بحرین چگونه از ایران جدا شد؟
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، بحرین از دوران ساسانیان و حتی پیش از آن در قلمرو دولت ایران محسوب میشد. این روند در دوران بعد از اسلام هم ادامه داشت و تنها در دوران خلفای راشدین این قسمت جزء ایالت مدینه محسوب میشد.
در دوران خلفای عباسی و پس از آن بحرین جزء ایالت فارس بود تا اینکه در سال ۱۵۲۲ م و به مدت چند دهه در اشغال پرتغالیها قرار گرفت. اما شاه عباس توانست دوباره حاکمیت ایران را بر این سرزمین اعمال کند و این ماجرا تا روی کار آمدن سلسله قاجاریه ادامه داشت.
اما ضعف حاکمیت در دوران قاجار و نفوذ و سلطه قدرتهای خارجی همانند انگلستان سبب شد تا حاکمیت تام و تمام ایران بر این منطقه به مرور رو به ضعف برود و عملا تحت سلطه امپراتوری بریتانیا درآید.
در واقع انگلستان در سال ۱۸۵۳ میلادی عهدنامهای با این شیخنشین امضا کرد و طی آن رسما مسئولیت روابط خارجی بحرین و دفاع از آن در برابر حملات بیگانه را به دست گرفت. اما با قرارداد ۱۹۰۷ م بحرین به طور کامل در حیطه نفوذ و سلطه انگلستان قرار گرفت و در سال ۱۹۱۴ م این منطقه رسما تحتالحمایه انگلستان شد. انگلستان حتی حاکم بومی بحرین را از قدرت خلع کرد و یک افسر انگلیسی به جای آن گمارد. از این مقطع به بعد و تا سال ۱۹۷۱ م بحرین رسما تحتالحمایه انگلستان بود. با این حال، هم قاجارها و هم پس از آن پهلوی مدعی حاکمیت ایران بر این منطقه بودند.
این حاکمیت که بیش از یکصد و پنجاه سال به طول انجامید، بعدها به طور مکرر مورد مخالفت دولتهای وقت ایران واقع میشد، ولی هر بار به نحوی با شکست مواجه میشد. در نهایت وقتی که ایران در سال ۱۳۳۶ شمسی در لایحه تقسیمات کشوری، بحرین را استان چهاردهم ایران اعلام کرد، موجی از مخالفت در کشورهای عربی را برانگیخت.
در این میان شاه که نمیخواست حمایت کشورهای عربی را از دست بدهد و ضمناً برای اینکه بتواند حاکمیت ایران نسبت جزایر دیگر خلیج فارس از قبیل تنب کوچک و تنب بزرگ و ابوموسی را تثبیت کند، یکباره و به طور ناگهانی، تصمیم خود را مبنی بر چشمپوشی از ادعاهای دیرینه ایران به بحرین اعلام کرد و پس از آن، دولت، میانجیگری دبیر کل سازمان ملل را در این مسأله تقاضا کرد؛ بنابراین در ۲۱ اردیبهشت ۱۳۴۹ (برابر با ۱۱ می ۱۹۷۰ میلادی) شورای امنیت براساس گزارش هیئت اعزامی به بحرین مبنی بر تمایل اکثریت قاطع اهالی بحرین به استقلال، قطعنامهای صادر کرد که مفاد آن قطعنامه مبنی بر لزوم استقلال بحرین، در ۲۴ اردیبهشت آن سال به تصویب مجلس شورای ملی ایران رسید.
هنوز استقلال بحرین رسماً اعلام نشده بود که هیئت حسن نیت ایرانی راهی بحرین شد و هیئتی نیز از آنجا به ایران آمد. سرانجام این جزیره مهم و استراتژیک و سرشار از منابع انرژی در ۲۳ مرداد ۱۳۵۰ اعلام استقلال کرد و ایران نخستین کشوری بود که یک ساعت پس از اعلام استقلال، آن کشور را به رسمیت شناخت.
اما حفظ حاکمیت و تمامیت ارضی یک کشور از جمله مسائلی است که در طول تاریخ با منافع و هویت ملی کشورها گره خورده است. این مسئله بهخصوص در مورد کشورهایی همچون ایران که تاریخی چندهزارساله دارد اهمیت بیشتری پیدا میکند.
در واقع سرزمینی همچون ایران که سابقه وجود امپراتوریها و قدرتهای بزرگ را در خود یدک میکشد مسئله حفظ تمامیت ارضی و سرزمینی از دغدغههای همیشگی آن بوده است. این امر در دوران معاصر و همزمان با جنگهای ایران با قدرتهای بزرگ اهمیتی دوچندان پیدا کرد؛ جنگها و درگیریهایی که منجر به جدا شدن بخشهای گستردهای از خاک کشورمان شد؛ تجربهای که در دوران جمهوری اسلامی تکرار نشد و هشت سال جنگ تحمیلی نشان داد چگونه مردم در برابر دشمن ایستادند و نگذاشتند وجبی از خاک کشورمان به دست دشمنان افتد. حال برای اینکه بدانیم ایران چگونه ایران شد باید به عقب برگردیم.
ایران چگونه ایران شد
توسعهطلبی روسها و ضعف قاجاریه
با روی کار آمدن پادشاهان قاجار در ایران شاهد دورهای از ضعف و انحطاط بودیم که در نهایت به انعقاد عهدنامههای ننگین و از میان رفتن بخشهای گستردهای از خاک کشورمان منتهی شد.
در این مقطع زمانی که امپراتوری روسیه مطامعی توسعهطلبانه داشت در پی آن برآمد تا بخشهایی از خاک ایران را تصرف کند. بهانه این امر نیز سرزمین گرجستان بود که حاکم آن خراجگذار شاهان ایران محسوب میشد؛ سرزمینی که بسیار حاصلخیز بود و اهمیت ویژهای در منطقه قفقاز داشت؛ پتر کبیر، امپراتور روسیه، نیز با وصیتنامهای که از خود به جای گذاشت بر آن تکیه کرد. این سیاست روسها در زمان الکساندر اول محقق شد. روسها با تحت فشار قرار دادن حاکم گرجستان این منطقه را به یکی از ایالات روسیه تبدیل کردند و حتی قوانین و آداب و رسوم روسی را به آنها تحمیل نمودند.
اما کار به اینجا ختم نشد و فرماندهی روسها در قفقاز یعنی ژنرال سیسیانوف بر این باور بود که نواحی و مناطقی که حکم دروازه گرجستان را دارد باید تصرف شود. بدینترتیب به ایروان و گنجه نیز حمله شد و بدون هیچ مقاومتی این مناطق به تصرف روسها درآمد. فتحعلیشاه، پادشاه ایران، از ارتش روسیه خواست گرجستان و گنجه را تخلیه کنند، اما روسها از این کار سرباز زدند و در نتیجه نخستین جنگ میان ایران و روسیه درگرفت؛ نزاعی که بیش از ده سال به طول انجامید و با امضای پیمان گلستان به پایان رسید.
پیمان گلستان و پیامد آن
عهدنامه گلستان با وساطت یک قدرت جهانی دیگر، یعنی انگلستان، در اکتبر سال ۱۸۱۳ م در روستای گلستان واقع در قرهباغ به امضا رسید.
به موجب این پیمان ایران سهم مهمی از سرزمینهای خود از جمله گرجستان، باکو، دربند، شیروان، گنجه، شکی، موقان، داغستان و بخشی از طالش را به روسیه واگذار کرد. ایران همچنین پذیرفت به غیر از روسیه هیچ یک از دولتهای دیگر نمیتواند در دریای خزر کشتی جنگی داشته باشد. همچنین حق داشتن نیروی دریایی در این دریا منحصرا به روسیه داده شد. مضاف بر این تهران یک سلسله مزایای گمرکی به روسیه واگذار کرد. دولت روسیه متعهد شد ولایتعهدی عباسمیرزا را تضمین کند؛ موضوعی که بعدا باعث دخالتهای بعدی روسیه در امور ایران شد.
اما نکته جالب این عهدنامه آن بود که خطوط مرزی بین دو کشور صراحتا مشخص نشد و همین امر منشأ اختلافات بعدی ایران و روسیه شد. در واقع انگلیسیها با ظرافت خاصی زمینههای اختلافات بعدی ایران و روسیه را در قرارداد گلستان به جا گذاشتند تا راهی برای جنگهای بعدی میان دو طرف باقی بماند؛ امری که در نهایت به واقعیت پیوست و دولت ایران مدعی شد که در امضای این عهدنامه فریب خورده است و در عمل زیر بار تعهدات ناشی از قرارداد نرفت.
ایران در ابتدا نماینده خود را به روسیه گسیل کرد تا شاید بتواند با مذاکره سرزمینهای ازدسترفته را بازستاند؛ درخواستی که با مخالفت صریح دولت روسیه روبهرو شد و به نماینده ایران فهمانده شد که نباید امید استرداد حتی یک وجب از اراضی ازدسترفته را داشته باشد.
جنگ دوم ایران و روس و پیمان ترکمنچای
این اختلافات در نهایت به جنگ دیگری میان ایران و روسیه منجر شد؛ نبردی که در نهایت با پیروزی روسها پایان یافت و در نتیجه آن معاهده ترکمنچای میان ایران و روسیه بسته شد. پیمان ترکمنچای نیز مانند پیمان گلستان با وساطت انگلستان تهیه شد؛ معاهدهای که به از دست رفتن بخشهای دیگری از کشورمان منتهی شد و هدف نهایی روسیه که همان تعیین رودخانه ارس به عنوان مرز میان دو کشور بود محقق گردید.
به موجب پیمان ترکمنچای ایران علاوه بر ایالاتی که طبق عهدنامه گلستان از دست داده بود ایالات نخجوان، ایروان، طالش و شوره گل را به روسیه واگذار کرد. طبق این معاهده ننگین همچنین روسها حق داشتند که در دریای خزر آزادانه کشتیرانی کنند، فقط کشتیهای جنگی روسی حق کشتیرانی در دریای خزر داشته باشند و هر کجا که مقتضیات بازرگانی ایجاب نماید کنسولگری افتتاح نماید.
اختلاف ایران و انگلستان و معاهده پاریس
اما مطامع ابرقدرتها به روسیه محدود نماند و از اواسط دوران سلطنت محمدشاه بود که انگلستان به عنوان نیروی دوم وآرد سپهر سیاسی ایران شد و تلاش کرد در رقابت با روسیه منافع خود را در ایران دنبال نماید؛ منافعی که در گرو جدایی هرات و بخشهایی از بلوچستان از ایران گره خورده بود.
انگلیسیها منطقه هرات را مهم تلقی میکردند، چون از طریق آن میتوانستند به رقیب خود، یعنی روسیه، در آسیاه میانه حمله برند و در عین حال از آن به عنوان سدی در برابر حمله به هندوستان استفاده نمایند. محمدشاه پس از به قدرت رسیدن و ایجاد امنیت در نواحی داخلی ایران متوجه هرات شد. حاکم وقت هرات کامرانمیرزا نیز از تبعیت از شاهان ایران سرباز میزد و همین امر بهانه را به دست محمدشاه میداد. روسها نیز از این سیاست محمدشاه حمایت میکردند و ایران را تشویق کردند به هرات حمله نماید؛ چون از این طریق میتوانستند به هندوستان برسند.
محمدشاه با حمله به هرات و محاصره این منطقه تلاش کرد حاکمیت ایران را دوباره بر این مناطق برقرار نماید، اما تهدید انگلستان که منافع خود را در خطر میدید و حضور نیروهای انگلیسی در خلیج فارس و جزایر آن مانع از آن شد که محاصره هرات به نتیجهای منجر شود و شاهان قاجار شکستی دیگر را نصیب ایران ساختند.
در زمان ناصرالدین شاه فرصتی دیگر دست داد تا ایران به هرات حمله کند و این منطقه را زیر سیطره دولت مرکزی در ایران قرار دهد. در این مقطع محمد یوسفخان، که از طرفداران انگلستان بود، در هرات حکومت میکرد، اما دوست محمدخان برای سرنگونی وی سر به طغیان برداشت.
وی از ناصرالدینشاه کمک طلبید و ناصرالدینشاه نیز نیروی حسامالسلطنه را از مشهد به کمک وی روانه کرد؛ کمکی که باعث شد انگلیسیها در جزیره خارک نیرو پیاده کنند. بدینترتیب ناصرالدینشاه برای انعقاد پیمان صلح پیشقدم شد و با وساطت ناپلئون سوم در پاریس پیمانی میان دو طرف منعقد گردید؛ پیمانی که باعث شد ایران استقلال هرات و افغانستان را به رسمیت شناسد و هیچ گونه ادعایی نسبت به هرات و سایر قسمتهای افغانستان نداشته باشد.
پیمان سعدآباد و جدا شدن بخشهایی از خاک کشورمان
اما در دوران رضاشاه نیز روند کاسته شدن از تمامیت ارضیمان ادامه پیدا کرد. زمینه آن را نیز پیمان سعد آباد فراهم کرد؛ پیمانی که میان ایران، عراق، ترکیه و افغانستان بسته شد.
پیمان سعدآباد بر رفع اختلافات مرزی ایران و سه کشور دیگر مهر تأیید زد. در نتیجه انعقاد این پیمان شهر قطور، که از ابتدا متعلق به ایران بود و از دوران قاجاریه در تصرف عثمانیها بود پس گرفته شد و در عوض ۸۰۰ کیلومتر از اراضی مرغوب دامنه کوه آرارات به ترکیه واگذار شد؛ بلندیهایی که از نظر راهبردی اهمیت خاصی داشت.
اما در مورد افغانستان موضوع جدیتر بود و بحث اصلی از زمان جدا شدن هرات از ایران حقابه رود هیرمند بود. رضاشاه در نتیجه توافق سعدآباد دشت ناامید را که بیش از سههزار کیلومتر مساحت داشت، به افغانستان واگذار کرد و در عوض افغانستان متعهد شد که آب رود هیرمند به صورت مساوی میان ایران و افغانستان توزیع شود. البته افغانستان بعدا سدی به روی آب هیرمند زد و حقابه آب هیرمند نیز به موضعی بحثبرانگیز در روابط ایران و افغانستان تبدیل شد.
انتهای پیام/