شخصیتهای ماندگار مرد درکمدی تلویزیونی
به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا از روزنامه شهروند، بهواقع اگر الگوی نقشآفرینی در درام را نوعی قدرت درونی برای تبلور بیرونی احساسات بدانیم و منشأ اجرا را از درون به بیرون ارزیابی کنیم اما این قاعده در اجرای نقشهای کمدی، ساختاری متفاوتتر دارد، زیرا بازیگر در ژانر کمدی ایرانی، اغلب با بداههپردازی و خلق لحظهای کمدی در کلام و با استفاده از دیالوگ سروکار دارد، مگر در فیلمنامههایی که کمدی برمبنای موقعیتها شکل میگیرد و نه کلمات. البته در فیلمنامههای کمدی موقعیتمحور هم استثناهایی وجود دارد و برخی بازیگران میتوانند در دل مناسبات و موقعیتهای خندهآفرین، بداهههای خود را اجرا کنند که در این زمینه میتوان به اکبر عبدی اشاره کرد.
از این وجه کمدین متکی بر بداهه، گاه در لحظه و مکثی کوتاه، امتیاز هنری خاصی را پدید میآورد که در عین هویت بخشیدن به ساختار اثر، خود بازیگر را هم دارای جایگاهی متمایز میکند. در عین حال یک افه گویشی یا حرکتی هم میتواند به فرهنگ رفتاری گفتاری خاصی در هر ٢وجه مثبت و منفی آن منجر شود که برآیندش تداوم کاراکتر در ذهن مخاطب است، بهگونهای که بازیگران چنین نقشهایی را در حافظه تاریخی مخاطب بهعنوان یک مدل- الگو در کمدی مطرح میسازند که در این زمینه میتوان به مسعود شصتچی اشاره داشت.
از سوی دیگر تداوم و اصرار بر یک سبک رفتاری، افه بیانی یا تغییرات چهره برای بازتاب حس لحظهای کاراکتر یا تلاش ناهشیار در ادامهدادن به یک ساختار مشخص بدون ایجاد گرههای خلاقانه جدید، به وازدگی جامعه نسبت به بازیگران منجر میشود؛ در این زمینه میتوان مهران غفوریان را مثال زد که با اصرار در دنبالهسازی غیرمنطقی بر زیرآسمان شهر اعتبار حرفهای خود در کمدی تلویزیونی را به حراج گذاشت.
همچنین میتوان استفاده از بازیگران تثبیتشده درام در مجموعههای کمیک را بهعنوان یک اتفاق ویژه هنری برای آن بازیگران درنظر آورد که اگر بهدرستی مدیریت نشود میتواند چهره حرفهای آن بازیگر را به مرور زمان مخدوش سازد.
بهعنوان مثال میتوان پرویز پرستویی را بهعنوان نمونهای مثبت از چنین تجربهای درنظر آورد. بازیگری که در نقشهای کمدی در سینما درخشید اما نگذاشت در این ورطه به کلیشه افتد و بهدرستی مسیر بازیگری خود را به همان سمتی هدایت کرد که در آن درخشیده بود.
از سوی دیگر هم میتوان حضور فتحعلی اویسی در آثار کمدی را مثال زد که اگرچه در ابتدا جذاب مینمود اما هرچه بر وسعت ایفای چنین نقشهایی در کارنامه این بازیگر افزوده شد، کیفیت اجرایش کاهش یافت و وی را به جایی رساند که نه بازیگر مطرح نقشهای درام در دهه ٦٠ را یادآور بود و نه بهعنوان یک بازیگر کمدی شناخته میشد.
در این نوشتار با توجه به فرا رسیدن عید نوروز به برخی از تیپ-کاراکترهای نمونه و شاخص ژانر کمدی اشاراتی خواهیم داشت و نقاط عطف کار بازیگران در اجرای این نمونهها را ارزیابی میکنیم.
محسن (اکبر عبدی- بازم مدرسم دیر شد/ سال تولید ١٣٦٣)
آنچه هنرنمایی اکبر عبدی را در مجموعه بازم مدرسم دیر شد وجوه بارزی میبخشد، هنر اجرای این بازیگر از تیپ نوجوانی بازیگوش و در عینحال تنبل است که هیچ گاه بهموقع سر کلاس درس خود حاضر نمیشد. جنبههای تربیتی و پیامهای اخلاقی این مجموعه سبب شد تا نوع برخوردهای ٢بازیگر مرحوم یعنی مهین شهابی و اسماعیل داورفر در نقش والدین محسن با فرزندشان بهعنوان یک الگو برای جامعه آن دوران محسوب شود.
اسد خمارلو (رضا بابک- آرایشگاه زیبا/ سال تولید ١٣٦٩)
«آرایشگاه زیبا» بیشک اتفاقی خوب برای بازیگری چون رضا بابک پس از صداپیشگی در مجموعه عروسکی «خانه مادربزرگه» بود. ارتباط مناسب بازیگر با نقش و دریافت درستی که از اندازههای حسی شخصیت و نوع ارتباط وی با آدمهای پیرامونش داشت سبب شد تا مخاطب آن زمان رضا بابک را در نقش اسد خمارلو باور کند. باوری که ناشی از اجرای دقیق بابک از حسوحال پیرپسری است که هنوز هم با مادر و پدر خود زندگی میکند و رفتارش البته تا سه قسمت پایانی بیش از آنکه بیانگر اراده و استقلال او باشد تحت سیطره تصمیمات مادرش است.
رضا صباحی (زندهیاد خسرو شکیبایی- خانه سبز/ سال تولید ١٣٧٥)
تجربه بازی در خانه سبز ریسکی بزرگ برای خسرو شکیبایی بود. بازیگری که با حمید هامون قلب مخاطبان ایرانی را تصاحب کرده و به بازیگری مطرح بدل شده بود. از اینرو حضور در مجموعهای کمدی آن هم پس از ایفای نقش حمید در فیلم هامون یک ریسک خطرناک برای وی و کارنامه بازیگری وی در آینده به شمار میرفت.
اما مجموعه ۲۴قسمتی «خانه سبز» با آن فضای صمیمی، وکیلهای دوستداشتنی، مناسبات انسانی اصیل و عاشقانه، بازیهای خاطرهساز، فیلمنامه حسابشده و کارگردانی دقیق خاطره بزرگی از تلویزیون را در ذهن ما شکل داده و بیشک در شکلگیری این خاطره، نقش زنده یاد خسرو شکیبایی غیرقابل انکار است. صحنههای بسیاری از بازیهای او را میتوان مثال زد که همچون یک کلاس درس برای شیفتگان بازیگری است. صحنههایی که با لحن خود هم حس مهر را به همسرش عاطفه منتقل میکرد و هم نوعی پرسشگری معترضانه لطیف را به رخ میکشید. بازی بدن او و همگامسازی فکورانه حرکت دست با تکانهای سر و لحن بیان که تنش و چالش درونی شخصیت را در بیان یک ایده و مفهوم نشان میداد، بهیادماندنی است و نمیتوان آن حرکت شکیبایی را در حالتی که اوج آوایی بلند و تنشگونهای بر صدایش حاکم بود، از خاطر برد و از حرکتهای مداوم دستها و نگاههایش که هیجان مضاعف وکیل سرزنده (رضا صباحی) را در بیان رمز نشاط زندگی یا همان رنگ روح زندگی به عاطفه منتقل میکرد، غافل شد. طنازی و جدیت بهعنوان دو لبه روانشناختی شخصیت صباحی آنچنان در هم ادغام شد که مخاطب با تماشای چندباره مجموعه از این ترکیب حسی میان جدیت و وقار یک مرد ایرانی و درعین حال نکتهسنجی و شوخطبعیاش به وجد میآمد و با حالات حسی شخصیت در غمها و شادیهایش همراه میشد.
عموی هژیرها (مهران غفوریان- این چند نفر/ سال تولید ١٣٧٨)
تیپ تمامعیار عموی خوشمشرب و البته کمی بهانهگیر، فرصتی مناسب را در اختیار مهران غفوریان قرار داد تا با هنری که در آن دوران هنوز به ورطه تکرار نیفتاده بود، جذابیتی مضاعف را بر مجموعه نسبتا موفق این چند نفر ببخشد. این حضور آنچنان تعیینکننده بود که بهعنوان یکی از ارکان خلق جذابیت دستمایه بازسازی موقعیتهای کمیکی از تقابل و رویارویی هژیرها با عمویشان شد.
بهروز پیرپکاجکی (مهران غفوریان- زیرآسمان شهر/ سال تولید ١٣٨٠)
نقش بهروز با بزرگنمایی از فعالیتهای خود به همسایهها بسیار خواستنی بود و ترکیب موفقی با خشایار مستوفی ایجاد کرد. نقش در گذر زمان به دلیل همین ماهیت درونی ماندگار شد و مهران غفوریان چنان در پیله تنومند نقش بهروز فرو رفت که نتوانست در دیگر نقشهای محوله در سینما و تلویزیون از آن در ذهن مخاطب آشنازدایی کند و چهره بازیگری خود را همچنان با گذشت ٢ دهه در حصار این نقش میبیند.
خشایار مستوفی (حمید لولایی- زیرآسمان شهر/ سال تولید ١٣٨٠)
آنچه در بندهای بالا درباره مهران غفوریان گفته شد در مسیر معکوس آن برای حمید لولایی اتفاق افتاد. به واقع بازی در نقش خشایار مستوفی اگرچه چهره بازیگری حمید لولایی را نزد مخاطبان بیش از قبل تثبیت کرد اما در روند انتخاب نقشهای این بازیگر تأثیر منفی نگذاشت و لولایی توانست در طول سالها فعالیت در تلویزیون نقشهای خوبی در مجموعههای ماندگار کمدی ایفا کند.
خشایار مستوفی یکی از این نقشها بود که از تغییرات اجزای فیزیکی دهان بهگونهای بهره برد که گاه در نقشآفرینیهای خود اسیر مولفههای آشنای این نقش میشد.
آقای کاووسی (فتحعلی اویسی- بدون شرح/ سال تولید ١٣٨١)
تا پیش از بازی در بدون شرح، عموما بهعنوان بازیگری توانا در فیلمهای درام و اغلب به نقش منفی شناخته می شد و شاید کمتر کسی فکر میکرد فتحعلی اویسی با درخشش در نقش مدیر مسئول یک نشریه نهچندان مطرح و نوپا که تلاش دارد تا خود را از زردی و بیمایگی نجات بخشد، بتواند تصویری جدید و همدلبرانگیز از خود نشان دهد اما این اتفاق که میتوانست اویسی را در مقام بازیگری باقابلیت در ایفای نقشهای گوناگون تثبیت کند، در نهایت وی را به جاده لغزنده کمدیهای ضرباهنگی و نازل رساند.
داود برره (جواد رضویان- پاورچین/ سال تولید ١٣٨٢)
جواد رضویان بدون اغراق ناجی هنری مجموعه پاورچین است، زیرا با ورودش، سیر روایت از سکون و رکود به یک روانی و شیوایی رسید و با ایفای کاراکتر داود یک نقش منفی کمیک را به زیبایی و با شیوهای جذاب برای مخاطب اجرا کرد.
صحنههای تقابل داود و فرهاد ازجمله نقاط ثقل اجرای رضویان بهشمار میرود و البته این بازی درخشان تاثیر چندان مثبت کاری برای وی نداشت و پس از پاورچین، بیشتر با تلاشی ازسوی رضویان روبهرو شدیم که سعی داشت الگوی اجرای نقش داود را بر مختصات دیگر نقشآفرینیهایش هم حاکم کند اما بیمایگی و ساختار نازل آثار حتی امکان نزدیکشدن به سایه داود را از جواد رضویان گرفت.
بامشاد (رضا شفیعیجم- نقطهچین/ سال تولید ١٣٨٣)
از همان ساعت خوش و خلق تیپ کارآگاه درک، تواناییهای شفیعیجم در تیپسازی بر همگان آشکار شد و وقتی این بازیگر با پیشینهای از نقشآفرینیهای ممتاز بهعنوان یک ناجی هنری وارد مجموعه نقطهچین شد، از آوازخوانی و البته رفتارهای تاحدودی نمکین و بچهگانه برای پرورش نقش بامشاد بهره برد و بدینگونه فضای راکد نقطهچین را شور و حالی دوباره بخشید.
گشتاسب (مجید صالحی- کوچه اقاقیا/ سال تولید ١٣٨٣)
از ابتدای ورودش به مجموعه با نت آهنگین و زنگ صدایی متشابه با دوبلور آلن دلون و نیز تاکید بر تکیه کلام پول ببیتی فراوون خود را در دل مجموعه جای داد و صحنه مرور زندگیاش بر متن آهنگین آواز مشهور خواننده ترک از سکانسهای دیدنی حضور صالحی در مجموعه به شمار میرود.
ماشاءالله مرزوقی (حمید لولایی- خانهبهدوش/ سال تولید ١٣٨٣)
کاسب سادهدل و اهل حرام و حلالی که مسیر زندگیاش را بر پایه برخی رفتارهای خارج از قاعده همچون تعویض پیاپی شغل قرار داده و البته با وجود شرایط بد مالی جوهره انسانیتش را فراموش نکرده، فرصت مناسبی برای حمید لولایی بود تا خود را از حصار نقش خشایار بیرون بیاورد و البته گاه ناخودآگاه برخی از افههای گویشی یا حرکتی وی شبیه خشایار میشد.
کامبیز باغی (رضا شفیعیجم- جایزه بزرگ/ سال تولید ١٣٨٤)
شخصیت کامبیز با نوعی نگاه کودکانه به جهان اطراف، بهترین موقعیت را برای شفیعیجم به وجود آورد تا از دل تناقضات تیپیک مستقر بر نقش، یک شخصیت جذاب را خلق کند که نهتنها آنگونه که مینمایاند منش لمپنیستی را بر پیکره رفتاریاش به همراه ندارد، بلکه معرفتی نهانی را در برخی از سکانسها نشان میدهد که البته این سبک رفتاری وقتی در تقابل با ماهیت درونی وی و همان رفتارهای کودکانهاش قرار میگیرد (از جمله کلهای که به آقای مقدم میزند و توجیهش خواستگاری وی از ملیحه است) لحظههای نابی را میآفریند.
هاشم اگزوز (سیروس گرجستانی- متهم گریخت/ سال تولید: ١٣٨٤)
بازیگر کارکشتهای چون سیروس گرجستانی با ایفای نقش در متهم گریخت تولدی دوباره یافت و امکان خوبی را برای نقشآفرینیهای دیگر در آثار برجستهتر به دست آورد. گرجستانی با شناخت درست ویژگیهای درونی هاشم و نوع نگاه وی به جهان پیرامونی که با نوعی سادگی، صفا و صداقت همراه بود، تصویر یک مرد ایرانی را بیکموکاست بازنمایی کرد؛ مردی که جوهره معرفت را از دست نداده و حتی سختیهای زندگی، او را از درستی و پاکی دور نمیسازد.
کیانوش استقرارزاده (سیامک انصاری- شبهای برره/ سال تولید ١٣٨٤)
روزنامهنگار آرمانگرا و اخلاقمداری که به ناکجاآباد برره تبعید میشود، با نوعی هنجارگرایی در محیط انسانی برآمده از ناهنجاریها، تناقضی تیپیک ایجاد کرد که بهعنوان عنصر خلق جذابیت، دستمایه پیریزی بنای روایت شد. کیانوش از طریق بهرهگیری از داشتهها، آگاهیها و تواناییهایش، تلاش موثری را در حاکمسازی تعقل بر رفتارهای بررهایها به کار گرفت و این کار ویژه اجتماعی به زیبایی توسط انصاری اجرا شد.
شیرفرهاد (مهران مدیری- شبهای برره/ سال تولید ١٣٨٤)
بازی تماشایی مدیری در نقش شیرفرهاد دارای نقاط ثقلی چون سکانسهای عشقورزی او به لیلون و البته گذران دوره اجباری است و نوعی شیطنت ملموس همواره این شخصیت را همراهی میکند و منشوروش متغیر شخصیت بهخوبی توسط مهران مدیری به مرحله اجرا رسیده است.
یاور طغرل (محمدرضا هدایتی- شبهای برره/ سال تولید ١٣٨٤)
بالانس شخصیت یاور در پاندولی از مایی اولیه و عجز و ناتوانی در مواجهه با ناهنجاریهای رفتاری بررهایها، فرصت مناسبی را در اختیار محمدرضا هدایتی قرار داد تا با تواناییهایش در تجسم ویژگیهای درونی نقش در قالبی باورپذیر برای جامعه، یاور را به شخصیتی تعیینکننده در معادلات کمیک شبهای برره تبدیل کند.
نظام دوبرره (هادی کاظمی- شبهای برره/ سال تولید ١٣٨٤)
ایفای شخصیت نظام دوبرره که در فضایی توهمی و با خرزوخان تبادلنظر دارد، هادی کاظمی را بهعنوان بازیگری قابل در تیپسازی و تنظیم موازنه حسی- تکنیکی در فرآوری نقش مطرح کرد و ویژگی منفی اعتیاد که وی را به فردی بیقید و لاابالی بدل کرده بود به خوبی توسط کاظمی اجرا شد.
قلمراد (رضا شفیعیجم- باغ مظفر/ سال تولید ١٣٨٥)
خلق یک تیپ منحصربهفرد که معجون و ترکیبی از دیگر تیپآفرینیهای شفیعیجم بهشمار میرفت و علاوه بر آن یک بلاهت و منفعتطلبی را بر قالب نقش حاکم کرده بود، باز هم تواناییهای بالای این بازیگر را در ایفای نقشهای اینچنینی نشان داد و لحظهای که با لحنی متغیر و بسیار شمرده، آموختههای خود از یک فیلم سینمایی را بهعنوان پایهای برای بیان علاقه به سحرناز، در حضور کامران بیان کرد ازجمله نقاط عطف اجرای او در باغ مظفر به شمار میرود.
آقای بردبار (نادر سلیمانی- باغ مظفر/ سال تولید ١٣٨٥)
بیشک نقش آقای بردبار تولد دوبارهای برای نادر سلیمانی بود؛ نقشی که با تکیه کلام «تو غلط میکنی» جذابیتهای خاصی را بر فضاهای کمیک اثر بخشید و البته آن سرخوشی و بیخیالی ملموسی که در محیط اداری داشت، انسجام موقعیتهای کمیک اثر را در حد قابلقبولی ارتقا میداد.
ناصر (رضا عطاران- ترش و شیرین/ سال تولید: ١٣٨٦)
شخصیتی که تمامی صفات منفی را درون خود داشت با زیرکی عطاران به شیوهای دیدنی اجرا شد و نقشی که در ماهیت و چیستی خود میتوانست در نگاه اول یک وازدگی اجتماعی را به وجود آورد با مهارت اجرایی عطاران به برگ برنده ترشوشیرین تبدیل شد.
صابر پرور (حمید لولایی- بزنگاه/ سال تولید ١٣٨٧ )
پسر بزرگ اوس احمد که خود را بینیاز از مال دنیا نشان میداد اما در عینحال، میلی به تقسیم اموال پدر مرحومش میان خانواده نداشت، هرجا که لازم بود با ذکر خاطرهای از پدر، خود را بهعنوان یک فرد مورد وثوق نشان میداد و البته لحظاتی که میخواست به وضعیت نابسامان نادر اشاره کند، اعتیاد او را پیش میکشید (با به کار بردن لفظ خاص)، همگی در ظرافتی تمام توسط حمید لولایی اجرا شد.
آقا سیروس (مهران رجبی- سهدرچهار/ سال تولید ١٣٨٧)
آرایشگری که بسیار پایبند خاطرهها و رفاقتهاست، امکان مناسبی را در فضای کمیک «سهدرچهار» ایجاد کرد تا مهران رجبی بتواند با بداههگوییهای نابش، این نقش را دیدنی از کار درآورد. زوج سیروس و رحمان بسیار خوب با هم مچ شدهاند و رویاروییهای کلامی بیژن (علی صادقی) و سیروس (مهران رجبی) به ویژه در قسمتهای پس از فرار آنها، به خوبی کمدی کلام و موقعیت را پرورش داده و سادگی و صمیمیت سیروس بهدرستی در کنار فرزی و شیطنتهای بیژن نهاده شده است.
مسعود شصتچی (مهران مدیری- مرد هزارچهره/ سال تولید ١٣٨٧)
غم حاکم بر نقش، کاراکتر مسعود را در شمایلی هامونوار تداعیگر است و البته ظرف کمیک موقعیتهای پیشآمده برای مسعود، تصویر ماندگار نقش را در هنر اجرایی مهران مدیری ادغام کرده است. نقش از یک سیر منطقی در اوج و فرودهای زندگی بهرهمند است و مدیری از تمامی داشتههای تئاتری خود چون سکون در نگاه یا تغییر موقعیت لفظ از یک متهم به یک بازجو به خوبی بهره میبرد.
قزاقمندیان (علیرضا خمسه- مردهزار چهره/ سال تولید ١٣٨٧)
یک پدرخوانده ناب ایرانی که ادای دینی کامل به مارلون براندو بود و به خوبی تصویر درخشان خمسه در دهه ٧٠ را بازنمایی کرد و به نوعی تولدی دوباره در ژانر کمدی برای علیرضا خمسه بهشمار میرود.
بهرام (حسن معجونی- مسافران/ سال تولید ١٣٨٨)
اگر تنها بهعنوان یک فاکتور موثر و جاذبهافزا به فرم بازی حسن معجونی و نحوه ارسال گزارشهایش به کنفدراسیون توجه کنیم دلایل اهمیت مجموعه مسافران بیش از پیش نمود مییابد. معجونی با درک درست از نقش و رعایت همه قواعد حسی- تکنیکی برای به باور رساندن رفتارهای بهرام و پرهیز از اغراق در اجرا توانست بلاهت و فصاحت را بهگونهای توأمان در نقش لحاظ کند.
تقی تاکسی (آتیلا پسیانی- چاردیواری/ سال تولید ١٣٨٩)
استفاده درست از جذابیتهای لهجه برای خلق کمدی کلام، تصویری تازه از آتیلا پسیانی در نقش تقی تاکسی ارایه داد و تکیه کلام جذاب وی به جواد عزتی با مضمون «ناسلامتی شما معلمی» ازجمله سکانسهای ظریف و تماشایی اثر محسوب میشود.
نیما افشار (بهنام تشکر- ساختمان پزشکان/ سال تولید ١٣٩٠)
دکتر نیما افشار با بازی ماهرانه بهنام تشکر از عناصر قد و صدا بهخوبی در خلق کمدی موقعیت و کلام بهره میبرد. جدیت در هنگام فرورفتن در نقش یک روانشناس که یک صدای دورگه را بر نوع بیان شخصیت مسلط میکند، همچنین بیان همراه با ترس در مقابل ناصر و هر آنکه به نیما زور میگوید و بیان مردد همراه با استیصال در مواجهه با رفتارها و گفتارهای خانم شیرزاد ازجمله اوجهای حسی و تکنیکی نقش است که تشکر به خوبی از پس اجرای آن برآمد. تاکیدی که تشکر روی به کاربردن کلمه دکتر قبل از اسم نیما دارد نیز به خوبی ضعفهای درونی شخصیت روانشناس را نشان مخاطب میدهد.
صمد (حمید لولایی- نقطه سرخط/ سال تولید ١٣٩٠)
جدیت در عین طنازی و زندگی در حین بازی، دو تعبیری است که میتوان درباره نقشآفرینیهای حمید لولایی به کار برد. بهواقع آنچه وی را از بسیاری بازیگران طنز متمایز میکند، شکل صورت بسیار جدی و نقشآفرینیهای طنازانهای بود که در تناقض با این چهره قرار میگرفت و این ویژگی منحصربهفرد با استفاده از تغییرات چهره در موقعیتهای مختلف بهدرستی توسط لولایی به کار گرفته میشد. او با لحن صدای خاصی که قابلیت تغییرات متوالی به سمت دو لحن آوایی- کلامی کمیک یا غمبار را برایش ایجاد میکرد، توانست ایفاگر نقشهایی باشد که هر کدام با یک ویژگی رفتاری ـ روانشناختی یا خصیصههای گویشی ازجمله مکث کلامی بر یک حرف یا استوارسازی موقعیت خلاقه کمیک بر یک تکیهکلام بداهه ناب به یاد میآیند. آقا صمد در مجموعه «نقطه سر خط» یکی از همین نقشهاست که لولایی به زیبایی آن را ایفا کرد. نکته ویژه این نقش این بود که در یک ویژگی با ماشاءالله مرزوقی دیگر نقشآفرینی ممتاز لولایی همسان بود. موقعیت خانه به دوشی دو شخصیت در شرایط ویژهای که با آن درگیر شدند، البته در جزییات متفاوت بود. آقاصمد با اتفاقات غیرمنتظرهای روبهرو میشد که اصلا آمادگی رویارویی با آنها را نداشت. در شرایطی که قرار بود مراسم بلهبرون دخترش برگزار شود، بازنشسته میشد و بهدلیل پاسنشدن بدهی فرزین که ضمانتش را کرده بود، وامی را که مدتها منتظرش بود، از دست میداد. صمد حتی باید خانهای را که در آن نشسته بود، خالی میکرد و پیامد این اتفاقات غیرمنتظره، فشارهای مالی و روحی سنگین بر وی بود. مجموعه بهزیبایی مفهوم توکل بر پروردگار را از طریق نمایش روحیه مقاوم صمد به مخاطب عرضه میکرد و حمید لولایی نیز این شخصیت دوستداشتنی را با رفتارهای شیرین و دلپذیر خود در قلب مخاطب جای داد.
نقی معمولی (محسن تنابنده- سری مجموعههای پایتخت/ سال تولید ٩٤-١٣٩٠)
برخی شخصیتها در مجموعههای تلویزیونی به مرور و در بطن روایی جا میافتند و به قلب مخاطبان راه مییابند. نقی معمولی در سری مجموعه پایتخت واجد همین ویژگی است. شخصیتی که با دیالوگهای جذاب و نوع ارتباطگیری با خدا در پایتخت یک و نیز کلکلها و بدهبستانهای کلامی با همسرش هما، پسرخالهاش ارسطو، پدرش پنجعلی، شوهرخواهرش بهبود و فریده خواهرش توانست به جایگاهی بیبدیل در کمدی تلویزیونی دست یابد.
نقی معمولی چه در لحظههای مأیوسکننده زندگی و چه آنجایی که تلاش دارد تا با شوخ طبعی و مجادله حرف خود را به کرسی بنشاند، در ارتباطگیری با مخاطبان موفق است و همین نکته رمز ماندگاری نقی معمولی در ذهن مخاطبان را به غیر از کیفیت سری چهارگانه پایتخت است.
ارسطو عامل (احمد مهرانفر- سری مجموعههای پایتخت/ سال تولید ٩٤-١٣٩٠)
کمتر پیش میآید که زوجهای مردانه در مجموعههای تلویزیونی جواب دهند و ماندگار شوند اما پایتخت این قاعده را با رونمایی از زوج نقی ارسطو شکست.
ارسطو عامل شخصیتی جذاب و متمایل به خودنمایی و مهم نشاندادن خود است که فیلمنامهنویس مجموعه در سریهای ١ و ٢ پایتخت بیش از هر چیز بر علاقه وی به ازدواج بهعنوان نکتهای برای قوامدادن این نقش تأکید داشته است. مهرانفر بازیگر این نقش هم توانست در طول پخش ٤سری از این مجموعه زوایای مختلفی از این شخصیت و حالات وی را به مخاطب ارایه دهد که بهویژه در سری سوم پایتخت بازی وی دیدنیتر و بدهبستانهایش با نقی حرفهایتر اجرا شد.
زهتاب (جواد رضویان- در حاشیه/ سال تولید ١٣٩٤)
استاد اداکردن لهجههای عجیبوغریب در کمدیهای مهران مدیری، با نقش زهتاب، گوشهای دیگر از تواناییهای خود را در اجرای کلامی کمدی و نیز بازی با بدن و استفاده از دستها برای انتقال پیامهای خاص نقش رو کرد. رضویان در این نقشآفرینی با برخی تکیهکلامها مانند «آقایون داداشام» توانست خاطره بازی برجسته به نقش داود برره در پاورچین را برای مخاطبان زنده کند.
انتهای پیام/