دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
31 فروردين 1399 - 18:03
یادداشت؛ بخش اول/ محمد قمی*

تبیین الگوی حکمی-اجتهادی استاد خسروپناه درباره علوم اجتماعی/ ارائه الگویی برای اسلامی‌سازی معرفت

الگوی حکمی-اجتهادی، الگویی جهت تولید علم دینی و علم بومی در حوزه علوم اجتماعی است که وظیفه تبیین آن بر دوش ماست.
کد خبر : 484224
2383806.jpg

به گزارش خبرنگار حوزه اندیشه و کرسی‌های آزاداندیشی گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، محمد قمی طی یادداشتی نوشت: بنده تلاش می‌کنم در چند بخش، الگوی حکمی-اجتهادی استاد خسروپناه درباره علوم اجتماعی را توضیح دهم. علوم اجتماعی در اینجا علومی مانند روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، مدیریت و سیاست را شامل می‌شود. در واقع الگوی حکمی-اجتهادی، الگویی جهت تولید علم دینی و علم بومی در حوزه علوم اجتماعی است که وظیفه تبیین آن بر دوش ماست، اما وظیفه به‌کارگیری آن برعهده علمای علوم مذکور است.
علاوه بر اینکه به‌کارگیری آن نیازمند ارتباط علمای چند رشته از علوم انسانی با یکدیگر است و توجه بیشتر به مباحث میان‌رشته‌ای را نیز به دنبال دارد؛ بحث علم دینی، پیش از این در جوامعی مانند آمریکا، مالزی، اندونزی و عربستان مطرح بوده و چند دهه است که در جامعه ما نیز مطرح شده است، مهم‌ترین تعاریف علم دینی که تاکنون ارائه شده، از این قرار است:
۱) علمی که مفید جامعه دینی باشد. ۲) علمی که در فرهنگ و تمدن دینی شکل بگیرد.۳) علمی که مبتنی بر مبانی دینی باشد‌‌. ۴) علمی که با روش اجتهادی از نصوص دینی به دست آید. ۵) علمی که زائیده منابع دینی، یعنی عقل و نقل باشد. عده‌ای مانند اسماعیل فاروقی بر جنبه‌های هستی‌شناسی تأکید دارند؛ برخی دیگر مانند سیدمحمد نقیب‌العطاس بر انسان‌شناسی متمرکز شده‌اند و برخی دیگر مانند آیت‌الله جوادی‌‌آملی نیز بر معرفت‌شناسی و منابع معرفت دینی، یعنی عقل و نقل تکیه کرده‌اند.
همچنین عده‌ای مانند دکتر سیدحسین نصر، علمی را دینی دانسته‌اند که در فرهنگ و جامعه دینی رشد کند و برخی مانند دکتر مهدی گلشنی نیز بر مطلق مبانی متافیزیکی تأکید دارند. خلاصه اینکه هرکسی با رویکردی به تعریف علم دینی پرداخته است. موارد مذکور، تقریباً خلاصه همه دیدگاه‌ها درباره علم دینی است که از زمان اسماعیل فاروقی تاکنون که نظریه آیت‌الله جوادی‌آملی مطرح شده، وجود داشته است.
به اعتقاد استاد خسروپناه ارائه تعریف برای علم دینی، فایده چندانی ندارد و فقط اطلاعاتی اجمالی به انسان می‌دهد. آنچه مهم است ارائه الگویی برای اسلامی‌سازی یا دینی‌سازی معرفت است که در همین ارتباط، او الگوی حکمی-اجتهادی را پیشنهاد کرده است. وی معتقد است می‌توان همه موارد فوق درباره علم دینی را در تعریف خود اخذ کنیم و بگوییم: «علم دینی علمی است که مبانی، روش‌شناسی، جهت‌گیری و کاربردش دینی باشد»؛ یعنی علم دارای مبانی، روش‌شناسی و جهت‌گیری است و دینی بودنِ علم می‌تواند در هر سه ساحت، تعریف شود.
اما استاد خسروپناه قوام هر علمی را به روش‌شناسی آن علم می‌داند؛ یعنی اگر دینی بودنِ مبانی یا جهت‌گیری را بپذیریم، اما نتوانیم روش‌شناسی دینی را مطرح کنیم، دینی بودن آن علم قوام نخواهد داشت. اگر فقط جهت‌گیری دینیِ علم را مورد توجه قرار دهیم، دینی بودن، وصف حالِ موصوف نخواهد بود، بلکه وصف حالِ متعلَّق موصوف خواهد بود؛ چراکه قوام علم به مسائل علم است و قوام مسائل هم به متدولوژی است. به همین دلیل، وی قوام الگوی حکمی-اجتهادی را به روش‌شناسی آن می‌داند.
الگوی حکمی-اجتهادی دارای سه پیش‌فرض است: ۱) نگاه درجه دوم به علوم مدرن. ۲) روش‌شناسی علوم اجتماعی. ۳) رئالیسم معرفتی. در ادامه، به توضیح مختصری درباره هریک از پیش‌فرض‌ها می‌پردازیم. پیش‌فرض نخست این است که این الگو با مطالعه درجه دوم در «علوم انسانی مدرن» به دست آمده است؛ یعنی ادعای استاد خسروپناه ادعایی فلسفی درباره علم است و ادعای روان‌شناسی یا جامعه‌شناسی نیست و در واقع، فلسفه علم در حوزه علوم انسانی است؛ به‌عبارت‌دیگر، وی با نگاهی درجه دوم به علوم مدرن، به توصیفی از علوم انسانی مدرن رسیده و براساس آن توصیف، این الگو را ارائه کرده است. در واقع، می‌توان گفت که پیش‌فرض نخست، روش‌شناسی کشف الگو است.
پیش‌فرض دوم این است که مقصود از علوم انسانی، مطلقِ علوم انسانی (Humanities ) نیست بلکه حوزه بحث وی علوم اجتماعی (Social Sciences ) است که البته شامل روانشناسی و علوم تربیتی نیز می‌شود؛ یعنی وی مواظب بوده که علوم گوناگون را ذیل یک علم محسوب نکند و گرفتار مغالطه «جمع المسائل فی مسألةٍ واحدةٍ» نشود؛ بنابراین، او ابتدا حوزه علم مورد نظر خود را مشخص کرده است و بر علوم اجتماعی، یعنی دسته‌ای از علوم خاص متمرکز شده است که می‌توانند از متدولوژی عامی برخوردار باشند.
یعنی علومی مانند روان‌شناسی، جامعه‌شناسی، اقتصاد، مدیریت و سیاست را مدنظر گرفته و معتقد است از فلسفه علوم اجتماعی می‌توان به الگویی برای علوم اجتماعی اسلامی دست یافت. براساس مطالب فوق، بحث وی درباره مطلق علوم نیست؛ یعنی مطلق علم دینی را بحث نمی‌کند. همچنین مطلق علوم انسانی دینی هم مد نظر وی نیست، بلکه فقط به علوم اجتماعی می‌پردازد؛ بنابراین، او مانند آلمانی‌ها علوم انسانی را به معنای عام در نظر نمی‌گیرد بلکه مانند تقسیم‌بندی دیگری که در حوزه آنگلوساکسون رایج است، علوم اجتماعی را در کنار علوم انسانی لحاظ می‌کند. براین‌اساس، الگویی که ارائه می‌دهد فقط در حوزه علوم اجتماعی کاربرد دارد و در سایر علوم انسانی یا علوم طبیعی، نمی‌توان آن را به کار برد؛ زیرا وی معتقد است نمی‌توان فقط یک الگو را برای اسلامی‌سازی معرفت ارائه کرد.
پیش‌فرض سوم بحث، پیش‌فرضی معرفت‌شناختی است. استاد خسروپناه در حوزه معرفت‌شناسی، نسبی‌گرا نیست، بلکه معتقد به رئالیسم است؛ امّا رئالیسم خام یا پیچیده یا انتقادی را قبول ندارد، بلکه قائل به «رئالیسم شبکه‌ای» است که در فهم این الگو، بسیار کمک می‌کند [به گفتار چهاردهم از کتاب بیست گفتار درباره فلسفه و فقه علوم اجتماعی مراجعه کنید اما خلاصه آن این است که] وی در باب چیستیِ صدق، صدق را به معنای «مطابقت با واقع» می‌گیرد، اما صدق پنجره‌ای را مد نظر دارد که براساس آن، لایه‌هایی از مفهوم، با لایه‌هایی از واقعیت مطابقت دارد.
به‌عبارت‌دیگر، او معتقد است امکان‌پذیر نیست که ما یک مفهوم را بسازیم و همه واقعیت را در تور آن قرار دهیم. او «تقرب به واقع» را که ادعای پوپر است، قبول ندارد، بلکه به مطابقت قائل است؛ اما مطابقت لایه مفهومی با لایه‌ای از واقعیت را درست می‌داند؛ بنابراین، یک واقعیت می‌تواند صدها لایه داشته باشد و مفهومی که مثلاً در ذهن یک دانشمند است، یک لایه‌ای از واقعیت را نشان دهد. او در باب معیار صدق هم معیار «بداهت منسجم کارآمد» را مطرح و انتخاب کرده است تا بتوانیم به علوم اجتماعی صادقی برسیم که هم بر مبنای رئالیستی مبتنی باشد، هم نسبی‏گرا نباشد و هم کارآمدی داشته باشد.
*محمد قمی، مدیر دفتر مطالعات، برنامه‌ریزی و تعالی علوم عقلی و الهیات معاونت علوم انسانی و هنر دانشگاه آزاد اسلامی
انتهای پیام/۴۱۱۸/


انتهای پیام/

ارسال نظر
گوشتیران
قالیشویی ادیب