چگونه با کمک هنر زندگی بهتری داشته باشیم؟
به گزارش گروه پژوهش خبرگزاری علم و فناوری آنا، تعریف هنر و چیستی آن قدمتی به درازای تاریخ اندیشه و فلسفه دارد، به شکل مکتوب افلاطون اولین متفکری بود که به تفسیر چیستی هنر و زیبایی پرداخت.
این فیلسوف یونانی با پرداختن به موضوعاتی، چون «تخنه» تلاش کرد تعریفی دقیق از هنر ارائه کند، هرچند آشکارا آن چیزی که افلاطون از هنر مراد میکرد متفاوت با چیزی است که ما امروز بهعنوان هنر میشناسیم.
* تبارشناسی زیبایی و هنر
افلاطون در کتاب ضیافت (THE Symposium) مینویسد: «اگر چیزی ارزش آن را داشته باشد که برای آن زندگی کنیم، همانا نظرکردن در امر زیباست.» هیچ فیلسوف دوران یونان باستان به اندازه افلاطون به زیبایی چنین اهمیت نداد و در عین حال هیچ کس مانند او چیزی را که بعدها به هنرهای زیبا معروف شد با قاطعیت محکوم نکرد.
افلاطون هنرمندان را به دو دسته تقسیم میکرد: دسته اول کسانی هستند که چیزی را خلاقانه تولید میکنند، مانند بنایان، نجاران، ارابهسازان (که، ما امروز آن را پیشهور یا صنعتگر مینامیم و نه هنرمند)، دسته دوم کسانی که کارشان محدود به بازنمایی یا تقلید (میمسیس) چیزی است که قبلا موجود است، مانند نقاشان، پیکرتراشان و شاعران.
از نظر افلاطون دسته اول به حقیقت نزدیکترند تا دسته دوم. دسته اول دست کم ایدههایی را که در روح خود مییابند، بیواسطه به یک شئی مشخص و منفرد تبدیل میکنند، حال آنکه دست دوم تنها تصویری از این اشیاء ارائه میدهند، پس اینان «مقلدان» هستند.
به طور کلی افلاطون با نگاهی تقلیلگرایانه، نقاشی (در آن دوره به معنای نقاشی دیواری بود) را هنری تقلیدی میداند بر مبنای رونویسی از طبیعت، او عملکرد نقاشی را با آینه مقایسه میکند.
باید به خاطر داشت که در دوران کلاسیک، حقیقت به ایدههای اخلاقی و مذهبی گره خورده بود، شاید از همین رو است که افلاطون کار هنر را سوء استفاده از احساسات مردم دانسته و شاعران و هنرمندان را با احترام از آرمانشهرش اخراج میکند.
* پیریزی شالوده زیبایی شناسی مدرن
اما بیشک در اندیشه ارسطو بود که چیستی هنر و زیبایی تعاریف تازهای پیدا کرد و ازاینرو است که بوطیقای او را آغازی بر زیباییشناسی مدرن میدانند.
پس از افلاطون، ارسطو فیلسوف یونانی، در کتاب بوطیقا (۳۳۵ ق. م) عمیقترین تحلیل از هنر را ارائه کرد و به سرزنشهای که افلاطون نثار هنر کرده بود پاسخ گفت.
در بوطیقا برخلاف آثار افلاطون رابطه هنر، اخلاق و حقیقت در کانون توجه قرار ندارد، در عوض موضوعاتی چون، کیفیت و برهم کنش لذت، فاهمه و احساس در تجربه کار هنری اهمیت اساسی دارد.
ارسطو در نظریهپردازی درباب هنر همچون افلاطون از مفهوم تقلید یا محاکات استفاده کرد؛ اما تفسیرش از این مفهوم با تفسیر افلاطون تفاوتهای جدی داشت. ارسطو به ارزشگذاری هنر بر مبنای منزلت حقیقی یا ارزش اخلاقی آن علاقهای نداشت. از این رو تفسیر افلاطون که هنر آینه کژنمای واقعیت میداند را کنار گذاشت. در عوض او ظرفیت و توانایی هنر در برانگیختن احساس لذت و الم را مبنای تحلیل خود قرار داد.
اما نکته کلیدی نظریه ارسطو جایگاه مخاطب بود. ارسطو میگوید از آنجا که هنر از ساختار درونی خاص خودش برخوردار است، منزلت هنر را باید در خیالی بودن دانست؛ برخلاف افلاطون که آن را کذب و دروغین خوانده بود.
* پالایش (کاتارسیس) و اهمیت جایگاه مخاطب
ارسطو با کمک انگاره شأن تخیلی هنر به مطالعه عواطفی پرداخت که درامهای تراژیک در مخاطب بر میانگیزند؛ تحقیقی که بنیان نظریه «پالایش» او را تشکیل میدهد.
ارسطو پیبرد که هنر (تراژدی) مخاطبان را به احساس ترس و شفقت دچار میکند و پالایش در نتیجه حس همدردی مخاطب نسبت به موضوع ایجاد میشود. پالایش گونهای درگیری مخاطب با اثرهنری است و از نظر ارسطو هنر میتواند باعث تزکیه مخاطب شود.
از ارسطو تا امروز همواره مخاطب جایگاه مهمی در بحث نظریه هنر و زیباییشناسی داشته است و در هر دوره این مواجهه به شکلی تازه تعریف و تحلیل شده است. موضوعی که امروزه در مرکز توجه هنر مدرن و معاصر است و از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.
* سرچشمه اثر هنری
بعد از رنسانس (قرن ۱۴ تا ۱۶ میلادی) نیز موضوع چیستی هنر و زیبایی توسط هنرمندانی، چون داوینچی پی گرفته شد و در ادامه فلاسفهای چون کانت رویکردی سراسر نو را به زیبایی پیش کشیدند؛ اما انگار همواره جدلی تاریخی بین رویکرد افلاطونی و ارسطویی در مخرج مشترک تاریخ هنر مستتر بوده است.
چه در دوران یونان باستان چه قرونوسطی و حتی در دوران شروع مدرنیته و مدرنیسم تا به امروز تفاوتهای آشکاری در تعریف هنر و زیبایی وجود داشته و دارد. بهطورکلی در هر دوره معطوف به آگاهی و صورتبندی دانایی آن دوران، تعاریف تازهای از هنر مطرح شده است.
در چهار دهه اخیر کتابهای مختلفی دراینباره به زبان فارسی ترجمهشده است. در بین کتابهای موردنظر فلاسفه تحلیلی عموماً تلاش کردهاند به تعریفی جامع و نظاممند از هنر برسند. هرچند طی دو دهه اخیر دیگر کمتر پرسش «هنر چیست» مطرح است و بهجای آن تمرکز بر «چیستی اثر هنری» است.
بهواسطه اینکه هنر همچون زیبایی امری تاریخی-اجتماعی است و در دورههای مختلف معناهای تازهای به خود گرفته است، بهجای تمرکز بر تعریف هنر که یک امر کلی، انتزاعی و مبهم است، تمرکز بر تعریف اثر هنری به عنوان ابژهای ملموس، در دسترس و عینی بوده است.
همانگونه که گفته شد «اثر هنری» عینی و در دسترس است و ازاینرو قابل تعریف تر از «هنر»، هرچند در دوران معاصر این امر پیچیدهتر شده چراکه هر هنرمند با هر اثری که خلق میکند تلاش کرده دایره معانی هنر و اثر هنری را بازتر کرده و تعریفی نو از آن را پیش کشیده است.
بااینهمه در عموم کتابهایی نظریه پردازان تحلیلی که در آن به چیستی هنر پرداختهاند یک دستهبندی کلی و البته تاریخی وجود دارد، این متفکران شیوههای بیان آثار هنری از افلاطون تا به امروز را مبتی بر گفتمانهایی چون بازنمایی، فرانمایی (بیانگری)، انتزاعی (فرمالیسم) و درنهایت هنر «ایده محور» صورتبندی میکنند.
برعکس فیلسوفهای تحلیلی، فلاسفه قارهای اما چندان تن به دستهبندیهایی ازایندست ندادهاند و هرکدام متفاوت با دیگری رویکردی خاص خود را به موضوع داشتهاند.
بهطور مثال نیچه در کتاب زایش تراژدی، هنر را تقابل نیروهای آپولونی و دیونیزوسی میداند و آنچنان جایگاهی برای هنر قائل است که آن را بالاتر از حقیقت میداند. نیچه میگوید: اگر هنر نبود واقعیت ما را میکشت. یا در جای دیگری مینویسد زندگی را فقط از منظر هنر و زیبایی میتوان قابلتحمل کرد.
تعاریفی ازایندست بعدها در اندیشه مارتین هایدگر نیز ظهور پیدا میکند. هایدگر بهعنوان بزرگترین فیلسوف قرن بیستم، هنر را محل رخداد حقیقت میدانست.
در بین کتابهایی که درباره چیستی هنر و اثر هنری نوشتهشدهاند بیشک کتاب «سرچشمه کار هنری» هایدگر یکی از مهمترین کتابهاست. هایدگر در این کتاب بدیعترین تعاریف و دقیقترین واکاوی را از موضوع چیستی هنر، اثر هنری و حتی هنرمند و مخاطب داشته است.
* هنر چگونه میتواند زندگی شما را دگرگون کند
دراینبین شارحانی هم بودهاند که تلاش کردهاند به زبانی سادهتر به موضوع هنر و اثر هنری بپردازند و آن را در خدمت رشد انسان درک و معرفی کنند، یکی از شناختهشدهترین آنها آلن دوباتن است.
آلن دوباتن با تأسیس «مدرسه زندگی» تلاش کرده است موضوعات و مفاهیم مختلف فلسفی را به زبانی ساده برای مخاطبانش قابلفهم کند.
شاید از همین رو است که طی دهه اخیر بیشتر از هر متفکر دیگری کتابهای دوباتن به زبان فارسی ترجمهشده است. در بین آثارش پژوهشی هست با عنوان «هنر چگونه میتواند زندگی شمارا دگرگون کند»، این کتاب توسط گلی امامی ترجمه شده و نشر نظر آن را منتشر کرده است.
آلن دوباتن در این کتاب از کارکرد خاص هنر بهعنوان مرجعی برای حل کردن مشکلات درونی و روحی انسانها سخن میگوید.
دوباتن خود در کتاب دیگری با عنوان عشق، کار و منزلت در عصر مدرن درباره این پژوهش مینویسد: بحث بر سر این است که هنر میتواند نوعی خودیاری باشد.
ازاینرو دوباتن مینویسد: ما اصولاً شجاعت این را پیدا نکردهایم که با آثار هنری مواجه شویم. بسیاری از گالری رفتنهایمان بینتیجه و بیفایده است. ممکن است به این امر اذعان نکنیم، اما همزمان که از پلههای صیقلی موزهها و گالریها پایین میآییم اغلب از خود میپرسیم که ماجرا چه بود؟ چه پیامی داشت؟
در ادامه این گزارش چکیدهای از پژوهش آلن دوباتن و همکارش جان آرمسترانگ درباره کارکرد هنر ارائه میشود:
*هنر به ما کمک میکند تا «به یاد بیاوریم»
*هنر به ما «امید» میدهد
*هنر «اندوه را برای ما قابلتحمل میکند»
*هنر در «تعادل یافتن» احساسات و عواطفمان به ما کمک میکند
*هنر به ما میآموزد که «چگونه خود را درک کنیم»
*هنر باعث «رشد» ما میشود
*هنر «تحسین کردن» را به ما میآموزد
از نظر آلن دوباتن این هفت ویژگی را میتوان کارکردها و عملکردهای هنر دانست، او میگوید: اینها عمومیترین و قابلقبولترین عملکردهای هنر نزد متفکران و صاحبنظران حوزهی هنر هستند.
دوباتن مینویسد: جهان مدرن برای هنر اهمیت بسیاری قائل است، به اهمیت مفهوم زندگی. شاهد این دیدگاه متعالی را میتوان در افتتاح گالریها و موزههای جدید، اختصاص منابع مالی دولتها در جهت تولید و عرضهی هنر، شوق سردمداران و حامیان هنر برای دستیابی بیشتر به آثار هنری، اعتلای رشتههای هنری دانشگاهها و قدردانی از بازار هنر تجاری مشاهده کرد.
* هنر میتواند برخی نقطهضعفهای فردی و اجتماعی ما را جبران کند
از نظر این متفکر معاصر، هنر مانندِ هر ابزار دیگری، این توانایی را دارد که قابلیتهای ما را ازآنچه طبیعت به ما داده، فراتر برد. هنر میتواند برخی نقطهضعفهای فردی و اجتماعی ما را جبران کند. هنر بهطور اعم (طراحی، معماری و صنایعدستی) وسیلهای کاربردی است که میتواند مخاطبش را راهنمایی کند، تسکین دهد، او را برانگیزد و از او انسان بهتری بسازد.
دوباتن حتی به کارکردهای روانشناسانه هنر نیز اشاره میکند: هنر به ما کمک میکند اخلاقیتر زندگی کنیم. خودشناسی را در ما تقویت میکند و روش فوقالعادهای است که از حاصل آن، برای ارتباط برقرار کردن با دیگران، استفاده کنیم. هنر منبعی است که میتواند ما را به ارزیابی دقیقتر از چیزهای ارزشمند رهنمون سازد، آنهم با عمل کردن در جهت مخالف عادت داشتن و دعوتمان میکند چیزهایی را که دوست داریم یا تحسین میکنیم، ارزیابی دوباره کنیم.
از نظر دوباتن هنر در طول تاریخش همواره با مسائل جمعی درگیر بوده است. آن را ثبت کرده و تلاش کرده ما را در جهت زندگی جمعی هدایت کند. هنر همواره کوشیده طرفدار ضعیف در برابر قوی باشد. بر بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی تمرکز داشته و سعی کرده صدای جامعهی حاشیهنشین باشد و با ایجاد احساس همدردی و حتی خشم، تحولی درروند سیاست به وجود آورد.
* هدف اصلی هنر این است که ما را به سوی بهبود زندگی هدایت کند
دوباتن و آرمسترانگ در این پژوهش مینویسند همواره میتوان این سؤال را مطرح کرد که: نگاه کارکردی به هنر چه نتایجی عاید ما میکند؟ درواقع اینکه، قانع شویم هدف اصلی درگیر شدن با هنر این است که ما را بهسوی بهبود زندگی هدایت کند-که دیدگاه بهتری نسبت به خودمان و جامعهمان پیدا کنیم. اگر هنر چنین قدرتی دارد به این دلیل است که ابزاری است برای اصلاح یا جایگزین کردن ضعفهای فراوان اجتماعی و روانی ما.
دوباتن و همکارش با رویکردی نو به کارکرد هنر آن را ترکیب بسیار والایی از تجربههای دیگران میدانند، که به شکل خوب و سامانیافته به ما عرضهشده است؛ آثار هنری میتوانند باکمال فصاحت، صدای فرهنگهای دیگر را به ما عرضه کنند و بهاینترتیب درگیر شدن با اثر هنری تصور ما را از خودمان و جهان توسعه میدهد. از نظر او هنر صدف بیرونی ما را برمیدارد و ما را از بیتوجهی عادیمان نسبت به چیزهای معمولی اطراف، نجات میدهد. جامعه به وسیلهی هنر حساسیتهایش را بازمییابد و به چیزهای کهنه با نگاهی نو مینگرد.
از نظر دوباتن هنر از این تصور که زرقوبرق و اشرافیت تنها راهحل است، جامعه را منع میکند.
در آخر به این اشاره میکند که هنر میتواند خانهای مناسب و آرمش بخش برای دلنگرانیهای نیمه شبان ما باشد.
برای مشخص کردن وظیفهای برای هنر، با زبانی شاعرانه میگوید: هنر یکی از وظایفش این است که به ما میآموزد دوستدار خوبیها باشیم؛ دوستدار رودخانهها و آسمانها، دوستدار جادهها و سنگها؛ و از آن مهمتر و همگام با آن، دوستدار انسانها.
انتهای پیام/