دیده بان پیشرفت علم، فناوری و نوآوری
28 مرداد 1395 - 12:18
میزگردهای مجازی آنا - 1 (بخش دوم)

خودسانسوری چه به روز «تخیل» نویسندگان ما آورده است؟

عباسی: به نظر من سانسور و خودسانسوری یکی از بلاهای ادبیات و حتی کل جامعه ماست./ شکروی: نهایتِ سانسور و خودسانسوری، کره شمالی است؛ کشوری که مردمش چیزی به نام تخیل ندارند/ سنجابی: نویسنده براى پریدن از حصار سانسور، به اهرم پیچیده‌نویسى چنگ مى‌اندازد و تخیل هم یالى از همین هرم است.
کد خبر : 110903

هادی حسینی‌نژاد؛ خبرنگار فرهنگی آنا: در بخش نخست از میزگرد مجازی، به بررسی اهمیت و جایگاه عنصر تخیل در داستان‌نویسی پرداخته شد و حاضران در این میزگرد، به اظهار نظر درباره وضعیت «تخیل» نزد نویسندگان و در آثار داستانی سال‌ها و دهه‌های اخیر پرداختند. شهریار عباسی گفت: «نویسندگان جوان ما اکثرشان جهان ذهنی وسیعی ندارند و همین کارهایشان را ضعیف می‌کند.» شادمان شکروی مشکل را در اندیشه‌زدایی و نداشتن عمق خواند و آرش سنجابی اشاره کرد: «ادبیات داستانى ایران پس از دوران درخشان دهه سى و اوایل دهه چهل، به یکباره دچار ادبیات حزبى و شورشى مى‌شود و همین وضعیت، بخشى از تخیل را از ادبیات داستانى ما گرفت.»


در بخش دوم از این میزگرد، علاوه بر آنچه گفته شد، به عواملی که سد راه تخیل می‌شوند یا به عبارتی بالِ تخیلِ نویسندگان را می‌بنند هم پرداخته‌ایم:


این تصور وجود دارد که ما همچنان مبهوت جهان پیرامون خود در عصر جدید هستیم... یا اینکه همچنان رمان (ادبیات داستانی) ظرف شناخته شده‌ و تجربه‌شده‌ای برای ما ایرانی‌ها نیست و به همین خاطر است که تخیل‌مان در این ورطه، رشد نمی‌کند. نظرتان در این‌باره چیست؟


عباسی: با این حرف موافقم. ما نقش اندکی در شکل‌گیری دنیای مدرن داریم. همین باعث می‌شود نتوانیم تکلیف خودمان را با دنیای مدرن روشن کنیم. گاهی مبهوت و شیفته دنیای مدرن می‌شویم و گاهی درمانده و متنفر از آن به رویش چنگ می‌کشیم. هرچند چنین وضعی مختص ایران نیست و بخش مهمی از جهان به ویژه خاورمیانه هم درگیر چنین وضعی است.


البته ادبیات جلوه‌های مختلفی دارد و ما در ارتباط با رمان بیشترین مشکل را داریم. زیرا رمان بیش از سایر جنبه‌های ادبیات با دنیای مدرن عجین است.


ما با بحران تخیل مواجه هستیم و این بحران به ریشه‌های هنر و فرهنگ و دانش ما آسیب جدی زده است

شکروی: این حرف به‌قاعده و قابل تاملی است. در رابطه با عباراتی نظیر «مبهوت جهان پیرامون» نمی‌توانم اظهار نظر کنم اما می‌توانم بگویم که - چنانکه پیش‌تر گفتم – ما با مسئله‌ای به نام ضعف اندیشه در ادبیات مواجه هستیم که یک نمودش ادبیات داستانی است. ضعف اندیشه که خود ناشی از عدم استفاده بهینه از دستگاه ذهنی در رابطه با محدوده‌های وسیع‌تری است، سبب شده که ما در عمده دانش و هنر دچار افت شویم. در علوم طبیعی به همان اندازه رکود داریم که در ادبیات خلاق، در شعر به همان اندازه که در داستان، در دانش‌های نظری به همان اندازه که در علوم تجربی. ما با یک بحران تخیل مواجه هستیم. این بحران تخیل به ریشه‌های هنر و فرهنگ و دانش ما آسیب جدی زده است.


در جلسات نویسندگی‌ای که داشتیم، عمده تلاش من صرف این می‌شد که جوانان را آزاد بگذارم تا دنیای خیالی خود را کشف کنند تا به خود جرات تخیل بدهند. ما از هر رشته و گرایشی دانشجو داشتیم ولی همه در یک نقطه مشترک بودند؛ قدرت تخیلشان به شدت تعضیف شده بود یا همچنان که یکی از دوستان اشاره عمیقی داشتند، جسارت تخیل در ایشان از میان رفته بود. سال‌ها طول می‌کشید تا دریابند بدون تخیل هیچ نیستند و هیچ گامی نه در ادبیات که در هیچ زمینه نمی‌توانند بردارند. نوعی آسیب جدی به دستگاه ذهنی آن‌ها وارد شده بود. همانطور که خط تولید‌ها که شلاق‌کش از کارگران کار می‌کشن و به احساسات و عواطف کارگران آسیب وارد می‌کنند‌، فرمول‌بندی و کادربندی موجود در دانشگاه‌ها آن‌ها را به عناصری یکسان تبدیل کرده بود، کمابیش از آن نوع که در کره شمالی وجود دارد؛ جایی که تخیل انسان‌ها به کل کشته می‌شود.


قبل‌تر، در بین صحبت‌ها به شرایط اجتماعی جامعه و فضایی که نویسندگان در آن زندگی می‌کنند اشاراتی شد. همانطور که می‌دانید تاریخ معاصر کشور ما، همواره با فراز و نشیب‌ها و مصائب خاصی همراه بوده است. به نظر شما تنگنا‌های اجتماعی و شیوع عواملی مانند سانسور، ممیزی و عوامل بازدارنده‌ی دیگر چقدر می‌تواند بر عدم شکوفایی تخیل در خلق آثار ادبی تاثیر داشته باشد؟


سنجابی: سانسور در هر فرم، عاملى بازدارنده است اما عبور از سانسور، خلاقیت را صیقل مى‌دهد. نویسنده براى پریدن از حصار سانسور، به اهرم پیچیده‌نویسى چنگ مى‌اندازد و تخیل هم یالى از همین هرم است.


سانسور و از آن مهم‌تر خودسانسوری، خلاقیت را از بین می‌برد، جهان ذهن را کوچک می‌کند

عباسی: به نظر من سانسور و خودسانسوری یکی از بلاهای ادبیات و حتی کل جامعه ماست. سانسور و از آن مهم‌تر خودسانسوری، خلاقیت را از بین می‌برد، جهان ذهن را کوچک می‌کند، یکی از عوامل مهم تخریب تخیل و در واقع نوعی بیماری ذهنی است که به طور مستقیم و غیرمستقیم باعث کم‌ارزش شدن و از بین رفتن اصالت آثار ادبی و هنری می‌شود.


خودسانسوری نوعی دروغ به خود و در نهایت دروغ به دیگران است. در حالی که جسارت، عاملی برای صداقت است. هنر و ادبیات وقتی خالی از جسارت و صداقت باشد اررش چندانی ندارد.


شکروی: در پاسخ به سوال شما باید بگویم بسیار موثر است. همانطور که قبلا اشاره کردم، نهایتِ سانسور و خودسانسوری، کره شمالی است؛ کشوری که مردمش چیزی به نام تخیل ندارند. فکر می‌کنند که دارند، ولی همه ما می‌دانیم که ندارند. یونیفرمیسم و ابزارهای آن، تخیل را از ایشان گرفته است. انسان بدون تخیل، یعنی آدم ماشینی. یعنی آنچه گورباچف در رابطه با امپراتوری عظیم‌الشان شوروی سابق گفت: «حکومت بر آدم‌های ماشینی هیچ لطفی ندارد.»


(در بخش نخست از میزگرد )گفته شد که میزان تخیل در ژانرهای مختلف، متفاوت است. البته نبود تنوع ژنریک در ادبیات داستانی ما، ابعاد مختلفی دارد اما چرا کمتر شاهد علاقه‌مندی نویسندگان به ژانرهایی که تخیل بیشتری را می‌طلبند -مثل ورود به عرصه‌های سوررئال و تخیلی و فانتزی و...- هستیم؟ مثلا گراف گربه هادی تقی‌زاده یا «دلف معبد دلفی» از فرید قدمی از آثار معدود این حوزه به شمار می‌آیند. آیا این خلاء را هم باید گذاشت به پای عواملی که پیش‌تر گفتید؟


عباسی: اینکه فکر کنیم فقط آثار سوررئال تخیل قوی دارند اشتباه است. داستان‌نویس باید بتواند با درهم آمیختن تجریه‌های عینی و تجربه‌های ذهنی یک جهان داستانی وسیع، متفاوت و جذاب خلق کند. بنابراین، نباید به محض برخورد با یک اثر غیررئالیستی، آن را دارای تخیل قوی تصور کنیم.


طبعتا نویسندگان ما در تمام ژانرها فعالیت ندارند. ادبیات ورشکسته چنین تبعاتى نیز دارد.

سنجابی: طبعتا نویسندگان ما در تمام ژانرها فعالیت ندارند. ادبیات ورشکسته چنین تبعاتى نیز دارد. اما کمابیش حذف تمام قد تخیل را نمى‌پذیرم و تاکیدم بر این است که همچنان تخیل حضور فعال دارد اما به شکلى دیگر. در واقع «تخیل» کلاسیک کمتر شده است.


گراف گربه مصداق خوبى است. حتا چند سال قبل در جلسه رونمایى‌اش، من به عنوان منتقد حاضر بودم و یادم هست که بحث خوبى هم شد. گراف گربه با پیوند و دوخت گونه کلاسیک تخیل و نوع مدرنش، محصول تازه‌اى مى‌آفریند. اما خلاء این مدل آثار را مى‌توان به ذائقه نویسنده هم ربط داد. اینکه چنانچه قبل‌تر هم گفتم، تخیل صرف هیچ مزیتى نیست براى یک داستان‌نویس.


شکروی: باید بگویم ورود به این سبک‌ها و ژانرهای مختلف، به این دلیل نیست که نویسنده لزوما تخیل قوی دارد یا جامعه دوستدار تخیل نیرومند است؛ بلکه به دلیل مسئولیت‌گریزی از خلق اثری است که باید تخیل را به درجه عالی نمایش دهد. ژیل پرو نویسنده فرانسوی و آلیستر مک لین نویسنده انگلیسی، آثار شایسته‌ای خلق کرده‌اند که عمده آن‌ها در بطن خود تخیلی هستند. تصور می‌کنم برای هردو نفر َآسان‌تر بود که به ادبیات فانتزی و شمشیر و جادویی روی بیاورند اما این که نیاوردند به دلیل عدم التفات آن‌ها به تخیل نیست.


می‌خواهم عرض کنم که میان تخیل نیرومند یک نویسنده و نحوه بروز تخیل او باید تفاوت قائل شد. حافظ و سعدی هردو دارای تخیلی فوق‌العاده بوده‌اند. تخیل صائب و بیدل از آن‌ها بیشتر نبوده است تنها نحوه بروز این تخیل در شعر صائب و به‌خصوص بیدل کاملا متفاوت است و خواندن اشعار بیدل به مراتب ما را به آن نوع ادبیات می‌کشاند که به طور عام نام تخیلی به خود گرفته است.


اما اساسا نویسندگان فعلی ایرانی، به جز معدودی از آن‌ها، فاقد قوه تخیل به حد قابل قبول هستند. تخیل را با تخیل‌نمایی یکسان گرفته‌اند و با ورود به سبک‌های مرکز گریز و برهم‌ریختن مهندسی‌های ظریف ذهنی می‌خواهند تاکید کنند که از تخیل نیرومندی برخوردارند که مرزها را می‌شکند و هیچ محدودیتی را بر نمی‌تابد. برای یک صاحب‌نظر نگاهی به چند خط از نوشته ایشان کافی است که بفهمد ورود به حوزه‌های مرکزگریز، نه به دلیل یک تخیل شگفت‌انگیز که بر عکس به دلیل ضعف تخیل است، آن هم ضعف شدید تخیل.


به هر تقدیر چه مشکل ادبیات داستانی را کوچک بودن جهان ذهنی نویسندگان بدانیم، چه از کار افتادن سیستم‌های استفاده از تخیل و وجود عواملی مانند خودسانسوری، گویا همه نظرها موید نقش کم‌رنگ تخیل‌های نوآورانه و جذاب در آثار تالیفی است. با این حساب آیا این نتیجه می‌تواند درست باشد که یکی از دلایل جذاب نبودن آثار تالیفی برای مخاطبان که در شمارگان پایین این کتاب‌ها به وضوح انعکاس دارد، خلاء تخیل است؟


عباسی: اتفاقا در سال‌های اخیر نویسندگان جوان ایرانی به جای ساختن جهان داستانی قوی، به دنبال داستان‌هایی رفته‌اند که در ظاهر تخیل قوی دارند ولی جهان داستانی بااررشی خلق نشده است. من با تشویق نویسندگان به اینکه حتما داستان سوررئال یا رئالیسم جادویی بنویسند به شدت مخالفم. نویسنده باید خلاق، باسواد، باحوصله و دارای وسعت ذهن برای پذیرش ایده‌های نو و غیرممکن‌ها باشد و سبک تاثیر چندانی ندارد.


سنجابی: من این مساله را (تاثیر داشتن خلاء تخیل در جذاب نبودن آثار تالیفی) نمى‌پذیرم. تخیل هنوز هم هست. حتا در رئال‌ترین داستان‌ها و آثار اتوبیوگرافى هم مى‌توان تخیل را رد زد. فقط شکل آن کمى تغییر کرده است. نمونه دیگرى مى‌توانم مثال بزنم«جناب آقای شاهپور گرایلی همراه خانواده» نوشته فرهاد بابایی است. در آنجا تخیل پررنگى را داریم، اما آشکارا با هیأتى تازه و مدرن.


«تخیل» یک نیروی خداداد است اما نیاز به پرورش، تحمل مشقت و هدایت دارد

شکروی: بی‌تردید ضعف تخیل در کمرنگ شدن ادبیات ما موثر بوده است، آن هم به طور جدی. منتهی نه آن نوع تخیلی که در بخش قبل توضیح دادم؛ تخیلِ واقعی، آنچه از یک ذهن آموزش دیده و پرورده یا یک نبوغ خداداد بتراود. لجام گسیختگی و مرکزگریزی که حالا نمونه‌ای از آن را در دهه‌های شصت و هفتاد در آثار دونالد بارتلم می‌توانستی ببینی، همراه با دلزدگی جامعه آمریکا نزول کرد و بارتلم شکوه و اعتبار خود را از دست داد. معمولا تخیل نیرومند پایدار می‌ماند. بزرگانی که تخیل نیرومند دارند زمان‌پذیر نیستند. اما آن سقوط و نزول به دلیل آن است که تخیل نهفته در اثر هنری، نیرومند، تراش‌خورده و تاثیر گذار نبوده است. ضمن اینکه منکر نمی‌شوم که دلایل اجتماعی بسیار مهم است. اساسا در مقایسه با دینامیسم ادبی غرب، ما ادبیات و سینمایی نداریم که بخواهیم به ژانرهای مختلف روی بیاوریم و آن‌هایی که در نگارش سبک‌های فانتزی، علمی- تخیلی و از این قبیل به صورت فاخر استعداد خداداد دارند هنر خود را به نمایش بگذارند. هم ادبیات و هم سینمای فعلی ما همان است که خودتان ملاحظه می‌کنید و در چهارچوب‌های خاصی محدود شده است که توسط سیاستمداران به فراخور حال جامعه خیلی رقیق شکل عوض می‌کند.


تخیل یک نیروی خداداد است اما نیاز به پرورش دارد. این پرورش، تحملِ مشقت می‌خواهد. راهنمایی باید باشد که تخیل را در کانال درست هدایت کند و این راهنما باید بصیرت داشته باشد. ضمن اینکه جامعه باید از این کالای بدیع استقبال کند و دینامیسم اجتماعی و اقتصادی پشتوانه آن باشد. چون هیچ کدام از ابزار بزرگی نیست بنابراین انتظار بزرگ بودن انتظار بیهوده‌ای است.


با بررسی بازارهای جهانی کتاب شاهد آن هستیم که کتاب‌هایی که از تخیل قوی برخوردار هستند، در هر ژانر و سبکی معمولا مورد استقبال مردم جهان قرار می‌گیرند؛ حالا چه رئالیسم جادویی مارکز در «صد سال تنهایی باشد» باشد، چه از جنس تخیل‌های مبتنی بر واقعیت (رئالیسم) مانند «طاعون» آلبر کامو، و چه حتی از جنس داستان‌های هری‌پاتر که در ایران هم خیلی‌ها برای خرید تازه‌هایش صف می‌بندند. سوال آخرم این است که آیا فکر نمی‌کنید اگر به هر دلیل، جریان تخیل در آثار نویسندگان ایرانی جریان می‌یافت و پیش می‌آمد، وضعیت بازار نشر ما امروز خیلی بهتر از این‌ها بود؟


سنجابی: براى بازار نشر نفسى نمانده است و اوضاع از این بدتر هم خواهد شد و گمان نمى‌کنم به عواملى که اشاره کردید مرتبط باشد. شاید کتاب‌هاى گویا بتوانند قدرى وضع را بهتر کنند، اما چه بخواهیم، چه نخواهیم وضعیت به حالت برگشت‌ناپذیر در آمده و تیراژ از این که هست هم کمتر خواهد شد


کسادی بازار نشر فقط تقصیر نویسندگان نیست... فقط یکی از دلایلش نبود آثار قوی است

شکروی: در جامعه ایرانی آرمانی، صد البته ورود حوزه‌های تخیل از طریق آن‌هایی که تخیل خود را می‌توانند در سبک‌های غیر اجتماعی و اعتراضی و ... نمود دهند، می‌توانست سبب تحولات عمیق و بنیادین شود. نسبت به آینده بدبین نیستم ولی نقش سیاست را جدی می‌دانم. مدت‌هاست که هالیوود از طریق سبک‌های فانتزی و علمی تخیلی و نظیر این، جامعه جهانی را برای جهان آینده آماده می‌کند. اهداف متعددی در این آگاهی دادن نهفته است که جای بحث خود را دارد. در جامعه ما این کالا خریدار ندارد اما اگر زمانی به جامعه جهانی بپیوندیم یا سیاستمداران ما بخواهند در عرصه تکنولوژی‌های آینده، به نوعی رقابت استراتژیک با دیگران بپردازند و مجبور باشند از جریان جامعه در این راستا استفاده کنند، البته با پر و بال دادن به ادبیات و سینمای فانتزی و علمی و تخیلی، اسباب آن را فراهم می‌آورند. موتور محرکی باید باشد که ساختن و به‌کار انداختن آن توجیه داشته باشد. منظورم برای خط‌دهندگان جامعه است. در غیر این صورت، سرگرمی و تفنن جای کار جدی بنیادی را می‌گیرد.


زمانی کانون پرورش فکری ایجاد شد و مرحوم کیارستمی، مهرجویی، تقوایی و غیره در آن حضور پیدا کردند و تخیل آن‌ها در سازوکاری که مهیا شده بود، با همه مشکلات و موانع، پرورش یافت و دهه‌های بعد همین‌ها برای کشور افتخار آوردند. اگر اراده‌ای باشد امثال این افراد کم نیستند. منتهی نکته‌ای که تاکید دارم این است که هرکدام باید در مسیر مناسب خود هدایت شوند. هر کدام باید با صدای خود آواز بخوانند. سبک را نباید بر آن‌ها تحمیل کرد. باید سبک از درون آن‌ها بتراود.


عباسی: کسادی بازار نشر فقط تقصیر نویسندگان نیست. به دلایل مختلف اقبال عمومی به کتاب کم شده است و فقط یکی از این دلیل‌ها نبود آثار قوی است. ولی آنچه به نویسندگان مربوط می‌شود همان است که در پاسخ‌های قبلی گفتم.


بخش نخست از این میزگرد را، اینجا بخوانید:
چرا نویسندگان ایرانی کمتر از «تخیل» سود می‌برند؟



انتهای پیام/

ارسال نظر
هلدینگ شایسته