فرید قدمی: اغلب کتابهای پرفروش، مبتذلاند/ کتابهایی در ترویج شارلاتانیزم، کلاهبرداری، حماقت و بلاهت
هادی حسینینژاد؛ خبرنگار فرهنگی آنا: بلاهت یا بیخردی، اگر به عنوان یک معضل اجتماعی مورد توجه قرار گیرد، قطعا نگران کننده است. این معضل میتواند به طرق مختلفی در یک جامعه در میان چند نسل، شیوع پیدا کند. اما آیا انتشار کتاب هم که همه به عنوان سمبل آگاهی میشناسند، میتواند ریلی برای پیشروی هرچه بیشتر قطار بلاهت در جامعه باشد؟
متن گفتوگو با فرید قدمی؛ درباره ساختار بلاهت و نقش کتاب در آن را میخوانید.
ساختار بلاهت در جامعه چطور شکل میگیرد؟ چه عواملی آن را تقویت میکند؟
مسلماً نمیشود خیلی دقیق به این سؤال پاسخ داد. سؤال مهمی است که باید به آن فکر کرد، اول از همه باید فکر کرد که آیا بلاهت اصلاً ساختاری دارد یا نه، شاید آمورفی یا بیشکل باشد. همین حالا اگر بخواهم پاسخ بدهم میگویم که بلاهت بیشکل است، و در هر ظرف و ساختاری میتواند شکل آن را به خود بگیرد. بلاهت به معنای کمخردی یا دوری از خرد است؛ پس اول باید درباره خردمندی هم فکر کنیم. ممکن است کسی عقلانیت مدرن را که از عصر روشنگری شروع شد و یک عقلگرایی ابزاری برای استثمار طبیعت و انسان بود ملاک خرد بداند و هر نوع مخالفت با آن یا نقد آن را بیخردی و بلاهت بداند؛ اما خُب، میدانیم که اینطور نیست.
قبل از هر چیز باید درباره مفاهیمی مانند اخلاق، خرد، عاطفه و غیره هم بحث کرد. مثلاً ممکن است کسی مادر ترزا را بیعقل و بلیه بداند، چراکه تمام زندگیاش را صرف عاطفه و نگرش عاطفی و اخلاقیاش به انسان کرد. پس فکر میکنم بیاییم درباره آگاهی حرف بزنیم، و در این مورد آنچه را که شما بلاهت میخوانید ناآگاهی بنامیم. من فکر میکنم چیزهای زیادی در توسعه این ناآگاهی مؤثرند: نظام آموزشی، نظام تولید، نهادهای فرهنگی، تاریخ، اقتصاد و خیلی چیزهای دیگر. نظام آموزشی ما خیلی خیلی تک بعدی است، دانشآموزان و دانشجوهای ما تحت سیستم آموزشی کلیشهای، ابزاری و صلبی ما خیلی تک بعدی رشد میکنند، تازه در بهترین حالتش. مثلاً دانشجویی که مهندسی برق میخواند در دانشگاه مطلقاً چیزی درباره اخلاق، فلسفه، ادبیات، هنر، اقتصاد و سیاست نمیآموزد. در بهترین حالت یک مهندس برق میشود، درکی از کل ندارد، نمیداند دور و برش چه خبر است، به عنوان یک جزء قابل صرف نظر در کلیت جامعه کار میکند، بی هیچ تفکر و حساسیتی. سیستم آموزشی به او میگوید تو نیازی به کتاب خواندن، تئاتر رفتن و نقاشی دیدن نداری، اینها وقت تلف کردن است، تو باید فقط و فقط یک مهندس برق خوب بشوی.
اقتصاد و سیستم تولید هم همینطور. کارگری که از هشت صبح تا هشت شب کار میکند تا مایحتاج ضروریاش را تامین کند، چطور میتواند آگاهی کسب کند؟ فرهنگ معاصر هم به شهروندانش میگوید از کار که به خانه برگشتید، بنشینید پای تلویزیونهاتان و خستگی در کنید تا کار فردا. تلویزیون هم که ماشین بلاهت است، ماشین تولید ابتذال. بحث مفصلی دارد.
آیا نشر کتاب، به خودی خود، سدی در برابر بلاهت یا این ناآگاهیای که شما میگویید محسوب میشود یا میتواند خود وسیلهای برای انتشار بلاهت باشد؟
این هم بحث مفصلی است که باید دربارهاش دقیق شد. من همچنان فکر میکنم که کتاب مهمترین منشأ آگاهی است؛ اما نه هر چیزی که به عنوان کتاب تولید میشود. اتفاقاً اگر به پرفروشترین کتابهایی که توی ایران چاپ میشود نگاه کنید، میبینید که اغلبشان زیاده از حد تحمل مبتذلند؛ اغلب کتابهاییاند در ترویج حماقت سرمایهداری معاصر، کتابهایی مثل چگونه پولدار شویم، قورباغهات را قورت بده، راز کائنات، چگونه همسر خوبی باشیم، موفقیت در 10 دقیقه، خودت را بشناس و پولدار شو، و از این دست مهملات. کتابهایی در ترویج شارلاتانیزم، کلاهبرداری، حماقت، بلاهت، خیالبافیهای مضحک و غیره. همهشان هم دو پیشفرض دارند: اول اینکه ارزش مطلق پول است و هر راهی که به پول برسد نیکوست؛ دوم اینکه فقر و فلاکت و افسردگی آدمها فقط به خاطر خودشان است و دولتها، فرهنگها و نظامهای سرمایهداری معاصر هیچ نقشی درش ندارند. یکجور ترویج هیستریک مالکیت خصوصی و به جان هم انداختن انسانها، بهنحوی شیک و آبرومندانه. شاید مهمترین ژانرهایی که به ترویج آگاهی کمک میکنند ادبیات و فلسفهاند، در معنای وسیعشان، یعنی اخلاق، هنر، زیباییشناسی و غیره.
در این میان بهنسبت میل عمومی به خواندن ادبیات بیشتر است، اما بحث این است که هر چیزی که به اسم ادبیات منتشر میشود که ادبیات نیست. مثلاً
رمان. در یک سطح رمانهای مبتذلی مثل رمانهایی که چند نویسنده عامهپسند نوشته و مینویسند. در یک سطح رمانهای ایدئولوژیک مبتذلی که خیلیهاشان به سفارش نهادهای دولتی و غیردولتی نوشته میشوند، برای ترویج یک ایدئولوژی یا آگاهی کاذب. در سطحی دیگر رمانهایی که ظاهر روشنفکرانه دارند اما بهشدت مبتذل و ایدئولوژی زدهاند؛ اینها نسبت به دو گروه قبلی مخاطبان بیشتری دارند؛ اغلب کارهایی که جوایز ادبی میگیرند و ناشران بزرگ و مجلات و روزنامههای وابستهشان تبلیغشان میکنند از این دستهاند، خزعبلات مبتذل شیک. نمونه واضحش کارهای جوپا لاهیری و آنا گاوالدا و خیلی کارهای دیگر که کافی است فقط به پرفروشهای مثلاً فلان نشر یا برندگان جوایز ادبی این سالها نگاه کنید تا اسمشان را بدانید. ناشرها بنگاههای اقتصادیاند و اغلبشان هیچ مرزی بهجز سود اقتصادی ندارند؛ میخواهند چیزی دربیاورند که بفروشند؛ بزک کردن کالاهاشان را هم خوب بلدند. روزنامهها و مجلات و جایزههای فراوانی هم توی دستشان دارند که به مهملات بازاری و مبتذلشان رنگ و لعاب روشنفکری بزنند.
رمان روشنگر را نویسندهای آگاه مینویسد، نویسندهای که دانشی وسیع در زبانها، ادبیات، فلسفه، الهیات، اقتصاد، روانکاوی و غیره دارد، نه چیزنویسی که املای فارسی را هم درست بلد نیست بنویسد. دفاتر ناشران ما پر از ویراستارهایی شده که کارشان رفع و رجوع غلطهای گرامری و املایی نویسندههای ماست. یکجور افتخار به بلاهت هم باب شده. چند ماه پیش آقایی در مجله «تجربه» به من حمله کرده بود که یعنی من شبیه حکمای قرون ماضیام و همهجا سرک میکشم، ادبیات مقاومت فلسطین، ادبیات شوروی، نسل بیت، فلسفه و غیره و غیره. مقالهاش هم با یک غلط گرامری افتضاح شروع شده بود. یعنی بیسوادی و پرت بودن از مرحله برای اینها حتی عیب هم نیست، یکجور ژست هم است.
اما ادبیات راستین آگاهیبخش است. کاری به کار خواست ناشران، دولتها، بازار، جوایز ادبی و در کل اجزاء فرهنگ ندارد؛ این ادبیات خلاقانه، تکاندهنده، روشنگر و مخوف است. هرچه قدرت اثرگذاری این کتابها و تیراژشان در جامعه بیشتر شود، مسلماً آگاهی عمومی هم بالاتر میرود؛ اما خب، اینگونه نیست. اما به هر حال باید مقاومت کرد و به تغییر و گسست امید داشت. روح دنیای معاصر وقاحت و ابتذال است، از دونالد ترامپ و نتانیاهو گرفته تا جنیفر لوپز و بیانسه و سلبریتیهای وطنی و اساساً همین فرهنگ سلبریتی، از پائولو کوئلیو و موراکامی گرفته تا چیزنویسهای وطنی.
به نظر شما انتشار کتابهای بلاهتبار در صنعت نشر ما، چقدر در توسعه بلاهت نقش داشته و میتواند داشته باشد؟
جواب این سؤال را تا حدودی دادم؛ اما در کل باید بگویم که نقش کتاب در جامعه ما در توسعه بلاهت ناچیز است، به خاطر تیراژهای اندک کتابها به طور کلی. بیشترین نقش را در میان رسانهها تلویزیون و ماهواره و رسانههای تصویری دارند. اما مهمترین اثری که کتابهای به قول شما بلاهتبار میگذارند، گم شدن و خوانده نشدن کتابهای تکاندهنده و آگاهیبخش است. حتی مخاطبی که خیلی دلش میخواهد کتاب خوب بخواند، به خاطر سیستم تبلیغاتی و فرهنگی ناشران و جوایز ادبی و نهادهای دولتی و غیردولتی سر از بیراهه درمیآورد. مثلاً میرود روزنامه شرق را میخواند، میبیند در ستایش تفکر والای فلان کتاب بسیار نوشته شده. کتاب را میخواند و میبیند چیزی بهجز لاطائلات نیست.
من فکر میکنم یکجور تئوری علی بابایی در کار است. داستان علی بابا و چهل دزد بغداد را یادتان است؟ یکی از دزدها روی در خانه علی بابا ضربدر میزند تا پیدایش کند. علی بابا هم میآید و روی همه درها ضربدر میزند. نمیآید ضربدر روی خانهاش را پاک کند، بلکه همه درهای دیگر را هم ضربدر میزند. ادبیات روشنفکری ما هم همین بلا سرش آمده. صدها و هزاران کتاب را ضربدر روشنفکری روش زدهاند تا کتاب روشنگر واقعی گم شود.
وظیفه منتقدان و روشنفکران پاک کردن ضربدر از روی درها برای پیدا کردن خانه علی بابا است؛ اما خب، رسانههای ما، رسانههای مؤثر ما، اغلب کوچکترین مجالی به روشنفکران راستین نمیدهند. با این همه، من امیدوارم.
آیا انتشار کتاب در ازای پرداخت پول که در سالهای اخیر شاهد آن بودهایم؛ پدیدهای بلاهتبار نبوده است؟
ببینید، حتی خیلی از نویسندههای بزرگ تاریخ ادبیات و تفکر کتابهاشان را با هزینه شخصیشان منتشر کردند، خیلیها هم نه. پس ضرورتاً نمیشود گفت هر کسی کتابش را با هزینه شخصی چاپ میکند پس مهمل نوشته. اما در این یکی دو دهه اخیر دو عامل باعث شده که ما بتوانیم اینطور قضاوت کنیم که تقریباً همه کتابهایی که امروز با هزینه شخصی نویسندهشان چاپ میشوند مهمل محضاند.
اول اینکه ناشران بسیاری به جای کسب درآمد از فروش کتاب به کسب درآمد از انتشار کتاب رو آوردهاند. از فلان آدم چند میلیون میگیرند که دفتر مشقش را چاپ کنند. دوم اینکه خود افراد هم در فضای فرهنگی معاصر دچار وهم و خیال سوژگی شدهاند. امروز ما میلیونها شاعر و نویسنده و نقاش و فیلمساز و هنرمند داریم، نصف جمعیت پانزده تا بیست و پنج سالهمان که خواننده رپ و پاپ است، آنها نمیخواهند جامعه را تغییر دهند، نمیخواهند کار روشنفکری کنند، بلکه میخواهند سلبریتی شوند، حق هم دارند، واقعاً چیزی از سلبریتیهای موجود کم ندارند، اما خب، نمیدانند که بیشتر از هر چیز محتاج شانساند، باید جفت شیش بیاورند. اینها پول زیادی وارد جیب ناشران میکنند، و اغلب کتابهاشان حتی در کتابفروشیها هم توزیع نمیشود.
انتهای پیام/