؟؟؟
- موضوع ژورنالیسم علم خیلی موضوع مهمی هست، در همه دنیا، همه سازمانهای بینالمللی، دغدغه خیلی از کشورهای در حال توسعه است و هم کشورهای توسعه یافته. اگر بخواهیم از منظر بینالمللی ابتدا یک نگاه فراملی به آن داشته باشیم و بعد جایگاه خودمان را بسنجیم، حتی در قالب برنامهها و استراتژیهای مشخصی در سازمانهای مختلف به این موضوع پرداخته میشود و کار ژورنالیسم علمی و آن ژورنالیسمی که میآید دوتا حلقه پژوهش و سیاستگذاری را مرتبط میکند، یعنی برقراری ارتباط بین این دو، وظیفه اصلی ژورنالیست، رسانه و مدیا هست. که ژورنالیست، آن محتوا را جمع میکند، پخت و پز میکند، آن را ورز میدهد، مطالعات تطبیقی را روی آن انجام میدهد و در نهایت تحویل مدیا و تریبون رسانه میشود. در کشورها و سازمانهای بینالمللی این اتفاق دارد به کرّات از زوایای مختلف در تریبونهای مختلفی به آن تأکید میشود. رشتههای متفاوتی در عرصه دانشگاهی به آن میپردازند و بیشتر از همه اینها، آن تدوین زیرساخت فرهنگیاش در کشورها است که فرهنگ یک کشوری چه در سطح حاکمیتی، چه در سطح مردم عادی به این برسند که آزادی فضای خبرنگاری، ژورنالیستی، روزنامهنگاری و علمی نگاه کردن یک خبرنگار ، چون خیلی این کار سخت است، برای یک خبرنگار نگاه علمی به موضوعات کردن کار راحتی نیست. چون خبرنگار وظیفه اصلیاش این است که به تصویر بکشد و قلم بزند روی آنچه که میبیند. شاید انتقاد و آنالایز و بررسی محتوایی آن موضوع را بسپرد به کارشناسان و خبرنگار در واقع باید مردم را مطلع کند. هر چقدر این فضا برایش مهیاتر باشد، جامعه شفافتر بدون سانسورتر است و قطعاً بهتر میشود برای آن جامعه نسخه پیچید و استراتژی تعریف کرد و تصمیمگیری کرد. ولی اینکه حالا چقدر باید این خبرنگاری را به سمت و سوی علمی که بتواند تأثیرگذار علمی پژوهشی باشد، برد، چندین راهکار وجود دارد. حالا با وجود اینکه من موضوع صحبت امروز را نمیدانستم. شاید موضوعات به روزتری را در میآوردم و آمارهایی را همراه خودم میآوردم، اول از همه باید این علم توسط متخصصین خوبی آموزش داده شود. فکر میکنم ما در ایران در این حوزه اگرچه که به رشته ارتباطات و رسانه توجه شده است ولی هنوز آن متولیان و آن افرادی که بتوانند بهبری کنند سیلابسهای آموزشی این را، نمیدانم، من واقعیتش خیلی نمیشناسم. کسانی هم که بودند به دلیل عدم فرصتسازی و به هر حال فضاهای نامناسب شاید کشور را ترک کردند و یا از دور، متأسفانه آفت بزرگی که میزند به فضای داخلی، از دور میخواهند گاید کنند که بدتر، یک حرکت منفی را به دنبال دارد. بنابراین پیشنهاد من این است که یک، آنچه که دنیا نشان داده، کشورهای موفق در این حوزه که لزوماً هم کشورهای توسعهیافته نیستند چون من هیچ وقت در صحبتهایم مقایسه تطبیقیام را بین ایران و نروژ نمیکنم، بین ایران و آلمان نمیکنم، خصوصاً در حوزه فرهنگ اجتماعی. میگویم آخر آن سازههای مقایسه باید به هم بخواند ولی شما مثلاً مقایسه کنید با ترکیه، مالزی، عراق، کشوری مثل کره جنوبی که اینها آنقدر با ما فاصله رفاهی و فرهنگی ندارند. کشورهایی هستند ارزشها، مذهب، قومیت در آنها مهم است ولی چقدر در این حوزه جلو رفتند فقط به خاطر شفافیت و بحث شفافسازی. پس هر چقدر فرصتسازی و آن زیرساختهای علمی فراهمتر شود و نگاه به موضوعات، علمی و تخصصی باشد، قطعاً ژورنالیسم علمی هم میتواند بیشتر در این دامن پرورش پیدا کند. موضوع بعدی که آفت دوم هست و جلوی این کار را میگیرد، خب اصل قوانین است، قوانین دستوپاگیر، وجود کانونهای مختلف و متعدد تصمیمگیری در کشور هست. بعضاً ممکن است دولتی خیلی فضاسازی و فرصتسازی کند، بستر را فراهم کند، کانون دیگری بیاید جلوی این شفافیت را بگیرد. موضوع بعد، اعتماد مردم است. ما در کشورمان با این بحران مواجه هستیم. مردم ما به نخبگان و بعضاً به ژورنالیستهایمان بعضاً اعتماد ندارند. چرا؟ چون احساس میکنند در آن بستر سانسورهایی که وجود دارد این ژورنالیست آزادی عمل ندارد. بنابراین ایجاد اعتماد، اعتباربخشی به این موضوعات خیلی میتواند کمک کند و در نهایت جمعبندی اینها این است که به موضوع بپردازیم. من واقعاً خوشحالم که این اتفاق افتاده، کاری که من شخصاً به عنوان یک عضو کوچک از این جامعه و شاگردی از اساتید این حوزه انجام دادم، در هر کنفرانس بینالمللی یا ملی که دبیر علمی بودم یا دبیر اجرایی بودم. در هر رویداد کوچکی، حتی یک جلسه کوچک هفت هشت نفره، حتماً یک تریبون را به بخش رسانه دادم، یک تریبون را به بخش مستندسازی موضوع از طریق یک ژورنالیست علمی متخصص به موضوع. در دنیا اینجوری نیست، یعنی یک خبرنگار در یک حوزه اکسپرت میشود. اگر موضوع چالشهای فرض کنید طلاق سفید است، مشکلات سلامت اجتماعی هست یا مدیریت شهری هست، یک خبرنگار نمیتواند در خصوص همه اینها نظر علمی بدهد، حتی کسی که باید خبر را جمع کند. بنابراین من سعی میکنم شخصاً خودم در تمامی ایونتهایی که در اختیار خودم هست یا میدانم توصیهام اثربخش است، حتماً، در این کنفرانسی که ما بعد از اسفند ماه در بنیاد ایرانیشناسی خواهیم داشت که سعی کردهام همه اهالی رسانه را درگیر کنم، شما هم از اینجا لطف کردید و به ما پیوستید، موضوع کنفرانس، زن هست و جایگاه زن در تمدن ایران و در اسلام، وضعیت فعلی که زنان دارند. یکی از هشت پنل موضوع زنان و رسانه و پیشرفت در عرصه علم و فناوری است. یعنی شاید بگویم اولین پنلی که من چیدم، خانم پوریامین الان به ما پیوستهاند، از صدا سیما از آقای رضی خواهش کردهایم، خانم سپهری که به هر حال متولی موضوع هستند، ایشان مشاور سازمان هستند در حوزه خانواده بیایند ببینند چه اتفاقی دارد میافتد و خبرنگاران و ژورنالیستهای حرفهای که مرتبط با موضوع هستند، یک پنل تخصصی دو سه ساعته با حضور مهمانان خارجی به این موضوع تخصیص داده شده. بنابراین صحبتم را اینجوری در اینجا کامل میکنم که تا زمانی که این چهار پنج مؤلفه به طور همزمان در کنار همدیگر، یکدیگر را کامل نکنند، قطعاً این روند حلقهواری که باید به هم بهصورت زنجیروار وصل باشد، یک جاییاش قطع میشود. بنابراین ما نیاز داریم که روی همه اینها با دو ابزار آموزش و آگاهیبخشی چه در سطح حاکمیتی کلان، بحثهایی که دست مردم و من و شما نیست و نیاز به سیاستگذاری دارد و چه در بحثهای فرهنگی که اتفاقاً دست ماهاست. دست ماهایی که در دل مردم هستیم حالا در پوزیشنهای خودمان، اینها را بتوانیم به هم وصل کنیم که بتوانیم حرفی برای گفتگو داشته باشیم. ما متأسفانه فعلاً در شرایط نامساعدی در خصوص ژورنالیسم علمی در ایران هستیم. یعنی اگر این دیتا و شاخصهها را بررسی کنیم، اصلاً جایگاه مناسبی نداریم و این حیف است.
نظر شما چیست آقای ربانی
- من معمولاً عادت دارم در درجه اول سؤال مطرح کنم تا اینکه بخواهم جواب بدهم به سؤالی. برای خودم هم همینطوری است. شاید رسالت یک ژورنالیست علمی را هم بیشتر همین بدانم که بتواند خوب سؤال مطرح کند تا اینکه بخواهد پاسخ سؤالی را بدهد. حالا صحبتی که خانم مهنا هم داشتند خیلی دقیق و درست بود، اینکه برای اینکه آن ژورنالیست بتواند سؤال درست مطرح کند باید خیلی مسلط باشد که این مسلط بودن هم قطعاً از آنجا میآید که فکر میکنم باید بتواند زمان طولانی را خیلی دایرکت روی آن موضوع تمرکز داشته باشد، کار کرده باشد، جوانبش را سنجیده باشد و بتواند سؤالات درستی را بهصورت خودآگاه و ناخودآگاه در ذهن خودش مطرح کند و بعد به دنبال شاید پاسخ این سؤالها نه صرفاً با توانمندیهای خودش بلکه با تکیه بر توانمندیهای جامعه علمی مرتبط با آن موضوع بکوشد و سعی بر رسیدن به جوابش کند. ژورنالیسم علمی یک بحثی است که تعریفش برای ما مشخص است اما کلاً میشود این سؤال را مطرح کرد که خبرنگار، کسی که کار خبر میکند که نمیدانم از چه واژهای جایگزین بهتری میشود برای ژورنالیست استفاده کرد، چگونه و چقدر و چرا میتواند کار علمی کند، کارش را علمی انجام دهد و آیا این قضیه تا به امروز در مملکت ما تا امروز به حد مطلوبی رسیده یا نه که من فکر میکنم 1040 این خبرنگار میتواند در حوزه رسانههایی مثل روزنامه فعالیت کند، میتواند توی تلویزیون باشد، میتواند یک مجری باشد مثل من. ثباتی که شما در موردش صحبت کردید، متأسفانه این روزها، من سعی میکنم بحثها را مرتبط کنم به بحث ایشان، (مطلوب شما همین است دیگر) متأسفانه این روزها در رادیو و تلویزیون به آن معنا دیده نمیشود. نمیدانم حالا در رسانههای مکتوب چنین چیزی وجود دارد یا نه. فکر کنم یک مقدار شرایط مساعدتر باشد و استفاده از آدمهایی که در حقیقت تخصص داشته باشند در رشتهها و حوزههایی که سعی میشود جواب سؤالهایی در آنجاها پیدا شود، معمولاً بعد از مدتی جابهجاییهایی صورت میگیرد که نمیگذارد آن افراد به مطلوب خودشان برسند. آیا انگیزه کافی وجود دارد برای اینکه ما افرادی را پرورش بدهیم که بتوانند در جایگاه یک انسان رسانهای فعالیتهای مناسب و مؤثری داشته باشند، من فکر میکنم نقطه ضعف و پاشنه آشیل قضیه آنجایی است که خواستی نسبت به این قضیه وجود ندارد و طی این سنوات ما دچار این ضعف شدهایم.
یک موضوعی را خانم مهنا اشاره کردند تحت این عنوان که وظیفه خبرنگار مطلع ساختن است. موضوعی که الان جدای از بحث آموزش حرفهای و تخصصی که ما داریم به کنار، موضوعی که مطرح است این است که حضور شبکههای اجتماعی به نوعی اعتبار رسانههای ما را کم کردهاند. تا قبل از این خیلی برای کسانی که میخواستند نسبت به موضوعاتی اطلاع پیدا کنند این بود که رسانه را به عنوان مرجع معتبر میشناختند. الان پیش از اینکه این اخبار بخواهد در رسانهها و مراجع معتبر منتشر شود، در شبکههای اجتماعی اینقدر دست به دست شده که دیگر نیازی برایش وجود ندارد. با توجه به اینکه ساختار علمی ما هم از لحاظ چرخه تولید علممان هم چندان کاربردی نشده و مردم علم را در زندگی روزمرهشان درک نمیکنند، رسانهها چطور میتوانند در بحث ترویج علم نقش داشته باشند؟
- پاسخش به نظر من خیلی روشن است. بحث شفافیت است. اتفاقاً من نظر شما را قبول ندارم. با اینکه در عمل داریم آن چیزی که شما میگویید را میبینیم. یک مثال ساده میزنم. من به عنوان یک مادر در همین چند روز گذشته در فضای مجازی و گروههایی که مادران دارند، وقتی اعلام میشود که فردا مدرسه تعطیل است، باز هم میگوییم ببینیم تلویزیون چه میگوید. یعنی میخواهم بگویم چون این موضوع حاشیه سیاسی ندارد، ملاحظاتی ندارد، یک خبری است که میخواهد پدر و مادران، اولیاء و مربیان، آموزش و پرورش و مردم را مطلع کند، منی که توی واتزآپ با تلگرام و اینستاگرام و ... میبینم، میگویم که تلویزیون را روشن کنیم ببینیم تلویزیون این را میگوید؟ پس تلویزیون آن جایگاه را دارد ولی به قدری در تمامی موضوعات، این یک موضوع چون حاشیه سیاسی ندارد، همچنان جایگاهش حفظ شده و نکتهای ندارد که تلویزیون بخواهد در موردش دروغی بگوید یا موضوعی را نگوید. من جسارت نمیکنم به اصحاب رسانه. اصلاً من در جایگاهی نیستم که بگویم رسانه ملی ما چگونه موضوعات را مطرح میکند ولی واقعیتش این است که نگفتن خیلی از موضوعات، ایجاد بیاعتمادی میکند در مردم. در یک موضوع اینچنینی که دلیلی ندارد در رسانه راستش گفته نشود و باید رسانه اعلام کند، مردم نشان میدهند که هنوز دنبال اعتماد به رسانه ملیشان هستند، اگر پناه بردند به فضای مجازی که متأسفانه بسیار مخرب است، من این را همیشه به دانشجویانم میگویم که بروید سرچ کنید در اینترنت، ببینید ماهانه دارد چقدر کنفرانس بینالمللی در دنیا با موضوع تخریب و آسیبهای اجتماعی فضای مجازی و جوانان برگزار میشود. بیشتر از کشور ما دارد برگزار میشود. بیشتر نگرانند. یعنی ببینید چقدر این فضا علیرغم فرصتسازی که در آن میشود، کارآفرینی، اقتصاد، ولی تهدیدات زیادی دارد، همه دنیا نگران این تهدیدات است. بله، جای رسانه ملی را بعضاً گرفته ولی در دنیا به جای اینکه این را حذف کنند، چون راهی برای حذفش نیست، ما باید تدبیر برای مقابله با آن، نه بگویم مقابله، تدبیر برای کنار آمدن با آن داشته باشیم که روشی که سازمانهای بینالمللی، مثلاً بزرگترین سازمان فرهنگی جهانی که سازمان یونسکو است، روشش برای کنار آمدن با این چالش، موضوع آموزش است. یک آموزش، آگاهی بخشی و دو، ایجاد اعتماد در مردم. هر چقدر یک رسانهای بتواند این اعتماد، اعتبار و شفافیت در خبرگزاریاش به وجود بیاورد، پناه بردن مردم به فضای مجازی به همان اندازه کاهش پیدا میکند و خب وقتی هم که در خصوص موضوعات به روزی که حداقل نیاز اطلاعرسانی برای مردم هست، احساس رضایت و احساس آرامش از واقعیتهایی که دارد شنیده میشود توسط مخاطب از رسانه نباشد، پناه میبرند به فضای مجازی و مشکل از آنجا شروع میشود که او دنبال راهکار برای مثلاً انتخابات مجلس را میخواهد دنبال کند، چون واقعیتها را در تلویزیون ملی نمیبیند، میرود و به فضای مجازی پناه میبرد، هزارتا مشکل از آنجا شروع میشود، بحران خانوادهها از آنجا شروع میشود، خیلی از آمارها و موضوعاتی که اصلاً نباید ذهن یک شهروند با آنها درگیر شود به آن کشیده میشود، آن فساد غربگرایی و ... بله، از آنجا شروع میشود. میخواهم بگویم من اصل موضوع را در شفافیت میدانم. هر چه دولتها شفافیتشان را بیشتر کنند، اعتباربخشی بیشتری 1700 هنوز رسانههای ملی میتوانند، شما در کشور ترکیه به وضوح این مسئله را میبینید. در آذربایجان که یک بندی از انگشت جمهوری اسلامی ایران هم نیست، من یک موردی را خودم دیدم، در یک هتل پنج ستاره برای یک مأموریتی بودیم، سفارت یک هتل پنج ستارهای برای اقامت ما گرفته بود، تلویزیون را که زدم، حالا تازه من آذری میدانم، خواستم بزنم ببینم مثلاً اخبار بینالمللی، کانالهای BBC یا CNN چه میگوید، دیدم کانالهای خارجی را هیچکدام نمیگیرد، همهاش کانالهای آذربایجان است و در ترکیه هم همینطور است، اینقدر اینها کانال دارند، در کره هم همین طور است، مالزی همینطور است، چین اول 1754 است در دنیا، روسیه، یعنی دارد طوری غنی عمل میکند که اصلاً انتخاب دیگری را برای مخاطب عادیاش، ببینید شما یکسری مخاطب، جوانان هستند. یک جوان بله به هر جایی سرک میکشد. اگر آموزش نبیند، متأسفانه هرز میرود، باید آموزش ببیند ولی مخاطب عادی یک شهروند میانسالی که مادر است، پدر است، کارمند است، رئیس است، شاغل است، اعتمادش به رسانه ملی است. بنابراین من باز همین موضوع را استناد میکنم و تلاش ما باید این باشد که به صورت توصیهای سازمان را مطلع کنیم. از آسیبهایش بیشتر مطلع کنیم و سوق دهیم به آن سمت که رسانه بتواند جای خودش را داشته باشد. فضای مجازی میتواند در واقع کمک کند به این موضوع. جایی که مثل همه جای دنیا که دولتها کوچک شدهاند. واقعاً در دنیا دولتها دیگر دارند کارگزاران کوچک میشوند. بخش خصوصی دارد میدان را به دست میگیرد. پس فضای مجازی باید کمک صدا و سیما باشد در اکسپند کردن و ترویج دادن یک خبر شفاف. ولی متأسفانه در کشورهای در حال توسعه علیالخصوص منطقه خاورمیانه و علیالخصوص منطقه ما که الان خصوصاً بیعدالتیهای زیاد بینالمللی دارد به ما میشود، این مشکلات به وفور دیده میشود. من نگاهم به این صورت است و راهکارم هم همین است.
- یک بار دیگر سؤالتان را بپرسید.
با توجه به اینکه شبکههای اجتماعی با توجه به گستردگیشان اعتماد مردم را نسبت به رسانههای مرجع از بین بردهاند و این چه تأثیری میتواند بر بحث ترویج علم بگذارد؟
- پیرو فرمایش ایشان حالا من خیلی نت گفتم ایراد از گسترش شبکهها نیست، ایراد از عدم اعتماد به رسانه ملی است.
- درست است. جهت صحبت ایشان این است که شبکههای اجتماعی اعتبار آنها را از بین بردهاند. به نظر من اینطور نمیتواند باشد اصلاً.
- احسنت.
- یعنی شبکه اجتماعی نمیتواند روی اعتبار یک شبکه پرمخاطبتر و خیلی قویتر از خودش، حداقل تا قبل از حضور خودش، من نمیدانم چقدر مطالعه شده که این روزها وزنه به کدام سمت سنگینی بیشتری میکند، نمیتواند آن را زیر سؤال ببرد. میتواند جایگاه خودش را ایجاد کند. شاید یک کوچولو، برخلاف صحبتهای خانم مهنا خیلی مخالفش نیستم و احساس نمیکنم که وجودش و رفتن افراد جامعه به آن سمت میتواند خیلی فاجعهبار باشد، به شرط اینکه افراد جامعه دارای سواد رسانهای باشند. بتوانند کیفیت و شأن حضور یک شبکه اجتماعی، یک عضوی از شبکه اجتماعی و اخبار و اطلاعاتی که دارد برای ما تولید میکند و به ما ارائه میکند را تشخیص بدهند. من شبکههای اجتماعی زیادی، یعنی افرادی را در شبکههای اجتماعی میشناسم که فعالیت علمی میکنند، اتفاقاً خیلی مطالب خوب و درستی را تولید میکنند، به علت اینکه دچار درگیریها و سلسلهمراتبها و بروکراسی جایی مثل رسانه ملی تلویزیون یا هر جای دیگری یا یک روزنامه نیستند یا هر چیز دیگری نیستند، خیلی میتوانند بههنگام اطلاعات خودشان را بیواسطه در اختیار مخاطبشان قرار دهند و من هم رصد میکنم و به نظرم کارشان را خیلی درست و تر و تمیز انجام میدهند و مشکلی وجود ندارد.
سؤال دیگر بحث خود چرخه علم در جامعه ماست. اینکه علم هدفش ایجاد شرایط رفاه و رفع مشکل برای مردم باید باشد ولی در نقطه مقابلش میبینیم در جامعه ما میزان تولید مقالات علمی خیلی زیاد است ولی مردم چندان تأثیر آن را در زندگی خودشان نمیبینند و رسانهها هم چندان به آن نمیپردازند. مانعی که این وسط وجود دارد برای اینکه آن تولید علمی که در راستای منافع جامعه است در اختیار جامعه قرار گیرد، به نظر شما چه چالشها و موانعی سر این راه وجود دارد؟
- در دنیا علم تحصیل میشود که به مهارت تبدیل شود. یعنی علمی که متعاقبش مهارت نباشد، در نهایت نمیخواهیم بگوییم که حذف میشود، شما مثلاً در دنیا در کشورهای اروپایی خیلی کم میبینید که کسی مقطع دکتری را بگذراند به غیر از کسانی که واقعاً علاقهمند به یک رشتهای هستند و تصمیم میگیرند که فقط پای درس و تخته باشند و آموزش بدهند وگرنه مدرک PhD شاید یک دهم گرفتن مدرک مستر یا فوق لیسانس است، چرا؟ چون آن مدارک فوق دیپلم، لیسانس و فوق لیسانس، حتماً در مرحلهای ایجاد مهارت برای طرف میکند حتی در رشتههای علمی. اگر یک نفر میرود فیزیک بخواند آن علم را به دست میآورد که حالا بتواند آن فیزیک را در یک رشته مهارتی اپلای و عملیاتیاش کند. تاپش این است برود در ناسا خدمت کند و پایینترش این است که بتواند از فیزیک، حالا من از فیزیک هیچی نمیدانم، نمیدانم چه چیزهایی به فیزیک مربوط است، برود علوم کهکشانی را بررسی کند بیاید ببیند چقدر میتواند در سبک زندگی مردم تأثیرگذار باشد، یکی که شیمی میخواهد، یکی که علم پزشکی یاد میگیرد، خود به خود به دنبالش مهارت، علمی که مهارتی به دنبال نداشته باشد در این روزگار ، در دنیای سال 2020 حذف شده است، یا فقط مربوط میشود به تخته و آموزش در سطحهای تاپ که یک دانشجویی میآید دو واحد از آن را میگذراند و میرود. در ایران متأسفانه ما نهتنها وارد آن مرحله نشدیم، اصلاً به آن یک جور حالت تدافعی پیدا کردهایم. دانشجویان ما که میروند در رشتههای زیادی، خصوصاً کار زیبایی که دانشگاه آزاد کرده، بله، من فکر میکنم مقام دومین دانشگاه دنیا را دارد، یادم است آخرین آمار اولین دانشگاه در هند بود که آن هم باز دانشگاه آزاد در جایی در جلویش میایستاد به خاطر اینکه دانشجوی مجازیاش بیشتر بود ولی دانشگاه آزاد ثبتنام فیزیکی دارد، خب همه جا رفته برای اینکه علم را آموزش بدهد، نمیگوییم کار غلطی بوده، منتهی اینکه کجا این علم میآید میشود مهارت، دانشجو میرود علوم اجتماعی یاد میگیرد، دانشجو میرود فیزیک یاد میگیرد، دانشجوی جغرافیا میشود، دانشجو میرود تاریخ یاد میگیرد، در دنیا 90 درصد دانشجویان تاریخ در مقطع لیسانس یا فوقلیسانس میروند یا توریسم فرهنگی، کارمند یک موزه شوند، یک پژوهشگر یک قسمتی در روزنامه راجع به آن بنویسند، یعنی آن علم باید یک جایی پرکتیکالی بشود مهارت به عمل درآوردن، علم بدون عمل که فایدهای ندارد. ما متأسفانه در ایران با توجه به آن فرهنگ مدرکگرایی، مشکلات ساختار اجتماعی، بحثهای ارزشی غلط که در کله ماها، ببخشید نمیدانم چطوری میخواهید بنویسید، وارد شده، سنتهای بیخود و اینکه یک نفر حتماً باید مدرک دانشگاهی داشته باشد، متأسفانه درگیر این معضل هستیم و مواجیهم با حجم عظیمی از دانشجو و فارغالتحصیل و استاد در حوزههای مختلف علمی و تکنولوژی که در نهایت هیچ دستاورد عملیاتی و مهارتی را چه در داخل چه در خارج، شما در حوزه مهارتی، هر کسی را که در این برنامهها، ایشان مجری هستند، حتماً برخورد داشتند، کسانی که در یک مهارتی استاد شدهاند، اکثراً علمی نیستند، یعنی آن را تجربی به دست آوردند. خیلی به ندرت کسانی را میبینیم که رفته علم علوم اجتماعی یاد گرفته که الان بتواند مثلاً رپرتاژهای اجتماعی خاصی را با آن گفتاردرمانی که میکند، با آن زبان بدنش را به کار بگیرد، نه، اینجوری نیست. بنابراین من فکر میکنم ما باید مسیری را باز کنیم، باز برمیگردم سر جای اولم، آموزش 2650 که کسی که میخواهد وارد مقطعی از دانشگاه شود، با توجه به وضعیت ناجور اشتغال و وضع کار در کشور ما، واقعاً در حوزهای ورود کند که بتواند یک مهارتی را در ادامه کسب کند، کما اینکه تفاوت یک کسی که جراح قلب عالی میشود یا آن ورودی که در حد یک طب عمومی و کار در یک درمانگاه برای سالها میماند همین است که او آن علم را مهارت کرده و این یکی این علم را در حد تزویج یک نسخه عادی سرماخوردگی نگه داشته. ما باید تلاشمان این باشد که بتوانیم به سمت مهارت برویم. من با دانشگاه فنی حرفهای بارها جلساتی در این خصوص داشتهام، خیلی رو به جلو داریم حرکت میکنیم، هم از نظر فرهنگی، بچههای ما، مثلاً من خودم در خانواده بارها باعث و بانی شدم که دختر جوانی که علاقهمند به خیاطی است، بسیار هم دختر با پرستیژی است ولی پدر و مادر حاضر نشدند به هیچ عنوان این حرفه را انتخاب کند، رفته رشته میکروبیولوژی خوانده، علوم آزمایشگاهی خوانده، همیشه به من میگفت من از این لولهها هم باز ایده میگیرم برای طراحیهایم و الان در کانادا ایشان یکی از بزرگترین مزونهای لباس را راه انداخته. مدرکش را که گرفت، نشان پدر و مادر داده و رفته و آنجا قدر ذهن و تخیل و مهارت او را دانستهاند. مشکل ما این است و قابل حل است و رسانه خیلی نقش دارد. فرهنگسازی. خودمان، فوری معیار این نباشد که میخواهی ازدواج کنی؟ مدرکش چیست؟ چه بسا درآمد افرادی که در یک مهارتی هم استادند امروز از کسانی که علمی آن حوزه هستند، چندین برابر بیشتر است. مثل یک تعمیرگاهی که من یک بار ماشینم را بردم، وقتی صورتحساب را آوردند اصلاً مانده بودم که جریان چیست. گفتم پس ما بیخودی این همه تلاش کردیم و رفتیم و دکتر شدیم، یکدانه پیچ و مهره شما را بلد بودیم، در یک رب چکاپ، تازه نمایندگی بود و ... میخواهم بگویم مهارت میتواند اینقدر مهمتر باشد و دلیلش این است که در دنیا الان ورکشاپها، کارگاههای کوچک، رویدادهای تخصصی کوتاهمدت خیلی مخاطب بیشتری دارد تا رشتههای دانشگاهی. میآیند یک چیزی را در دو روز، یک ماه. من دورههایی که میگذارم، یک وقت چهار هفتهای، سه روزه، خیلی استقبال میشود در مقایسه با همان رشته در دانشگاه که حالا میخواهد یک دانشجویی برود چهار سال بخواند تا یک مهارتی را کسب کند.
- سؤالتان؟
رسانه چه نقشی میتواند در ترویج این علم داشته باشد. خانم مهنا به آن بُعد آموزشیاش پرداختند که چون علم ما به کاربرد تبدیل نمیشود به همین خاطر این چرخه از همان ابتدا ابتر میماند.
- در واقع ارتباط علم با توسعه کشورها چیست؟ علمی که فایده نداشته باشد خب ...
- و حالا تأثیر در حقیقت یک ژورنالیست علمی روی این قضیه چه میتواند باشد. باز تکرار همان صحبت ابتدایی است که در آسانسور با هم داشتیم. به نظر من بینش و آگاه بودن یک ژورنالیست علمی نسبت به نیازهای جامعه، حالا توی هر جهتی که آن شخص دارد کار و فعالیت میکند و پیگیر بودنش میتواند عامل محرک خوبی باشد برای تصمیمگیرندگان آن حوزه به شرطی که آن افراد هم روابط خوبی را با دانشگاه برقرار کرده باشند که بتوانند درخواستکننده باشند و دانشگاه هم قائل به این باشد که فعالیتش را به آن سمت ببرد. اساتید آگاه باشند و نتیجه و خروجی کار بتواند کمک کند که اتفاقات خوبی آنور بیفتد ولی به نظر من در حال حاضر این چرخه کاملاً قطع است.
راهکاری به نظرتان میرسد؟ میانمدت حداقل؟
- داستان شبیه مرغ و تخممرغ میماند. یعنی اینها دارند همدیگر را تکمیل میکنند. به نظرم شاید واقعاً افرادی که دارند در حوزه خبر کار میکنند، در حوزه تولید محتوا برای رسانههای مختلف کار میکنند، افراد مستقلی هستند تا حدود زیادی تکتکشان. شاید اگر یک اجماعی، یک همقسم بودنی بین این افراد شکل بگیرد که نمیدانم چگونه و توسط چه ارگان و بنیادی این قضیه میتواند شکل بگیرد که به این سمت بروند، درخواستکننده باشند، پیگیر دستگاهها باشند در این خصوص، شاید بتواند عامل محرک خوبی باشد.
- من فکر میکنم رسانه و ژورنالیستها باید بروند به سمت مستندسازی در خصوص افرادی که در این مسیر موفق بودند و یک جور الگوسازی در جامعه توسط رسانه میتواند انجام شود. بعد از مسیر درست. از یک مسیر واقعی. یعنی یک نمایشی از یک مستندی که واقعاً از عامه مردم گرفته شده باشد نه اینکه در آن تحریف شده باشد. یعنی همیشه مطالعه تطبیقی یک راهکار خیلی خوب است. هر چقدر ما بتوانیم از کسانی که از علم در مسیر مهارتی و پیشرفت و توسعه پایدار استفاده کردند، علمشان پرکتیکالی مورد استفاده قرار گرفته، فیلم و مستند تهیه کنیم و در اختیار مردم بگذاریم، انتشار دهیم، مطالعه تطبیقی کنیم، در همان فیلد برود ببیند در یک کشور همسایه چه اتفاقی افتاده، آیا کسی این کار را کرده؟ اینها قطعاً تأثیرگذار است و رسانه میتواند نقش زیادی داشته باشد برای اینکه رسانه است که میتواند این تریبون و این برجستهسازی را انجام دهد و دستش باز است، ابزار دارد، تریبون دارد.
- آن افراد خیلی خوب و مؤثرند ولی خب اصولاً همانطور که شما گفتید، تولیدکننده علم نیستند. قطعاً مصرفکننده علم هستند. قطعاً در آن بخش این چرخه هم دچار مشکلات زیادی هستیم. یعنی در صحبت قبلیتان هم فرمودید که علم تولید میشود ولی استفادهای از آن نمیشود خیلی اوقات، بله، این وجود دارد. فکر میکنم بحث هم این است که چه کنیم که علم تولید شود و درست تولید شود، یعنی علمی تولید شود که نیاز جامعه باشد.
- ببخشید که این را میگویم؛ مطالعه کنیم! ما فرهنگ مطالعه و کتابخوانیمان در وضعیت بحرانی قرار دارد. یعنی آمارهای کتابخوانی زیر یک دقیقه، من از خودم، یک دوستی داریم آقای کاوه صدقی از اهالی برجسته حوزه ورزش است، هر چه میگویی میگوید اول از خودم، من از خودم شروع میکنم. تولید علم بدون مطالعه اصلاً یک امر محال است. ما در ایران فرهنگ کتابخوانیمان، فرهنگ مطالعه قابل لمسمان در وضعیت بحرانی است. چقدر کتاب میخوانیم؟ چقدر 3410 میکنیم؟ یعنی واقعاً این جای هشدار دارد، اگر مطالعهای نباشد، تولیدی نیست، فقط میشود کپی! مقالاتمان. چرا یک، مثلاً در حوزه رشته تخصصی من که روابط بینالملل هست، من واقعاً حتی بعضی از اساتیدم را میپرستم ولی به جز مثلاً جناب آقای سیارقلم یا دکتر سیفزاده که اینها بهنوعی توانستهاند متولیان نظریههایی در حوزه روابط بینالملل باشند، واقعاً تمامی نظریهها، نظریههای کشورهای دیگر است که میآیند اینجا، خیلی هم خوب ما روی آنها آنالیز میکنیم،خیلی هم خوب پیپر و مقاله مینویسیم ولی اینکه خودمان تولید کنیم، بگوییم این نظر ماست! حتی اشکال ندارد، بر اساس تاریخ هویتیمان، تمدنیمان، بر اساس مذهبمان این نظر ماست، نداریم. چرا؟ برای اینکه وقتی میخواهی یک نظریه بدهی، باید اینقدر مطالعهات جامع باشد که از دل آنها بیاوری و آنوقت یک بچهای را متولد کنی. من فکر میکنم بحث فرهنگ مطالعه، نحوه مطالعه و دیتای خوب، ما نداریم واقعاً در کشور. دسترسی یک اصل مهم است، آزادی و دسترسی اطلاعات. دیتای خوب، فرهنگ مناسب و پشتکار، اینها همهاش میتواند در تولید علم که ایشان گفتند، حالا من بیشتر در بحث ترویجش گفتم، تأثیرگذار باشد.
آقای ؟؟؟ الان با توجه به اینکه ما شبکههای اجتماعی را در قالبهای مختلف داریم و این قالبهای مختلف هر کدام با توجه به نوع محتوایی که تولید میکنند، اینستاگرام اطلاعات تصویری، تویئتر اطلاعات متنی، همه به سمت کوتاه و خلاصهنویسی پیش میروند. از بُعد یک فعال رسانه برای اینکه بخواهیم به ترویج علم بپردازیم و مخاطب خود را جذب علمی کنیم که در زندگی روزمرهاش تأثیرگذار است چه باید کنیم؟ آیا نیاز به این وجود دارد که قالبهای رسانهایمان را تغییر داده یا اصلاحی در آنها ایجاد کنیم برای اینکه پیاممان را به مخاطب منتقل کنیم؟
- این قالبهای رسانهای در همان شبکههای اجتماعی یا میگویید که با قرار دادن آنها در رسانههای کلان؟ قبل از اینکه جواب بدهم یک سؤال بپرسم اینکه اصلاً برای چی میخواهیم علم را ترویج دهیم و این ترویج علم میخواهد چه کار کند؟ ترویج علم دادن یعنی چی؟ یعنی من به عنوان یک آدمی که به قول ایشان یک مکانیک هستم دارم ماشین تعمیر میکنم در مورد کوانتوم مطالعه کنم آیا خوب است یا بد؟ مثلاً در مورد علوم اجتماعی مطالعه کنم برای من خوب است؟ اصلاً میخواهیم همه افراد جامعه بیایند این کار را بکنند؟ در مورد علوم مختلف هر کدامشان یک نوکی بزنند و یک تکه از آن بردارند؟ این اتفاق خوبی را در جامعه رقم میزند؟ من پاسخ این سؤال را نمیتوانم بدهم ولی خودم سعی میکنم در مورد مسائل مختلفی مطالعه کنم. اینکه شما میگویید خلاصهنویسی در شبکههای مجازی باعث شده این اتفاق بیفتد اما ان اطلاعات خلاصه، مختصر و مفیدی که من ممکن است ظرف یک دقیقه بخوانم آیا برای من ماندگاری دارد؟ آیا بعدها در تخصص من به شرط اینکه فکر کنم بعداً یک ارتباطی بتوانم بین این دوتا کشف کنم، میتواند به کمک من بیاید و راهکار جدیدی را به من بدهد و باعث شود از یک منظر دیگر به این قضیه نگاه کنم؟ خانم مهنام در صحبتهایشان گفتند این روزها خیلی اقبال نسبت به ورکشاپهایی که چند روزه است و طرف میتواند بیاید و خیلی سریع یک مهارتی را یاد بگیرد، زیاد شده. آیا آن خلاصهنویسی میتواند به ما مهارتی را بدهد که بعداً بتوانیم در کار خودمان آن را به کار ببریم یا خیر، صرفاً به عنوان یک چندتا اطلاعاتی است که من امروز میخوانم، شاید از خواندنش لذت ببرم یا نبرم، فردا و پس فردا هم فراموشش میکنم و برای همیشه آن را میگذارم کنار استفاده میشود. مطالعهای که شده بود بر این بود که قطعاً ما وقتی یک کتاب را که در آن به تفصیل در مورد یک موضوعی صحبت شده، یک یا چند روز یا چند هفته در موردش وقت میگذاریم و مطالعه میکنیم این میتواند بسیار تأثیرگذارتر از متنهای کوچکی باشد که به ما داده میشود. بحث مطالعه از روی یک متن یا یک فایل صوتی یا یک ویدئو فرق دارد با داستان برگزاری یک ورکشاپ چون در ورکشاپ آن کسی که مسئولیت برگزاری آن کارگاه را دارد، میتواند با مهارت خودش در یک زمان کوتاه شاید تأثیرگذاری مطلوب و بلندمدتی را روی افرادی که در آن کارگاه شرکت میکنند داشته باشد یک، دو، میخواهم این دوتا را از همدیگر تفکیک کنم. دو، اینکه ما معمولاً وقتی در فضای مجازی با متنها و محتواهایی برخورد میکنیم، خیلی اوقات تا حد زیادی این برخورد ما اتفاقی است اما وقتی من میآیم در یک کارگاه ثبتنام میکنم، قطعاً احساس نیاز کردهام و با برنامه قبلی این کار را میکنم. تمامی این مسائل میتواند تأثیرگذار باشد. اما اینکه رسانههای کلان ما بیایند استفاده کنندف چرا که نه؟ حداقل در بخش جذب میتوانند خوب استفاده کنند. اگر این شیوه میتواند مخاطب را جذب کند، مختصر و مفید بودن، من آن را استفاده کنم، بعداً آن شخصی که انتخاب میکند، اگر من راه خوبی را جلویش گذاشته باشم، در ادامه مسیر هم با من بیاید و بیشتر غرق آن مسئله شود، میتواند مؤثر باشد.
طبیعتاً مخاطب ما در بحث روزنامهنگاری و ژورنالیسم علم، مخاطب عام نیست. مخاطبی است که پیشزمینه ذهنی ...
- دقیقاً این سؤال اولیهام بود. خیلی اوقات در بحث ژورنالیسم علمی مخاطب عام مورد بررسی قرار میگیرد اتفاقاً. یعنی مثلاً وقتی ما میآییم در مورد محیط زیست صحبت میکنیم میگوییم که یک خبرنگار محیط زیستی چه میکند، معمولاً دارد برای مخاطب عام کار میکند، توی کشور ما حداقل در این روزها، چیزی که من میبینم به این صورت است. من هم خودم سؤال دارم که اصلاً آن خبرنگار علمی باید بیاید برای مخاطب عام کار کند؟ برای مخاطب خاص کار کند؟ باید یک تعادلی بین این دوتا برقرار کند، حالا در محتواهای متفاوتی که تولید میکند، و اصلاً داستان این چگونه است؟ این روزها من دارم واقعاً روی آن فکر میکنم.
- من فکر میکنم ما در ایران تفکیک قائل نمیشویم بین خبرنگار و کارشناس تحلیل خبر. توقع داریم آن خبرنگار حتماً خبر، خبرنگار در دنیا همه چیز را، آن دوربین را در اختیارت میگذارد. انتقاد، نظر، کامنت و آنالیز موضوع به کارشناس برمیگردد. ما در ایران به خاطر همین، از یک خبرنگار خیلی انتظار داریم. یا خبرنگار برای خودش وظیفه مضاعف درست میکند. و خبرنگارهایی معروف میشوند که خبرشان را تحلیل هم میکنند. اگر موضوع خبرنگاری علمی است، بله در حوزه محیط زیست باید یک خبرنگاری که در این حوزه سالها کار کرده، گوشت و خون بدنش با محیط زیست عجین شده، بله، او میتواند، او دیگر خبر نداده لزوماً، او آمده به عنوان یک کارشناس، یا مستندساز بوده، رپورتاژ تهیه کرده، برنامه درست کرده.
- اصلاً مشکل یکخورده سر اینجاست که آن ژورنالیست علمی را ما دقیقاً خبرنگار بدانیم؟ چون رسالت خبرنگار مشخص است؛ انعکاس یک خبر است. اما ژورنالیست دارد جدا از اینکه گاهی اوقات ممکن است کار خبری کند، دارد محتوا هم تولید میکند. یعنی این دوتا کاراکتر به نظر من اصلاً دوتا چیز جداگانه هستند.
- بله، کما اینکه کلمه روزنامهنگار با خبرنگار دو باز مفهومی جداگانه دارد.
- ما در ایران همه را با هم استفاده میکنیم، ترجمان خوبی نداریم متأسفانه.
- بله. یعنی اصلاً یک تعریف داریم و با این بحث کوتاه بودن پیام هم من هیچ نکتهای ندارم. اتفاقاً دنیا دارد به سمت خلاصهسازی پیش میرود. اگر جایی بخواهد آموزش حرفهای انجام شود، مخاطب به دنبالش رفته و آن را پیدا میکند. و مسئله دیگر هم اینجاست و موضوع این است که ما نمیتوانیم اینها را انعکاس خبری بدهیم. ما در ایران اینقدر فضای مجازی، زندگیمان را دربر گرفته! در دنیا این فضای مجازی تقریباً برای ارتباط بین افراد است، نه برای مطلع شدن از اخبار، کامنت گذاشتن، کار پیدا کردن، واسه این زدن، زندگی برانداختن، ازدواج کردن، اصلاً این خبرها نیست. دوستان من نه تلگرام دارند، بعضاً واتسآپشان را آن طرف هر از گاهی چک میکنند برای Earlier Massage وگرنه که ایمیل است، اصلاً نیازی نیست مرتب موبایل را چک کنی، میگوید این موبایل ضرر دارد، اصلاً هی چک نمیکنند، بنابراین این فضای مجازی هم که هست، اینقدر به این شدت، من فکر میکنم ایران در استفاده از فضای مجازی در دنیا اولین کشور باشد. یعنی اینها همهاش خودش مشکل است وگرنه در دنیا فضای مجازی یک وظیفهای دارد. اگر هم دنیا میبینی میگوید تهدیدات فضای مجازی، به خاطر استفادههای تروریستی است، به خاطر آموزشهای جنسی غلط است، به خاطر اینگونه خطراتش است نه اینگونه حداقلها که ما باهاش با بحران مواجه هستیم در کشور.
- بله، اصلاً این فضای مجازی هم باز تعریفش خودش یک داستانی دارد. اینکه ما چه را مجازی میدانیم؟ چگونه میشود اصلاً بین یک برنامه تلویزیونی با یک برنامهای که برای مثال در یوتیوب تهیه میشود، این دوتا را تفکیک کنیم. آیا به آن برنامه تلویزیونی نمیگوییم فضای مجازی؟ به آنکه در یوتیوب پخش میشود میگوییم فضای مجازی؟ شما نظری دارید خانم مهنام؟
- بله. من هر چیزی به جز رسانه ملی را فضای مجازی میدانم.
- حالا فرض کنیم که فرستندههای تلویزیون قطع شود، مثل همه شبکههای اینترنتی، شبکههای یک، دو، سه، چهار و پنج ما را هم با اینترنت پخش کنند و من با تلویزیون هوشمندم همه آنها را بگیرم، در کنار آنها شبکههایی که از قبل روی یوتیوب بوده، دیگر این مرزها از بین میرود.
- بله، درست میگویید، آن هم میشود فضای مجازی.
- من فکر میکنم این روزها ما داریم یواش یواش به این سمت میرویم که این مرز را از بین ببریم. یعنی واژهای به نام مثلاً اینترنت این تفکیک را برای ما ایجاد نکند.
- بله ولی باز مقایسه که میکنیم، در دنیا خیلی جاها میدانید که تلویزیون را جاگل باکس میگویند، جعبه جادویی. مینشینند جلویش دو ساعت یک فیلم میبینند. خبرها را هم از رادیو میشنوند، روزنامه میخوانند و خبری که برایشان خیلی با ارزش باشد، میگردند ببیند کارشناسیاش کجا آمده. یعنی میخواهم بگویم تعاریف ما خیلی با کشورهای دیگر فاصله دارد که ما انتظارمان از تلویزیون چیست؟ انتظارمان از روزنامه چیست؟ و آنوقت جایگاه خبرنگاری این وسط معلوم میشود که تکلیف ژورنالیست چیست؟ بنابراین بحثهای اخلاقمداری خیلی در آن مطرح میشود، بحثهای سبک زندگی در آن مطرح میشود، مؤلفههای زیادی این را تحت تأثیر قرار میدهد.
راجع بحث محدوده و حیطه خبرنگار صحبت کردید، موضوعی را که من در بحث روزنامهنگاری علم مطالعه کردم و به آن رسیدم، البته قطعاً کسی که در یک حوزه دارد فعالیت میکند، منی که به عنوان یک خبرنگار حوزه رسانه کار میکنم طبیعتاً اگر در آن حوزه تخصص ندارم و دارم در آن کار میکنم، مشکل من و سیستم من است ولی علی الاصول من باید یک کارشناس خبره باشم که در آن حوزه دارم کار میکنم و بر اساس آن است که به منابع معتبر مراجعه کرده و منابع خبریم را بر اساس آن انتخاب میکنم، در روزنامهنگاری علم این تفکیک به وجود آمده که ما دو نوع سبک خبرنویسی داریم، یکی سبکی که آگاهی بخش و اطلاع رسان است که همانطور که آقای ربانی گفتند برای جذب مخاطب عام خوب است و بیشتر تمرکز رسانهها و خبرنگاران روی این بعد است و یک بعد دیگر، بعدی است که نقادانه روزنامهنگاری علم است یعنی آن یافته علمی را ارزیابی میکند با نیاز جامعه و اتفاقاً به نظرم یکی از وظایفی که روزنامهنگار علم باید داشته باشد و ندارد طبیعتاً این است که آن علمی که در مسیر خودش قرار ندارد را به عنوان یک عامل محرک به آن مسیر هدایت کند. چطور میتوانیم رسانه را به این حوزه هدایت کنیم که علم مورد نیاز جامعه را ترویج دهد؟ ما رسانهای هستیم که از دل یک کانون علمی درآمدیم. در جای جای کشور و حتی خارج از کشور شعبه داریم، طبیعتاً کارهای علمی زیادی دارد انجام میشود و انعکاسش حداقل در رسانه ما به عنوان یک خبرگزاری که رسانه این دانشگاه هستیم کمرنگ است. ما چه کار باید کنیم که از این ظرفیتی که در کل کشور پراکنده و گسترده است بتوانیم استفاده کنیم برای جامعه؟
- باز من یک اشارهای کنم که پیوند دادن رسانه با دانشگاه و نهادهای تصمیمگیرنده یک معضل در ایران است که واقعاً من هیچ محدودیتی برایش قائل نمیشوم بهجز یکسری نگاههای اشتباه، نمیخواهم بگویم تنبلی، نمیخواهم بگویم اصحاب رسانه، هیچکسی که تنبل باشد نمیرود دنبال کارع رسانه. من شاید به عنوان مثال بگویم، وارد یک سازمانی شده بودم چند سال با آنها کار میکردم. یکی دو سال اول مسئول خیلی تعریف میکرد از روابط عمومی، خیلی هم ارادت داشتم خدمت ایشان ولی برایم سؤال بود که چرا روابط عمومی همیشه پشت میزش است. روابط عمومی از نظر من، من در دنیا هر جایی که رفتم و دوست داشتم که روابط عمومی آن سازمان و ارتباطش را با خبرنگار ببینم، اکثراً باید از قبل وقت بگیری. دیدن روابط عمومی و واحد رسانه از دیدن مدیرعامل و رئیس دانشگاه و ... همیشه سختتر است چون هیچوقت پشت میزش نیست و در حال ارتباط برقرار کردن است. ما در دانشگاههایمان چقدر واحد رسانهای فعال داریم؟ نداریم! انجمنهای دانشجویی به نوعی برای خودشان هر کدام دارند موازی، پراکنده و جزیرهای کار میکنند. اگر بتوانیم، این هم چیزی است که من نمیدانم، باید بپرسیم ببینیم از کسانی که تصمیمگیرنده هستند در دانشگاههای معتبر، دانشگاه آزاد من میدانم که دستش باز است، یعنی باز گذاشته، سه چهار خبرگزاری معتبر در دل این دانشگاه هست. آقای ولایتی همیشه تأکید میکنند که روابط عمومی قلب دانشگاه است. چقدر واقعاً توانستهایم تریبون رسانه را توی دانشگاه و مراکز تصمیمگیری ببریم؟ چقدر رسانه دنبالش بوده آنها نگذاشتهاند؟ این را دربیاوریم. آماری وجود دارد؟ چقدر آنها مطالبه کردند، رسانه حرفهای نبوده. در جاهایی که من شخصاً ورود کردم، پیگیری کردم، هم رسانه آمده پای کار، هم روابط عمومی فعال شده، هم حتماً یک پنلی، یک بخشی، 10 دقیقه از موضوع به رسانه ربط داشته، چون به نظر من بدون رسانه شما هر چقدر هم کار کنی، وقتی این ویزیبل نشود چه ارزشی دارد؟ ولی این نگاه به نظر من نیست و بخش عمدهایاش هم نگرانی از یکسری سانسورهایی که ما به دلیل موضوعات مختلف و ملاحظات مختلفی که داریم، وجود دارد، قطعاً میآید و این را یک مقدار کوچکش میکند ولی من معتقد نیستم که لزوماً آن است، چون بعضیها خیلی نقد میکنند از دولت ما، از حاکمیت ما و میگویند که سانسور است! خیلی جاها هم نیست، خودمان نمیکنیم. یعنی آن خودباوری هم خیلی مهم است. هر چقدر بتوانیم این سه حلقه و این سه ضلع مثلث را، رسانه، نهادهای تصمیمگیرنده و نهادهای علمی را بیشتر به هم وصل کنیم، دفتر دسک داشته باشند، یک پرچم یک جا داشته باشند، یک فوکال پوینت پرسن، یک آدمی که، الان مثلاً من دوست دارم که از فردا بنیاد ایرانشناسی با خبرگزاری آنا، در روابط عمومیمان بدانم که چه کسی مسئول ارتباط با آناست که بگویم شما خبر به همه جا میدهید، آنا به من گفته من یک نفر کانتکت پرسن دائم میخواهم، یک نفر که همیشه با من ارتباط داشته باشد، ببینم چقدر این جواب میدهد؟ قطعاً جواب میدهد! روابط عمومی پنج نفر، 6 نفر نشسته، تکان نمیخورد! همهاش مال کمکاری ماست. اگر همین را دو جا بشود الگو! شما الان خودتان در دیتایتان نگاه کنید ببینید کجاها مطالبه کردهاید که به شما رابط بده و نداده یا فعال نبوده؟ یک نوآوری کنید. ببینید چه اتفاقی میافتد. ببینید چقدر از آن خبر، من قبول دارم بنیاد 5227 ممکن است هفتهای به شما چهارتا خبر بدهد، سهتایش به درد آنقدر بزرگ شدن نخورد، کارش تخصصی است، ولی آن یکی آیا میرسد؟ آیا از شما مطالبه میشود که دوتا خبرنگار بیاید روی این حرفهای کار کند؟ اینها همه مشکلاتی است که خود ما درست کردهایم. اگر بتوانیم این سه ضلع را به هم تقویت و وصل کنیم بسیار اتفاق خوبی میافتد.
- من فکر کنم با اشاره به سه ضلعی که شما گفتید، حالا تصمیمگیرندگان مملکت، مسئولین، دانشگاه، من گوشه سوم این مثلث مردم را میگذارم، بعد اهالی رسانه را به عنوان میانجی بین این سهتا.
- عالی!
- که به نظرم میتواند خیلی خیلی کارشان موثر باشد. چگونه؟ اینکه اهالی رسانه میتوانند مردم را خیلی خوب حساس کنند و آنها را درخواستکننده کنند. مردم اگر درخواستکننده باشند نسبت به اینکه اگر اتفاقی میافتد و مسئولی نظری میدهد یا قرار است کاری کند، موظف هستش که بگوید بر اساس چه تحقیقی من این کار را کردم؟ بر اساس چه تحقیقی من آمدم توی تلویزیون (اشاره به آن بحثی که باز توی راه داشتیم) فلان نظر را دادم؟ چه کسی این را گفته؟ آیا من اجازه دارم به عنوان یک مسئول بیایم بنشینم بگویم که این نتیجه فلان چیز است و هیچ مدرک علمی پشت این قضیه نباشد؟ اگر این اتفاق بیفتد و مردم هیچ حرفی را بدون یک مدرک علمی قبول نکنند، آنوقت است که آن مسئولان و تصمیمگیرندگان ملزم میشوند که مطالعات صحیح و درستی داشته باشند. حالا صحت و درست بودنش به نظرم البته گام بعدی است. یاد بگیریم که فعلاً قرار است همه چیز با مطالعه و کار علمی انجام شود و بعد دوباره در گام بعدی مردم اینقدر آگاه شوند و اینقدر درخواستکننده باشند که حالا آن اتفاقی که تو به آن ارجاع و رفرنس دادی، چقدر کار درستی بوده؟ چقدر درست انجام شده؟ متأسفانه یک بحث خیلی داغی که این روزها توی تمام دانشگاهها هست، از علوم تحقیقاتی که الان شما آنجا اتفاقاتی را رقم میزنید تا بهترین دانشگاههای سراسر کشور این است که پژوهش انجام میشود ولی آن پژوهش آیا واقعاً انجام شده؟ من به قطع میگویم که بخش عمدهایاش خیر، یا اینکه یک کپی پیست است، یا اینکه کلاً غلط است، یا نه خود دانشجو فهمیده چه کار کرده، نه استاد راهنماهایش میدانند چه کار کرد و نه کسی بعداً میتواند از آن اتفاقها استفادهای کند. ممکن است چنین پژوهشهایی انجام شده باشد،ارائه هم شده باشد، از آنها استفاده هم شده باشد که دیگر واویلا!
- ولی در خیلی حوزهها جلوییم. مثلاً در بحث سلولهای بنیادی. در حوزه سلامت خوب کار شده. یعنی یک حوزهای که علمش آمده وارد آن بحث مهارت شده، اساتید ما چندین جایزه بینالمللی گرفتهاند، پژوهشگاه رویان جزء سه پژوهشگاه برتر دنیا دارد در این حوزه کار میکند، موضوع همانندسازی سلولهای بنیادی و ... واقعاً. من برای اینکه آنها را دیدهام. و از دل آن چقدر این خبرگزاری علمی برآمده؟ به خاطر اینکه متخصصینی از دل همان فیلد رفتهاند دنبال این رشته که یاد بگیرند چهجوری حالا اینها را نشر بدهند. اگر من جسارت کردم و در این سه ضلع، باید میگفتم مربع، و مردم را نیاوردم، چون بحث خبرگزاری علمی بود، گفتم اول این ارتباط برقرار شود؛ وگرنه رسانه که بدون مردم اصلاً معنایی ندارد.
- دقیقاً. پشتیبانی آن رسانه تمام مخاطبانش هستند وگرنه قدرتی ندارند. من هم به خاطر همین این را عرض کردم. طرح شما خیلی جالب بود. ولی متأسفانه در مورد چندتا علم محدود که ما در مملکتمان این روزها دچار پیشرفتش هستیم مثل سلولهای بنیادی، مثل نانو، خیلی کم است. به ذهن من رسید که خیلی جالب، چرا ما نمیدانیم که چی شد که مثلاً سلولهای بنیادی در کشور ما پیشرفت کرد. دقیقاً من خودم نمیدانم با اینکه شاید خیلی نشستم، در خیلی از جلسات صحبت کردم با خیلی از کسانی که در این زمینه کار کردند، چه 5633 چه تولیدی...
- رئیسش آقای دکتر امیرخانی هستند. به نظر من حتماً دعوت کنید به این ستاد سلولهای بنیادی کشور که خیلی جای کار دارد، به صورت یک مدل سمپل موفق ایشان را دعوت کنید یا به هر حال کسانی را که ایشان معرفی میکنند، یکی دو نفر را که بیایند و بگویند که واقعاً چه کردند که اینجوری شده؟
- و حالا آیا ما در حال حاضر داریم به قول شما رویان در جایگاه سوم یا در جایگاه پنجم سلولهای بنیادی جهان قرار دارد، آیا واقعاً در همان حد ما داریم از آن بهرهبرداری میکنیم؟
- نه متأسفانه.
- یا میزان بهرهبرداریمان از آن جایگاه پنجم به اندازه جایگاه پانزدهمی هم نیست؟ چه اقتصادی، چه سیاسی، چه ... یا نانومان یا خیلی چیزهای دیگر.
- همان دوستانمان داشتند برآورد میکردند که درآمد گردشگری سلامت از سلولهای بنیادی چه رقم، چون عدد را نمیشود اشتباه گفت من الان نمیگویم ولی حتماً به شما این را خواهم گفت (سؤال میکنم) یک عدد خیلی حیرتآوری بود، یعنی همین فرمایش شما، چون سهم رسانه علمی اینجا شاید کمرنگ بوده، آن تریبون خوشگل درست نشده نمیتوانیم توریسم را جذب کنیم. توریسم به جای ایران میرود به کشوری که در همین منطقه ما هست با همین هزینه و حتی هزینه بیشتر ولی ما نتوانستیم جذبش کنیم.
درست است در یکسری از زمینههای علمی شاید پیشرفتهای خیلی خوبی داشتیم که قطعاً هم داشتیم اما منی که به عنوان یک مخاطب عام هستم، خب میگویم اوکی! ما در علوم فضایی اینقدر پیشرفت کردیم، مایی که در علوم فضایی اینقدر پیشرفت کردیم چرا نتوانستیم یک ماشینی که دست مردم عاممان است و این ماشین میتواند روی سلامت خود مردم ما تأثیر بگذارد، مدیریت کنیم؟ چرا مشکل این را حل نکردیم؟ اتفاقاً همین موردی که گفتید چرا واقعاً آنها پیشرفت کردند و زمینههای دیگر پیشرفت نکرده، این واقعاً برای خودش سؤال است که مردم علم را در یک سطح خیلی عالی و متعالی دارند میبینند. اصلاً توی روزمره و زندگی خودشان نمیتوانند آن را درک کنند.
- این سؤال کوچکی نیست! ما در این مرحله، مشکل فراتر از، با بحران مدیریت کلان مواجه هستیم. شما ممکن است در علم به آن ماشین هیبریدی و تولیدش و استفادهاش و در دسترس قرار دادنش برسی ولی ملاحظات دیگری که در کشورهای جهان سوم و اقتصاد رانتی و تعدد کانونهای تصمیمگیرنده که بحث واردات و صادرات را به عهده دارند، به زیبایی میآید و عقیم میکند زحمتی که کشیده میشود. آن را اصلاً ورود نکنیم برای اینکه خیلی قشنگ در ایران در خیلی جاها کار انجام شده، تا مرحله تولید هم رفتیم، خب عین این کالا از چین وارد میشود با یکدهم قیمت!
- بله، عرض من هم همین بود.
- به دلیل سیاستگذاریهای کلان اقتصادی.
- و اصلاً فراتر از علم، خیلی اوقات در اینجور توقفها ما بحث تجارت را داریم. اینکه ما چقدر تجارت را بلدیم. مثلاً کشور چین در یک دهه گذشته جهش خیلی بزرگی در صنعت خودروسازی که شما گفتید داشته، آیا در زمینه علم تولید خودرو هم آنقدر جهش بزرگی داشته؟ اطلاع دقیقی ندارم ولی فکر نمیکنم. یعنی از محصولاتی که دارد تولید میکند و قطعاتی که در آنها به کار میرود، اینجور برمیآید که جهش بزرگ علمی صورت نگرفته، برنامهریزی بزرگ مدیریتی برای اینکه بتوانند بازار را اشغال کنند، داشتند.
- شما یک نکتهای را خیلی به زیبایی گفتید. گفتید چرا اینقدر ترویج علم؟! اصلاً یک جایی لازم نیست.
- چرا میخواهیم همه مردم دانشمند شوند؟
- توی ایران همه همه چیز را بدانند جالب نیست اصلاً.
- ولی یک چیزی من برخلاف حرفم بگویم که ثبت شود در این اتفاق. جدای از اینکه من اعتقاد دارم آره، نباید همه پی همه علوم باشند، یک چیزی که خیلی مهم است در ترویج علم شاید ترویج جستجو است. اینکه من اگر الان نمیدانم چرا مثلاً این چایی مثلاً تلخ است، چی میتواند باشد؟ هر چیزی، میدانید چهجوری است، خودم میتوانم خیلی جستجو کنم، چرا؟ چون این جستجو مهارت است. اگر من بتوانم سر کنجکاویها یا نیازهای خودم جستجو کردن را خوب یاد بگیرم، یکی از انواع جستجو، جستجو در فضای نت است، اصولاً انسان ماهرتری هستم، بعد در هر کاری که مشغول باشم میتوانم آن کار را بهتر انجام دهم.
انتهای پیام/