بهانه نوشتن نباشد، باید رفت
آن موهای یکدست سفید بلند که از هر دو سو تاب به اطراف دارد و آن آرامش صورت که گاهی محاسنی دربر میگیردش و گاهی هم مو، به پشت لب اکتفا میکند... اگر بخواهید این تصویر را در شمایلی از قصهنویسان امروز ادبیات داستانی ایران ترسیم کنید، به چه کسی میرسید؟ همین نشانههای کاریزماتیک، در نوشتن او نیز قابل ردیابی است؛ اصلا کسی با این مشخصات منحصربهفرد، جز سیدمهدی شجاعی چه کسی میتواند باشد؟
امروز، سید مهدی شجاعی، 57 ساله میشود؛ نویسندهای که با این همه تجربه و کسوت، هیچ معلوم نیست چرا اینقدر جوان است. شاید اگر کارنامه کاری او و تاثیرات عمدهای را که بر جریان داستاننویسی پس از انقلاب بر جای نهاده بررسی کنید، هیچ نتوانید حدس بزنید که نویسندهای چنین مهم، تنها 57سال داشته باشد.
گو که او راهی صدساله را در همین سه دهه اخیر پیموده باشد. شجاعی را باید یکسره و تمامقد، محصول اصلاحات گفتمانی ادبیات داستانی در ایرانِ پس از انقلاب در نظر آوریم.
تقارن آغاز فعالیتهای او با وقوع انقلاب اسلامی نشان میدهد که شجاعی راستکارترین چهرهای است که بشود با تمرکز بر او، بدنه ادبیات داستانی انقلاب اسلامی و آرمانشهرهایش را از همان ابتدا تا کنون توضیح داد.
به بهانه سالروز تولدش از او میخواهیم به سه پرسش ما پاسخ بگوید. از او میپرسیم حالا که نیمه دوم دهه پنجم از زندگیاش را نیز سپری کرده، کجای کار است؟ آیا از مسیری که انتخاب کرده راضی است یا نه؟ میگوید میخواهد صریح و بیتعارف باشد: «اگر بخواهم با صراحت و بیتعارف جواب بدهم باید بگویم که هیچ! حقیقت این است که سرجمع، عمر را تلفشده و فرصتها را سوخته میبینم». البته که ما این پاسخش را به حساب شکستهنفسی میگذاریم و میخواهیم که از تاثیر احتمالی مذهب و عرفان بر آرامش زندگیاش بگوید؛ دو عنصری که در نوشتههایش بر آنها متمرکز است. شجاعی به جامجم میگوید: «این دو محور، صرفا سوژههایی برای نوشتن نیستند، بلکه نوشتههایم انعکاس دغدغههای ذهنی و قلبیام هستند. به عبارتی مذهب و عرفان، مقولهای برای نوشتن نیست؛ بهانهای برای زیستن است و چراغی برای حرکتکردن و پیشرفتن و مقصد و مقصودی برای جهتیابی و تشخیص مسیر.»
حالا نزدیک چهار دهه از اینکه سیدمهدی شجاعی مینویسد و منتشر میکند، میگذرد. باید پرسید امروز نفس نوشتن برای او دچار چه تغییر و تحولاتی شده است. با طمأنینه و راسخ میگوید: «نه امروز و نه تمام این سالها، زندگی بدون نوشتن برایم قابل تصور نیست و نبوده است. بهگمان من زمانی که بهانه نوشتن موجود نباشد، باید رفت.»
آقای نویسنده در 57 سالگیاش میگوید زیستن و نفسکشیدن بینوشتن و قلمزدن را نمیتواند تصور کند: «امیدم برای چندصباح پیشرو این است که حتیالامکان از هر کاری جز نوشتن فاصله بگیرم و تمام همّ و غم و وقت و انرژیام را مصروف نوشتن کنم». عمرش دراز باد.
انتهای پیام/