«استقلال دانشگاه»ها به معنای استقلال از سیاستهای نظام نیست
به گزارش گروه رسانههای دیگر آنا، توفیقی میگوید دوره برج عاجنشینی دانشگاهها تمام شده و دانشگاهی نمیتواند بگوید نسبت به مشکلات کشور بیتفاوت است. او راهحل این موضوع را در تنوعبخشی به سبد درآمدی دانشگاهها دانسته و این موضوع را کمکی به استقلال دانشگاهها ارزیابی میکند.
وقتی از او پرسیدم در صورت تحقق استقلال مدنظر، تضمین پاسخگویی دانشگاهها به مسائل اساسی کشور چیست؟ میگوید نباید به دانشگاهی که مسئولیتپذیر نیست، اختیار داد. حدود استقلال دانشگاه نیز بحث دیگری بود که توفیقی به ابهامات این طرح پاسخ داد و گفت منظور از استقلال این نیست که دانشگاهها از سیاستهای کلی نظام تخطی کنند. متن این گفتوگوی نسبتا بلند را که در اتاق کوچک و شلوغ وی در دانشگاه تربیتمدرس انجام شد، در ذیل میخوانید:
در حال حاضر وضعیت دانشگاهها بهخصوص وضع اقتصادی دانشگاهها را چطور ارزیابی میکنید؟
دانشگاهها توقعاتی از دولت و نظام دارند که بیشتر به آنها توجه شود. با توجه به اینکه مسئولیتهای بزرگی دانشگاهها دارند و این مسئولیت روز به روز افزایش پیدا میکند، انتظار از دانشگاه این است که در مرزهای دانش و پژوهش حرکت کند؛ دانشجویان نخبه و کارآمدی را هم تربیت کند تا مشکلات جامعه را حل کند و اینها مستلزم آن است تا منابع مالی کافی در اختیار دانشگاهها قرار گیرد.
سالهاست که در تلاش هستند سهم اعتبارات دانشگاهها از بودجه عمومی دولت، افزایش پیدا کند ولی این اتفاق نمیافتد و دانشگاهها به زحمت مسائل اقتصادی خود را مدیریت میکنند.
یکی از مشکلات دیگر بحث استقلال دانشگاههاست. مدیران دانشگاهی انتظار دارند برای آنکه با دقت و سرعت بیشتر وظایف خود را انجام دهند اختیارات بیشتری هم در ارتباط با جامعه و صنعت و انتخاب اعضای هیات علمی به آنها واگذار شود. با این اوصاف حال و روز دانشگاهها مساعد نیست برای آنکه در سالهای گذشته اختیاراتش برخلاف قانون برنامه چهارم و پنجم به تدریج کاهش پیدا کرده است.
به نظرم از منظر دانشجویان در دولت یازدهم و دوازدهم فضای دانشگاه از نظر فرصت فعالیت برای تشکلها با سلیقههای مختلف، بازتر شد و فعالیتهای سیاسی گسترش یافت. البته شعار دولت هم این بود که دانشگاهها نباید امنیتی باشند و باید فضای بازی را برای گفتوگو و تقارب اندیشهها فراهم کرد. البته با توجه به باز شدن فضای سیاسی، انتظارات دانشجویان بیش از این است چراکه نیروهای جوان علاقهمند به مسائل روز سیاسی و اقتصادی هستند و خواهان مشارکت در این زمینهها و دنبال یک فضای امن.
پس از انقلاب اسلامی، دانشگاهها دچار فرازوفرودهای مختلفی شدهاند. در این راستا سیاستهایی در جهت آموزش، تحقیقات و فناوری اعمال شده که در بخشی از آنها هم شما حضور داشتهاید. در این سالها آموزش عالی چه روندی را طی کرده است؟
آموزش عالی ایران پس از انقلاب سه دوره را تجربه کرده است. یکی دهه اول انقلاب که در دانشگاهها بیشتر به بازسازی خودشان خصوصا بعد از انقلاب فرهنگی پرداختهاند؛ دانشگاهها بازسازی شدند و ریزشهایی در اعضای هیات علمیشان بهوجود آمد که مجبور به جبران این خلأ برآمدند. یکسری دانشگاههایی در مناطق محروم باید تاسیس میشد تا فضای دانشگاهی در تمام کشور گسترانیده شود. این دوره را دوره «بازسازی» نامگذاری میکنم، چون مدیریتها نابسامان بود، در برنامههای درسی تجدیدنظر شده و همچنین دوره تحصیلات تکمیلی راهاندازی شده بود؛ چراکه قبل انقلاب تجربه چندانی در این زمینه نداشتهایم.
دهه دوم، به تدریج دانشگاهها به پژوهش روی آوردند و با توجه به اینکه دوران توسعه آموزشی تثبیت شد، دورههای تحصیلات تکمیلی در کشور راه افتاد و دانشجویان ارشد و دکتری جذب دانشگاهها شدند. در ادامه دانشگاهها متوجه این نتیجه شدهاند که در پژوهش عقبماندگیهایی دارند به خصوص آنکه قبل انقلاب آمار مقالات علمی و پژوهشهای دانشگاهی ما بسیار پایین بود.
قبل انقلاب از طریق پژوهش ارتباطی با صنعت شکل نگرفته بنابراین در دهه دوم دانشگاهها بیشتر به تقویت زیرساختهای پژوهشی خود اقدام کردند و به تدریج شرط چاپ مقاله به میان آمد، آییننامه ارتقای دانشگاهها بازنگری شد و در آنجا چاپ مقاله به عنوان یک الزام در ارتقای اعضای هیات علمی قرار گرفت و این مسیر طی شد و موفقیتهای زیادی هم کسب کرد.
پس از آن ایران از نظر شتاب رشد علمی خیلی از مواقع در رده اول قرار گرفت. همچنین از نظر تعداد چاپ مقالات در رتبههای16و17 دنیا قرار گرفته و تعداد چاپ مقالات به 50 هزار رسیده است. البته آموزش عالی در تلاش است که علیرغم افزایش کمیت مقالات علمی به کیفیت مقالات هم بیشتر توجه شود تا مقالاتی که ایرانیان چاپ میکنند بیشتر مورد ارجاع قرار گیرد که یک شاخص کیفیت است.
در دهه سوم بحث فناوری مطرح شد و وزارت فرهنگ و آموزش عالی تبدیل به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری شد که دلیل اصلی آن فعال کردن بحث فناوری در کشور بود تا زنجیره آموزش، تحقیقات و فناوری تکمیل شود. در این میان تجربیات ملی و بینالمللی نشان میداد نتوانستهایم در بحث فناوری حرفی برای گفتن داشته باشیم. ارتباط دانشگاه و صنعت آنطور که باید شکل نمیگیرد برای اینکه زبان صنعت یک زبان فناوری و تکنولوژی است؛ خیلی از نتایج پژوهش دانشگاه را نمیتوان مورد استفاده قرار داد جز اینکه این پژوهشها به دانش فنی و تکنولوژی تبدیل شود.
در دهه سوم در وزارت علوم بر بحث توسعه و فناوری و زیرساختهای آن تاکید شد. متعاقب این سیاست، پارکهای علم و فناوری تاسیس شدند، که در حال حاضر بیش از 35 پارک علم و فناوری در سطح کشور تاسیس شده و نزدیک به 140 مرکز رشد در کشور داریم و حدود چهار هزار شرکت دانشبنیان در این مراکز رشد و پارک مشغول فعالیت هستند. همچنین نزدیک به 30 تا40 هزار نفر از دانشآموختگان و کارآفرینان دانشگاهی در این شرکتها مشغول کار هستند. به خصوص در سال 89 مجلس یک مصوبه خوب داشت و صندوق نوآوری و شکوفایی راهاندازی شد که اختصاصا برای حمایت از شرکتهای دانشبنیان بود.
این سه مرحله مکمل یکدیگرند، بنابراین اگر ما در مورد پژوهش بحث میکنیم منظور این نیست که آموزش عالی را تضعیف کنیم؛ اینها در حال تکمیل یکدیگر هستند. اگر در خصوص دانشگاههای نسل سوم یا دانشگاههای کارآفرین شنیده باشید به این معناست که دانشگاهها به مرور زمان در حال تکمیل مسئولیتهای قبلی خود هستند. آن چیزی که در ادامه و در نظام آموزشی عالی باید آن را تقویت کنیم، بحث نوآوری است.
نوآوری درواقع عمدتا به معنای تجاریسازی نتایج فناوری است. یعنی وقتی شرکتی یک فناوری را توسعه میدهد باید حمایت شود تا آن را بهصورت تجاری دربیاورد و وارد بازار کند. درواقع محور اصلی اقتصاد دانشبنیان، نوآوری است تا کارآفرینان و پژوهشگران بتوانند نتایج تمام زحمات خود را به بازار و صنعت عرضه کنند. در این مرحله است که علم و توسعه علمی خود را در ارزشافزوده اقتصادی نشان میدهد. چون همیشه این سوال مطرح بوده که نقش آموزش عالی در توسعه اقتصادی و رفاه مردم چیست؟ و چگونه نتایج علمی وارد صنعت و تجارت در قالب کالا و خدمات خودش را نشان میدهد؟ در مجموع آموزش عالی کشور مسیر خوبی را طی کرده است. طبیعتا محدودیتهایی از جمله منابع مالی وجود دارد.
تفسیرهای مختلفی از «استقلال دانشگاه»ها میشود، تفسیر شما از «استقلال دانشگاه» چیست؟
همانطور که گفتید تفسیرهای مختلفی از «استقلال دانشگاه» میشود. شاید کلمه «استقلال» این سوءتفاهم را به ذهن میآورد که «استقلال دانشگاه»ها به معنای استقلال از سیاستهای نظام است که به هیچ عنوان اینگونه نیست.
بنده در جلسات زیادی درباره بحث اسقلال دانشگاهها شرکت کردهام؛ به این دلیل که در دولت هفتم و هشتم پیگیر این مساله بودیم چون کلمه «استقلال دانشگاه»ها در ذهن برخی این امر را متبادر میکرد که منظور این است که دانشگاهها هیچ تعهدی نسبت به سیاستهای نظام ندارند و هرگونه صلاح میدانند، عمل کنند. این در حالی است که هیچ یک از دانشگاههای دنیا که به صورت هیاتامنایی مدیریت میشوند، اینگونه عمل نمیکنند و خود را در چارچوب سیاستهای کشورشان میدانند. منتها در کشور ما چون یک مقدار نگاه به دانشگاه سیاسی بوده، اینطور تفسیر میشود که مثلا کسانی که صحبت از استقلال دانشگاهها میکنند، منظورشان آزاد بودن از سیاستهای نظام است. به همین علت ما بعضا به جای استفاده از کلمه «استقلال» از «افزایش اختیارات» دانشگاه صحبت کردهایم.
در قانون برنامه چهارم که در دولت هشتم تصویب شده، اگر به بند (الف) ماده 49 آن قانون مراجعه کنید این عبارت درج شده؛ یعنی منظور از استقلال را اینگونه تعریف میکند که دانشگاهها و مراکز پژوهشی و فرهنگستانهای علوم، از کلیه قوانین و مقررات مستثنا هستند؛ در امور اداری، استخدامی، تشکیلاتی و برنامهریزیهای آموزشی فقط تابع مصوبات هیات امنای خودشان هستند که البته باید به تایید وزیر علوم برسد.
منظور از قوانین و مقررات، سیاستهای کلی نظام نیست؛ یعنی آنچه به اداره دانشگاه بر میگردد نه خارج از آن!
در این قانون، مثال «استقلال مالی» دانشگاه چه بود؟ این بوده که ذیحسابها از دانشگاهها رفتند، چون در گذشته دانشگاهها ذیحساب داشتند و در حال حاضر تمامی دستگاههای اداری ذیحساب دارند. معنای ذیحساب این است که اگر دانشگاه به دنبال پرداخت هزینهای است باید ذیحساب اجازه میداد. اما این مساله بوروکراسی شدیدی را به وجود میآورد که جلوی تحرک دانشگاه ها را میگرفت.
از آن تاریخ به بعد برنامهریزی مالی در اختیار خود دانشگاهها قرار گرفت، یعنی وقتی دولت، بودجه هر دانشگاهی را ابلاغ میکند، فقط هیات امنا تصمیم میگیرد این بودجه را در چه جایی هزینه کند و دولت دیگر مداخلهای در این زمینه ندارد.
تابع بودن دانشگاهها از سیاستهای نظام هم به این معناست که وقتی سیاست نظام این است که دولت کوچک شود، دانشگاهها باید تابع این سیاست باشند و برای دولت هزینهتراشی نکنند. اینکه میگوییم دانشگاهها اختیار مالی دارند، فقط تا سقف اعتباراتی است که دولت به آنها داده نه بیشتر! مگر آنکه خودشان برای دانشگاه درآمد کسب کنند و از آن طریق تعهدات مازاد خود را متقبل شوند. وقتی سیاستهای نظام اینگونه است که صرفهجویی کنیم، دانشگاهها نیز به تبع باید راه صرفهجویی را در پیش بگیرند تا دولت وسیع نشود و دانشگاهها هم این موضوع را رعایت کنند. آنچه مجمع تشخیص مصلحت نظام یا مقام معظم رهبری در سیاستهای کلی نظام ابلاغ میکنند، همگی رعایت میشود. در هر صورت دانشگاهها محدود به اسناد بالادستی نظام هستند و باید در چارچوب آن به اداره دانشگاههای خود بپردازند. در واقع استقلال دانشگاه یعنی آنچه به اداره خود دانشگاه، یعنی آزادی عمل و اختیار بر میگردد؛ مثلا پذیرش دانشجو، جذب هیات علمی، تعداد کارکنان و... .
دانشگاهها هیچ کارکرد سیاسیای برای خودشان قائل نیستند که مثلا بخواهند در انتخاباتی به نفع گروهی شرکت کنند یا فعالیت حزبی انجام دهند. اگر هم چنین اتفاقی افتاد، تخلفاتی است که باید مورد پیگیری قرار گیرد.
در بحثهای خود اشاره کردید که یک سوال مهم درباره دانشگاهها این است که نقش دانشگاه در توسعه اقتصادی کشور چیست؟ من میخواهم بپرسم اساسا نقش دانشگاه در حل مسائل اساسی کشور چیست و مساله استقلال دانشگاهها چقدر میتواند به آن کمک کند؟
این بحث مهمی است. وقتی ما از استقلال دانشگاهها صحبت میکنیم، حتما در کنار آن صحبت از مسئولیتپذیری و پاسخگویی میکنیم، یعنی کسی نمیتواند ادعا کند که اختیارات من را زیاد کنید ولی من به ارگانی هم پاسخگو نیستم و مسئولیتی در قبال جامعه نمیپذیرم. به میزانی که اختیارات دانشگاهها اضافه میشود، بر مسئولیتهای آنها نیز افزوده میشود که این دو لازم و ملزوم یکدیگرند.
اتفاقی که درحال رخ دادن در جریان جهانی علم، دانش و آموزش عالی است، اینکه دانشگاهها روزبهروز به متن جامعه در حال نزدیکتر شدن هستند. زمانی شکاف بین دانشگاه و جامعه زیاد بوده است که در اصطلاح به «برجعاجی»ها معروف شده بود. «برج عاجی»ها همان شکاف بین جامعه و دانشگاه در دنیا بود؛ بهخصوص در یونسکو که یک سازمان علمی- فرهنگی است. بحث شکاف جامعه و دانشگاه سالها رایج بوده؛ چراکه دانشگاهها دیگر نباید در برج عاج بمانند. «برج عاج» به معنای اینکه دانشگاهها یک جزیره منفک از جامعه هستند و نقشی در حل مشکلات جامعه ندارند. در ادامه این عمل مورد انتقاد قرار گرفت و دانشگاه بهتدریج به پای مسئولیتپذیری کشیده شدند. به نظر بنده بحث دانشگاه کارآفرین حاصل این چالشها و دغدغههاست، چون دانشگاه کارآفرین در مرز بین علم و جامعه قرار دارد و در دنیا از دانشگاه کارآفرین تعاریف متعددی میشود.
دانشگاه کارآفرین یک دانشگاه اثربخش به محیط پیرامونی و جامعه محلی، ملی و بینالمللی است. دانشگاهی است که از اثربخشی صحبت میکند که این پژوهش، چگونه مشکلات جامعه، مانند اعتیاد، صنعت و... را حل میکند؟ اصلیترین سوال این میشود که این دانشگاه در توسعه کشور چه نقشی دارد؟ وقتی صحبت از اقتصاد دانشبنیان میشود یعنی بالاترین مظهر علم و دانش است، یعنی به دنبال این هستیم که اقتصاد را مبتنیبر دانش اداره کنیم.
اگر به بحث اقتصاد مقاومتی که سیاستهای آن ابلاغ شده، نگاهی بیندازید متوجه خواهید شد کلیدواژه اصلی آن، اقتصادی است که دانش موردنیاز خود را تولید میکند. این دانش از کجا باید بیاید؟ از دانشگاهها باید تامین شود. یعنی دانشگاه به متن برنامههای توسعه کشیده میشوند و یکی از بازیگران در عرصه توسعه کشور خواهند شد.
درحال حاضر فقط بحث اقتصادی نیست، بلکه دانشگاهها مسئولیتهای فرهنگی و اجتماعی را هم میپذیرند. به این معنا که یک فارغالتحصیل دانشگاهی چه میزان درک اجتماعی دارد و چه مقدار مسئولیتپذیر است؟ زمانی که میخواهد از دانش خود استفاده کند چقدر به خدمت به مردم فکر میکند؟
دانشگاهها در دنیا به محیط چند بعدی تبدیل شدهاند، در ابعاد اجتماعی، علمی، فرهنگی، سیاسی و... مسئولیت دارند. به عبارتی دانشگاهها را وسط میدان آوردند و آنها را متوجه کردند که باید در توسعه کشور فعالیت کنند.
وقتی به دانشگاه منابع و اختیارات داده میشود و دارای استقلال هستند، به این معنا نیست که دانشگاهها فقط به فکر خودشان باشند بلکه باید درجهت رفاه مردم و توسعه کشور گام بردارند.
در کنار افزایش اختیارات دانشگاهها، بحث نظارت و ارزیابی هم تقویت میشود. بحثی که ما در وزارت علوم درباره استقلال دانشگاهها داشتیم، این بود که باید در وزارت علوم تصدیگری خودمان را کم کنیم و از مداخلات در دانشگاهها بپرهیزیم و امور اداری را به خودشان واگذار کنیم ولی در مقابل نظارت و ارزیابی خودمان را تقویت کنیم.
در وزارت علوم بعضا معکوس عمل شده و باید رویههای مدیریتیمان اصلاح شود، یعنی چه؟ یعنی آنکه وزارت علوم درگیر مسائل اجرایی دانشگاه شده و از نظارت و ارزیابی غفلت کرده، یعنی سیستمهای نظارتی و ارزیابی قوی در وزارت علوم راهاندازی نکردیم. درحالی که ما باید معکوس عمل میکردیم و دانشگاه را آزاد میگذاشتیم و در مقابل سیاستگذاری میکردیم و سپس به نظارت و ارزیابی میپرداختیم. مثلا به جای آنکه در پژوهش دانشگاه مداخله کنیم، در آثار پژوهشی دانشگاه باید نظارت کنیم که چه نتایجی را در برداشته است.
اگر دانشگاهی از این اختیارات و منابعش استفاده کرد ولی عملکردش منطبق بر برنامههای نظام نبود، سریع باید اصلاحاتی صورت بگیرد و اگر لازم است مدیریت عوض شود.
حلقههای بازخورد در دانشگاه و وزارت علوم، یعنی ارزیابی و بهبود باید فعال شوند، مثلا برنامههای توسعه را تصویب و ابلاغ میکنند ولی حلقه ارزیابی و نظارتی ما ضعیف است. اگر وزارت علوم یا هر وزارتخانهای بخواهد دائما به مداخله در زیرمجموعههای خود بپردازد، از وظیفه اصلی خود باز میماند و حتی آن انتظاری که با مداخله در دانشگاه میتواند داشته باشد، به دست نمیآورد.
ما به دانشگاه اختیار میدهیم و آن را مستقل میکنیم، ولی خواستههای ما چطور تامین میشود؟ اگر دانشگاه در جهت منافع مردم حرکت نکرد چه اتفاقی رخ میدهد؟ اگر اقتصاد کشور توسعه پیدا نکرد چه مشکلاتی به وجود میآید؟ بنابراین، این مساله، مسالهای به هم پیوسته است، یعنی زمانی که به فردی اختیار داده میشود باید مطمئن بود که آن فرد مسئولیتپذیر است. اگر دانشگاهی بگوید در این مورد خاص مسئولیتی نمیپذیرم نباید به او اختیار داد.
وقتی میگوییم روسای دانشگاهها باید افراد شایستهای باشند، یعنی افرادی که مسئولیتپذیر هستند. وقتی میگوییم اختیار و استقلال را به انسانهای شایسته بدهیم، چون احساس مسئولیت دارند و بازدهیشان چندین برابر شود نه اینکه موجب پسروی دانشگاه و کشور شوند.
در سال 76 که بنده معاون آموزشی وزارت علوم شدم، به سرعت متوجه شدم وزارت علوم درگیر خیلی از کارهای ریز اجرایی است و اینها اصلا اجازه کار نظارت، ارزیابی و سیاستگذاری به وزارت علوم را نمیدهد، با توجه به این قضیه واگذاری اختیارات را شروع کردیم. یکی از این بحثها برنامهریزی درسی در دانشگاههاست که از مهمترین وظایف است، چراکه وقت وزارت علوم را میگرفت و اشکالات زیادی به وجود آورد و از طرفی دانشگاهها احساس مسئولیت نمیکردند. منتها ما این اختیار را به همه دانشگاهها واگذار نمیکنیم، ما این را به دانشگاهی واگذار میکنیم که برنامه و احساس مسئولیت داشته باشد، چون این امر یکی از مهمترین برنامههای وزارت علوم است.
وقتی صحبت از استقلال دانشگاه میکنیم، برای افزایش بازدهی، اقدام میکنیم؛ نه برای پسروی! یعنی باید مقدمات را بهگونهای فراهم کنیم که اگر اختیارات را به دانشگاهی دادیم، موجب بهبود و پیشرفت شود، آن مقدمات چیست؟ اینکه مدیران دانشگاه افرادی شایسته، مسئولیتپذیر و به فکر مصالح کشور خود باشند.
دانشگاه خوب، دانشگاهی است که شب و روز به دنبال خدمت به مردم و کشورش است و حتی در سطح بینالمللی به فکر حل مشکلات جهانی ازقبیل محیطزیست، فقر و... است.
به نظر شما، یکی از راههای پاسخگو کردن دانشگاه به نیازهای اصلی کشور، این نیست که سبد مالی آن دانشگاه متنوع شود؟ در دانشگاههای مهم خارجی سبد درآمدی دانشگاهها تنوع دارد به این معنی که بخشی از منابع مالیشان بودجه دولتی، بخشی هم کمک خیرین، یک بخشی هم شهریه دانشجویان و... است. اما در داخل یک استاد دانشگاه چون خیالی راحت از حقوق خود (که یا از فروش نفت تامین شده یا از شهریه دانشجو) دارد، دیگر دغدغهای هم برای حل مشکلات جامعه ندارد. آیا متنوع شدن سبد مالی میتواند کمکی به دانشگاهها کند؟
به نکته درستی اشاره کردید که نقش دولتها در تامین اعتبارات دانشگاهها نباید 100درصدی باشد؛ دانشگاه باید دارای تنوع در منابع مالی باشد، به خاطر اینکه احساس خدمت به جامعه کند. اگر دولت بگوید 100 درصد بودجه دانشگاه را میدهم، آیا این ایدهآل است؟ به نظرم خیر، درست نیست!
دانشگاه باید تلاش کند که بخشی از اعتبارات خود را از ارائه خدمت به جامعه در حوزههای مختلف درآورد؛ چون این ارتباط علاوهبر درآمدزایی، آثار مثبت دیگری نیز دارد. وقتی دانشگاه به سمت جامعه و صنعت میرود و در ازای حل مشکلی اعتباراتی میگیرد، احساس رضایت میکند چون مشکلی از جامعه را حل کرده است.
اینکه شما گفتید مثلا یک عضو هیاتعلمی میگوید: «من حقوق خودم را دریافت میکنم و چه الزامی هست که وارد کار پژوهشی شوم؟» بخشی از این بحث، فرهنگی و ارزشی است و بخش دیگر آن بحث اداری و استخدامی. اعضای هیاتعلمی ما در دانشگاه باید یک فرهنگی داشته باشند که اصلا اینگونه فکر نکنند؛ این افکار غیرارزشی است و حکایت از عدماحساس مسئولیت میکند، ولی در عوض شما در مقابل با افرادی هم مواجه هستید که بیتوجه به درآمد هر روز به فکر خدمت به جامعهاند. چطور جامعه، دانشگاه و کشور ما میتواند انسانها را ارزشی و مسئولیتپذیر بار بیاورد تا این نوع افکار را به حداقل برساند؟
ما معمولا در کشورمان برنامهای تحتعنوان فرهنگ دانشگاهی برای اعضای هیاتعلمی نداریم تا آنها را بهروز نگه داریم، این یک نقطه ضعف برای ما محسوب میشود. در خیلی از دانشگاههای برتر دنیا، روال استخدامیشان مانند ایران نیست، اینکه من نوعی امروز استخدام بشوم و احساس کنم که 30 سال در این دانشگاه حقوقبگیر هستم، نیست. خیلی از دانشگاههای دنیا قراردادهایشان با اعضای هیاتعلمی فقط سالانه است و موکول به عملکرد آنها در حوزه کیفیت، پروژههای صنعتی، ارائه مقالات و... است. عضو هیاتعلمی در طول آن یکسالی که قرارداد دارد مجبور است تلاش کند چون تمدید قراردادش به میزان بازدهی آن استاد است و دانشگاه نیز ارزیابی میکند که آن عضو هیاتعلمی چه خدماتی به دانشگاه، جامعه و صنعت ارائه کرده است. عضو هیاتعلمی بالاخره یک حقوقی میگیرد که معمولا متوسط است و کسی با حقوق دانشگاهی جزء ثروتمندان قرار نمیگیرد ولی کسانی که انگیزه دارند به این اکتفا نمیکنند و از قِبَل تخصص و مهارتی که دارند به دنبال ثروتآفرینی میروند تا هم برای خودشان ثروتآفرینی کند و هم به جامعه خدمتی کرده باشند. مسیر ثروتآفرینی باز است و بستگی به استعداد و توان افراد دانشگاهی دارد، گاهی اوقات یک عضو هیاتعلمی فردی حداقلی است و به تدریس در دانشگاه بسنده میکند ولی فردی دیگر خلاق و کارآفرین است و از توان علمی خود برای اشتغالزایی و ثروتآفرینی اقدام میکند.
آیا آموزش عالی کشورمان در این مسیر حرکت میکند؟
این مسائلی که بنده میگویم در جلسات آموزش عالی طرح میشود ولی هنوز نمیتوان گفت که به یک برنامه اجرایی، عملیاتی و فراگیر تبدیل شده و همه دانشگاه در حال بررسی آن هستند. وزارت علوم درحال انجام یکسری تحقیقات درباره دانشگاه کارآفرین و موسسات پژوهشی است که فعلا در مرحله تعاریف، گفتوگو و مفاهیم آن هستیم که باید زودتر وارد مرحله عملیاتی کنیم.
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/