به نظر شما دانشجویان با علاقه رشته فلسفه را انتخاب میکنند یا دانشجویانی که انتخاب دیگری ندارند وارد رشته فلسفه میشوند؟
میرعبداللهی: این تصور که دانشجویان رشته فلسفه افرادی هستند که رتبههای بالا برای تحصیل در رشتههای دیگر را کسب نکرده و به این دلیل فلسفه را انتخاب کردهاند، تصور درستی نیست. من با توجه به تجربه بیش از بیست سال تحصیل و تدریس این را تأیید نمیکنم.
فلسفه رشته خاصی است و دانشجویانی که تحصیل فلسفه را انتخاب میکنند، از قبل میدانند که این رشته بازار کار داغی مثل سایر رشتهها ندارد و حتی فارغالتحصیلان مقاطع تحصیلات تکمیلی فلسفه از دانشگاههای معتبر هم در یافتن شغل به دردسر میافتند. بنابراین، این دانشجویان عمدتاً با علاقه قبلی وارد این رشته میشوند.
البته انتخاب اشتباه در همه رشتهها اتفاق میافتد و مختص فلسفه نیست. بخشی از این دانشجویان هم بعدها، در اثر آشنایی و مواجهه با یک استاد یا همکلاسی خوب، به رشته تحصیلیشان علاقهمند میشوند و احساس میکنند چه بسا انتخاب واقعی خود را کردهاند.
آنا: از آنجایی که یک استاد فلسفه با جهان بینی و ایدئولوژی افراد سرو کار دارد آیا نیاز به ویژگیهای خاصی دارد؟ آن ویژگیها چیست؟
میرعبداللهی: یک استاد فلسفه، مانند استادان رشتههای دیگر، اولاً باید برخی ویژگیهای عمومی را داشته باشد؛ مثلاً فردی که صاحب تألیفات و آثار علمی بیشتر و بهتری باشد یا از دانشگاه معتبرتری فارغالتحصیل شده که نشان دهنده علم و فضل او دارد، قاعدتاً برای استادی و تدریس فلسفه و عضویت در هیئت علمی ترجیح دارد بر کسی که این ویژگیها را ندارد. از این جهت، نظام رسمی آموزش عالی موظف است وجود این ویژگیها را از طریق مصاحبه و روشهای دیگر، احراز کند.
این تصور که دانشجویان رشته فلسفه افرادی هستند که رتبههای بالا برای تحصیل در رشتههای دیگر را کسب نکرده و به این دلیل فلسفه را انتخاب کردهاند، تصور درستی نیست. من با توجه به تجربه بیش از بیست سال تحصیل و تدریس این را تأیید نمیکنم.
به غیر از ویژگیهای عمومی، که در همه جای دنیا پذیرفتهشده است، برخی ویژگیهای اختصاصی برای تدریس فلسفه نیز وجود دارد. فلسفه رشتهای خاص است و افراد باید علاقه خاص و انحصاری به آن داشته باشند و این خاص بودن را نمیشود با شاخصهای رسمی احراز کرد؛ چون فلسفه آموزش اصل اندیشیدن است، نه آموزش اندیشهها. استادان خبره فلسفه در گفتگوی رودررو با متقاضی تدریس میتوانند این صلاحیتهای اختصاصی را در فرد تشخیص بدهند.
توجه به این شرایط اختصاصی از این جهت مهم است که عناوین و سلسله مراتب استادان دانشگاه و تقسیم رسمی آنها به مربی، استادیار، دانشیار و استاد، همان سلسله مراتبی نیست که در ساحت خود فلسفه قابل قبول باشد. نمونههای فراوانی هم برای ادعا میتوان ارائه کرد. مثلاً دانشگاه فرایبوگ، هایدگر را برای استادی دارای صلاحیت تشخیص نداد و فقط با حمایت استادش هوسرل توانست در آن دانشگاه مشغول به تدریس شود. نمونه دیگر ملاصدراست که بعضی نهادهای رسمی او را نفی کردند، اما جایگاه والای او در فلسفه اسلامی به بیرون از این حوزه رسمی مربوط میشود.
مقالات ابزار مناسبی برای سنجش صلاحیت استادان نیستند
آنا: به نظر میرسد در حال حاضر تنها مقالهنویسی و نشر کتاب در ویژگیهای اساتید مدنظر قرار گرفته و ابزار انتخاب و ارتقای آنان شده است. نظر شما در باره این مقالات چیست؟
میرعبداللهی:مقالات ابزار مناسبی برای سنجش صلاحیت استادان نیستند و بعضی از مقالاتی که در مجلات علمی پژوهشی منتشر میشوند، اگر چه قواعد شکلی مقالات علمی پژوهشی را رعایت میکنند، اما به معنای واقعی، پژوهشی نیستند و برای جویای علم، خواندن و نخواندنشان چندان فرقی نمیکند. مشکل دیگر، خلاقانه و نوآورانه نبودن آنها و واقعی نبودن مسائل پژوهشیشان است. بخش قابلتوجهی از مقالاتی که مجلات علمی و پژوهشی منتشر میکنند به حوزه عمومی توجهی ندارند و اصطلاحاً کارآمد و کاربردی نیستند و اغلب محتوای تکراری دارند.
گویا این مقالات بیشتر به کار ارتقای استادان میآید تا اینکه مشکلی را حل کند. البته منظورم این نیست که مفاهیم سنتی، موضوع مقاله قرار نگیرد، بلکه باید حوزههای کار نشده و حفرههای خالی جامعه را هم، که در فلسفه از آن به عنوان فلسفه مضاف نامبرده میشود، مورد توجه قرار داد. بعضی از این مجلات واقعاً فقط مجموعهای از مقالات را منتشر میکنند و حتی در تبیین و گسترش حوزه علمی خودشان هم سهم مؤثری ندارند.
بخش قابلتوجهی از مقالاتی که مجلات علمی و پژوهشی منتشر میکنند به حوزه عمومی توجهی ندارند و اصطلاحاً کارآمد و کاربردی نیستند و اغلب محتوای تکراری دارند.
تحت وب کردن مقالات شفافیت را افزایش داده است
باید سردبیران و مسئولان مجلات در مراحل پذیرش و چاپ مقاله، نظم واحد و شفافی داشته باشند و به جز زمانی که واقعاً صرف ارزیابی نشریات میشود، نویسندگان، مخصوصاً دانشجویان را معطل نکنند. تصور کنید اگر قرار باشد افراد در نوبت چاپ مجلاتی قرار بگیرند که ترتیب انتشار دو فصلنامه دارند، گاهی باید چند سال انتظار بکشند. البته آموزش عالی با تحت وب کردن مقالات که روند پذیرش، داوری و چاپ را مشخص میکند، تا حد قابل توجهی از این مشکلات را کم کرده و شفافیت را افزایش داده است.
آنا: نظرتان در مورد سالهای تدریس در دانشگاه آزاد چیست؟
میرعبداللهی: از حضورم در دانشگاه آزاد راضی هستم. قول رایجی وجود دارد مبنی بر اینکه دانشگاه آزاد از نظر آموزشی ضعیف است و دانشجویان درس نخوانی دارد و اساتید آن به فضل و دانش استادان دانشگاههای دولتی نیستند. بدون اینکه بخواهم از هویت صنفی خودم دفاع یا مطلقگرایی کنم، این را رد میکنم. در دانشگاه آزاد با دانشجویانی روبهرو شدهام که دنبال دانستن بودند، نه واحد پاس کردن. البته دانشجوی درس نخوان هم بین آنها بوده است، اما این دانشجویان را مثلاً در دانشگاه تهران هم میبینیم. توجه کنیم که دانشگاه آزاد در هر حال یک دانشگاه خصوصی است و مشکلات خاص نهادهای خصوصی را هم دارد. این تصور غلط است که دانشگاه پولی حتماً دانشگاهی دست دوم است. لزوماً چنین نیست.
در دانشگاه آزاد با دانشجویانی روبهرو شدهام که دنبال دانستن بودند، نه واحد پاس کردن.
به این نکته مهم هم توجه کنیم که این نهاد علمی خصوصی، بدون اینکه پولی از بودجه عمومی دریافت کند، یک نظام آموزش عالی مستقل را، با همه عیوبش، ایجاد کرده است. بعضی از کسانی که از این دانشگاه فارغالتحصیل شدهاند، در حال حاضر جایگاه علمی بالایی در کشور دارند.
خانم متأهلی که دارای فرزند است و بدون نیاز به مدرک دانشگاهی درس میخواند، انسان شریفی است که دنبال ارضای میل به دانستن است و این امکان را دانشگاه آزاد برای او فراهم کرده است.
سلبریتیهای بیسواد به برکت فضای مجازی تبدیل به چهره شدهاند
آنا: به نظر شما مهمترین چالشهای دانشجویان هم اکنون چیست؟ آیا با دانشجویانتان وارد فضای چالشی در مباحث فلسفی شدهاید؟
میرعبداللهی: هماکنون این خستگی را در دانشجویان میشود دید که دنبال فضاها و تجربههای جدید حضور اجتماعی و فرهنگی هستند. در فضای عمومی کشور برخی از گروههای مرجع هستند که هم از دستشان خسته شدهایم و هم تکلیفمان با آنها روشن نیست. منظورم کسانی هستند که آنها را به عنوان سلبریتی میشناسیم. آرتیستهای بیسواد سینما یا فوتبالیستهایی که در بهترین حالت، مهارت و صنعت بلد هستند، اما فرهنگی نیستند و به برکت فضای مجازی و نظام رسانهای تبدیل به چهره و قابل توجه شدهاند. این افراد بیصلاحیت، که عمدتاً در مناسبات مصرفی تعریف میشوند، به شکل کاذب در ذهن جامعه اثر میگذارند و به گروههای تأثیرگذار بدل میشوند. قضاوت اخلاقی درباره آنها نمیکنم و منظورم کارکرد فرهنگی آنهاست. این در حالی است که در دانشگاهها بهخصوص در بین استادان رشتههای علوم انسانی و فلسفه، واقعاً ظرفیت جایگزینی با این طبقه وجود دارد.
چرا نباید فضایی وجود داشته باشد که استادان فرهیخته و استادان فلسفه و علوم انسانی، که هر ترم با ۲۰۰ تا ۳۰۰ جوان مواجه هستند، گروه مرجع جامعه باشند؟ این افراد ملاکهای استانداردی برای ارزیابی رفتار عمومی هستند.
هماکنون این خستگی را در دانشجویان میشود دید که دنبال فضاها و تجربههای جدید حضور اجتماعی و فرهنگی هستند و چون این فضاها در حوزههای دیگر سلبریتیک به تکرار رسیده است، در دانشگاه به دنبال آن میگردند.
هماکنون این خستگی را در دانشجویان میشود دید که دنبال فضاها و تجربههای جدید حضور اجتماعی و فرهنگی هستند و چون این فضاها در حوزههای دیگر سلبریتیک به تکرار رسیده است، در دانشگاه به دنبال آن میگردند.
وظیفه فیلسوف پایمردی است؛ حضور اجتماعی اساتید کمرنگ نشده است
آنا: اما به نظر میرسد برخی از اساتید خود از اظهارنظر کناره گیری میکنند و حضورشان در جامعه کمرنگ شده است؟
میرعبداللهی: من پایدارتر از استادان فلسفه و علوم انسانی نمیشناسم. بیشترین حجم نشریات، کتابها و همایشها مربوط به علوم انسانی، ادبیات و هنر است و طبق آمار رسمی، بیشترین بسامد نشر کتاب مربوط به گروه علوم انسانی است. روشنفکران و متفکران حضور آهسته و پیوستهای در جامعه دارند و قبول ندارم که این حضور کمرنگ شده است.
این حضور به نحوی مؤثر است که حتی در فضای مجازی بیشتر صفحات مجازی، حتی در زمینههای سیاسی، مایه علوم انسانی پیداکرده است و حتی تبدیل به نوعی تفاخر هم شده که سیاست را نیز از دریچه علوم انسانی میبینند. اگرچه که همهچیز گلوبلبل نیست و همه شرایط هم مساعد نیست، اما وظیفه فیلسوف پایمردی، صبوری و تحمل است.
من به دانشجویانم میگویم که آمدن به دانشگاه و گرفتن مدرک و درگیر التهابات و هیجانات درس خواندن شدن، یک وجه ماجرای دانشجویی است. نکته مهم خود زندگی است. باید دنبال زندگی سالم به معنای سلامت ذهنی و فراغت فکری باشند.
توصیه به دانشجویان؛ درگیر التهابات درس خواندن نشوید مسئله اصلی زندگی است
آنا: اگر در طول سالهای تدریس تنها خواسته باشید یک مسئله را به دانشجویان خود بیاموزید آن مسئله چه بوده است؟
میرعبداللهی: من به دانشجویانم میگویم که آمدن به دانشگاه و گرفتن مدرک و درگیر التهابات و هیجانات درس خواندن شدن، یک وجه ماجرای دانشجویی است. نکته مهم خود زندگی است. باید دنبال زندگی سالم به معنای سلامت ذهنی و فراغت فکری باشند. آرمان هر فیلسوف و معلم فلسفه هم این است که از رنج ذهنی مردم بکاهد و به آدمها آسودگی بدهد. با وجود این آسودگی، راحتتر میتوان به زندگی و حتی به امرار معاش و تحصیل علم رسید. در ادبیات دینی هم داریم که تحصیل دانش، ارزش ذاتی و مطلق ندارد و علم با عمل مطرح است.
انتهای پیام/۴۱۵۹/پ
انتهای پیام/