بررسی راهکارهای برونرفت از شرایط فعلی تئاتر+ فیلم
به گزارش خبرنگار فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، تئاتر دانشگاهی از قدیم بهعنوان یکی از تأثیرگذارترین بخشهای بدنه تئاتر حرفهای کشور به شمار میرفته و مسئولان وزارت علوم و هنرهای نمایشی بدان توجه نشان میدادند، منتها این تئاتر در گذر ایام دستخوش مشکلات و بحرانهای زیادی شد، از برپایی جشنواره تئاتر دانشجویی تا شرایط دانشگاهها برای جذب دانشجو و بازنگری در واحدهای درسی تئاتر.
مسئله مهم در تئاتر دانشگاهی حضور دانشجویان و وجود اساتید با انگیزه است. نگاهی به پیکره تئاتر کنونی دانشگاهی تأیید نمیکند که الان این رشته در شرایط خوبی باشد.
پرونده جدید خبرگزاری آنا درباره «آسیبهای تئاتر دانشگاهی، فراز و فرودهای آن و وضعیت جشنوارهها و واحدهای درسی دانشگاهی» با حضور مدرسان تئاتر دانشگاهی کشور به تازگی کلید خورده و پس از مصاحبه با «داود فتحعلیبیگی»(اینجا بخوانید)، پیشکسوت عرصه نمایشهای ایرانی و مدرس دانشگاه، از ایوب آقاخانی، دعوت کردیم تا با حضور در خبرگزاری از جنبه دیگر به این موضوع بپردازیم، بخش نخست گفتوگو با آقاخانی درباره آسیبهای تئاتر دانشگاهی در دهههای مختلف و وضعیت جشنواره تئاتر دانشگاهی منتشر شده و از اینجا قابل مطالعه است.
ایوب آقاخانی بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون و کارگردان است. همچنین او به عنوان نمایشنامه نویسی پرکار و جدی از نسل سوم درام نویسان شناخته می شود و سابقه فعالیت های اجرایی متعددی هم دارد. وی با تجربه های پراکنده و گاهی موفق نویسندگی فعالیت جدی ترخود را از سال۱۳۶۷ وقتی ۱۳ساله بود در تئاتر دانش آموزی شروع کرد ودر همان مقطع دوبار جایزه نویسندگی و سه بار جایزه بازیگری گرفت و پس از آن نمایشهای رادیویی زیادی هم اجرا کرد، او سپس در دانشگاه به صورت حرفه ای وارد عرصه تئاتر شد. سال۱۳۸۰ اولین نمایشنامه خود به نام «دوئتی کوتاه برای پاییز» را چاپ کرد. او سپس به عنوان مدرس و استاد دانشگاه شروع به تدریس کرد، حال آقاخانی استاد دورههای لیسانس و فوق لیسانس دانشگاه سوره، هنر، هنرهای زیبا و آموزشگاههای هنری است.
اولین بار پس از ورود به دانشگاه با نگارش، کارگردانی و بازی در نمایشی به نام «علت» به صورت جدی تولد گروه تئاتر خود با نام پوشهرا اعلام کرد که تاکنون فعال و امروز یکی از جدی ترین گروه های ئتاتری کشور است.
در سال ۸۸ اجرای برنامه ای گفت وگومحور در شبکه سه و در سال ۹۱ اجرای بخشی از برنامه رادیو هفت را برعهده داشت. اولین بار درسال ۸۴ در تله تئاتر آهسته با گل سرخ، پس از آن در فیلم حق السکوت و در سال۹۲ با سریال «داوران» بازیگری حوزه تصویر را نیز تجربه کرد که تا امروز ادامه دارد و در سریال ها و فیلم های بسیاری حضور داشته است. آقاخانی از سال ۸۳ شروع به ترجمه آثار ادبی کرد و سال ۸۴ اولین مجموعه شعر خود به نام «واگویه در مسیر وهم و امید» را چاپ کرد.
آقاخانی در دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی، در رشته نمایش با گرایش ادبیات نمایشی مدرک کارشناسی گرفت. سپس در سال ۱۳۸۱ از دانشکده هنر دانشگاه تربیت مدرس در مقطع کارشناسی ارشد نمایش فارغالتحصیل شد. وی در دانشگاههای مختلفی چون دانشکده هنر، هنرهای زیبا و دانشگاه آزاد اسلامی و سوره با سابقه ای ۲۳ ساله نیز تدریس کرده است.
بخش دوم این گفتوگو با ایوب آقاخانی درباره وضعیت نمایشنامههای دانشگاهی و شرایط تئاتر امروز بدین شرح منتشر میشود:
اگر بخواهیم فقط دهه اخیر را در نظر بگیریم در عرصه نمایشنامه نویسی چه شرایطی دانشجویان داشتند و آیا تولدی در عرصه نمایشنامه نویسی در دانشگاه داشتیم یا خیر؟
صادقانه بگویم آخرین افرادی که به عنوان نویسنده میتوانند شناخته شوند، دانشجویان ما بیش از یک دهه قبل بودند ، یعنی آخرین خروجیهایی که از دانشگاه مشاهده کردم، در دهه هشتاد دانشجوی من بودند و الان نمایشنامهنویسان خوبی هستند.البته نمیگویم عالی هستند ولی پس از آن به اصرار و تاکید میگویم که بعد از آن تولدی در نمایشنامه نویسی نداشتیم.
پس یعنی رشته نمایشنامهنویسی خروجی قابل تأملی در این سالها نداشته است؟
بله، همینطور است، البته دلایل متعددی دارد، اما من حجم چشمگیر دلیل این امر را به طور مطلق به دوش سیستم آموزشی میاندازم، سوالم هم الان این است چه کسانی به این دانشجوها در دانشگاه نمایشنامه نویسی درس داده که توقع زایش و ورود و عرض اندام داریم؟ چند نفرشان خود نمایشنامه نوشتند؟ چند کتاب چاپ شده، جایزه و اجرا داشتند؟ من با قاطعیت افرادی را به شما نشان میدهم که حتی یک اثر ندارند، اما نمایشنامه نویسی تدریس میکنند. تعدادشان هم خیلی زیاد است.
بنده خودم به استاد بیضایی مدرس اصول و فنون نمایشنامه نویسی یک و دوام نگاه میکردم، دست و پا میزدم تا از او تقلید کنم، حتی در راه رفتن و بالا کشیدن بینیام! استاد بیضایی از سرعادت شخصی وسط مباحث طولانی با سر و صدا بینیاش را بالا می کشید! من از بس شیفته او بودم همان کار را انجام میدادم با وجود اینکه میدانستم عادت پسندیدهای نیست.اما نکته این است کسی به من درس میدهد که من دوست دارم شبیه او راه بروم، بینیام را بالا بکشم و حتی قدم هم مثل او کوتاه باشد، دیگر قدبلندی را دوست ندارم، حتی دوست دارم همه موهایم مثل او سفید باشد، این یعنی کاریزمای استاد که در امر نگارش خیلی سازنده است.
یا آقای دولت آبادی با آن قیافه عبوس و لبخند پنهانش سرکلاس ما درباره تجربیاتشان درباره نگارش کلیدر صحبت میکردند. من او را نگاه میکردم حتی تمایل پیدا میکردم سبیل بگذارم، عینک بزنم واین اصلا ظاهربینی من نیست میزان قدرت آن فرد در جذب من است، حال هرچقدر من کودنتر باشم فقط ظواهر را جذب میکنم، هرچقدر هم ژرف اندیشتر باشم چیزهایی را جذب میکنم که درباره آن فرد حیرت انگیز است. من میبینیم یک کلمه غلط نمیگوید و دایره لغاتش برای انتقال مطلب چقدر قوی است، چه چیزهایی خوانده که من نخواندم و... بنابراین از اینها من میآموزم. الان دانشجو از چه کسی چه چیزی باید بیاموزد؟ این استاد ایکس قرار است درباره اتود کلاسی من حرف بزند؟ اصلا مگر خودش چه کسی است که حرف بزند؟ کتابش کو؟
درایران برعکس خیلی کشورهای اروپایی و آمریکایی که البته بد هم نیست، دانشجوی رشته هنر از استادش خروجی چیزهایی که به زبان میآورد را میخواهد و این یک تقاضای نهادینه است. دانشجو میگوید این جمله یعنی چه و درباره چه حرف میزنی، استاد خودت یکی ازنمایشنامههایت را به ما میدهی که الگو بگیریم؟ اما استاد نمایشنامه دست دانشجو نمیدهد چون ندارد، کاری نمیتواند بکند!
برای همین ما دائم به بالادستیمان گیر میدهیم که اگر تو فلان میگویی چرا خودت عمل نمیکنی؟ دانشجو هم در دانشگاه با همین میراث روش زیسته نیاکانش در دانشگاه مینشیند استاد توصیه میکند، دانشجو میگوید خودت چه؟ در کلاس بازیگری کافی است که یک بازی بد در کارنامه استاد باشد، دانشجو دیگر اعتباری برای آن استاد قائل نیست یا کافی است یک بازی خوب استاد داشته باشد، هیچ چیز هم نگوید دانشجو قبولش دارد. این خصلت را ما فراموش میکنیم به همین دلیل افرادی را بدون هیچ اندوخته عملی بالای سر دانشجو میفرستیم، دانشجویان هم نمیپذیرند ، جذب نمیشوند و تولید علمی هم نخواهند داشت.
این دانشجوها میخواهند چه کسی شوند؟ هیچکس، میخواهند کجا بروند؟ به سمت اولین چیزی که آنها را جذب کند و تکانشان بدهد، همه آدمها با هم یک طور نمیخواهند بشوند پس ما جامعه بزرگی داریم با سلایق متعدد اما چون شهودی اطلاعات کسب کردیم، یکسری سطحیات هم میگیریم و به خلوص اثر مبدآ هم نزدیک نمیشویم، بنابراین دیگر اسم این کار نمایشنامه نویسی نیست و ناشری با این هزینههای زیاد تن به چاپ این دست کارها نمیدهد.
درباره شرایط فعلی تئاتر با توجه به دوسال کرونایی و شرایط پس از آن چطور ارزیابی می کنید، آیا آینده را در این عرصه برای جوانترها خوب می بینید یا خیر.
بخشی از پاسخ این پرسش را در بررسی شرایط دانشگاهها در رشته تئاتر گفتم چون به هر حال تئاتر دانشگاهی از بدنه تئاتر جدا نیست وقتی درباره پله اول میگوییم این ویژگیها در پله چهارم هم هست، این روزها اوضاع بلبشو بدی در تئاتر داریم و این را اضافه میکنم و می گویم ما هم ملت شور هستیم، ما ملت شعور نیستیم. شاید به قول برخی این اشکال کار ما نیست، ویژگی کار ما است، اما به نظر من متأسفانه گاهی تولید اشکال می کند.
اینکه ملت شوریم به این معنا که یک شور صفوی ناگهان ذهن همه را درگیر خود میکند، اتفاقاتی میافتد مثل اینکه بگوییم همه صنوف مجازند کارشان را بکنند الا تئاتر و سینما، اگر اینها کار کنند، خیلی اشتباه میکنند این اگر یک شور بی عقل دور از خرد نیست، اسمش چیست؟
واضح تر توضیح دهید..
ببینید به اعتقاد من یک قدری از آسیبها را خود ما به تئاتر میزنیم، من قطع به یقین به شما میگویم که مدیریت تئاتر سالهاست مشکل دارد و من درباره یک مدیر یا یک دوره خاص صحبت نمیکنم. مسئله اما فقط همین نیست دهها چیز دیگر است که من نه سواد آن را دارم و نه توان و نه در حوصله گپ و گفت ماست، اما اینکه ما متوجه نباشیم درباره چه صحبت میکنیم این ذهنیت مردم سرزمین من است، اینکه من ببینم مثلا یک آرایشگر که (البته این شغل را مثال می زنم) بیاید و به زنی که زیردستش خدمات میگیرد و البته حسب تصادف هنرمند تئاتر هم هست، توصیههای آزادی خواهانه بکند و دعوتش کند به کناره گرفتن و کار نکردن در حالیکه خودش کار میکند و پولش را در میآورد، شما فکر میکنید این موقعیت اگر بد و مضحک نیست، پس چیست؟
این آرایشگر به تئاتری توصیه میکند که شرف داشته باشد و کار نکند در حالی که خودش کارت مشتریاش را بی فوت وقت میکشد و وقتی این بانوی تئاتری به توصیه آن خانم آرایشگر گوش کرد، دیگر این تئاتر و تئاتری را نباید جدی گرفت! من اصلا کار ندارم چه چیزی درست است اما حرفم این است چطور ممکن است من تن به چنین مغلطهای بدهم؟ بی سوال و جواب؟ بی منطق؟ فقط از سر هیجان و شوریدگی؟ بی آنکه به آن بانوی آرایشگر بگویم چطور است با هم کنار بکشیم؟» تا عکس العملش را ببینم؟ در حالی که تن به چنین مغلطهای در یک دوره عدهای دادند و در نتیجه تئاتر ما آسیب بزرگی دید.
چرا فکر میکنید در تمام این جامعه این مسئولیت فقط بر ذمه تئاتر و سینماست پس بقیه اقشار چه مسئولیتی برعهده دارند، کی قرار است به اندازه تئاتر و سینما پرچمدار باشند و این بحث گستردهای است که به وقت دیگری میتوان دربارهاش صحبت کرد. الان میگویم این روشها و منشها به ذات تئاتر و سینما آسیب زده، ما با بحرانی از مخاطبان تئاتر مواجهیم که تا جبران آن سالها طول میکشد، دهها کار قربانی میشود تا ما بتوانیم ضربان سابق نه ایده آل تئاتر را به دست بیاوریم، چون ما به توصیه آن آرایشگر بدون توجه به اینکه از چه کسی میشنویم و اینکه چرا خودش کار را انجام میدهد اما ما نباید کار را بکنیم، گوش کردیم.
در نهایت همانطور که گفتم ما دنبال هیجان هستیم شرایط این ماجرا هم برایمان زیاد تأمین میشود، اتفاقاتی میافتد که انسان را هیجان زده میکند اما چیره شدن بر این هیجانات یک خرد، تدبیر و تمرینی میخواهد که ما آن را نداریم، لطفا از عرایض بنده فهوای سیاسی نکنید. آنچه من میگویم خروجی فرایندی است که رخ داده، من اصلا کار با قضاوت چپ و راست ماجرا ندارم، بلکه میگویم چرا ما خودمان این بلا را سر تئاتر می آوریم و حواسمان نیست؟ این آسیب به این سادگیها حل نمیشود.
برای برون رفت از وضعیت کنونی چه کاری می توان انجام داد؟
تمرین خردورزی و استراتژی... تمرین دقت به شرایط پیرامون از همه جهت... داشتن تحلیل و استنتاج از شرایط، آدمها و مخاطبان...
شناختن دقیق آدمها در این گرگ و میش سخت شده و البته مخاطبان و سلیقهها و مخاطبانشان هم همینطور... اینها تمرین میخواهد و صنف و جلودار خردمند و بی غرض و سلیم النفس که خب در همین زمینه هم دستمان تنگ است. حوزه فرهنگ از این آرمانها خالی شده و مردمانش کوتاه قد…کاش که راهی پیدا کنیم برای پرورش آدمهای مسئول و یا راهی برای افزایش قد سکانداران فرهنگ…
ممنون از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.
انتهای پیام/