جدا شدن از بطن مردم؛ آسیب اصلی جریان دانشجویی/ اثرگذاری الزاما در فضای سیاسی نیست
بیش از 6 دهه از اتفاقات سال 32 میگذرد؛ اتفاقاتی که سبب شد دانشجویان دانشگاه تهران تاوان «استقلالطلبی» خود را بدهند و در اعتراض به حضور مقامات آمریکایی در ایران به شهادت برسند. طی این مدت تحلیلها و نظرات مختلفی درباره این حرکت دانشجویان در مراکز دانشگاهی و غیردانشگاهی مطرح شده، اما آنچه بیشتر آن را نمایان میکند اصل حرکت جریانساز دانشجویان و شهادت سه دانشجو بوده که باعث شده است هر ساله جنبش دانشجویی در ایران مورد ارزیابی قرار گیرد. به همین بهانه به سراغ محسن مقصودی از فعالان سابق دانشجویی و تهیهکننده برنامه ثریا رفتیم و نظر او را درباره وضعیت فعلی تشکلهای دانشجویی در مواجهه با مسائل اجتماعی جویا شدیم.
شما به عنوان یک فعال اسبق دانشجویی کار ویژه تشکلهای دانشجویی را در دهه چهارم انقلاب چه میدانید؟
فعالیتهای تشکلهای دانشجویی باید سمتو سو داشته باشد. خارج از اینکه بخواهیم در مورد نگاه آرمانی بچههای انقلابی بحث کنیم، باید گفت بچههای انقلابی در واقع قرار است مطالبهکنندههای آرمانهای انقلاب در بحث عدالتخواهی و استکبارستیزی باشند. آیا ما باید درباره تشکل دانشجویی به طور کلی مطالبه کرده یا باید ورود به مصادیق کنیم؟!
تشکلهای دانشجویی که بنده سالها در آنجا بودم و اکنون که از بیرون نگاه میکنم، احساس میکنم آسیبی که جریان دانشجویی ما دارد میبیند، جدا شدن از بطن مردم و نیازهای جامعه و اصلی است؛ یعنی تشکلهای مختلف ما خیلی در فضاهای فانتزی سیاسی گیر افتادهاند.
اگرچه در آن حوزه هم اوضاع سیاسی خیلی مهم است چراکه باید مواضع انقلابی گرفته شود و مطالبهگری هم ادامه پیدا کند. اما من فکر میکنم اثرگذاری جریان دانشجویی و آن نیازی که برای آرمانخواهی دارد، الزاما در فضای سیاسی نیست؛ خیلی از ضربههایی که در فضای سیاسی، جریان انقلاب اسلامی میخورد - به طور مثال بحث برجام یا انتخابات یا حوزههای مختلف دیگر- و دعواهای سیاسیای که بر سر شواهد حق سیاسی است، پیشینه و پسزمینههای فرهنگی و اجتماعی و اقتصادی دارد.
یعنی در جامعه اتفاقاتی افتاده که برجام ۲۰ دقیقهای توجیه و تصویب میشود! در جامعه ما اتفاقاتی در حوزه اقتصاد مقاومتی افتاده و ما ضعفهایی در حوزه پاسخگویی به جامعه داشتهایم که سرانجام یک عده میتوانند دوباره بگویند ما باید با کدخدا ببندیم و مساله اصلی ما این است که با آمریکا مذاکره نداشتهایم و اگر این اتفاق بیفتد همه مشکلات حل میشود.
در فضای اجتماعی اتفاقی افتاده که مسئولان میتوانند حقوقهای نجومی را دوباره توجیه کنند و دوباره در مجلس تصویب شود. یعنی مدیریت عدالتخواهانه از ذهن بخشی از مردم ما پاک شده است.
مثلا اگر بخواهیم در مورد این حوزه صحبت کنیم باید گفت بعضی از مردم ما میگویند «اشکالی ندارد که یک مسئول زندگی آنچنانی داشته باشد ولی مردم را خوب مدیریت کند یا شهر را خوب بسازد.» یعنی آن جریان رسانهای و فرهنگی یا همان سرمایهسالار جریان قدرت و ثروت، اصول اولیه انقلابی عدالتخواه علوی و نگاه علوی را توانستهاند از ذهن ما پاک کنند.
حال با این شرایط راهکار موجود برای تشکلها چه میتواند باشد؟
من فکر میکنم راهکار مبارزه با جریان قدرت و ثروت در چپ و راست. الزاما مقابله سیاسی نیست؛ یعنی ما باید همان کاری را که آنها در حوزه فرهنگ و اقتصاد کردند، انجام بدهیم. آنها میوهاش را از سیاست میچیدند و ما فکر میکنیم دعوی سیاسی است.
احساس میکنم جریان دانشجویی ما با بطن و نیازهای واقعی و زبان مردم آشنا نیست و ما فقط داریم در دعوای مطالبات (بعضا مطالبات بحق) که همه ماجرا نیست، شرکت میکنیم؛ اینکه تشکلهای دانشجویی به خصوص در شهرستانها چقدر با بچههای دانشگاههای اصفهان، شیراز و کرمان حشر و نشر دارند؟ چقدر از وضعیت زندگی مردم منطقه خودشان یا مثلا کشاورزان آن منطقه آگاهی دارند؟ یا مثلا چقدر تشکلهای دانشجویی نسبت به وضعیت دلالی کشاورزی که در همه استانهای ما وجود دارد -که ریشه کشاورزی ما را دارد میزند- ارتباط دارند؟ مثلا در دانشگاه کرمان که مهمترین قطب کشاورزی ما محسوب میشود چقدر راجع به این مسائل دغدغه وجود دارد؟ اما از طرفی میبینیم تشکلها بیشتر توان خود را صرف مسائلی مثل حصر یا جریان انحرافی میکنند که این البته در جای خود قابل موضعگیری است.
احساس میکنم ادای مردمی بودن در رسانهها، تشکلها و برنامهها را در میآوریم. به همان نسبتی که از مردم دور میشویم در واقع مطالبات و فعالیتهایمان مصنوعیتر میشود که برای مردم غیرقابل لمس است.
بحث من این است که زمانی که نزدیک انتخابات یاد درد مردم و کارگری که بیکار است بیفتیم هیچ ارزشی ندارد و اینکه نزدیک انتخابات تشکلها و رسانههای ما پیگیر مسائل مختلف بشوند و بیانیه بدهند اصلا مهم نیست؛ چراکه اینها به نظر من نگاه صرفا سیاسی است و آن طرف هم میفهمد ما الان سوژه انتقامکشی سیاسی شدهایم.
اکنون آن کارخانههایی که نزدیک انتخابات اسم و عکس از آنها منتشر میشد و فیلم یا دوربین مخفی میگرفتند، کجا هستند؟ یعنی الان کسی میداند کارگران کارخانه ارج چه بلایی سرشان آمده است؟ کسی میداند کارگران معدن یورت چه بلایی سرشان آمده است؟ اینها نشان میدهد مطالبات ما رنگ و بوی سیاسی پیدا کرده و آن کارگر و کشاورز هم این را میفهمد.
اگر ما واقعا مردممان را دوست داشته باشیم و پیگیر آرمانهای عدالتخواهانه انقلاب اسلامی باشیم آن وقت میتوانیم جریان اجتماعی ایجاد کنیم؛ یعنی جریان تشکل دانشجویی ما تبدیل به جریان اجتماعی میشود، ولی اگر فقط نزدیک انتخابات از منظر انتقامکشی سیاسی و ... کار کنیم در همان حد جواب میگیریم.
اگر الان در تشکلهای دانشجویی بودید چه کار میکردید؟
احساس من این است که تشکلهای دانشجویی ما از همه مطالبه میکنند که بحق هم هست؛ متنها خود پاسخگو نیستند که بالاخره دو،سه سال یک بودجهای از بیتالمال دست ما بوده و یک ظرفیت مطالبهگری داشتهایم؛ اما بعد از دو یا سه سال چه کار کردهایم!
باید هر سالی که خدمت رهبری میرویم گزارش بدهیم، خودمان هم بگوییم مثلا ما در این یک سال این یک موضوع یا چند موضوع را پیگیری و مطالبه کردهایم، حالا این یکی به نتیجه رسیده و آن یکی نرسیده. ما چقدر این دغدغه را داریم که در مقابل موضعگیریهای سیاسی که بجا هم هست و باید گرفته شود، روی موضعگیریهایی که در فضای دانشگاه خودمان هست، کار کنیم.
مثلا هر تشکل دانشجویی که در هر دانشگاهی هست بگوید من امسال به اندازه توانم و رشتههایی که در دانشگاه هست دو تا مساله اعم از شهر، منطقه یا حتی دانشگاه را انتخاب میکنم و روی آن سه، چهار ماه کار پژوهشی میکنم. بالاخره ما تشکل دانشجویی هستیم و با تشکلهای فلان مسجد یا پایگاه مردمی فرق میکنیم، چرا که ما توان پژوهش یا پیگیری تخصصی داریم و میتوانیم یک موضوع را صفر تا صد پیگیری کنیم.
مثلا درباره مساله زنان سرپرست خانوار باید دید مطالبه آنها چیست؟ اگر نگاه ما عدالتخواهانه است، در حال حاضر کف وضعیت، هرم فقر است. یا مثلا کارتنخوابها یا آسیبهای اجتماعیای که داریم، اینها مسائل پیچیدهای هستند و نیاز به کار پژوهشی دارند. مثلا در منطقه کرمان یا زاهدان که چهارراه قاچاق است چه کردهایم، یا درمورد منطقه کردستان و کولهبرها چه کردهایم؟ سختیهایی در آنجا وجود دارد که نه دوربین ثبت میکند و نه از طریق رسانه بیان میشود و نه به گوش مسئولان میرسد؛ ببینند وضعیت چگونه است؟
الان با هر موبایلی میشود فیلم گرفت و با هر فیلمی هم میتوان کلیپ ساخت. شما بگویید من یک کلیپ میسازم از وضعیت کولهبرها و... . به طور مثال از وضعیت معیشت روستاهای مرزی و وضعیت کشاورزی یک تحقیق سه، چهار ماهه انجام بدهیم. هر 6 ماه یک بار یک پروژه کوچک را از طریق دو یا سه نفر انجام داده و از اساتید و پژوهشگاههای انقلابی مشورت میگیریم. این کار را در واقع به یک مطالبهای میرسانیم که این چهار تا دستگاه امام جمعه، استاندار، فلان اداره کل و وزارتخانه و... باید مطالبه بشوند و از آنها پیگیری شود.
بعد از آنکه کار پژوهشی انجام شد، مطالبه و پیگیری میکنیم. در این مواقع نیاز به تهمت زدن نیست، بچهها وقتی وارد مصادیق میشوند باید سوال کنند و این نکته بسیار ظریفی است. در خیلی از این مسائل به ناکارآمدیها اشاره میکنیم؛ یعنی میرسیم به اینکه مثلا در فلان وضعیت این چهار دستگاه در مورد این موضوع باید کار میکردند اما کمکاری و غفلت کردند.
حتی اگر رسیدید به اینکه منافع و مفاسدی در این حوزه وجود دارد؛ شما باید سوال کنید و بگویید ما در رابطه با این موضوعات سوال داریم که چرا این اتفاقات رخ داده و این سوال در فضای رسانه میتواند جلوی خیلی از مفاسد را بگیرد یا خیلیها را کنترل کند. نیاز نیست که حتما بگوییم ما مطمئن هستیم که فلان مسئول اینجا دارد زد و بند میکند. لذا بحث من این است که فکر میکنم جریان دانشجویی ما ظرفیت بینظیری دارد برای اینکه صحبتها و مطالباتی را که مردم و به ویژه محرومان جامعه دارند رسانهای کند و همچنین مطالباتی که رهبر انقلاب در رابطه با اقتصاد مقاومتی در حوزه مسائل فرهنگی دارند.
آقای مقصودی نکتهای در صحبتهای شما وجود دارد و آن اینکه تشکلها باید به مسائل تخصصی و موضوعات برجسته ورود پیدا کنند ولی در این بین خیلی از تشکلها میگویند کار ما ترویج و تبلیغ مبانی انقلاب است. نظر شما در این باره چیست؟
فکر میکنم مبانی انقلاب ذیل همین کارها ترویج پیدا میکند. وقتی شما به عنوان یک جریان دانشجویی پیگیر همان آرمانهای امام خمینی هستید و مثلا تا ته روستاهای مرزی، مشکلات مردم را مطالبه میکنید آن وقت میتوانید از ضدیت با استکبار حرف بزنید و حرفتان شنیده میشود و این نکته خیلی مهم است.
در واقع اتفاق بدی که در فضای رسانه سیاسی ما افتاده این است که استکبارستیزی و آرمانهای انقلاب جدا شده از عدالتخواهی است؛ اتفاقا اینها دو روی یک سکهاند؛ یعنی علت استکبارستیزی در خارج همان علت استکبارستیزی در داخل است.
شما به همان دلایلی که از مستضعفان و محرومان جهان دفاع میکنید باید از مظلومان و مستضعفان و محرومان در داخل کشور خود دفاع کنید و امام(ره) به این دلیل توانسته یک موج ضداستکباری در دنیا ایجاد کند و محرومان را با خودش همراه بکند.
محرومان جامعه ما حس کردهاند که امام(ره) دارد حرف آنها را میزند و آقا هم همین نگاه را داشته؛ یعنی عدالتخواهی به همان نسبتی که از محرومان و مستضعفان در داخل حمایت میکند از کشاورز و زلزلهزده و ... در خارج هم حمایت میکند. اصلا منطق اسلام چنین است (دفاع از مظلوم) و نمیشود آنها را منفک کرد و نمیتوان گفت فقط کار نظری است و تنها این حرفها را تکرار کنیم و... . اگر میخواهیم حرف امام و انقلاب اسلامی خریدار داشته باشد باید فدایی مردم باشیم. اگر میخواهیم دوباره بسیجیان ما محبوب مردم باشند -همانگونه که اول انقلاب کوچهها را به اسم بسیجیها میزدیم به خاطر اینکه فدایی مردم بودند- باید آن جلوه از بسیج و بچههای جهادی که فدایی مردم هستند و واقعا هم هستند- امثال شهید حججیهایی که هم خودش را فدایی مردم کرده و هم میرود در مناطق محروم کار میکند و دغدغهاش این است که فلان روستای محروم پشتکوه که فاصلهاش تا شهر سه ساعت است جاده داشته باشد و آنجا کار فرهنگی و جهادی انجام میدهد و همچنین دغدغه اش، دغدغهای جهانی و استکبارستیزی و مبازه با آمریکا و داعش هم هست- دوباره سرلوحه کارها قرار گیرند.
اینها اگر با هم باشند جذابیت دارند ولی اگر جدا شوند و بگوییم ما آدمهایی هستیم که فقط با استکبار میجنگیم و مشکل داریم، ولی با رانتخواری، اشرافیت و سیستم ناکارآمد در داخل مقابله نمیکنیم و درواقع سکوت در این باره کنیم، به نظرم جذابیتش از بین میرود.
حالا راهحل مبارزه و نابود کردن این فقر و فساد و تبعیض در داخل چیست؟! آیا افشاگریست؟! یا نه یک کار مدون پژوهشی مطالبهگرانه است که هیچ گزکی هم دست کسی که میخواهد سوءاستفاده کند، ندهد و کاملا پیگیر است و سوال میکند و آنقدر مطالبه و پیگیری میکند که عرصه را برای مفسدان تنگ میکند. اینها با هم دو چیز متفاوت است؛ یعنی آن حالت افشاگرانه عمدتا قابل سوءاستفاده است و هیچ وقت هم پایدار نمیماند و به نتیجه هم کمتر میرسد!
منبع: فرهیختگان
انتهای پیام/