دانشگاهی که دیگر مبدأ تحولات نیست
به گزارش گروه دانشگاه خبرگزاری آنا، همهساله در چنین روزهایی و در هفتههای منتهی به 16 آذر، صحبت از دانشجو و جنبش دانشجویی نقل مجالس و محافل دانشجویی و غیر دانشجویی میشود و پای نخبگان سیاسی و فرهنگی اعم از دانشگاهی و غیردانشگاهی به دانشگاه باز شده و از دانشجو و رسالتش سخن میرانند. سخنرانیهایی که فارغ از حال و هوای دانشگاه به کلیاتی میگذرد که نه مفید حال دانشگاه است و دانشجو و نه مفید به حال جامعه!
عدم شناخت درست از احوالات دانشگاه و جنبش دانشجویی موجب تلقی غلط از فضای دانشگاه و درنتیجه انباشت انتظارات بیجا از دانشگاهی است که مدتهاست از جایگاه خود فاصله گرفته و نهتنها دیگر مبدأ تحولات نیست بلکه دستخوش تحولات سیاسی و فرهنگی خارج دانشگاه شده و دانشگاهی در آن تولید میشود!
اما مقصر کیست؟! ایراد از کجاست؟!؟! بیتوجهی به سطح استاد و هیئتعلمی علتالعلل است؟ یا دوری دانشجو از فضای علم و پژوهش؟ نگاه ابزاری به دانشگاه و دانشجو عامل است یا حذف دانشگاه از معادلات دولتی و حاکمیتی؟ بدون شک همه این موارد هر یک به سهم خود در بروز چنین وضعی در دانشگاه مؤثر بوده است؛ اما آنچه در این مقال به آن خواهم پرداخت ریشه رخوتزدگی موجود در دانشگاه است! آنچه در دهه 80 به سیاستزدگی دانشگاه از آن یاد میشد در دهه 90 به بیگانگی فضای دانشگاه از سیاست منجر شد! چرا؟ فضای سرد و بیروح و حتی به حوصله حاکم بر دانشگاه که هیچگونه ورودی به حل مسائل کشور ندارد ناشی از چیست؟
بدون شک نگاه منفعلانه دانشگاه (استاد و به طبع آن دانشجو) به حل مسائل کشور رخوتزدگی فضای علمی را پررنگ و پررنگتر کرده است؛ تا جایی که حتی در خاصترین شرایط کشور هم نه از دانشکدههای علوم انسانی صدایی شنیده میشود، نه راه برونرفتی از مشکلات از جانب دانشکدههای علوم پایه و فنی پیشنهاد میشود.
در حقیقت در هر دو دهه گذشته و حال، فهم غلط دانشگاه و دانشگاهیان از سیاست، دانشگاه را به ورطه افراطوتفریطهایی کشاند که جز زیان و ضرر به حال کشور فایدهای نداشت؛ به کلام دیگر اگر در سراسر دهه 80 دانشگاه با سیاستزدگی ناتوان در حل مسائل کشور بود در دهه 90 دانشگاه با دوری از سیاست پاسخی برای مسائل کشور نداشت و ندارد.
در یک نگاه دانشجویی که بنا بود مؤذن جامعه باشد، به یک مأموم در حال سجود مبدل شده است که منتظر است امام (اگر امامی در دانشگاه باقی مانده باشد) سر از سجده بردارد؛ و به جای آنکه با چشمانی تیزبین فضای جامعه را رصد کند و پی نسخه و درمان مناسب باشد، خود دچار بیماری لاعلاج شده است. بیماری که ریشه در درون دارد و آبشخوری در بیرون!
اگر تشکلهای دانشجویی را بهمثابه بازیگران اصلی این میدان و گردانندگان کلیدی جنبش دانشجویی بدانیم؛ این را که این جریانات به چه میزان مقصر در بروز این مسئله بودهاند، میتوان از یک سو با رصد تشکلهای قارچگونهای که در دهه 80 عمدتاً بدون آرمانی خاص و صرفاً با نگاهی سیاستزده و با خطگیری از خارج دانشگاه آن هم یکشبه سر از لاک در آوردند مورد بررسی قرار داد و از سوی دیگر عدم نقشآفرینی بجا، درست و هدفمند این تشکلها در دهه حاضر و همچنین عدم تأسیس تشکلهای نوین در این دهه را ناشی از دوری جنبش دانشجویی از مسائل جامعه و بیتفاوتی به مسائل و مشکلات کشور دانست.
به نظر میرسد تنها راه برونرفت از وضعیت فعلی دانشگاه که آن را از یک مجموعه تصمیمساز مبدل به یک مجموعه منفعل و تصمیم پذیر کرده است، ایجاد فضای باز سیاسی و بهدوراز هرگونه سیاستزدگی (مشکل دانشگاه در دهههای گذشته) و آشتی دادن دانشگاه اعم از استاد و دانشجو و سیاستگذاران کلان دانشگاهی، با مسائل جامعه و مشکلات کشور است. چرا که بیمسئلگی دانشگاه در میانمدت، به بیخاصیت شدن دانشگاه و جوابگو نبودن این نهاد علمی در بلندمدت (در حوزههای کلان تصمیمسازی کشور) و درنتیجه به حذف این نهاد از تصمیمات کلان کشور و مرگ تدریجی آن منجر خواهد شد.
محسن رحیمی
سرپرست کانون اندیشه جوان
انتهای پیام/4127/پ
انتهای پیام/