پهلوانی که میشناختیم و قهرمانی که دیدیم
گروه فرهنگ و هنر خبرگزاری آنا - «غلامرضا تختی» در ادامه همان جریان و نگاه تازهای است که فیلمساز سوررئال و مستقل ما را از «تنگه ابوقریب» به این طرف، رئالیستیساز و علاقهمند به واگویی بخشهایی از تاریخ کمتر پرداختهشده کشورمان معرفی میکند. مقارنهای عجیب در کارنامه فیلمسازی «بهرام توکلی» که حالا تلاش دارد در کنار پرداختهایی که بوی عِرق ملی و غرور ملیتی دارند، به مقوله «احساس» نیز ورودی جدی داشته باشد. به این ترتیب، سومین ضلع شاخصه فیلمسازی نوین او، در کنار واقعگرایی و توجه به شکل اسنادی قضیه، پرداخت احساسی به سوژه خواهد بود.
رخنهها و ضعفهای آشکار محتوایی
«غلامرضا تختی» بهمانند «تنگه ابوقریب»، سناریوی طبقهبندیشدهای ندارد. بیشتر، هنر کارگردان است در میزانسن دادن به سکانسهای شلوغ و عموماً خارجی اثرش. هر جا که دوربین به فردیت رسیده، خلاء یک فیلمنامه پر جزئیات، بیشتر خود را نشان میدهد. تلاش صاحبان اثر برای رونمایی از یک «تختی» سینمایی، بیشتر معطوف بر کلیاتی است که در زندگی جهانپهلوان رخداده و عامه مردم نیز از آن مطلع هستند. اینکه تختی، در خلال فعالیتهای ورزشی خود، یک کنشمندی سیاسی نیز داشته، بر کسی پوشیده نیست؛ اما ما چه چیزی از این کنشمندی در فیلم میبینیم؟ تمامش دیالوگ است. دیالوگهایی که بارها بر صحبت تختی در میان دانشجویان انقلابی و عصبانی تأکید دارد و ارادت او را به مصدق نشان میدهد اما بهجز یک سکانس بیهدف که وی را در معیت دکتر طالقانی میبینیم (که این سکانس، هیچ پیشبردی را در درام رقم نمیزند)، ما تختی را در موضعگیری صریح سیاسی نمیبینیم.
«غلامرضا تختی» همچون «تنگه ابوقریب» سناریوی طبقهبندیشدهای ندارد
دیگر اتفاقات فیلم نیز بهمانند این رویکرد، سایهوار مطرحشده و یا از مقام دیالوگ فراتر نمیروند و یا پرداختی کلی دارند مانند شاهستیزی تختی، تنگدستی سالهای پایانی عمر او که ما تنها شمهای از کلیات این مقوله را در فیلم میبینی. مشکلاتی که وی با همسر خود داشت، علاقهمندی شدید جهانپهلوان به مادرش، مردانگی ورزشی او، سرطان بیضه وی و... که تماماً در فیلم به جریان تبدیل نشده و از پرداخت جزءنگرانه محروم هستند.
آنچه فیلمنامه، بهعنوان هسته مرکزی خود، بر آن تأکید دارد، «مردمی» بودن تختی است. انگارهای که اصلاً همه مردم، تختی را با آن میشناسند اما فیلم در پرداخت به این انگاره، خیلی تند میرود. حقکشی پرداختن به موضوعات دیگر زندگی تختی زیر سایه مردمی نشان دادن وی، پاشنه آشیل فیلم است. این وجه از زندگی تختی آنقدر در فیلم پررنگ و حتی اغراقآمیز نشان داده میشود که در مواقعی، مخاطب بر سلامت عقل جهانپهلوان شک میکند. طبعاً مردمی بودن تختی در یک پروسه کمتر از دو دههای در زندگی وی رقم میخورد اما اینکه دو سناریست کار، از دیگر وجوه زندگی تختی غافل مانده و تلاش کنند تا دوسوم از زمان 110 دقیقهای فیلم را به این عادت معطوف دارند، هم اجحاف در یک اصل صریح زندگی جهانپهلوان کردهاند و هم چندان نتوانستهاند تابع اصول حرفهای فیلمنامهنویسی اسنادی باشند.
پروسه هوشمندی «تختی»
این ادعا در شرایطی مطرح میشود که فیلم برخلاف آنچه تصور میشد، شهامتی مثالزدنی به خرج داد و شائبه مرگ تختی را آن هم در نخستین سکانسهای خود بهوضوح به تصویر کشید. بنابراین وقتی فیلمنامه با شمهای از سبک زندگی کودکی این کاراکتر آغاز شده و به مرگ او میانجامد، طبیعی است که آن سیر شدن از زندگی و تصمیم فردی برای خودکشی، باید با پیشنیازهایی همراه باشد. محدود شدن فعالیتهای ورزشی تختی در آخر عمر، بهخوبی در فیلم تصویر میشود اما اینکه چرا وی به چنین محدودیتی در رژیم شاهنشاهی میرسد، نقطه الکن فیلم است. تختی مبارز فیلم، چندان درنیامده و مخاطب نمیتواند تنها بر اصل مردمی بودن تختی، به دیگر وجوه شخصیتی او پی ببرد. فیلمنامه، این توازن را در خود رعایت نکرده و متأسفانه به یک اغراق میرسد.
محدود کردن فعالیتهای ورزشی تختی در آخر عمر، بهخوبی در فیلم تصویر میشود
هرچند باید به این سیاست هوشمندانه سازندگان اثر در نگاه از دریچه «دانای کل» تبریک گفت. نریشنگویی، چندین مرتبه، داستان را از اطناب بیشتر و ورود به گوشه رینگ نجات میدهد؛ هرچند که مهمترین کارکرد آن را باید در نخستین پلان اثر دانست؛ جایی که اعلام میشود فیلم بر اساس تحقیق از روی زندگی تختی و البته «شنیدهها» راجع به او نوشته شده است. همین خود، آتشی که میتوانست تنها برای نشان دادن نحوه مرگ او شعلهور شود را آگاهانه خاموش میکند.
در کنار این هوشمندی، فیلم در شکل اجرایی خود نیز مسلط و قدرتمند ظاهر میشود. یک موسیقی بهشدت گوشنواز دارد که قطعاً از هماکنون باید نام آن را در میان نامزدهای این بخش ببینیم. یک کارگردانی خلاق و پر ایده که توانسته از پس سکانسهای شلوغ و رتقوفتق بصری آن بهخوبی برآید؛ بدون آنکه گاف بدهد؛ هرچند نباید در این مهم، از هزینه ساخت 8 میلیاردی اثر غافل شویم که بخش مهمی از آن به بازسازی دکورها برمیگردد که توانسته به میزانسنها، هویتی تاریخی ببخشد.
در سکانس استقبال مردمی از تختی زاویه دوربینها، بسیار درست و کارکردی است
فیلمبرداری کار تا آن میزان برجسته است که گاهی فراموش میکنیم گروه، صحنههایی مانند استقبال از تختی در بازگشت از میادین ورزشی بینالمللی را طراحی کردهاند و خیال میکنیم که این تصاویر از آرشیو ملی برداشتهشده است. زاویه دوربینها، بسیار درست و کارکردی است؛ چه آنجایی که مدیوم، سینماست و چه در مواقعی که مخاطب شاهد پخش تلویزیونی اثر بود؛ این حس بهدرستی به مخاطب منتقل میشود. مکمل این فیلمبرداری، تدوین خطی شستهرفته اثر است که به وحدت موضوعی اثر، کمک بسیاری کرد تا وجوه اغراقآمیز زندگی تختی در فیلم، از این گلدرشتتر نشود.
ضلع سوم سینمای توکلی را از یاد نبریم!
وجه جدید سینمای توکلی، توجه چندانی به فیلمنامه ندارد؛ چه آن زمان که میخواهد در «تنگه ابوقریب» یک حادثه و جانفشانی ملی را بهعنوان بخشی از سند تاریخی کشورمان روایت کند و چه اکنونکه قصد پرترهنگاری از یکی از مهمترین شخصیتهای محبوب تاریخ ایران را دارد. نبود تمرکز در محوریت داستان و غافل ماندن از وجوه چندبعدی زندگی تختی، مانند زندگی شخصی، زندگی سیاسی و زندگی کاری وی، نتوانسته یک تصویر همهجانبه از یک قهرمان و پهلوان ملی به یادگار بگذارد. آنچه ما از تختی کنشمند، خوانده و شنیدهایم، بسیار فراتر از آن چیزی است که در «غلامرضا تختی» به شکل منفعل با یک لبخند گاها تصنعی میبینیم. اما هر چه که باشد، باید به ضلع سوم فیلمسازی توکلی ایمان بیاوریم؛ «احساس» و درگیر نمودن مخاطب با فرآیند احساسی اثر، پلتیک این سالهای سینماگر پیشتر مستقل سینمای ایران است؛ همچنان با این اصل در «تنگه ابوقریب» نمره قبولی گرفت و حالا در «غلامرضا تختی» توانست برترین فیلم روز نخست سینمای رسانهها باشد.
انتهای پیام/4072/4104/ن
انتهای پیام/