بازیگران چهره به فیلم آسیب میزدند
هدیه حدادیاصل، گروه فرهنگی- فیلم سینمایى «بیوگرافى» روایت یک روز از زندگی آدمهایی در گوشهای از شهر است که برای رهایی از زخم های کهنه خود می جنگند، زخم راحله اما شبیه زخم دیگران نیست...
فیلم سینمایى «بیوگرافى» نخستین ساخته بلند سینمایى فاطمه ثقفى در مقام کارگردان است که به تازگى اکران خود را در گروه سینمایى هنر و تجربه آغاز کرده است. به همین بهانه گفتگویی با کارگردان آن انجام دادهایم.
* استقبال از این فیلم در جشنواره فیلم بین الملل فجر خوب بود، فکر نمى کردید شاید اگر به صورت عمومى اکران گسترده میشد مىتوانست فروش قابل توجهى داشته باشد؟ ترجیح شما چه بود که فیلم را گروه هنر و تجربه اکران کردید؟
فیلم ما فیلم تجربى بود البته نه به معناى آماتور. تجربه به معناى هنر به مثابه تجربه که ریشه در شهود داشت. در پیش تولیدمان با سوپراستارها هم تمرین کردیم حتى با بعضى از آنها قرارداد هم بستیم اما به این دلیل که چیزى که مى خواستم از آن درنمىآمد همه را عوض کردم و بازیگرانى را انتخاب کردم که دقیقا چهره نباشند و خدا را شکر با اینکه مخاطب سینما بازیگران این فیلم را به عنوان نمی شناسد اما خیلی راحت آنها را باور کرده است. ریشه های انتخاب های خود من هم چون تجربی بود فکر می کردم که هنر و تجربه بستر مناسبی است در عین حال فیلم ریتم تندی دارد و نبض آن میزند و تماشاگر عام سینما را هم می تواند تا انتها نگه دارد. در هنر و تجربه کسی به کسی دروغ نمیگوید و وقتی مخاطب فیلمی از آن را انتخاب میکند، میداند که ممکن است شاهد اتفاقات عجیبی روی پرده سینما باشد اما زمانی که همین مخاطب مثلا برای سینما آزادی بلیت میخرد توقع یک کالایی دارد زمان سرگرمی آنها را پر کند.
* به بازیگران چهره اشاره کردید، شاید اگر از همان بازیگران استفاده می کردید به گیشه فیلم بیشتر کمک میشد، با توجه به اینکه فیلم اولتان هم هست و طبیعتا قصد دارید خودتان را در این سینما اثبات کنید اما چرا این بازیگران چهره را از فیلم حذف کردید؟
چندین جلسه با همان چهره ها تمرین کردیم اما متاسفانه حضورشان به فیلم آسیب می زد. فیلمساز اول فیلمساز خطرناکی است. فیلمنامهاش سالها مثل شمشیر سامورایی زیر بغلش است از این طرف به اونطرف میخواسته که فیلمش را بسازد. به همین خاطر حالا که قرار شده فیلم را بساز میخواهد به بهترین شکل بسازد. با سوپراستار شاید بهترین اتفاق در گیشه بود اما برای من که در جهان تنهایی خودم خوب نبود. اگر امکانش بود حتی دوست داشتم بازیگران را از خیابان انتخاب کنم ولی با این بازیگران تئاتری هم برای من جواب داد. مخاطب سینما تصوری از این بازیگران نداشت و آن ها می توانستند مخاطب را هر جایی با خود ببرند اما حالا اگر این نقش ها را سوپراستارها بازی می کردند قطعا پس زمینه هایی در ذهن مخاطب از آن ها بود در صورتی که من می خواستم ذهن مخاطب از بازیگران پاک باشد. من با یک آدمی برخورد کردم و تجربه او را دیدم و تجربه اش روی من اثر گذاشت و من را آشفته و دیوانه کرد و به همین دلیل تصمیم گرفتم این فیلم را بسازم به خاطر این موضوع خیلی دلم می خواست آدم های فیلمم هم به همان فضا نزدیک باشند.
* مشکلات خانواده های حاشینه نشین یکی از موضوعاتی است که خیلی از فیلمسازان به سراغ آن می روند، به عنوان فیلم اولتان چه تدبیری را اندیشیدید که فیلم شما از آن کلیشه های معمول به دور باشد و تکراری بودن سوژه به فیلم ضربه نزد و یک حرف جدیدی برای گفتن داشته باشد؟
اگر یک قدم به عقب برگردم و بخواهم توضیح دهم که این قصه از کجا شکل گرفت، این بود که من می خواستم یک فیلم دیگری بسازم و فیلمنامه آن را هم نوشته بودم اما در یک تایمی با یک آدمی برخورد کردم که آنقدر زخم های او را به زخم های خودم ارجح دانستم که ترجیح دادم به دنبال آن بدوم. آن ایده این بستر را می طلبید من نمی خواستم یک خانواده را نمایش بدهم، من می خواستم آدم های پریشانی که درد دارند را نمایش بدهم. قصه این آدم این بستر را میطلبید، شاید خانواده های دیگر که تملک مالی داشته باشند جور دیگری رفتار می کنند.
* این قصه واقعیت عینی بود که به فیلمنامه تبدیل شد؟
واقعیت این بود که ما با یک سعیدی برخورد کردیم. ما به عنوان آدم هایی که با آن ها نزدیک نیستیم آن ها را نمیفهمیم حتی شاید در یک جمعی از آن ها فاصله هم بگیریم. یا دوسشون داریم یا برایمان علامت سوال هستند و یا از آن ها دوری می کنیم. راحله قصه در قصه شکل گرفت اما قبل از آن ما با یک سعیدی مواجه شدیم. من در آن زمان در بستر بیماری بودم و یک تصادف عجیبی کرده بودم که دو سال روی تخت بودم. فیلمنامه ای که پیش از این نوشته بودم در مورد جهان شخصی خودم و در مورد تنهایی که به من تحمیل شده بود، اما این آدم را که دیدم داستان خودم برایم یک شوخی شده بود با اینکه من راه نمی رفتم اما او راه می رفت و زندگی می کرد من کار نمی کردم اما او کار هم می کرد. فیلمنامه را امیر (برادرم) نوشت.
در جهان واقعی راحله ای وجود نداشت و ما فقط سعید را دیده بودیم. من وقتی که مریض شدم خانواده خیلی بیشتر از خودم آسیب دیدند و دردشان عظیم تر بود. اطرافیان بعضی وقت ها حال بدتری دارند، برادرم در این شرایط این فیلمنامه را نوشت که تا حدی هم به حال و هوای ما در آن شرایط نزدیک بود.
* با توجه به اینکه فیلم حال و هوای خواهر و برادری دارد و اینکه برادرتان این فیلمنامه را نوشته است، چقدر حس خواهر و برادری خودتان در این فیلم نقش داشت؟
شکل خانوادشان شبیه خانواده ما نبود ولی رابطه جنگیدنشان خیلی شبیه خانواده ما بود با این تفاوت که در فیلم جای خواهر و برادر عوض شده بود. این فنا شدن برای خواهر و برادر از زندگی واقعی خود ما آمده بود.
* در فیلم ما با یک قهرمان مواجه نیستیم بلکه با یک راوی مواجه هستیم که از زبان او داستان روایت می شود، چه کردید که این راوی شکل قهرمان به خود نگرفت؟
ما یک راوی داریم که قصه را همه جا از منظر او (راحله) می بینیم و هر جایی که او حضور دارد من هم آنجا هستم. در واقع من جهان را از منظر راحله به مخاطب نشان می دهم. شاید راحله شکل همیشگی یک قهرمان نباشد اما برای من قهرمان است. راحله در لغت به معنای دختر در حال سفر است و تعمدی می طلبید که این دختر در حال دویدن باشد.
* تعدد لوکیشن در فیلمتان هم به خاطر شخصیت دونده راحله داستان بود؟
بله، خیلی هم سخت بود. اما وقتی قرار است یک کاری انجام شود باید به بهترین شکل ممکن انجام شود. من می خواستم که بجنگم و جنگیدم و در حد بضاعتم سعی کردم حداقل هر کاری را که دوست دارم تجربه کنم.
* نقش پدر و برادرتان در روند فیلمسازی چگونه بود؟ با توجه به اینکه بیش از این در کارهای آن ها هم به نوعی همکاری داشته اید.
یک اتفاق حیرت انگیز بود. خیلی برایم مایه افتخار است. معلوم است که اگر پدرم و امیر حضور نداشتند و اگر مادر روشنفکری نداشتم اینجا نبودم. هر آدمی در زندگی شانسی دارد که باید بگردد و آن را پیدا کند و شانس زندگی من خانواده ام بودند و هستند. شانس ویژه ای داشتم که مادرم در ادبیات را به روی من باز کرد، پدری که به من اعتماد کرد و برادر درجه یکی که از داشته هایش برای من گذاشت. اما از یک طرف دیگر هم سخت است شاید من اگر بیرون از این خانواده بودم و سینما را دوست داشتم فیلم اولم را زودتر می ساختم اما دیر فیلم اولم را ساختم چون یک چیزی به نام آبروی پدرم در میان است که هر چیزی را قبول نمی کند و من باید این خانواده را با استدلال های محکم راضی می کردم.
* چرا عنوان فیلم از «آدم اینجا تنهاست» به «بیوگرافی» تغییر کرد؟
اسم قبلی یک بیت از شعر سهراب سپهری بود اما فکر کردم که شاید ادامه شعر در ذهن تماشاگر نیاید و یک انگ غم انگیزی قبل از ورود به سالن سینما به فیلم بخورد. اما بیوگرافی می توانست زندگی همه آدم های قصه باشد.
انتهای پیام/