تن خسته اما امیدوار هنر هفتم در روز ملی سینما
به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، سینما از زمان شکلگیری خود به عنوان یک سرگرمی مردمی شناخته شد که میتوانست عوام و خواص را یکپارچه در کنار هم روی صندلی خود بنشاند و چشم هر دو گروه را از تصاویر متحرک میخکوب کند. قبل از سینما تئاتر وارد میدان شده بود؛ اما بیش از عموم مردم، این خواص بودند که به معانی نمادین، استعاره و گفتمان مفهومی تئاتر علاقه نشان میدادند. روندی که همچنان هم پابرجاست و تئاتر، هنری برای طبقه روشنفکر شناخته میشود.
هرچند برخی تحرکات تئاتر از جمله نمایشهای خیابانی یا ورود به مضامین مذهبی در امتداد هنرهایی همچون تعزیهخوانی و نقالی موجب شد تا آشتی بین تئاتر و عموم مردم در کف خیابان قوت بگیرد، اما این هنر نتوانسته به اندازه سینما مردمی باشد. تنوع تولیدات و دست درازی به هر سوژهای در زمان بیشتری که به نسبت یک اجرای تئاتر در اختیار بازیگران است، موجب شد تا به مرور زمان سینما از صنعت به هنری مردمپسند گام بردارد.
بیش از دو دهه از روزی که مقرر شد بیستویکم شهریورماه در تقویم با عنوان روز ملی سینما شناخته شود میگذرد. نامگذاری که البته در ادامه بافراز و نشیب هایی نیز همراه شد.
برای اولین بار در تیرماه سال ۱۳۷۶ و در جریان برگزاری اولین جشن خانه سینما بود که طرح نامگذاری یک روز در تقویم به عنوان روز ملی سینما مطرح شد. اما رسمیتیافتن این موضوع سه سال زمان برد و سرانجام در سال ۱۳۷۹ و در صدمین سالگرد سینما به ایران این اتفاق رقم خورد.
در آن سال آن سال چهارمین جشن سینمای ایران برگزار شد و از آنجایی که صدمین سال ورود سینما به ایران نیز جشن گرفته میشد، ۲۱ شهریور ماه روز ملی سینما نام گرفت و از آن سال جشن خانه سینما نیز در این روز برگزار میشد.
یک روز سینمایی که حذف شد و دوباره برگشت!
بعد از دوازده سال که روز ملی سینما به عنوان یک مناسبت فرهنگی در تقویم درج میشد، در سال ۱۳۹۱، این روز در تقویمهای منتشر شده حذف شد. آن سال از لابهلای اخبار شنیده می شد با توجه به اختلافاتی که بین خانه سینما و سازمان سینمایی وجود داشت که در نهایتا منجر به تعطیلی موقت خانه سینما شد این روز از بخش اصلی تقویم حذف و به بخش ضمایم منتقل شد البته تصمیم گیرنده اصلی در حذف این نام از تقویم شورای فرهنگ عمومی بوده است.
در آن زمان منصور واعظی دبیر وقت شورای فرهنگ عمومی درباره این انتقال در گفتوگويی گفته بود: «این روز از تقویم حذف نشده بلکه از صفحات اصلی تقویم به ضمایم انتقال یافته و ثانیا امسال دومین سالی است که این امر اجرایی میشود. اولین بار در مردادماه ۸۹ در جلسهای که درباره حذف برخی مناسبتها از تقویم صورت گرفته بود در این باره شور کردیم و در نهایت مقرر شد که برخی مناسبتها را حذف و برخی را نیز به ضمایم منتقل کنیم. در این راستا روز سینما را هم به بخش ضمایم منتقل کردیم.»
او همچنین گفته بود: «به هر حال تقویم رسمی ما بیش از حد شلوغ شده بود و برای همین باید برخی مناسبتها را حذف و برخی را نیز به ضمایم منتقل می کردیم. روز سینما هم از جمله مواردی بود که به بخش ضمایم منتقل شد.»
با وجود واکنشهای متعددی که حذف نام روز سینما از تقویم های رسمی داشت اما این اتفاق تا سال ۹۳ ادامه پیدا کرد و در نهایت در آبان ماه این سال بر اساس مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی روز سینما رسما به تقویم کشور بازگشت.
شروع درباری هنری که مردمی شد!
اما درباره مبداء ورود سینما به یاران که این رنها به عنوان ۱۲۰ سالگی سینما از آن یاد میشود باید به دوران سلطنت مضفرالدین شاه اشاهر کرد. جایی که میزا ابراهیم خان عکاس باشی که در سفر شاه قاجار به اروپا همراه او بود نخستین دستگاه «سینما توگراف» که شکل اولیه دوربین فیلمبرداری بود را به ایران آورد.
ميرزا ابراهيمخان عكاسباشی (۱۲۹۴-۱۲۵۳ش) عکاس و نخستين فيلمبردار سينمای ايران بود. او در در چهارده سالگی همراه پدرش ميرزا احمد صنيعالسلطنه، عكاس ناصرالدينشاه، به اروپا رفت و فن عكاسي و گراوورسازی آموخت. مظفرالدينشاه در جمادیالثاني ۱۳۱۵ قمري/ ۱۸۹۷ م به او لقب عكاسباشي داد.
مظفرالدينشاه و ميرزاابراهيم خان، در سال ۱۲۷۹ ش(۱۹۰۰ میلادی) در سفر به اروپا با دستگاه «سينماتوگراف» آشنا شدند، و يكی از نخستين وسايلی كه به دستور شاه قاجار در اين سفر خريداری شد، دو دستگاه دوربين فيلمبرداری از نوع «گومون» بود، كه نخستين بار در این سفر و در مرداد سال ۱۲۷۹ شمسی در مراسم جشن روز عيد گل از آن اسفاده شد.
ميرزا ابراهيم در اين روز مأموريت يافت با دوربيني از نوع «گومون» فيلمبرداري كند، و نامِ خود را در تاريخ سينمای ايران به عنوان نخستين فيلمبردار سينمای ايران به ثبت برساند. عكاسباشی پس از بازگشت به ايران تصاوير متحرك ديگری از اهل دربار گرفت كه پارهای از آنها در كاخ گلستان پيدا شد و پس از مرمت در لابراتواري در فرانسه همچنان محفوظ مانده است.
این اتفاق پنج سال بعد از اختراع دستگاه «سینما توگراف» توسط برادران «لومیر» و نمایش اولین فیلم تاریخ سینما رخ داد.
این دو برادر فرانسوی به عنوان مخترعین سینما (از لحاظ تولید تصویر متحرک و پایهگذاری اولین نمایش عمومی در سالن نمایش سینما به شکل امروزی) اولین کسانی هستند که سینما را برای اولین بار به جهان معرفی کردند.
اختلافنظر درباره تاریخ یک تولد
البته درباره منشاء و مبداء سینما در ایران اختلاف وجود دارد چرا که بسیاری از کارشناسان معتقدند که صرف ورود دستگاه فیلمبرداری به عنوان یک ابزار، نمی تواند آغازگر جریان سینما در یک کشور باشد. بر این اسا برای تولد واقعی سینما باید سی سال جلو تر از ورود سینما توگراف به ایران آمد. یعن زمانی که «آوانس اوهانیانس» نخستین فیلم ایرانی را که یک کمدی صامت به نام « آبی و رابی » بود تهیه کرده و در سال ۱۳۰۹ در تهران روی پرده برد.
از سوی دیگر،«دختر لُر» نیز به عنوان اولین فیلم ناطق سینمای ایران در سال ۱۳۱۲ به کارگردانی اردشیر ایرانی روی رده رفت .یلم دختر لر در مهر ۱۳۱۲ آماده نمایش شد و در ۳۰ آبان همان سال نمایش فیلم در سینما مایاک در خیابان لالهزار آغاز و با استقبال بیسابقهای روبرو شد، از دی ماه همان سال نیز به مدت ۱۲۰ روز در سینما سپه اکران شد و حتی سال بعد یک ماه در سینما مایاک و ۵۰ روز در سینما سپه نمایش مجدد یافت و نمایش سومی نیز در سینما سپه داشت.
در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲، تلاش آمریکاییها برای نفوذ در سینمای ایران چشم گیر بود، به طوری که از ۴۰۰ فیلم سینمایی که در دهه ۲۰ در سینماهای ایران روی پرده رفت، ۳۰۰ فیلم محصول آمریکا بودند. آژانس اطلاعاتی ایالات متحده طرحهایی را برای نمایش و تولید فیلم در کشورهای غیر کمونیست مانند ایران آغاز کرده بود. در چارچوب این طرح، گروهی از اساتید و فیلم سازان آمریکایی (تیم دانشگاه سیراکیوز) در اوایل دهه ۱۹۵۰ از ایران بازدید کردند تا لابراتوارهای ظهور فیلم تأسیس کنند و ایرانیها را برای ساختن فیلمهای مستند و آموزشی تعلیم دهند.
از دهه چهل شمسی به بعد نمایش فیلمهای مبتذل ساخت اروپا و آمریکا در سینماهای تهران و شهرستانها به تدریج به شکل یک مسئله عمومی درآمد. به اعتقاد برخی نویسندگان، بسیاری از مردم ایران در مقطع انقلاب بر آن باور بودند که سینما رفتن یعنی پای نهادن در مکانی فاسد و آتش کشیدن سینماها در بحبوحه انقلاب، تمثیلی از به آتش کشیدن لانههای فساد و ابتذال بود.
انقلاب اسلامی و تداوم حیات سینما در فضایی تازه
با وقوع پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷ در ابتدا این تصور مطرح شد که حاکمیت دینى با سینما سر سازگارى ندارد و سینما از حیات فرهنگى این سرزمین حذف خواهد شد؛ اما امام خمینی در همان روز ورد خود و در سخنرانتی معروفشان در بهشت زهرا صراحتا عنوان کردند که ما با سینما مخالف نیستیم بلکه با فحشا مخالفیم. این تعبیر و تأیید فیلم «گاو» ساخته داریوش مهرجویى از طرف ایشان، به عنوان سینمایى سالم، تلقى تازهاى در مورد آینده سینماى ایران شکل داد.
در چهار دههای که از وقوع انقلاب اسلامی گذشته است سینمای ایران از حیث فرم، تکنیک و محتوا عرصه های های سترگ و قاب توجهی را فتح کردهاند. تنوع مضامین، پرداختن به ارزشهای دینی، انقلابی و اخلاقی، فراهم آوردن محیطی سالم برای حضور کارگدانان و بازیگران زن و درخشش در جشنواره های مختلف و معتبر جهانی بخشی از دستاوردهای سینمایایران در چهار دهه اخیر است.
با این حال سینما تا رسیدن به اهداف آرمانی انقلاب اسلامی و ایفای نقش سازنده خود مسیری سخت طولانی در پیش دارد. در کنار همه دستاوردها، ورود پولهای بیحساب و مشکوک به روند تولیدات سینمایی، جشنواره زدگی و سیاهنمایی تولیدات سینمایی در اینگونه جشنوارههای خراجی، مضامین تکارری و محدود کردن فیلم ها به آثار شهری و آپارتمانی، بی توجهی به سینما انقلاب و دفاع مقدس، کم رنگ شدن هویت ملی و دینی درآثر سینمایی و.. از جمله چالشهایی است که رفع آن، عزم هنرمندان دارای دغدغه و آرمان و البته حمایتهای مادی و معنوی نهادهای مربوطه را میطلبد.
این نامگذاری با هدف معرفی توانمندی این صنعت،هنرمندان و نخبگان و تکریم از آنها و همچنین بازنگری در تولیدات و ایجاد فرصت فعالیت هر چه بیشتر هنرمندان و فیلم سازان انجام شده است. با این حال به نظر میرسد این اقدام هنوز به اهداف خود دست نیافته است. سینما که خسته از حواشی هویت تقویمی خود است در شرایط فعلی به برنامهریزی منسجم نیازمند است تا علاوه بر صیقل کاری و فعال سازی بخش راکد این صنعت، زمینه صادرات فرهنگی را از قِبل تولیدات خود فراهم سازد. صرف نامگذاری در تقویم بیشک نهایت آمال هنرمندان نبوده و نیست و هر چند هنر هفتم به عنوان یکی از هنرهای عمومی که میتواند عوام و خواص را تحت تاثیر خود قرار دهد شناخته میشود، نتوانسته به جایگاه خود حتی با وجود ثبت تقویمی دست یابد.
یکپارچهسازی برنامه ریزیها و سیاست گذاریها در نهادهای مرتبط با سینما تنها نقطه آغازی برای احیای این صنعت است. همان طور که حیرت شاهانه سینما را وارد مرزهای کشورساخت، موفقیت گرامیداشت سالانه این رویداد منوط به حیرت ساکنان خارج از مرزهای کشور از تولیدات بومی است. امروز سینما نه تنها به عنوان یک صنعت و یک هنر بلکه به عنوان یک رسانه شناخته میشود. هر محتوای تولیدی پیامی برای مخاطب است و به واسطه تعامل دوسویه، سینما از ارکان پویایی فرهنگی جوامع قلمداد میشود. اما در مقابل چنین کارکردی صندلیهای خالی سینما قصه پرغصه سینماداران است.
سوژههای تکراری این روزها به کرات در فیلمها دیده میشود. هم در تولیداتی که داستان به برههای از تاریخ گذشته اشاره دارد یا در فیلمهایی که به نظر مردمپسند است، اما در قالب کلیت و فرمی یکسان بازیگران جای خود را تغییر داده و با آب و لعاب تازه و متفاوت راوی همان موضوع هستند. به عنوان مثال فقر از موضوعاتی است که بستر بسیاری از فیلمهای ایرانی بوده است. به ویژه به دلیل همزاد پنداری مخاطب کارگردان پذیرش آن را حتمی میداند و بر همین اساس فیلمهای مختلفی با یک موضوعیت کلی شکل میگیرد.
در اغلب فیلمها زنان، مردان و کودکان نقشهای یکسانی دارند. زنان اغلب قربانی، آسیب دیده، تنها و رها شده و مردان اغلب بیاعصاب و به دنبال یک لقمه نان. کودکان مشغول بازی در کوچهها و گاها در معرض ترس و وحشت از اعمال بزرگترها.
این در حالی است که نقشها در سینمای جهان تغییر یافته و قهرمانان زن و کودک به میدان آمدهاند. واقعیتهای جدیدی به مخاطب ارائه میشود چرا که تمامی این پیامها به سمتی میرود تا اندیشه خاصی به نسلهای آینده القا شود.
از سوی دیگر سینمای ایران اگرچه در مسیر تکامل فرمی و محتوایی قرار دارد اما همچنان اسیر فقدان برنامهریزی کلان، بیتوجهی به بازارهای جهانی و البته سوژهها و فضاهای تکراری است. در مقام مقایسه، سینمای ایران از خلأ برنامهریزی راهبردی رنج میبرد. خود را زنده نگاه داشته، اما نمیداند به چه منظوری. آیندهای برای خود متصور نیست و اهداف خود را برای حتی ۱۰ سال بعد نمیداند.
هنری که مردمیترین و محبوبترین هنر است، کلیشههای خود را نمیشکند تا بتواند به ابزار تربیتی نسل آینده تبدیل شود. این موضوع نه تنها در فیلمهای سینمایی بلکه در تولید کارتون و انیمیشن هم دیده میشود و متاسفانه مسیر مشخصی برای سینما دیده نمیشود. آیا کارکرد این صنعت صرفا نمایش چند سلبریتی است که اغلب در مرزهای خارج از کشور حتی شناخته شده نیستند و یا کارکرد تربیتی آن باید برجستهتر در نظر گرفته شود؟
اختلاف سلیقهها در صدور پروانه نمایش و نظارت بر محتوا در کنار شیب صعودی هزینه تمام شده تولید محتوا، مشکلات اکران فیلم، کمبود و فرسودگی سالنها به ویژه در شهرستانها و توان اقتصادی مردم موجب شده تا برخی فیلمهای سینمایی نه تنها سودده نباشند بلکه بر خلاف گذشته طلایی سینمای ایران، حتی فروش معقولی معادل هزینه ساخت خود کسب نکنند. باید پرسید گرهی که به دست باز میشود چرا باید به دندان گرفت؟
انتهای پیام/