دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
16 شهريور 1398 - 13:16

انوش معظمی از دقیقه 3510 تا 0101 //////////

//////////
کد خبر : 414467

ولگرد و سمور آقای آهنج که هنوز مشخص نشده به کجا رسیدند؟


- ولگرد مال آقای آهنج نبود، اسم کارگردانش را فراموش کرده‌ام چون مال چند سال پیش بود، من هم در آن مقطع با آن آقای کارگردان آشنا شد.


س


- سمور مال آقای آهنج است، من هم از سرنوشت این فیلم بی‌خبر هستم. ولگرد را فکر می‌کنم که دارند یک تدوین مجدد انجام می‌دهند چون دوستانی داشتم که تدوینگر هستند، با من تماس گرفته و گفتند فیلم ولگردت روی میز تدوین ماست! مثل اینکه دارند تدوین مجدد می‌کنند ولی از سرنوشت فیلم سمور خبر ندارم.


س


- من سه چهار کار دارم که توقیف هستند.


اگر اینها پخش شده و اکران می‌شدند چه اتفاقی می‌افتاد؟


- در اینکه چه اتفاقی می‌افتاد، من فقط می‌توانم امیدوار باشم که اتفاق خوبی برای من می‌افتد ولی یک حسرتی همیشه با آدم هست، زحمتی کشیده‌اند گروه‌های زیادی، چند هزار ساعت کار انجام می‌شود و وقتی شما می‌بینید که این‌جوری مورد بی‌مهری واقع می‌شوند یا به دلایل واهی در محاق توقیف قرار می‌گیرند این فیلم‌ها، متأسف می‌شوید. بعضی وقت‌ها آدم ناامید شده و افسردگی می‌گیرد. بعد چون بعضی وقت‌ها یک فیلم‌هایی را می‌بینی واقعاً مبتذل است، یک فیلم‌هایی را می‌بینید که واقعاً اصلاً نباید هم پروانه پخش یا ساخت به آنها داده شود.


خیلی هم برای‌شان انرژی گذاشته نشده!


- بله، اما بعضی از فیلم‌ها را خودت حضور دارید در آنها، می‌بینید که به لحاظ ممیزی هر چقدر رجوع می‌کنی به فکر خود و گذشته، می‌بینی که هیچی در این فیلم نبوده. مرتب با خودت کلنجار می‌روی که چرا این فیلم باید این‌جوری توقیف باشد، به نتیجه نمی‌رسی و اینجاست که یک‌جوری آدم دچار یأس فلسفی هم می‌شود در این وادی و به بن‌بست می‌رسد. آخر چرا؟! بعد هم‌زمان می‌بینید فیلم‌هایی که می‌تواند خیلی موارد زیادی داشته باشد هم دارد پخش می‌شود، هم دارد اکران می‌شود و هیچ اتفاقی نمی‌افتد! حالا این برمی‌گردد به مسائل شخصی که به قول این فیلم‌های گنگستری یک موضوع شخصی می‌شود بین سازندگان فیلم و آن کسانی که پخش‌کنندگانش هستند یا نه، من خبر ندارم ولی خیلی متأسفم. امیدوارم که موانع بر سر راه اکران رستاخیز به زودی رفع شود و ما شاهد اکران این فیلم بزرگ شویم. آقای درویش واقعاً حیف است. آقای درویش الان در آرمانی‌ترین شرایط فیلم‌سازی خودش است. بهترین سن پختگی، جهان‌بینی بی‌نظیر، سینما را ایشان بی‌نظیر می‌شناسد و جزء فیلم‌سازان بزرگ این مملکت هستند. ما داریم سرمایه‌سوزی می‌کنیم، این فاجعه است. مگر اینها چند سال دیگر می‌توانند فیلم بسازند. بعداً که اینها از کار افتاده شوند همه‌اش باید حسرت بخوریم. شاید شما اگر الان به جامعه ژاپن مثلاً اگر مراجعه کنید می‌گویند ای کاش میزوگوچی 10 سال بیشتر زنده می‌ماند چهارتا بیشتر می‌ساخت، ای کاش کوروساوا 10 سال بیشتر زنده می‌ماند، سه فیلم دیگر هم می‌ساخت.


همان‌طور که الان برای علی حاتمی هم می‌گوییم.


- بله! ای کاش علی حاتمی 20 سال بیشتر زنده می‌ماند، پنج‌تا مادر دیگر هم می‌ساخت. الان داریم این‌جور سرمایه‌ها را می‌سوزانیم. درویش در بهترین شرایط عمر خودش است و الان بغض کرده، قهر کرده، الان از ما دلخور است و باید از او دلجویی کنیم. باید قالی قرمز زیر پایش بیندازیم برای فیلم‌سازی، خواهش کنیم از او، بیاید و این هنر خودش را به منصه ظهور برساند و ما از آن استفاده کنیم و تا نسل‌ها، هنوز هم که هنوز است می‌بینم فیلم‌های آقای درویش دارد از آنتن تلویزیون پخش می‌شود. خب چرا یک چنین فیلم‌سازی باید این‌قدر با بی‌مهری مواجه شود، این خیلی چیز جالبی نیست.


س


- من به جای شما 10 مرتبه دیدم!


س


- خیر، می‌توانم بگویم که وجه مشترک‌شان همین کالبد فیزیکی خودم یا تونالیته صدای خودم است. کاملاً دوتا کار متفاوت است، آقای درویش هم شمر را از یک زاویه متفاوت دیگری دیده. خیلی شمر را کریه‌المنظر آن‌طور که در تعزیه‌ها تصویر می‌کنند ندیده است، بیشتر این کراهت را در افکار شمر دیده و در رستاخیز خیلی در بطن داستان فیلم نیست شمر. شمر هم یک شخصیتی است که مکمل است در آن پازلی که آقای درویش چیده‌اند نقش خودش را ایفا می‌کند و آن قسمت خودش را پر می‌کند ولی نقش جذابی بود به نظر من، لحظات جذابی داشت. چندتا لحظه خیلی خیلی خوب دارد در آن فیلم رستاخیز که إن‌شاءالله موانع رفع شود. خیلی‌ها از من می‌پرسند. شاید در فضای مجازی ده‌ها هزار نفر تا الان از من این پرسش را کرده‌اند که این فیلم چه زمانی می‌آید؟ إن‌شاءالله بیاید و ببینیم. فیلم که ساخته شده و در تاریخ سینمای ایران ثبت شده. قطعاً من فکر می‌کنم که تهیه‌کنندگان فیلم خیلی راحت می‌توانستند خارج از مملکت فیلم را اکران کنند اما این بزرگواری را کرده‌اند و هنوز این کار را انجام نداده‌اند. إن‌شاءالله که موانع داخلی هم رفع شود که این اکران هم‌زمان خارج و داخل انجام شود.


س


- بله. سه ساعت شما ارادت محص به اهل بیت(علیهم‌السلام) و امام حسین(ع) در این فیلم می‌بینید. هیچ چیز دیگری ندارم. من متأسفانه در جریان نقد این فیلم که برای همان اکران یک روزه‌اش بود، می‌دیدیم که ما چه‌جور شیعه امیرالمؤمنین(ع) هستیم؟! بعضی‌ها این فیلم را ندیده نقد می‌کردند! ما اسم خودمان را می‌گذاریم شیعه امیرالمؤمنین(ع)؟! ندیده فیلم را نقد می‌کردند. بر اساس یک شنیده‌های واهی که مثلاً یک قصه چند خطی من در یکی از این شبکه‌ها دیدم، اصلاً کلاً یک چیز اشتباهی نوشته بود، انگار که رفته یک فیلم دیگری را دارد تعریف می‌کند که من پرسش کردم، گفتم برادر من شما اصلاً این فیلم را دیدید؟! که این قصه را روایت کردی؟ خب کاملاً اشتباه است. متأسفانه خیلی‌ها ندیده این فیلم را قضاوت و نقد کردند.


س


- نه! من از تئاتر کودک آمدم به تئاتر بزرگسال. من در واقع تخصصم نویسندگی کار کودک است. گاهی اوقات هم که یک بی‌مهری‌هایی با متن‌هایم می‌شود و راضی نیستم از اجرای بعضی از کارگردان‌ها، پا در کفش کارگردان‌های تئاتر هم می‌کنم و متنم را خودم کارگردانی می‌کنم. چندتا از متن‌ها را تا حالا خودم کارگردانی کردم و حالا آنهایی که آمدند هم اجرای آن کارگردان مربوطه را دیدند، هم اجرای من را دیدند، متوجه وجه تفارق این اجراها شده‌اند. گاهی اوقات متن نویسنده‌ها بد نیست ولی یک کارگردانی آنقدر بد کار می‌کند که متن نویسنده را هم زیر سؤال می‌برد. اما چاره‌ای نیست. شما نمی‌توانید متن‌هایت را بگذارید درون کشو، خاک بخورند و هیچ وقت از کشو درنیاوری. مجبوری بالاخره بسپاری به این و آن و اعتماد کنی که کار کند.


س


- این البته بحثش خیلی مفصل است ولی اگر بخواهم در چند جمله بگویم، اولاً این تئاترهایی که مثل قارچ، تئاترهای زیرزمین، در واقع هر کس یک زیرزمینی داشته، چندتا صندلی گذاشته و یک صحنه‌ای درست کرده، سبز شده‌اند، نفس تئاتر را گرفته‌اند. این البته نظر شخصی خودم است، اساساً به لحاظ فرهنگی ما ملت افراط و تفریط هستیم، بالاخره از یک طرف بوم می‌افتیم، یا «یک کَل است و هزار مشاطه به دورش»، در واقع چهارتا دانه سالن تئاتر داریم و 20 هزارتا تئاتری داریم، یا حالا از آن طرف اینقدر سالن‌های کوچک و بزرگ تئاتر مثل قارچ سبز می‌شوند و به یک‌باره مرکز هنرهای نمایشی و ارشاد هم حمایت‌های مالی‌اش را کلاً قطع کرده و برمی‌دارد، بنابراین وقتی حمایت‌های مالی را قطع کنند و بردارند، فتیله را هم باید پایین بکشند دیگر! یعنی فتیله نظارت هم به موازات این، پایین کشیده می‌شود. بعد ما شاهد تئاترهای سخیف، مبتذل، بدون عمق، بی‌تفکر، تئاترهایی که در سطح حرکت می‌کنند، اصلاً کیفیت لازم را ندارند، نه به لحاظ طراحی صحنه، نه به لحاظ قصه، نه به لحاظ بازیگری، نه به لحاظ نورپردازی و کلاً آن استاتیک و زیبایی‌شناسی کار اصلاً در آنها رعایت نمی‌شود و الی ماشاءالله این روزها شاهد این‌جور تئاترها هستیم. من گاهی یک پوستری را به چه عظمتی در فضای مجازی می‌بینم، دعوتی هم از من می‌شود، پوستره خیلی غلط انداز است، بعد می‌روم سر آن کار، می‌بینم که چهار پنج دانشجوی نوپایی که هنوز هیچ چیزی واقعاً از تئاتر نمی‌دانند، دور هم جمع شده‌اند، هیچ نظارتی هم وجود نداشته، یک مجوز اجرایی هم به اینها داده شده و یک تئاتر خیلی سطح پایین را که یعنی واقعاً شما حتی وقتی مجانی دعوت شده و می‌روی، وقتت را این آدم‌ها می‌گیرند.


در حد تئاتر مدرسه!


- اصلاً خیلی پایین‌تر! یعنی در حد اتودهای کلاسی، در حد آزمایش‌های کلاسی هم پایین‌تر است و هیچ نظارتی هم نمی‌شود. یک بُعد دیگر این داستان، تئاترهای طبقاتی و تجملاتی هستند که الان آنها هم دارند یواش یواش زیاد می‌شوند و این فاصله می‌اندازد و تئاتر می‌شود مالِ قشر خاصی که شاید خیلی هم این آدم‌ها دغدغه تئاتر دیدن ندارند، بیشتر دغدغه شوآف دارند و اینکه مثلاً شو بدهند که با ماشین‌های آنچنانی چند میلیاردی‌شان می‌آیند پارک می‌کنند آنجا و می‌روند 250 هزار تومان هم پول یک مثلاً تئاتری را می‌دهند و می‌روند عکس یادگاری و سلفی‌شان را هم با آن هنرمندان می‌گیرند و می‌آیند. اینها هم یک دردی است و الان واقعاً تئاتر مثل یک پیکری شده که به هر کجایش دست می‌زنی، دردت می‌گیرد واقعاً. و ورود ستاره‌های سینما! اساساً من مخالف نیستم اما متأسفانه این ورود از زاویه درستی انجام نشده است. اول اینکه تئاتر نسبت به سینما دارای یک قداست و معصومیتی بود که با ورود ستاره‌های سینما و ورود اخلاقیات و منش سینما در تئاتر، این قداست که می‌گویم خدای نکرده استنباط بد از آن نشود، مثلاً عادات سینمایی دارد وارد تئاتر می‌شود. در سینما زمانی که شما داری سر لوکیشن کار می‌کنی در یک پروژه‌ای، ببینید مشکل شما مشکل شماست! مشکل من نیست. حتی اگر که من بخواهم به شما کمک کنم، دیگران نمی‌گذارند یا خودتان من را پس می‌زنید؛ آقا دخالت نکن در حیطه من! در تئاتر کاملاً برعکس است، مشکل شما مشکل من است. من حتی اگر هم نخواهم شما می‌آیید کمک من می‌کنید یا اگر شما نخواهید من می‌آیم و کمکت می‌کنم و اصلاً هیچ زاویه و دافعه‌ای در این داستان وجود ندارد. متأسفانه یک‌سری عادات سینمایی خیلی نامیمون و نامبارک دارد وارد تئاتر می‌شود و آن بداخلاقی‌هایی که معمولاً در سینما وجود دارد، الان کم و بیش دارد در تئاتر دیده می‌شود. حالا ممکن است یک نسلی یک‌مقدار قدیمی‌تر مثل من، واکسینه شده باشد و اینقدر اخلاق تئاتری در او رسوب پیدا کرده باشد که مشکلی نداشته باشد، مثل خورشیدی که راه خودش را می‌رود، راه خودش را برود اما نسل جدیدی که دارد وارد این شغل می‌شود، فکر می‌کند این است و تاریخ تئاتر هم از همین‌جا و با او شروع می‌شود و همین‌ها را یاد می‌گیرد و متأسفانه دارید می‌بینید که بی‌حرمتی‌ها و بی‌ادبی‌های هنری را شاهد هستیم و افسارگسیختگی‌های هنری را متأسفانه در مدیوم تئاتر هم شاهد هستیم. إن‌شاءالله که متولیان امور فکری به حال این داستان داشته باشند.


س


- «گربه‌ای در قصر ملکه» که البته ادامه خواهد داشت إن‌شاءالله با شروع مدارس و شروع اردوی مدارس چون هنوز به آن شکل کسی ندیده گربه را، ما شروع خواهیم کرد اما در این دوتا تایمی که گربه‌ای در قصر ملکه را اجرا داشتیم، فیدبکی که گرفتیم فیدبک خیلی خوبی بود. کار خیلی جا افتاده و مورد استقبال واقع شد، پیام اخلاقی خودش را دارد، کار پند خودش را دارد می‌دهد و یک گروه کاملاً حرفه‌ای، بچه‌ها خیلی خوب راه افتاده‌اند و ارزیابی من خیلی مثبت است راجع به گربه، البته ما شروع اجراهای‌مان در پردیس تئاتر تهران بود که متأسفانه با موانعی روبه‌رو شدیم، هم‌پوشانی کرد با ماه مبارک رمضان، در ماه مبارک رمضان هم برنامه‌ای باید در آن سالن تهیه می‌شد که دکورهای‌مان با هم‌دیگر تداخل پیدا می‌کرد و ما مجبور شدیم دکورهای‌مان را جمع کنیم. إن‌شاءالله در فصل پاییز مراجعتی می‌کنیم به پردیس تئاتر تهران و حتماً اجراهای‌مان را در کنار دوستان و همکاران پردیس پی خواهیم گرفت.


س


- ما رفتیم حوزه هنری، تجربه خیلی خوبی بود. آقای کورش زارعی هم که در رأس مرکز هنرهای نمایشی حوزه هنری انقلاب اسلامی تهران هستند، خیلی همراهی خوبی داشتند با ما. اجراهای خیلی خیلی خوب و توفانی داشتیم. بعد هم چندتا اجرا، در واقع 10 تا 15 اجرا در یک بزنگاهی که یک خلئی در تالار هنر ایجاد شد و کاری نبود، این تالار را در اختیار ما گذاشتند و حدود 15 اجرا هم در تالار هنر رفتیم و با وجود اینکه ساعتش اصلاً ساعت مناسبی نبود به‌لحاظ طرح ترافیک و روزهای گرم تابستان ولی ما بعضی روزها استقبال خیلی خوبی داشتیم و برای مسئولان تالار هم این موضوع تعجب‌برانگیز بود که در این ساعت، چگونه از یک تئاتر چنین استقبالی می‌شود؟!


س


- هنوز توفیق پیدا نکرده‌ام. در این سال‌ها در ایامی که کربلا رونق می‌گیرد، دائماً من یا سر یک کار عاشورایی بودم، یا سر کار بودم یا اینکه درگیر بودم. البته نه اینکه، الحمدلله بضاعتش را دارم که خودم هم، خیلی برایم دلچسب بود، اینقدر جاها به من قول کربلا داده‌اند، اینقدر سازمان‌ها که من را برای برنامه‌هایی دعوت کرده‌اند و رفتم و مسئولان بلندپایه آن سازمان در حضور جمع اعلام کرده که آقا شما به اتفاق مادر و به اتفاق خانواده برای رفتن به کربلا مهمان ما هستید و همین‌جوری رفتند که رفتند!


س


- بله، خیلی‌ها رفتند کربلا. من هنوز توفیق پیدا نکرده‌ام، إن‌شاءالله که این توفیق را پیدا کنیم و به امید خدا برویم. فقط می‌دانم که در عراق من را خیلی بیشتر از ایران می‌شناسند.


س


- نه. راستش اینی که می‌خواهم به شما بگویم از ته دل می‌گویم، حداقل نزدیکان من این را می‌دانند. من خدا را شاهد و گواه می‌گیرم اصلاً دنبال معروفیت نیستم. خیلی جاها معروفیت اذیتم می‌کند. خیلی جاها من را می‌شناسند، اذیت می‌شوم. من از آن طیف بازیگرانی هستم که بازیگری را به خاطر آرامشش دوست دارم. دوست دارم کارهای خیلی خیلی خوب بازی کنم، پول خوبی هم دربیاورم احیاناً اگر قسمت شود، تا حالا که نشده! و کسی هم نشناسدم و خیلی دوست ندارم چون اصلاً اهل حاشیه نیستم. دوست ندارم حاشیه وارد زندگی‌ام شود. شما هیچ چیزی راجع به خانواده من در فضای مجازی نمی‌بینید. دوست ندارم مسائل خصوصی زندگی‌ام را بریزم روی دایره برای دیگران. لزومی هم نمی‌بینم.


س


- نه نیستم. در اینستاگرام هستم. در اینستاگرام هستم، کاملاً کاری، آن هم صفحه‌ام را باز گذاشته‌ام، کامنت‌ها را هم معمولاً می‌بندم که اگر یک دستیار کارگردانی، تهیه‌کننده‌ای، کسی خواست مثلاً حالا چهره‌ای از ما ببیند، ببیند. واقعیتش این است که اصلاً دنبال معروفیت نیستم. کمااینکه خیلی جاها هم می‌شناسند و ما را مورد لطف قرار می‌دهند، می‌نوازندمان و الحمدلله امام حسین(ع) آبرویی داده.


س


- راستش را بخواهید دوست ندارم. بعضی چیزها وقتی از حدش که می‌گذرد، دیگر هر کسی راجع به هر چیزی می‌آید و نظر می‌دهد. چرا! اگر اظهارنظر با نیت پاک باشد، اگر واقعاً دلسوزی، راه‌حل و صداقت پشتش باشد، بدم نمی‌آید اظهارنظر کنم یا حتی اظهارنظری بشنوم ولی متأسفانه الان در شرایطی بسر می‌بریم که شما خیلی راحت را دوتا حاشیه و دوتا اظهارنظر می‌توانی خودت را بولد کنی و برداشت‌های دیگری از این داستان داشته باشی. راستش را بخواهید من هیچ‌وقت، خیلی‌ها هم به من می‌گویند، حتی در صفحه اینستاگرام من گاهی در پیامی‌هایی که برایم می‌آید به من اعتراض می‌شود که آقا چرا نسبت به فلان واقع اظهار نظر نکردی؟! چرا راجع به سیل شما هیچی نمی‌گویی، چرا راجع به زلزله فلان شما پیامی نگذاشتید؟! من می‌گویم آقا قلب من باید برای سیل درد بگیرد، دل من باید برای واقعه زلزله به درد بیاید و من می‌دانم و کارهایی که می‌کنم. چه لزومی دارد که حالا بیایم و توی بوقش کنم؟ بعد هم اساساً من خودم را در حد و حدودی نمی‌بینم که بخواهم اظهارنظر کنم برای یک طیف دیگری. در حیطه کار خودم و در حیطه هنری و تئاتر خودم اندازه خودم اظهارنظر می‌کنم. نه دوست دارم در حیطه سیاست اظهارنظر کنم، نه در موضوعاتی که اساساً تخصصی در آن ندارم و اگر که پرسشی از من شود و پاسخی نداشته باشم، این دیگر بزرگ‌ترین تودهنی برای من است. بنابراین سعی می‌کنم که با احتیاط قدم بردارم و اظهارنظر نکنم.


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب