نصراله قادری: آموزش نامطلوب، تئاترخصوصی و سیاستهای غلط زمینهساز مهاجرت هنرمندان تئاتر است
ناهید منصوری: نصراله قادری کارگردان، منتقد تئاتر، نویسنده، مدرس سینما و تئاتر متولد 1339 سمنان است که به واسطه گذراندن دورههای آموزشی در «انستیتو لویی لومیرها»و «تئاتر عروسکی شارل ویل فرید» فرانسه و «استودیو تئاتر» و«تئاتر گدانسک» لهستان و همچنین تدریس در دانشگاههای متعدد کشور، از نزدیک با عوامل و زمینههای شکلگیری پدیده مهاجرت در میان هنرمندان و بالاخص جوانان آشناست. وی در طی سالهای گذشته بیش از صد مقاله، تحقیق و پژوهش، چند ده عنوان کتاب در حوزه تئاتر و اجرا، سخنرانی، داوری و... در حوزه تئاتر و ادبیات نمایشی داشته است، با وی درباره وضعیت مهاجرت در تئاتر ایران گفتوگو کردهایم:
با توجه به اینکه این روزها بیش از پیش شاهد مهاجرت هنرمندان برای فعالیت در حوزه تئاتر به دیگر کشورها هستیم از نگاه شما چه عواملی به عنوان علل اصلی و محوری در تحقق پدیده مهاجرت دخیل بوده است؟
من معتقدم علت اصلی مهاجرت در حوزه تئاتر بیکاری هنرمندان ما است، چرا که وقتی هنرمند نتواند در کشور خود کار کند ناچار میشود فکر دیگری چون مهاجرت را در ذهن بپروراند. یکی از علتهای دیگر این پدیده در باغ سبزی است که نشان داده میشود.
البته علت ظهور این پدیده برای افراد مختلف، فرق میکند زیرا برخی به دلایل متعدد مجبور به مهاجرت میشوند و برخی به دنبال زندگی بهتر به کشور مهاجرت میکنند و از آنجا که با شرایط و طبیعت آنجا نمیتوانند زندگی کنند وضعیت متفاوتی نسبت به آنچه در ذهن داشتهاند پیدا میکنند.
با استناد به این سخن که «من چراغم در این خانه میسوزد» نیز میتوان به این نتیجه رسید که وقتی هنرمندی نتواند در خاک کشور خود رشد کند و موفقیت لازم را به دست آورد با مهاجرت رشد برایش سختتر میشود.
از نظر شما ایجاد وضعیتی چون نبود موفقیت برای هنرمندان بالاخص هنرمندان جوان در کشور و تصمیم برای مهاجرت و کشف استعدادها در موقعیت و جغرافیای دیگری، تا چه حد به سیاستهای غلط و نگاه یک بعدی به مقوله هنر تئاتر برمیگردد؟
اگرچه نمیتوان تاثیر و اهمیت تصمیمات مدیران هنری را در شرایط تئاتر بیتاثیر دانست، اما باید بگویم که تنها مدیران نیستند که در مهاجرت افراد نقش دارند، بلکه خود هنرمندان هم در این مقوله تاثیرگذارند. داورانی که برای اجرای نمایش دست به ارزیابی آثار میزنند برای سرکوب یک اندیشه و یا بال و پردادن به یک نفر دست به کارهایی میزنند که در امکان فراهم شدن یا نشدن کار موثر است. متأسفانه بسیار شاهد هستیم که داوران فردی را الکی بزرگ میکنند و وقتی همان فرد بر علیه خودشان اظهارنظر کرد، آنوقت پی به اشتباه خود میبرند و حقیقت را افشا میکنند. یکی دیگر از مسائل سهل و سادهای که اتفاقا تاثیر زیادی بر این امر دارد، این است که کسانی که قرار است داوری آثار نمایشی را برعهده داشته باشند قوه تشخیص لازم را ندارند.
بخش دیگری از این امر نیز به خواست مدیران بازمیگردد زیرا رودررویی با هنرمند صاحب اندیشه برایشان سهل نیست و این در حالی است که با عروسکهای بادی امری آسان است. باید توجه داشته باشیم به واسطه کار در فضایی دیگر هم با داوران، هم نظریهپردازان ، هم دراماتورژ و... مواجه میشویم، اما مسئله اینجا است که ما بدون تأمل از انجام بدیهیترین امور عاجز هستیم.
به نظرتان شرایط فعلی آموزش در حوزه تئاتر و کیفیتهای آن چه اندازه در بروز شرایط فعلی تاثیر داشته است، اساساً میتوان متصور شد که این وضعیت نقشی در مهاجرتها دارد؟
از نظر من نقش آموزش چه در آکادمیها و چه آموزشگاههایی که این روزها همچون قارچ رشد کردهاند و چه کارگاههایی که برگزار میشود، یک شوخی گروتسک است، چون مدرسهای آنان حداقلهایی که باید برای آموزش در این مراکز داشته باشند را ندارند. متأسفانه این مدرسها تحمل ندارند و همچنان در تئوریهای 80 سال گذشته ماندهاند و در طول سالها یک گام به جلو برنداشتهاند. همچنین شرح دروس در این مراکز آموزشی کهنه و قدیمی است و بیانگیزگی باعث شده تا آموزش ارزش و تاثیرگذاری لازم را نداشته باشد.
باتوجه به اینکه شما در مقام یک مدرس با جوانان و هنرمندان جوان زیادی سرو کار دارید، استعدادهای قشر جوان را در چه سطح ارزیابی میکنید و میزان احتمال موفقیت آنها را طبق تواناییهایشان چطور تخمین میزنید؟
جوانان علاقهمند به هنر تئاتر استعدادهای خوبی دارند، اما فریب بزرگی خوردهاند، زیرا اینقدر برای فریبشان آنها را بزرگ کردهاند که اکثریت احساس میکنند پیتربروک ایران هستند. تردید ندارم که هنرمندان جوان ما استعداد زیادی دارند، اما با توجه به فریبی که خوردهاند و طبق آن پیش میروند به هیچ نتیجهای نخواهند رسید.
آیا میتوان نگاه محکوم به شکست در پی مهاجرت را به تمامی افراد عمومیت داد؟ آیا امکان این وجود دارد که هنرمندی در پی مهاجرت و فعالیت در کشوری دیگر بتواند به تجربیات و اطلاعاتی دست پیدا کند که به موفقیت هرچه بیشتر او در کشور خود و یا کشوری دیگر بینجامد؟
آنچه حداقل تاریخ کشور ما نشان داده این است که کسانیکه نتوانستهاند در سرزمین خود موفق شوند به موفقیت چشمگیری در دیگر کشورها نیز دست پیدا نکردهاند، مگر آنکه در شهر کورها بگویند که ما یک چشم هستیم. بهطور کل برای اثبات این حرف میتوان به رزومه و کارنامه هنرمندانی چون مرحوم ساعدی و پرویز صیاد مراجعه کرد، اگرچه در دوره پیش از انقلاب افرادی بودهاند که توانستند با مهاجرتشان به موفقیت دست پیدا کنند.
آیا شکلگیری و پا گرفتن کمپانیهای تئاتر خصوصی که این روزها بیشتر شاهدشان هستیم میتوانند در ایجاد شرایط بهتر برای فعالیت هنرمندان به عنوان یک اهرم بازدارنده نسبت به مهاجرت هنرمندان بااستعداد عمل کنند؟
آنچه بهعنوان تئاتر خصوصی شاهد هستیم از نظر من بزرگترین آفت تئاتر محسوب میشوند، چراکه فعالیتشان نشأت گرفته از بزرگترین دروغهای کمپانی تئاتر است. من هیچ کجای دنیا ندیدهام که صرفاً تئاتر خصوصی جریان هنری را هدایت کند، بلکه تئاتر خصوصی را در هر کشوری دولت حمایت میکند.
قطعاً کسانی که شیپور را از سر گشاد آن مینوازند امروز به درستی این امر اعتراف میکنند که تکیه صرفاً بر تئاتر خصوصی بدون آنکه دولت به مسئولیت خود عمل کند، اشتباهی محض است. کافی است که به گذشته هنرمندانی چون یرژی گروتفسکی نگاهی بیندازیم تا بفهمیم که گروتفسکی چطور گروتفسکی شده است.
در نقض تاثیر تئاترخصوصی بر رشد تئاتر کشور به این نکته میتوان اشاره کرد که کمپانیهای تئاتر در زمانی میتوانند فعالیت لازم را داشته باشند که پروژه تئاتری برایشان سودآور باشد، بنابراین وقتی تئاتر سودی برای سرمایهگذار ندارد طبیعی است که سرمایهگذاری نخواهد کرد و فعالیت تئاتری روی نخواهد داد.
در پایان و به عنوان جمعبندی باید بگویم نبود موفقیت در دستیابی به آنچهکه به عنوان راهی بزرگ برای رسیدن به موفقیت تلقی میشود از جمله تئاتر خصوصی، هنرمندان و بالاخص جوانان این حوزه را به این فکر وا میدارد که اینجا یعنی در کشور خود جایی برای کارکردن و دیده شدن ندارند، همین مسئله به مرور زمان باعث مهاجرت شده است.
انتهای پیام/