تاثیر اندیشهاسلامی در ناحیه پیشفرضهای علوم اسلامی است/ علم قوی نتیجه پیشفرضهای محکم
گروه فرهنگی خبرگزاری آنا؛ دکتر خسرو باقری نوع پرست، استاد دانشگاه تهران در رشتههای فلسفه آموزش و پرورش، فلسفه شناخت و روان و تربیت دینی است. وی درجه دکتری در فلسفه تعلیم و تربیت را از دانشگاه نیو ساوت ولز استرالیا، دریافت کرد و هم اکنون در دانشکده روانشناسی، علوم تربیتی و الهیات دانشگاه تهران مشغول به تدریس است. در زیر گفتوگوی ما با این استاد را با محوریت تاملی در ایده دانشگاه می خوانید.
*برای شروع بحث بهتر است بگویید چطور میتوانیم به علوم انسانی اسلامی دست یابیم؟ آیا اساسا این خواسته ای دست یافتنی است؟
دانشمندی که میخواهد در عرصه تجربی کار کند از وجهی ارتباط با تجربه دارد و از طرفی یک ساختارهای ذهنی هم دارد که از طریق آن به فرضیه پردازی میپردازد. ما نمیتوانیم تنها با مشاهده به دانش تجربی برسیم بلکه باید ذهنمان هم ساختار درستی برای فرضیه پردازی داشته باشد.
فرضیه پردازی احتیاج به پشتوانههایی دارد و پیشفرض هایی برای تحقق آن لازم است، اینجا و در این بخش است که دانشمندان با هم تفاوتهایی خواهند داشت و مسیرشان با هم فرق خواهد کرد. حالا اگر علوم انسانی اسلامی معناداری هم اگر بخواهد وجود داشته باشد فقط در این محدوده خواهد بود.
یعنی باید به پیشفرضها و مبانی رجوع کنیم. یعنی باید در ژرف و بنیادی ترین مفاهیم که بنیادین هستند مفاهیم دینی را ورود دهیم.
*جهت مثال یک نمونه از این ورود مفاهیم اسلامی به مبادی علوم انسانی را ذکر بفرمایید.
برای نمونه در علم جامعه شناسی؛ قبل از هر چیز باید پرسید، اساسا جامعه چیست؟ آیا جامعه حاصل جمع افراد است یا ذاتی مجزا و قائم به خود دارد؟ اینها سوالاتی فلسفی هستند و یک دانشمند که میخواهد بیاید و کار تجربی بکند بعضی پاسخ ها به این سوالات را پیش فرض میگیرد، حال آنکه دانشمند خودش میفهمد این مبانی چه هستند و بصورت مستدل آنها را میپذیرد و یا بدون دلیل و برهان قبول کرده و با همین پذیرش به مراحل بعد ورود میکند.
همانطور که عرض شد مبادی و مبانی روی نوع فرضیه پردازی فرد، تاثیر خواهند گذاشت ولی در آزمودن تجربی اش دیگر باید رفت به عالم تجربه و این دیگر کاری به مبادی اسلامی و غیر اسلامی ندارد چرا که با fact (امر واقع) مواجه هستیم و دیگر از مرحله مبانی گذشتهایم.
برای همین است که ما قائلیم تاثیر اندیشه اسلامی میتواند فقط در ناحیه پیشفرضها باشد. نه اینکه جایگزین یافتههای تجربی بشود، چون برخی گمان میکنند ما بجز مبادی میتوانیم علوم دینی محض هم داشته باشیم.
*اگر ممکن است این ورود در پیشفرض ها و تغییر در مبانی را بیشتر توضیح دهید.
ماهیت انسان چیست؟ شما ماهیت انسان را از طریق علمی که نمیتوانی پیدا کنی، این یک نگرش فلسفی است. البته این ادعا هم استدلال خودش را دارد.
حال اگر شما نگرش انسان شناسیتان «الف» یا «ب» باشد همین نگرش تاثیرات زیادی بر نوع فرضیه پردازی شما میگذارد، مثلا اینکه شما رفتار انسان را همیشه پاسخی به محرکها ببینید یا او را حیوان ناطق یا او را مخلوقی تنها ببینید و تعریف کنید یا .... همین تعریب می تواند در ارائه نظریه و مسیر علمیتان تاثیر بگذارد.
عالم علم اساسا عالم متکثر است یعنی نظریات مختلف باید وجود داشته باشد و الان هم وجود دارد. شما در علوم انسانی می بینید که نمیتوان محکم و متقن گفت نظریه ای کاملا درست و صحیح وجود دارد و نظریات هم برمیگردند به همان پیش فرضهای که گفته شد. درواقع ما میان مسابقه ای در نظریهها قرار گرفتهایم.
نظریهای ماندگار میشود که بتواند مستدل ظاهر شود و پاسخ هایی قوی به ایرادات داشته باشد. روند نظریات مانند یک مسابقه دو است. ابتدا همه حاضرند و در طی مسیر تکتک حذف میشوند و کم نقص و جامع ترینشان در آن میان خواهد ماند.
*چه نسبتی میان جامعیت در یک نظریه و علوم انسانی اسلامی است؟
شما اگر پیش فرضهایتان قویتر باشند نظریه و علم مورد نظرتان نیز قویتر خواهد شد.
برای نمونه همین اکنون ما در روانشناسی نظریات متعددی داریم که هر یک تا حدودی درست است اما هیچکدام نیست که درست و دقیق؛ و به معنای مطلق باشد.
من در این باره در کتاب هویت علم دینی(انتشارات سازمان انتشار) به تفصیل حرف زدهام و مخاطبین میتوانند برای تفصیل و شرح بیشتر به آن کتاب مراجعه کنند.
*چطور میتوان وضعیت دانشگاه های کنونی را تغییر داد و آیا برگزاری نشست می تواند اوضاع را سامانی ببخشد؟
به نظر بنده دور هم نشستن دانشگاهیان بسیار مهم است. اصلاح دانشگاه یک دستور نسیت که از بالا و در ساختار اداری ابلاغ شود و نشست هایی مانند نشست دانشگاه ایرانی پاسخی به آن ابلاغ باشند.
بلکه یک مقدار از مشکل زمانی حل می شود که دانشگاهیان با یکدیگر گفتگو داشته باشند. همین گفتگو میتواند ابواب جدیدی را پیش رویمان قرار دهد و راهگشا باشد و اولا مشکلات را روشن کرده و در ثانی به رفع آن فکر کنیم.
دانشگاه و دانشگاهی اساسا یک قشر فرهیخته است و بخشی از مشکلاتشان با تفاهمها و گفتگوها حل خواهد شد و صرفا بخشنامه ای نیست.
البته جهت اصلاح دو بخش داریم؛ بخش ساختاری و بروکراتیک و اداری و بخشی مربوط به خودآگاهی جامعه دانشگاهی است. نشست هایی برای گرد هم آیی اساتید می تواند در زمینه خود آگاهی بسیار مفید واقع شود.
من پیشنهاد می کنم در همان حین که به گفتگوی اساتید و دانشگاهیان توجه میکنیم به گفتگوی بخش اجرایی و اداری و ساختاری نیز بیندیشیم و مشکل را به صورتی زیرساختی در گفتگوها مورد کنکاش قرار دهیم.
متاسفانه باید گفت گوش دستگاه اجرایی و اداری و ساختار به حرفها و نظرات اساتید بدهکار نیست و همین مهمترین شکاف و معضل دانشگاه کنونی ما بشمار میرود. وزیر علوم باید با اساتید درموضوع چیستی دانشگاه نشست داشته باشد. تا زمانی که دانشگاه و دانشگاهی یک امر ابلاغی و دستوری دانسته شوند دیگر نباید و نمیتوان توقع داشت و پرسید: چرا دانشگاه های ما محصول بخصوص و مطلوبی ندارند.
گفتوگو: محمدرضا زمانی خطیبی
انتهای پیام/