دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری

وحشت و ملالت، روایتی از زندگی در قلمرو داعش

هفته‌نامه «تایم» نوشت: «آیمان» در شبی غیرمهتابی، از مناطق تحت تصرف داعش فرار کرد. وقتی او از آخرین خطوط می‌گذشت، نگهبانان داعشی به او شلیک کردند. وقتی به طرف مقابل رسید، سربازان عراقی نیز پیش از آن‌که به او اجازه دهند خود را به نقطه امنی برساند، دوباره به سمت او شلیک کردند.
کد خبر : 93259

به گزارش گروه رسانه‌های دیگر خبرگزاری آنا، روزنامه شهروند این گزارش را ترجمه کرده و ادامه داده‌است: مانند صدها‌ هزار از غیرنظامیان در عراق که توسط تروریست‌های داعش گیر افتاده بودند، او نیز قادر به ترک شهر کوچک حومه جنوب موصل که در آن زندگی می‌کرد، نبود. دو‌سال بعد از آن‌که نیروهای داعش، بخش‌های وسیعی از خاک عراق را تصرف کردند، عملیات نظامی برای بیرون راندن داعش از شهرهای عراق، به دلیل بن‌بست‌های سیاسی و صفوف ارتش عراق، با سرعت کندی پیش می‌رود. باتلاقی که عراقی‌های ساکن در مناطق تحت تصرف داعش در آن گرفتار آمده‌اند، به یک دو راهی دردناک می‌رسد: ماندن تحت حاکمیت و قوانین خفقان‌آور داعش یا قبول خطر برای عبور مرگبار به سمت قلمروی دولت مرکزی یا مناطق تحت حمایت کردها در شمال عراق.
آنهایی که در قلمروی داعش می‌مانند، باید با «حال» غم‌افزا و «آینده‌ای» بدتر از آن زندگی کنند. در اردوگاه «دباگا» برای مردم آواره که در نزدیکی «مخمور»، شهر شمالی عراق قرار دارد، مردان مجرد و خانواده‌هایی که به تازگی روستاهای جنوبی موصل که تحت کنترل داعش بود را ترک کرده‌اند، جهانی را توصیف می‌کنند که حتی اغلب زندگی روزمره اجتماعی در آن متوقف شده و اقتصاد نیز، از حرکت باز ایستاده است. آنها می‌گویند که نیروهای جهادی (تکفیری) کافه رفتن، سیگارکشیدن، استفاده از موبایل و ماهواره و تلویزیون را ممنوع کرده بودند و ساکنان، بدون شغل و منابع عادی سرگرمی- بدون اینکه گرفتار نیروهای جهادی بشوند- برای پیدا کردن چیزی که بتواند ساعات خالی آنها را پرکند، تقلا می‌کردند.


«آیمان» (که نام واقعی او و بعضی از جزییات زندگی‌اش، به منظور ایمنی خانواده‌اش از اقدامات تلافی‌جویانه داعش، تغییر داده شده است) مهندس شیمی، می‌گوید: «ما هیچ شغل یا کاری نداشتیم. باید در خانه‌های‌مان می‌نشستیم. اگر می‌خواستی بیرون بروی، باید ریش بلندی می‌داشتی. زنان که باید با پارچه مشکی کاملا پوشانده می‌شدند.» او می‌گوید تنبیه و مجازات افرادی که به هر نحوی، هرکدام از این قوانین را نقض می‌کرد، می‌توانست از پرداخت جریمه تا کتک خوردن و بدتر باشد.
او یک‌بار دیگر نیز فرار کرده بود و در‌ سال ٢٠١٤ چند ماه بعد از ورود داعش، خود را به ترکیه رسانده بود. او آپارتمانی را در استانبول پیدا کرده و دوباره به عراق بازگشته بود تا نقشه‌ای برای فراری دادن خانواده‌اش بکشد، اما داعش، محدودیت‌ها را برای محدوده تحت کنترلش بیشتر کرده بود و مانع خروج او از کشور شد. در ماه مارس، نیروهای عراقی، عملیاتی را برای آزادسازی روستاهای جنوب موصل انجام دادند و موفق شدند که بعضی از روستاها را بازگردانند، اما به خاطر شرایط جنگی، هزاران نفر از روستایی‌ها مجبور به فرار شدند. بعد از آن‌که نیروهای داعشی در ژوئن ٢٠١٤، وارد موصل و منطقه محصور شدند، آنها قوانین قرون وسطایی را برای حکومت خود وضع کردند. آنها، برج‌های مخابراتی تلفن را از بین بردند و دیش‌های ماهواره‌ها را مصادره کردند.


آیمان می‌گوید خانه آنها در نزدیکی مناطق کردستانی بود و به همین دلیل، موبایل‌هایشان، سیگنال‌های ضعیفی داشت. آنها برای مکالمات محرمانه‌شان روی پشت‌بام خانه می‌رفتند تا آنتن بهتری داشته باشند. آیمان می‌گوید: «اگر آنها صدایی را می‌شنیدند، به خانه‌تان می‌آمدند و به دنبال موبایل‌تان می‌گشتند. در این میان ممکن بود شما را بکشند یا نکشند. این تصمیم، بستگی به فردی داشت که برای پیدا کردن موبایل، به خانه شما می‌آمد. آیمان در مورد نیروهای داعشی می‌گوید که آنها پوشش‌های مختلفی را در خیابان داشتند. افراد امنیتی، سیاه‌پوش بودند؛ درحالی‌ که افسران پلیس، سفید می‌پوشیدند. بقیه نیز، یونیفرم نظامی بر تن داشتند: «دقیقا مانند ارتش عراق، اما با ریش‌ها و موهای بلند». آیمان می‌گوید: «سربازانی که به خدمت پست‌های بازرسی گمارده شده بودند، معمولا عراقی بودند، اما در میان آنها، خارجی زبان هم پیدا می‌شد. من چندین‌بار شنیدم که بعضی از آنها، فرانسوی صحبت می‌کردند. بعضی هم به زبان انگلیسی با لهجه آمریکایی حرف می‌زدند».


آیمان، بدون شغل، مجبور به ماندن در خانه به همراه خانواده‌اش بود. او اجازه نداد که دخترش دیگر به مدرسه برود، چراکه نمی‌خواست دخترش در مدارسی که به دست بنیادگرایان اداره می‌شود، درس بخواند. آنها برای گذراندن زمان، از اقوام و دوستان دیدار می‌کردند، دورهم می‌نشستند و چای می‌نوشیدند یا قدم می‌زدند، اما در نهایت، برای شهروندان عادی، «یکنواختی غیرقابل تصوری» غالب می‌شد. «همه چیز افسرده‌کننده و مغموم است. همه چیز!». این را محمد محمودعلی، مغازه‌دار ٥٤ساله در روستای «سیدرا» می‌گوید که مانند آیمان، به تازگی فرار کرده و در اردوگاه دباگا زندگی می‌کند. بعد از ورود داعش و تصرف شهر، در ‌سال ٢٠١٤، محمد مجبور شد مغازه کوچکش را ببندد و با کمک قرض و پول‌هایی که اقوامش به‌عنوان هدیه به او می‌دادند، زندگی می‌کرد: «ما غذا نداشتیم. یخچال‌ها خالی بودند».
خانواده آیمان در مناطق تحت تصرف داعش باقی مانده‌اند. او نگران امنیت خانواده‌اش بود و به همین دلیل، آنها را به خانه دیگری برد و به آنها گفت: «این تنها راه است. باید شغلی را اتخاذ کنم و به اندازه کافی پول دربیاورم تا بتوانم برای فراری دادن ایمن شما، یک قاچاقچی را استخدام کنم». او از زمانی که فرار کرده است، توانسته با دختر کوچکش تماس بگیرد. دختر، بهانه پدرش را می‌گیرد و هروقت صدای او را می‌شنود، گریه می‌کند. آیمان، نگران آنهاست، اما می‌گوید: «انتخاب دیگری وجود ندارد».


انتهای پیام/

برچسب ها: داعش عراق موبایل
ارسال نظر
هلدینگ شایسته