دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
11 خرداد 1399 - 21:14
یادداشت/ محسن جدیدی*

تأمل و خویش‌اندیشی در کشته شدن یک دختر نوجوان توسط پدر/ پیشگیری از قضاوت‌های مبتنی‌ بر هیجان

پژوهش‌های روانشناسی نشان می‌دهد دخترانی که اقدام به رفتارهای بزهکارانه می‌کنند نسبت به همتایان پسر از ساختار روانی مشکل‌دارتری برخوردار هستند.
کد خبر : 493095
photo_2020-05-31_14-42-16.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسی‌های آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محسن جدیدی طی یادداشتی نوشت: جامعه‌ متمدن نیازمند تولید اندیشه‌های جدید و استفاده از مبانی نظری پیشین است و به‌طور اختصاصی پرداختن به مسائل انسانی نیازمند تخصص، کارکشتگی و خبرگی و صلاحیت است. لذا اندیشه‌ورزی در این خصوص مستلزم اشرافیت اطلاعاتی قوی بوده و صحنه‌ ارائه‌ سخنان هیجانی، ناپخته و نسنجیده نیست.


یکی از رویکردهای علمی که از دهه‌ نود میلادی در حوزه‌ سلامت توجهات ویژه‌ای را به خود جلب کرده الگوی BPSS است و بر این فرض استوار شده که متخصصان حوزه‌ سلامت برای تبیین هر پدیده و متغیری باید به ابعاد زیستی، روان‌شناختی، اجتماعی و معنوی توجه کنند. همان‌گونه که خوانندگان فهیم مستحضر هستند الگوی فوق از یکپارچگی منحصر به فردی برخوردار است و دیدگاه نسبتاً جامعی درباره‌ انسان و رفتارهای وی ارائه می‌دهد.


برای مثال، هرگاه پدیده‌ یا اتفاقی شکل بگیرد که انسان به‌نوعی در آن نقش داشته باشد-چه در حوزه‌ سلامت و چه آسیب-این الگو می‌تواند نقش مؤثری در تبیین داشته باشد. با عنایت به اینکه الگوی چهار بعدی مذکور از گستردگی وسیعی برخوردار است، مسئله‌ای که در ذیل خواهد آمد را عمدتاً بر اساس بعد روان‌شناختی بررسی و در صورت لزوم از مفاهیم سایر ابعاد برحسب مقالات علمی نیز جهت تبیین مسئله استفاده خواهم کرد.


در هیاهوی مسائل اجتماعی که روزانه افراد با آن روبرو می‌شوند، یکی از موضوعاتی که طی هفته‌ گذشته در جامعه توجه آحاد مردم را در فضای واقعی و مجازی به خود جلب نموده «کشته شدن یک دختر نوجوان توسط پدرش» است. هدف از نگارش این گزیده پیدا کردن مقصر قضایی، حقوقی و اجتماعی نیست، چراکه در این زمینه فاقد تخصص بوده و لازم است که افراد ذی‌فن و حقوق‌دان و جامعه‌شناس کمک و اظهار نظر فرمایند.


البته در فضای جامعه‌ ایران متأسفانه شرایطی پدید آمده که افراد مختلف بدون آنکه تخصص و صلاحیت لازم را داشته باشند بر حسب شرایط و جوّ هیجانی در انواع مختلف موضوعات ورود کرده و اظهار نظر می‌کنند و گویا در امر بی‌ربط‌گویی، پراکنده‌گویی و سفسطه‌گرایی تخصص بالایی کسب کرده‌اند. جالب آنکه موارد فوق در معاینه‌ وضعیت روانی مشکلات مرتبط با جریان و محتوای تفکر است. با این‌حال، برای جلوگیری از اطاله‌ کلام به بحث اصلی بر می‌گردیم.


طبق الگوی  BPSS، در سطح روانی-اجتماعی به‌عنوان استاد دانشگاه و روانشناس ضروری دیده‌ام که به توصیف اتفاق تلخ مذکور بپردازم. این قصه‌ ناگوار در واقع دارای دو دسته بازیگر است که عبارتند از الف) بازیگران اصلی؛ ب) بازیگران فرعی. این دو دسته به ترتیب اهمیت و ایفای نقش، در زیر معرفی خواهند شد.


الف) بازیگران اصلی:


نخست، دختری نوجوان که بر حسب سن خود در دوران بلوغ و فضای اجتماعی قصد دارد خود را بدواً به‌عنوان یک انسان و سپس یک کنش‌گر اجتماعی مطرح کند؛ از آنجا که سن وی طبق نظر «استنلی هال» نشان‌دهنده‌ دوران طوفان و فشار است، هیجان‌طلبی در رفتارهای وی وجود داشته و به‌خاطر اینکه مسیر تخلیه هیجانی مناسبی پیدا نکرده است درگیر رابطه‌ عاطفی نابهنگام و نامناسبی شده و چون قدرت او در تجزیه و تحلیل مسائل و البته پیدا کردن راه‌حل ضعیف بوده است، از راهبرد هیجان‌مدار استفاده کرده و به‌جای حل مسئله، از پیدا کردن راه حل اجتناب و اقدام به فرار کرده است. فراری که متأسفانه با بدترین فرجام به پایان رسید.


پژوهش‌های روانشناسی نشان می‌دهد دخترانی که اقدام به رفتارهای بزهکارانه می‌کنند نسبت به همتایان پسر از ساختار روانی مشکل‌دارتری برخوردار هستند، زیرا دختران برای اینکه بخواهند رفتار مغایر با موازین اجتماعی انجام دهند باید توجیه بسیار قوی برای خود فراهم کنند.


دوم، پسری که با داشتن تقریباً یک نسل و نیم اختلاف و بهتر بگویم شکاف نسلی، به ظاهر خواستگار یا دوست این دختر نوجوان بوده است؛ صرف‌نظر از فاصله‌ سنی که ازدواج این دو بازیگر را با علامت سؤال بزرگی روبرو ‌ساخته است و اینکه چگونه این فرد بزرگسال خود را به داشتن رابطه با دختر نوجوان مجاب کرده است، وی نیز نقش فعالی در فرار دختر داشته است و بر اساس مطالعات و گزارش‌ها، فرآیند فرار وی را تسهیل کرده است.


در این‌جا نیز عنصر حل مسئله که از بزرگسالان انتظار می‌رود، با بن‌بست سهمگینی روبرو شده و راهبرد هیجانی با نیروی هرچه بیشتر خود را نمایان می‌سازد: «فرار، به امید به ثمر رسیدن و وصل یار!» شاید وقتی این دو بازیگر در تخیلات هیجانی خود به رویابافی می‌پرداخته‌اند، هیچ‌گاه این پایان ناگوار را تجسم نکرده‌ بودند، تجسمی که می‌توانست هشداری برای تصمیم‌گیری بهتر باشد.


سوم، پدری که با زحمت فراوان دختر خود را در این جامعه «بزرگ کرده» و احتمالاً اهدافی نیز برای خوشبخت کردن وی در نظر گرفته بوده است؛ لکن، هنگامی که دختر از منزل فرار می‌کند، این پدر بر حسب پیش‌فرض‌های اجتماعی، تصورات قالبی، جوّ روانی-اجتماعی و عواملی از این دست، پیش از آنکه به تمامی راه‌حل‌های احتمالی «بیندیشد»، مسیر قتل را یگانه راه‌حل نهایی پنداشته و آن‌را به اجرا می‌گذارد و چه سرانجام تلخی، مرگ. واقعه‌ای که به لحاظ عاطفی هر فردی را متأثر می‌سازد. بازیگر سوم هم در ایفای نقش هیجانی خود تمام توان را مصروف کرده و قصه‌ زندگی دختر نوجوان را به پایان می‌رساند.


نکته‌ مهم و شایان ذکر این است که روانشناسان حوزه‌ رشد و شخصیت قویاً معتقد هستند که رابطه‌ نامطلوب پدر-دختر باعث معاشقه‌ زودهنگام و صمیمیت نارس می‌شود. این خود نکته‌ عمیقی است که در پیدا کردن علت اصلی مشکل فرار دختر نوجوان بسیار راهگشا و هدایت‌کننده است. انسان از طریق تجارب، آموزش غیررسمی و رسمی و نظایر آن به پختگی می‌رسد. پژوهش‌های روانشناسی رشد و شخصیت نیز مؤید آن است که کنترل عاطفی و تنظیم شناختی-هیجانی از شاخص‌های اصلی پختگی روانی محسوب می‌شوند؛ از این رو، استفاده از تفکر و طبق نظر الیس عقلانیت می‌تواند پیشگیری‌کننده‌ بسیاری از مشکلات و البته فجایع باشد.


تا الآن توصیفی سبب‌شناسانه از سناریوی تلخی ارائه شد که طی چند روز اخیر موجب ناراحتی، ملال، خشم، و حیرت هموطنان گرامی شده است، اما هدف از نگارش مطالب فوق بحث توصیف و تبیین ماجرای قتل نبوده است بلکه مقصود این بوده که توجه خوانندگان را به سمت موضوعی مهم‌تر سوق دهم.


ب) بازیگران فرعی:


دسته آخر بازیگران این ماجرای ناگوار، کاربران شبکه‌های مجازی هستند؛ این بازیگران تقریباً در تمامی حیطه‌ها به اظهار نظر می‌پردازند و البته در جامعه‌ دموکراتیک این حق برای تمامی افراد مفروض است البته تا جایی که به خود و دیگران آسیب نرسانند. همگان به‌صورت پیش‌فرض می‌دانیم که مثلاً نظر یک متخصص درد مفصل زانو با نظر من در مورد همین موضوع یکسان نیست و حتی اگر من به نزدیک‌ترین فرد زندگی‌ام در این خصوص نظرم را بدهم علی‌رغم خویشاوند بودن وی باز هم به متخصص رجوع خواهد کرد زیرا من را فاقد صلاحیت و شایستگی لازم برای اظهار نظر می‌داند. این قاعده برای تمامی علوم صادق است.


به موضوع بازیگران چهارم یا همان کاربران شبکه‌های مجازی برمی‌گردم که کانون این نگارش نیز ‌آن‌ها هستند؛ با مروری که در شبکه‌های اصلی مجازی اجتماعی انجام دادم مشاهده کردم که این گروه نیز در ابراز هیجانی و رفتارهای هیجان‌مدار منفی از قبیل دشنام، پیدا کردن مقصر فرضی، جستجو برای اهداف و نیازهای ارضا نشده‌ روانی-اجتماعی، درخواست‌های اجتماعی نامتناسب با موقعیت و نظایر آن تفاوت چندانی با بازیگران سه‌گانه‌ی اصلی ندارند.


مسئله آنان مرگ تلخ این نوجوان نبوده، بلکه مرگ وی معبری برای بیان خواسته‌های غالباً نامتناسب با موقعیت بوده است (نظیر دادن حق طلاق به بانوان، حق ارث برابر، آزادی، نقد تمامی موازین و قواعد اجتماعی و...)؛ مواردی که ذکر شد نه تنها باعث بهبود وضعیت موجود نمی‌شود بلکه جوّ جامعه برای بینش‌یابی و تصمیم‌گیری عقلانی را نیز ملتهب می‌سازد که بعید می‌دانم اهداف کاربران ایجاد التهاب باشد.


در این میان مفهوم‌پردازی «ادلر» برای بنده تداعی شد که عنوان می‌‌کند اهداف و خواسته‌های غیرواقع‌بینانه از جمله عوامل مسبب مشکلات سلامت روان است؛ گرچه می‌دانم که این انتظار غیرواقع‌بینانه‌ای است که افراد جامعه فقط در حیطه‌ تخصص خود صحبت کنند اما فرهنگ‌سازی آن دور از دسترس نیست و راه دست یافتن به آن اندیشه‌ورزی و خردورزی است. همراهی با فضای ملتهب و جوّ هیجان‌زده یکی از نازل‌ترین انواع همنوایی است که هم در سطح روانشناسی اجتماعی و هم در سطح باورهای هسته‌ای مشکل‌ساز تلقی می‌شود.


با عنایت به مطالب فوق ذکر چند نکته‌ آموزشی می‌تواند سودمند باشد:


1) والدین گرامی به‌خصوص پدران نقش فعال‌تری در فرزندپروری اتخاذ کنند.


2) دختران گرامی رابطه‌ عاطفی-اجتماعی خود را با والدین به‌خصوص پدران استحکام بخشند و در انتخاب دوستان از نظر تناسب سنی و جنسیتی حداکثر دقت را به خرج دهند. همان‌گونه که پژوهش‌های جدید نشان داده است دختران پس از به‌ هم خوردن روابط عاطفی با دوستان پسر دچار درماندگی، مصرف الکل و مواد می‌شوند، در حالی‌که این مسئله برای پسران مصداق ندارد. به همین خاطر خودمراقبت‌گری را به‌عنوان مهارت ضروری قرن ۲۱ تمرین و اجرا کنید.


۳) پسران محترم جامعه نسبت به رعایت حقوق روابط بین ‌فردی، تناسب و سنخیت سنی و تعهد اخلاقی اهتمام ویژه مبذول دارند که شریک بزه‌ها و احساسات گناه چنین رخدادهایی با کم و بیش آن نشوند.


۴) نسبت به اظهارنظرها دقت ویژه‌ای داشته باشیم. یک قانون فلسفی می‌گوید «مُعطی شیء نمی‌تواند فاقد شیء باشد»؛ یعنی زمانی می‌توانید مطلبی ارائه کنید که تخصص آن را داشته باشید و مسائل خود را در آن زمینه حل کرده باشید. لذا چنانچه فردی در حوزه‌های فردی و اجتماعی خود مسائل حل‌نشده دارد، بهتر است ابتدا درصدد دریافت کمک تخصصی برای حل مشکلات خود باشد و پس از آن به کسب توانمندی و تخصص بپردازد.


5) هنگام فعالیت‌ در فضای مجازی توجه داشته باشید که مشغول همنوایی هنجاری سطح پایین هستید یا در جهت مسئله‌گشایی قدم بر می‌دارید؟


6) تناسب بیان خواسته‌ها و شرایط را به دقت بررسی کنید.


7) برای مفهوم‌پردازی مسئله، تلاش‌های خود را پیش از قضاوت و پیش‌داوری که نهایتاً به واکنش‌های هیجانی می‌شود، صرف کسب اطلاعات اصیل کنید. جان کلام این‌که پیاژه، نظریه‌پرداز بزرگ روانشناسی تفکر را مقدم بر زبان می‌داند.


۸) نهادهای ذی‌ربط و تأثیرگذار اعم از سیستم قضایی، بهزیستی، نیروی انتظامی و آموزش و پرورش نیز در جهت پایش قوی‌تر مسئله، رسیدگی اثربخش‌تر و آموزش مکفی‌تر رویکرد فعال‌تری اتخاذ کنند.


* محسن جدیدی، مدیر دفتر مطالعات، برنامه‌ریزی و تعالی علوم رفتاری معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی و دانشیار گروه روانشناسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر قدس


انتهای پیام/4118/


انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب