دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
17 تير 1397 - 11:18
واکاوی وقایع 18 تیر/ مهدی بلوکات در گفت‌وگو با آنا مطرح کرد؛(قسمت اول)

کادرسازی‌ برای تغییر راهبردها و شعارها در مرکز تحقیقات استراتژیک نهاد ریاست جمهوری/ دشمن‌تراشی برای جریان دانشجویی قبل از کوی دانشگاه 78

18 تیر سال 78 قسمتی تلخ از تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی رقم خورد که واکاوی آن به منظور شناخت جریان‌ها و عبرت از فتنه‌ها ضرورت دارد.
کد خبر : 293106

گروه سیاسی خبرگزاری آنا؛ واکاوی ناگفته‌های حادثه 18 تیر سال 1378 و شفاف‌سازی گوشه‌های ناشناخته از این جریان مارا بر این داشت تا سلسله گفت‌وگوهایی را با ناظران و آگاهان این برگ از تاریخ انقلاب اسلامی ترتیب دهیم. با همین دیدگاه پای صحبت‌های مهدی بلوکات از فعالان سابق دانشجویی نشستیم. مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید.


* وقایع 18 تیر، سال‌هاست از زبان‌های مختلف بیان شده، اما همیشه ابعاد امنیتی آن پررنگ‌تر بوده است، به نظر شما رخداد چنین مسأله‌ای از منظر اجتماعی چگونه بود؟


- اینکه برخی معتقدند زمان زیادی از جریان 18 تیر گذشته و تمام ابعاد آن مشخص شده است، بهانه خوبی برای اینکه نتوانیم ابعاد جدیدی را از این واقعه باز کنیم، نیست. واقعه 18 تیر با اینکه از منظر سیاسی، اجتماعی و امنیتی قابل گفت‌وگو است، اما وجه امنیتی آن همواره سایه خودش را بر این واقعه انداخته و تاکنون بیشتر درباره ابعاد امنیتی موضوع صحبت شده است و اکنون هم اینگونه نیست که بگوییم این ابعاد امنیتی مشخص شده و حالا می‌شود باز صحبت کرد، خیر! آن وجه امنیتی همچنان در این فضا وجود دارد و بهتر است ما از منظر اجتماعی و سیاسی به موضوع نگاه کنیم. چرا که درصد کمی از جوانان هستند که هنوز می‌خواهند با واقعیات آن روز روبرو شده و قانع شوند.


متأسفانه عده‌ای با نگاه‌های طیفی هستند که بدون چون و چرا گفته‌های هم فکران خود را می‌پذیرند و در مقابل عده‌ای هم گوش شنوایی برای سخنان ما ندارند و حتی اگر برایشان ید بیضای حضرت موسی را هم نشان دهیم، به خاطر انتصاب ما به جریان فکری خاص حرفمان را قبول نمی‌کنند؛ بنابراین نقطه قوت، طیف وسط است که نسبت به موضوعات جانبداری ایدئولوژیک ندارند و می‌خواهند روایت‌ها را بشنوند و ببینند چه کسانی منطقی‌تر و مستدل‌تر صحبت می‌کنند تا اقناع شوند. جای تأسف دارد که ما در رسانه‌های خود با طیف وسط ارتباطی نداریم و یا وقتی به برای شنیدن حرفشان سراغشان می‌رویم با ادبیاتی سخن می‌گوییم که رغبتی برای گفت‌وگو کردن پیدا نمی‌کنند.


معتقدم در جریان وقایع 18 تیر نمی‌توان متن را بدون فرامتن نگاه کرد؛ یعنی در یک حادثه تاریخی نمی‌توانیم روی یک مقطع زوم کنیم، بدون اینکه اطرافش را ببینیم حتما حواشی موثر و این یک واقعیت است.


* این حواشی که به نظر شما در رخداد حادثه 18 تیر موثر بودند، چگونه و از کجا شکل گرفتند؟


- بعد از دوم خرداد سال 76، یک تغییر رویکرد در اکثریت مردم اتفاق افتاد؛ به این دلیل که اکثریت مستند به انتخابات است و وقتی آقای خاتمی در سال 76 رای آورد. یعنی اکثریت نگاه دیگری غیر از آنچه جاری است را می‌پسندد. با همین استدلال یک رویکرد دو قطبی در کشور شکل گرفت که یک طرف آن آقای ناطق‌نوری بود. ایشان آن زمان «تئوری ذوب در ولایت» را مطرح کرد.


انتساب حداکثری او به حاکمیت و اینکه به نوعی هم نماینده و ادامه دهنده وضع موجود که آقای هاشمی بود او هم در سال 74 تا 76 از منظر مردم منتسب به جریان راست آن زمان بود. به این معنا که زاویه‌ای با اصولگراها و چیزی که در سال‌های آخر زندگی ایشان دیدیم و شنیدیم نداشت و از این جهت آقای ناطق‌نوری در ذهن مردم ادامه دهنده راه آقای هاشمی‌ای بود که منتسب به حاکمیت است. البته بحث امروز من این نیست که از حاکمیت جریان اصولگرایی و چه بسا جریان انقلابی آن زمان چه تصویری در ذهن مردم ساخته شده بود و یا این تصور درست بود یا غلط؛‌ بلکه می‌خواهم بگویم تصور این بود که جریان اصولگرا (راست یا انقلابی) اساسا با آزادی‌های اجتماعی مشکل دارد و این آزادی‌ها را محدود می‌کند. البته امروز اصولگراها قدری تلاش می‌کند خودش را طرفدار عدالت معرفی کند، آن زمان این را هم نداشت. یعنی برخی اینگونه به جامعه القا کرده بودند که جناح راست منتسب به بازار و پشتیبان‌های آنها سرمایه‌دارها و بازاریان هستند و با آزادی‌های اجتماعی هم مخالفت دارند. یعنی همه فاکتورهای منفی که یک جریان سیاسی می‌تواند برای جامعه داشته باشد را در جریان راست معرفی می‌کردند.


از طرف دیگر جریان اصلاح‌طلب بعد از سال 74 که بعضی از آنها در دل دولت آقای هاشمی هم حضور موثر داشتند، با یک پوست اندازی، هم ادبیاتشان را عوض کردند و هم راهبردها و شعارهایشان را تغییر دادند. در حقیقت سیاست‌های اجتماعی خودشان را تغییر دادند و مشخصا بحث‌های جدیدی را در فضا و چهارچوب جمهوری اسلامی در رابطه با آزادی‌های اجتماعی مطرح کردند که در آن مباحث عدالت بیان می‌شد.


* این تغییر استراتژیک در کدام اتاق فکر انجام می‌گرفت؟ تئوریسین‌های آن چه کسانی بودند.


- این کادرسازی‌ها در مرکز تحقیقات و بررسی‌های استراتژیک ریاست جمهوری که سعید حجاریان رئیسش بود انجام می‌شد.


این تحولات کم کم توسط بعضی نشریات و مشخصا یک مجله‌ای به نام کیان که آقایان عبدالکریم سروش، محسن کدیور، حجاریان، عماد‌الدین باقی، عطاءالله مهاجرانی و بعضی روزنامه نگارانی که الان هم فعالیت دارند با انتشار مقالاتی به جامعه منتقل می‌شد. یعنی یک صدای متفاوت با 19 سال گذشته و از سال 57 تا 74 از درون جمهوری اسلامی شنیده می‌شد که پرچم آن صدا دست این افراد بود.


با ورود به فضای انتخابات دوم خرداد سال 76، نماد این‌ها آقای خاتمی شد. چرا که المان‌های مختلفی داشت که شاید جذاب بودند. آقای خاتمی بدون تعارف به لحاظ ظاهری تفاوت‌هایی با روحانیون آن زمان داشت. تصاویری که از او در تبلیغات انتخاباتی منتشر می‌شد، تا آن زمان در کشور رسمی نبود و نوع کار برای اولین بار در کشور صورت می‌گرفت. مثلا تصاویر آقای ناطق‌نوری همیشه با یک فیگور خاص با یک پرچم جمهوری اسلامی و قاب رسمی حاکمیت بود. در حالی که آقای خاتمی عکس‌های پرتره آتلیه‌ای که دست‌ها با حالت متفاوت و گل و مرغ و بلبل و... در تصاویرش بود. بنابراین هم در المان‌های بصری و ظاهری هم در کلام و ادبیات، به صورتی متفاوت وارد انتخابات شد و با طرح مسائلی چون جامعه مدنی، آزادی بیان، آزادی‌های اجتماعی، توانست رای مردم را به سمت خودش جلب کند و واقعیت هم این است که مردم به او رای دادند.


ما همواره در گفتمان علاوه بر اینکه به گفتمان نگاه می‌کنیم، به ضد گفتمان هم نگاه داریم. چرا که اینها با یکدیگر معنا پیدا می‌کنند. بنابراین گفتمانی که آقای خاتمی در انتخابات از آن نمایندگی کرد، گفتمان وزن و بها دادن به آزادی‌های اجتماعی و در کنارش عدالت و رفرم سیاست‌های اجرایی کشور بود. در حالی که گفتمان مقابلش تحدید آزادی‌های اجتماعی، بها دادن به سرمایه‌دارها که همان قشر موتلفه و بازار و اینها بودند و ادامه‌ وضع موجود که نمادش آقای هاشمی بود که در دوسال آخرش نارضایتی بسیار زیاد شده بود. مانند وضعیت کنونی کشور. وقتی مردم به فضای گفتمانی دوم خرداد رای دادند، آن فضا وارد قدرت اجرایی کشور شد، همواره یک سایه رقیب یا مخالف دولت، به عنوان کسی که می‌خواهد آزادی اجتماعی که آقای خاتمی برای توسعه‌ آن تلاش می‌کند، را تحدید کند!


* ماجرای کوی دانشگاه از کجا شکل گرفت؛ ترساندن مردم از رقیب چقدر در شکل‌گیری این جنجال‌ها نقش داشت؟


- اگر بخواهیم منصفانه و با نگاه حریت صحبت‌ کنیم، واقعیت این است که رقیب آقای خاتمی آنگونه که طیف روزنامه نگاران و اصحاب رسانه دوم خردادی معرفی می‌کردند، نبود. آنها از رقیب قول سیاهی ساختند تا بتوانند تهدید کنندگان آزادی‌های اجتماعی که آقای خاتمی از آنها دم می‌زند را با هر ابزار غیراخلاقی، حتی ترور از میدان به در کنند. نماد این را هم انصار حزب الله و آیت‌الله مصباح و... معرفی می‌کردند. این حرف‌ها به دلیل اینکه جدید بود، چسبندگی خوبی داشت و جریان اصولگرا و انقلابی هم آن زمان تبحر خوبی در فضای روزنامه نگاری و کارکردن با افکار عمومی نداشت که بخواهد رفع اتهام کند. واقعیت این بود که جریان انقلابی و اصولگرا فقط انصارحزب الله و ... نبودند و اتفاقا اکثریت این جریان کسان دیگری بودند و انصار حزب الله و آیت‌الله مصباح هم اینگونه که اینها می‌گفتند نبودند. ولی چنین تصویری در جامعه ایجاد شده بود که یک موسسه در قم هست که رئیسش آقایی به نام مصباح است و یک جریانی هم در تهران به نام انصارالله است که بازمانده‌های رزمنده‌های قدیم هستند که برای خودشان چهارچوب‌هایی قائلند و برای حفظ این قالب خود حاضرند به هر کاری دست بزنند. این در ذهن طرفداران آقای خاتمی و اکثریتی که به ایشان رای دادند تقریبا نهادینه شده بود. از طرف دیگر طیف منتسب به انقلاب هم مصداق «اجتنبوا من مواضع التُهم » نبودند و اجتناب هم نمی‌کردند در جاهایی که موضع اتهام است، بلکه عماره‌هایی می‌آوردند که این قضیه بدتر هم می‌شد و بعضا بهانه‌های هم دستشان می‌دادند و این بهانه‌ها آنقدر زیاد بود که جایی برای شنیده شدن حرف‌های اصولی و مبنادار عقلای جریان اصولگرا نبود. سال‌های بعد آقای رحیم‌پور ازغدی ورود پیدا کرد و جامعه متوجه برخی مسائل شد.



من می‌خواهم درباره بستر اجتماعی واقعه کوی دانشگاه صحبت کنم و اینکه اینگونه نبود یک عده دشمن با چتر آمده باشند در جامعه و داستان کوی دانشگاه را رقم بزنند! یک بخش از تقصیرها منتسب به همین جریان همفکرهای ما و جریان اصولگرا و انقلابی است. چرا که اینها هم با بی‌سلیقگی، با بی‌تدبیری و بی‌دقتی و بعضا هم بودند کسانی که واقعا چنین تفکرات غلطی را داشتند که هنوز هم می‌بینید وجود دارند. اینها مخاطب را به این جمع بندی رسانده بودند که این اتفاقات زیر سر اینهاست. طرف مقابل هم افرادی بودند که با مهارت می‌توانستند از این فرصت‌های سیاسی استفاده کنند. آقای خاتمی در این فضا کارش را شروع کرد.


جامعه آمده بود رای داده بود رفته بود و همه برگشته بودند سر کارهایشان و تنها جایی که این مناقشات انتخابات دوم خرداد سال 76 روزانه در آن زنده می‌ماند، دانشگاه است که هر روز این حرف‌ها تکرار می‌شود و در واقع دو لبه گسل اجتماعی که یکی هشت میلیون شد و دیگری بیست میلیون و با یکدیگر بر سر تعریف و چگونگی آزادی‌های اجتماعی و مسائل دیگر اختلاف داشتند. در دانشگاه با یکدیگر سایش داشتند.


* گفتید بعد از دوم خرداد، دو جریان به دو لبه گسل تبدیل شدند، تکانه‌های این گسل از کجاها بود؟


- سایش بین دو جریان فکری رفته‌رفته منجر به این شد که سخنرانی‌هایی که بعضا در دانشگاه گذاشته می‌شد، از سوی جریان منتسب به حزب‌الله تحمل نشود، البته بخشی از آن را حق داشت چون ساختارشکنی‌های طرف مقابل بسیار جدی و زیاد بود و از بحث دفاع مقدس و انقلاب هم عبور کرده بود و تعریض‌هایی که می‌زد دیگر به مبانی دینی و ائمه و قرآن و ... بود. آقای سروش واقعا حرف‌هایش این مدلی بود یعنی در مقالات و کتاب‌هایی که بعدا منتشر کرد، مانند «قبض و بسط تئوریک شریعت» «بسط تجربه نبوی» در اینها حرف هایی که میزد عملا جهان شمولی و عبور آموزه‌های دینی از محدودیت‌های زمان را زیر سوال می‌برد و حرفش در مقالات و کتاب‌هایش این بود که اگر پیامبر دستوراتی دارد و اگر قرآنی نازل شده، این دستورات مربوط به 1400 سال پیش است و لزومی ندارد الان به این چهارچوب‌ها پایبند باشیم. دانشجویانی که پیشینه مذهبی و اعتقادات دینی داشتند تحمل چنین سخنانی برایشان قابل تحمل نبود. اما رهبر معظم انقلاب آن زمان تاکید داشتند بچه‌ها در این فضاهای غبارآلود وارد نشده و مراسم رقبای خودشان را برهم نریزند.


یعنی فضای دانشجویی شاهد یک سری مراسم از سوی طرفداران دولت با گفتمان آزادی اجتماعی بود مطالبی را بیان می‌کنند و که یک عده می‌آیند و این فضا را برهم می‌زنند و هر روز بر این فضا دمیده می‌شود؛ یعنی آن دو قطبی همواره زنده نگه‌داشته شد. اینگونه که یک بخش اکثریتی در دانشگاه‌ها می‌خواهند آزادی اجتماعی و توسعه سیاسی را ترویج کنند و بخش اقلیتی که ابزارهای نظامی و ... دستشان هست و منطقی هم برای گفت‌وگو ندارند، می‌خواهند این فضا را بر هم بزنند. این واقعیت نبود، اما چنین چیزی در ذهن مخاطب ته نشین شد و متأسفانه جامعه دانشگاهی و بخشی از مردم اینگونه فکر می‌کردند.


* درباره قتل‌های زنجره‌ای بگویید. این قتل‌ها چگونه شکل گرفت؟


- درگیری‌ها در دانشگاه آنقدر ادامه پیدا کرد که به افشا شدن قتل‌های زنجیره‌ای در وزارت اطلاعات منجر شد. اینها که افشا شد، فرد دیگری کنار همه تصویرسازی‌ها درباره انصار حزب الله و بعضی علمای قم مطرح شد به عنوان چهره و نماد خشونت‌باری که مقابل توسعه سیاسی مد نظر آقای خاتمی ایستاده و دست به قتل‌ می‌زند و شد سعید اسلامی که به سعید امامی معروف بود. این نمادسازی تا آنجا پیش رفت که بعد از آن هر فردی مخالف جریان اصلاح‌طلبان سخنی می‌گفت، اینگونه القا می‌شد که اینها آدم‌های سعید امامی هستند حال آنکه ممکن بود فرد مذکور هیچگاه سعید امامی را ندیده باشد.


* از قائله 17 تیر دانشگاه تهران بگویید، موضوع چه بود؟


- در بحبوحه مسائل دوم خردادی، مجلس پنجم شورای اسلامی طرح اصلاح قانون مطبوعات را در دستور کار قرار داد. به دنبال آن روزنامه سلام که منتسب به موسوی خوئینی‌ها و دبیرکل مجمع روحانیون مبارز بود، نامه‌ای را منتشر کرد با این مضمون که طرح اصلاح قانون مطبوعات هم از جمله طرح‌های سعید امامی و عامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای و از فرماندهان مقابله با جریان توسعه سیاسی و آزادی‌های اجتماعی آقای خاتمی است.


انتشار این نامه باعث شد شانزدهم تیر با شکایت وزارت اطلاعات، دادستانی وقت روزنامه سلام را تعطیل کند. روز 17 تیر که فکر کنم پنجشنبه بود، حدود 150 نفر از دانشجویان دانشگاه‌ تهران به دعوت انجمن اسلامی جلوی دانشکده فنی در اعتراض به بسته شدن روزنامه سلام، تجمع کردند و حرکت کردند به سمت سردر دانشگاه و یک تعداد شعارهای رادیکال هم داده شد و تحصن بدون هیچ مشکلی تمام شد.


تجمع 17 تیر دانشجویان دانشگاه تهران به خودی خود هیچ موج اجتماعی و سیاسی نداشت و دانشجویان به خوابگاه‌ها و خانه‌هایشان رفتند. شامگاه پنجشنبه 17 تیر، یعنی شب حادثه 18 تیر، به کوی دانشگاه حمله شد. آن زمان آقای دکتر داوود سلیمانی معاون دانشجویی دانشگاه بود.



* از روز 18 تیر چقدر می‌دانید؟ بالاخره حمله کنندگان به دانشجویان چه کسانی بودند؟


- درباره اینکه چه کسانی به دانشجویان حمله کردند، چند تئوری را می‌توان مطرح کرد. یک تئوری افراد خاص سیاسی جریان راست و اصولگراست که می‌گویند گردانندگان اصلی پروژه‌های سیاسی - امنیتی دولت آقای خاتمی، یعنی حجاریان به علاوه علی ربیعی (وزیر کار و رفاه اجتماعی حال حاضر)، -یا همان عباد که ان زمان چهره امنیتی بود- بودند و آن حمله کنندگان عوامل اینها بودند که آمدند دانشجوها را مورد ضرب و شتم قرار دادند. این یک تئوری است. یعنی خودشان حمله کردند و خودشان هم بهره برداری کردند.


یک تئوری هم منتسب به ضد انقلاب و رادیکال جریان چپ و اصلاح‌طلب است که می‌گویند آدم‌هایی که ریختند بخش‌هایی از بدنه امنیتی – نظامی کشور بودند و با دستور و طراحی شده این کار را انجام دادند. که فضای حاکم بر افکار عمومی و دانشجویان در مقطع حادثه کوی دانشگاه بعد از 18 تیر این تئوری بود.


تئوری سومی هم هست که می گوید حجاریان و دوستانش این را ساماندهی نکردند، کشور و حاکمیت هم دستی در کار نداشته، بلکه یک عده آدم‌های خودسر بودند که دغدغه‌ها و نگاه‌های تحدید کننده آزادی را داشتند، یعنی از خط و ربط دولت و حرف‌هایی که توسط خاتمی و حامیانش زده می‌شد، خوششان نمی‌آمد و آنها را مخل کارکردهای انقلاب می‌دانستند و خودسر و بدون هماهنگی و اینکه دستور از کسی بگیرند وارد عمل شدند که من خودم قائل به این تئوری هستم. چرا که هر فردی که از کمترین عقلانیتی برخوردار بود می‌دانست این حرکت به ضرر انقلاب تمام می‌شود. پس این آدم‌ها عاقل انقلابی نبودند از طرف دیگر هم آنقدر بسترهای تحریک وجود داشت که نیازی به ورود مستقیم افرادی چون حجاریان نباشد. ضمن اینکه اشرافیت امنیتی هم به آنان این اجازه را نمی‌داد.


* پس به نظر شما این آسیب شناسی باید چگونه باشد که امکان تکرار دوباره آن از بین برود؟


- به نظرم این حادثه تلخ به آسیب شناسی اجتماعی نیاز دارد. برخی اشخاص دغدغه‌مند و طرفدار ارزش‌های انقلاب هستند. اما ممکن است بخش‌های رادیکالی هم میان آنان وجود داشته باشد که چنین اتفاقاتی از آنان سر بزند. کما اینکه در قضیه اشغال سفارت انگلیس اتفاق افتاد.


پس یک فایل آسیب شناسی اینجا باز می‌شود که چرا این اتفاق می‌افتد و همینجا می‌توان جوابش را داد، اینکه در فعل و انفعالات اجتماعی و تحولات سیاسی عنصر صبر بسیار مهم است.


ادامه این گفت‌وگوی سیاسی را روزهای بعد در همین صفحه بخوانید.


گفت‌وگو از معصومه رضاییان - فائزه سادات پاکزاد


انتهای پیام/


انتهای پیام/

ارسال نظر
قالیشویی ادیب